دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
اقتصادِ پایان جنگ
۱۰ نکته از مایکل اینتریلیگیتور (Michael D.Intriligator) پروفسور اقتصاد، علوم سیاسی و سیاست گذاری عمومی دانشگاه یوی سی ال ای و نایب رئیس اقتصاددانان صلح و امنیت.
۱) در اقتصاد پایان جنگ، تصمیمگیری برای ادامه جنگ یا خاتمه آن را میتوان با روشهای مختلف و با استفاده از روشهای اقتصادی تحلیل هزینه فایده و نظریه مطلوبیت مورد انتظار مطالعه کرد. برای مثال یکی از طرفین متخاصم مانند آمریکا در شرایط کنونی عراق (و همچنین در افغانستان)، در صورتی که منافع بالقوهء آتی ناشی از جنگ را بیش از هزینههای آن برآورد نماید که هر یک بوسیله احتمال تحقق منافع و هزینههای آتی تنزیل یافته برای شرایط حال موزون میگردند، به جنگ ادامه خواهد داد. مفصلترین مطالعه در این زمینه توسط جوزف استیگلیتز و لیندا بلیمز انجام شده که در نشست انجمن اقتصاددانان امریکا در سال ۲۰۰۶ ارائه و همچنین در لوس آنجلس تایمز منتشر گردید.
ایشان، اخیراً مطالعات خود را که تحت عنوان" تکرار خون ریزی در عراق " منتشر شده بود به روز نموده با عنوان « هزینههای اقتصادی جنگ عراق » در Milken Institute Review, Fourth Quarter, ۲۰۰۶, pp. ۷۶-۸۳ به چاپ رسانده اند.
آنها کل هزینهء جنگ را رقم بسیار حیرتآور ۲.۲۶۷ تریلیون دلار برآورد کردهاند . هزینههای آتی، احتمالاً، بسته به این که آمریکا استراتژی خود را برای مثال با اعزام سیل سربازان برای شرکت در جنگ تغییر خواهد داد یا خیر، با نرخ تقریباً مشابهی تداوم خواهد داشت. بر خلاف دلایل ارایه شده توسط بوش و سایرین که معقول به نظر میرسید و به سادگی نادرست بود و البته دستاویزی برای شروع جنگ بود، باید با توجه به منافع ناشی از جنگ، دلایل حقیقی جنگ عراق را مورد بررسی قرار گیرد. دلایل صوری ارائه شده توسط بوش عبارتند از :
۱) مالکیت عراق بر سلاح هستهای
۲) مبارزه با تروریسم
۳) واکنش متقابل و تلافیجویانه به حادثه ۱۱ سپتامبر
۴) ایجاد دموکراسی در خاورمیانه که موجب گسترش آن در تمامی منطقه خواهد شد.
▪ در حالیکه دلایل واقعی جنگ عبارتند از :
۱) واکنش متقابل و تلافیجویانه در برابر تلاشهای صدام برای ترور پدر رئیس جمهور بوش
۲) مستحکم کردن پایهها و قدرت نفوذ امریکا در منطقه
۳) حمایت از اسرائیل. به عقیده من، واکنش تلافیجویانه، انگیزه اصلی رئیس جمهور بوش بود. در حالیکه قدرت و نفوذ ایالات متحده و حمایت از اسرائیل، در پروژه قرن جدید امریکا، انگیزههای دیگری برای نئوکانهایی (neocons) بوجود آورده است که بسیاری از آنها بازیگران اصلی حکومت بوش بوده و بسیاری از مناصب و مشاغل مهم را اشغال کردهاند. آنها میتوانستند از سوء نیت شدید بوش علیه صدام در دو زمینه استفاده کنند:
۱) متقاعد کردن بوش برای حمله و اشغال عراق . این گروه از آنجا که در طی سالهای حکومت کلینتون از مناصب دور بودند، عملیات جنگ را به عنوان بخشی از پروژه قرن جدید امریکا برنامهریزی میکردند. در حقیقت این طرح در نشست ابتدایی کابینهء بوش برای غافلگیر کردن کسانی که عضو پروژه قرن جدید امریکا نبودند، مطرح شد. هیچ یک از این نئوکان ها تجربهء شخصی و مستقیم نظامی نداشته و همگی ژنرالهای پشت میز نشین بودند.
