سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

دو لطیفه از مثنوی و جوامع الحکایات


دو لطیفه از مثنوی و جوامع الحکایات

● دزدی عمر
از کسی پرسیدند:« چند سال
داری؟»
گفت:« هجده، هفده، شاید شانزده، احتمالا پانزده...! »
رندی گفت:« از عمر چرا می دزدی؟ این طور که تو پس پس می روی، به شکم مادرت باز می گردی!»
مولوی، …

دزدی عمر

از کسی پرسیدند:« چند سال

داری؟»

گفت:« هجده، هفده، شاید شانزده، احتمالا پانزده...! »

رندی گفت:« از عمر چرا می دزدی؟ این طور که تو پس پس می روی، به شکم مادرت باز می گردی!»

مولوی، « مثنوی »

□□□

در مجلس معاویه، یکی از بزرگان خاموش بود و هیچ نمی گفت.

معاویه گفت:« چرا سخن نمی گویی؟»

گفت:«چه بگویم؟ اگر راست بگویم، از تو بترسم و اگر دروغ گویم، از خدا بترسم. پس در این مقام، سکوت بهتر است.»

محمد عوفی،« جوامع الحکایات»