آنها همچنین اطلاعات وسیعی از عراق و منطقه خاوریانه نداشتند و با اعضای بخش دولت و سازمان سیا که در مورد عراق و منطقه مطالعه کرده بودند مشورت ننمودند. نئوکان ها درکی از فرهنگی که نمیشناختند نداشته و با هیچ مخالفتی در کاخ سفید یا پنتاگن روبرو نشدند. تعداد زیادی از کارشناسان نفت را به عنوان دلیل اصلی تهاجم معرفی میکنند اما به نظر من، نفت دلیل دوم نئوکانها و همچنین خود بوش بود. مطمئناً تعیین مقدار ارزش این منافع بر اساس انگیزههای جنگ دشوار خواهد بود، که البته قسمتی از آن اهداف از جمله سرنگونی صدام و اعدام وی و همچنین ایجاد پایههای آمریکایی در عراق محقق شدهاند. هیچگونه سلاح هستهای در عراق پیدا نشد و بر خلاف مبارزه با تروریسم، عراق به پایگاهی آموزشی برای تروریستهایی که در زمان حکومت صدام اصلا وجود نداشتند مبدل گردید و در حال حاضر این تروریستها به اسرائیل نزدیکتر هستند. قضاوت برای ادامه جنگ بر اساس سود و هزینه گذشته و آینده بسیار سخت و یا غیر ممکن به نظر میرسد.
۲) از نظر تاریخی در اکثر جنگها، زمانی که یکی از طرفین متخاصم شکست میخورَد جنگ به پایان میرسد . مانند جنگ جهانی اول و دوم یا جنگ ویتنام، اما برخی جنگها به یک بنبست و یا یک آتش بس منجر شدهاند مانند جنگ کره و جنگ ایران و عراق. در برخی دیگر از جنگها، یکی از طرفین جنگ کنار کشیدهاند مانند تهاجم شوروی به افغانستان . جنگ اخیر عراق، احتمالاً از الگوی تهاجم شوروی به افغانستان تبعیت میکند که در آن یک ملت فقیر مسلمان مانند عراق توسط یک قدرت عظیم مورد تهاجم قرار گرفت . پس از کشه شدن تعداد زیاد از دو طرف جنگ، شوروی قدرتمند بدون حصول به هیچ یک از اهدافش، عقب نشینی نمود و جنگ داخلی افغانستان را احیا نمود.
اتحاد جماهیر شوروی در دسامبر ۱۹۷۹ حمله را آغاز و ۱۰ سال بعد در ۱۹۸۹ عقب نشینی کرد . اگر جنگ عراق مشابه جنگ شوروی افغانستان باشد ، آمریکا در مارچ ۲۰۱۳ یعنی ۱۰ سال بعد از حمله ۲۰۰۳ بدون حصول به هیچ هدفی و با به جا گذاشتن یک جنگ داخلی عقب نشینی خواهد کرد.
به طور حتم نمیتوان از ۱۰ ساله بودن جنگ شوروی افغانستان به این نتیجه رسید که جنگ عراق به طور اتوماتیک ۱۰ سال طول خواهد کشید اما ممکن است این جنگ بیش از آنچه تصور میشود ادامه پیدا کند. به خاطر بیاورید که در جنگ ویتنام نخستین نیروهای نظامی آمریکا در سال ۱۹۶۵ وارد ویتنام شدند و آخرین نیروها در سال ۱۹۷۳ خاک این کشور را ترک کردند. که در نهایت در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵ با سقوط نیروهای ویتنامی از Saigon در شمال جنگ به پایان رسید. پس در حقیقت این جنگ نیز همانند جنگ شوروی افعانستان ۱۰ سال به طول انجامید .
۳) آقای جورج سانتایانا (George Santayana) فیلسوف دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۰۵ در کتاب Life of Reason, Reason in Common Sense, Scribners, ۱۹۰۵, p. ۲۸۴ میگوید : " کسانی که نمیتوانند گذشته را به خاطر بیاورند، محکومند که آن را تکرار کنند ."
به نظر میرسد که این گفته در خاورمیانه کاربرد دارد یعنی پایهریزی یک حکومت دست نشانده توسط آمریکا در عراق، درست همان طور که انگلستان در دهه ۱۹۲۰ حکومتی را در این کشور پایهگذاری کرد و نتایج بسیار مصیبت باری را به بار آورد. ما در حال تکرار تجربهء انگلستان در عراق هستیم آنها یک حکومت مطلقه بر اساس قانون اساسی انگلیسی را با به تخت نشاندن یک شاه جوان نامقتدر پایهریزی کردند. پس از آن که انگلیس در سال ۱۹۳۲ استقلال عراق را اعلام کرد این کشور وارد یک دوره نزاع و ستیز شد. یک شخص نظامی مقتدر حکومت سلطنتی را در سال ۱۹۵۸ ملغی نمود و صدام حسین در نهایت او را عزل کرد.
به احتمال زیاد آینده عراق شبیه به همین خواهد بود، نه تنها دموکراسی و یا جنگ داخلی و یا تفکیک شدن یا ادامه حضور آمریکا اتفاق نخواهد افتاد بلکه پیروزی یک فرد مقتدر، یکی از رهبران شبه نظامی و احتمالاً مقتدی صدر که اکنون قویترین رهبر شبه نظامیان است و به خاطر پیشینهء خانوادگی صاحب اعتبار است، به وقوع میپیوندد.
۴) یک نکته که من در سخنرانی اخیرم ایراد کردهام، بر اساس یکی از پیشنهادات گزارش اخیر گروه مطالعات عراق Baker Hamilton است که طرفدار مذاکره با ایران و سوریه میباشد. بسیاری دیگر نیز مانند من استفاده از سیاستهایی چون این گونه مذاکرات را در برخی موارد پیشنهاد میکنند. این گونه طرحها، دستور کار این مذاکرات را بیان نمیکنند. طرح من یک" داد و ستد بزرگ" است که تحت آن ایران که نفوذ بسیاری در عراق دارد میتواند به خروج مقتدرانهء ما از عراق کمک کند در حالی که آمریکا در عوض، رابطهای همچون رابطهای که با هند برقرار شده با ایران برقرار میکند که از طریق آن ایران میتواند برای تولید انرژی و سایر اهداف صلح آمیز از تکنولوژی هستهای استفاده کند اما همچنان به عنوان یک عضو بدون صلاح هستهای NPT باقی بماند و سایر پروتکلهای IAEA مانند تمام مفاد ممانعت از فعالیتهای هستهای IAEA را امضا کند که تضمین میکند هدف ایران مطابق اظهارات رئیس جمهور ایران، آقای احمدی نژاد، برخلاف صلاحهای هستهای تولید انرژی هستهای برای اهداف صلح آمیز باشد. اینکه داد و ستد بزرگ حاصل شود یا خیر مهم نیست. اما برای سایر کشورها به خصوص کشورهای منطقه پذیرفتن تمایل ما به مذاکره با ایران و سوریه حائز اهمیت است. (پیشنهاد میکنم مقالهء " یافتن روش مصالحه با ایران " از Boston Globe ، ۱۵ جون ۲۰۰۶ نوشته عباس ملکی و Methew Bunn را بخوانید). معمولا، آمریکا در سالهای اخیر بیش از مذاکراتی که با دوستان و هم پیمانانش داشته از ایران دوری کرده است. دیک چینی، معاون رئیس جمهور، مذاکره با ایران ، سوریه ، حماس و حزب الله و ... را رد کرده و گفته است که ما با ایران مذاکره نمیکنیم.
اما، در طول جنگ سرد همچون زمان قبل و بعد از آن ما به طور منظم با دشمن صوری خود اتحاد جماهیر شوروی مذاکره میکردیم حتی زمانی که رئیس جمهور ریگان از آن به عنوان امپراطوری شرارت یاد کرد. ما حتی با چین زمانی که ارتباط سیاسی با PRC نداشتیم از طریق سفرای خود در ورسای مذاکره میکردیم .
در زمان حکومت اخیر بوش ما مذاکرات با دشمنان را با مطالبات یک جانبه، اولتیماتومها و تحریمهای سیاسی و اقتصادی و در نهایت تهاجم نظامی و اشغال، همانند افغانستان و عراق جایگزین کردهایم.
به هر حال مذاکره با ایران، سوریه و سایر کشورها مؤثر خواهد بود. همچنین هدایت مذاکره با کره شمالی برای حل مسائل شبه جزیره کره و در نهایت پایان دادن به جنگ کره پس از بیش از ۵۰ سال آتشبس موقت مؤثر خواهد بود. بقاء امنیت و استقلال به خصوص پس از سخنرانی بوش با عنوان "محور شرارت" و تهاجم متعاقب آمریکا به عراق و عدم تهاجم تاکنون آمریکا به این دو کشور، مهمترین مسائل OPRL و ایران است.
۵) اکنون اثبات میشود تئوری ارائه شده در جهت کاهش دومینو (اثرات زنجیرهای) در طول جنگ سرد که ما برای قضاوت جهت مداخله در آسیای جنوبی و آمریکای مرکزی ارائه کردیم کاربردی نداشته است.
مشاهده میشود که سقوط بلوک شرق که در سال ۱۹۸۹ آغاز و در سال ۱۹۹۱ با سقوط اتحاد جماهیر شوروی پایان گرفت دومینو تنزل مییابد بنابراین دومینو در جهات متفاوتی از آنچه ما گمان میکردیم و در مکانهای مختلفی سقوط کرده است . بوش همچنین بر تئوری سقوط دومینو در خاورمیانه تأکید میکند که با تبدیل عراق به یک کشور دموکراتیک سایر کشورهای منطقه هم به سوی دموکراسی هدایت میشوند. اما با گذشت زمان سقوط دومینو در جهت متفاوتی خواهد بود. در حقیقت هرج و مرج و جنگ داخلی در عراق به سایر کشورهای منطقه مانند لبنان و احتمالاً سایر کشورها منتقل خواهد شد. در حقیقت، امور، اغلب، به روشهایی متفاوت با آنچه ما انتظار داریم انجام میشوند.
وزیر امور خارجه، رایس، در مصاحبه ۲۲ دسامبر سال ۲۰۰۶ با نیویورک تایمز راجع به جنگ عراق میگوید : "به عقیده من پول مسئله اساسی نیست . نشانههای گوناگونی دال بر این نکته که عراق کشوری است که ارزش تحقیق و بررسی دارد وجود دارد زیرا اگر کشور عراق به عنوان یک عامل تثبیت کننده در نظر گرفته شود با خاورمیانه کاملاً متفاوتی روبه رو خواهیم بود ."
اگر عکس تئوری افت دومینو کاربرد داشته باشد و عراق به عنوان یک عامل اغتشاش در نظر گرفته شود حمله امریکا منجر به جنگ داخلی در لبنان ، فلسطین و شاید سایر کشورها خواهد شد و خاورمیانهای متفاوت و البته بسیار بدتر از مارچ ۲۰۰۳ خواهیم داشت.
۶) باب وودوارد (Bob Woodward ) در آخرین کتاب خود با عنوان " تکذیب " به این نکته پرداخته است که جورج بوش در شرایط خاصی زندگی میکند. اما باید پرسید چرا وی در این وضعیت است؟ من معتقدم که بوش نمیتواند اندیشهء احتمالی شکست را تحمل کند، وضعیتی که به گذشته وی برمیگردد. زمانی که مشغول تجارت اکتشاف نفت بود، وقتی که متوجه شدند نفتی وجود ندارد این تجارت شکست خورد و وی برای کنگره کاندیدا شد و کرسی به دست نیاورد. در آخرین کنفرانس مطبوعاتی ، وقتی از وی پرسیده شد چه اشتباهاتی مرتکب شده است، پاسخ داد که هیچ چیزی را به خاطر نمیآورد، ولی اینگونه وانمود شد که وی هرگز اشتباهی مرتکب نشده است. این بررسی روانشناسانه از بوش در درک چگونگی پایان جنگ اخیر عراق نقش مهمی دارد. او هرگز شکست را نخواهد پذیرفت بنابراین احتمالاً مرتکب برخی حرکتهای ناامیدانه مانند فرستادن سیل سربازان که موفقیت آمیز هم نخواهد بود، میشود. سپس منتظر میمانَد تا در ژانویه ۲۰۰۹ ، احتمالاً برای ترک عراق، امور را به جانشین خود واگذار کند. او میتواند بر آموزش ارتش و پلیس عراق پافشاری کند اما صاحب منصبان آمریکایی با پلیس و ارتش آشنایی دارند و متذکر شدهاند که مسئله، فقدان آموزش نیست بلکه فقدان وظیفهشناسی است. یک مسئله اساسی این است که بوش، از ترس اینکه چهرهای را که در تعهدات و اظهارات قبلی خود نشان داده است، از دست دهد، از این امر سر باز میزند. البته هیچ رئیس جمهور آمریکایی تمایل به شکست در جنگ ندارد اما بعضی از آنها از پایان دادن به شکستهایشان صرف نظر کردهاند مانند ریگان در لبنان و کلینتون در سومالی .
۷) عدهای به وجود وجه تشابهاتی میان جنگ ویتنام و جنگ عراق اشاره کردهاند، اما، تفاوتهای اساسی میان این دو وجود دارد. در زمان جنگ ویتنام، یک حکومت کاملاً پایدار در شمال ویتنام وجود داشت که آماده ادارهء جنوب ویتنام بود که در نهایت همین اتفاق افتاد. در عراق، برخلاف ویتنام، عراق شمالی وجود ندارد تا حکومت را به دست گیرد. پس برای پایان دادن به کشمکشها، راه حلی به جز واگذاری آن به یک شخص مقتدر و یا نابودی کشور در یک جنگ داخلی تمام عیار که اکنون هر کدام کاملاً محتمل هستند، وجود نخواهد داشت . علاوه بر این حکومت ویتنام جنوبی دست نشانده آمریکا بود در حالی که در عراق حکومت دست نشانده آمریکا که اخیراً توسط یک فرایند دموکراتیک به قدرت رسیده است در واقع از طریق حکومت تسلط یافتهء شیعه، پلیس و نیروهای شبه نظامی بر سر کار آمده است. در حقیقت مسئله عراق حتی از مسئله ویتنام هم مهمتر است است. درسی که از جنگ ویتنام گرفتیم آن بود که مهرهء دومینو ساختگی بود زیرا آمریکا میتوانست بدون پیامدهای استراتژیک منفی ویتنام را ترک کند در حالی که آمریکا در صورت ماندن و یا ترک عراق با مفاهیم استراتژی منفی مواجه خواهد بود.
۸) راه حل جنگ عراق هیچ یک از روشهای زیر نخواهد بود :
الف) شعار قبلی بوش مبنی بر "ادامهء رقابت"
ب) اظهارات مخالفان بوش مبنی بر" متوقف ساختن و ترک کردن" عراق
ج) اضافه کردن سربازان و منابع مالی به عراق، همان طور که برخی به عنوان ارسال سیل سربازان به بغداد پیشنهاد کردهاند.
هـ) آموزش مضاعف سربازان عراق توسط سربازان آمریکایی
هیچ یک از این روشها موفقیتآمیز نخواهد بود زیرا همگی از تصمیمگیری یک جانبه آمریکا تبعیت میکنند. من پیشنهاد میکنم که در حال حاضر بهترین گزینه دوری از این گونه تفکرات یک جانبه است که تنها ما را در باتلاقی که در شروع آن بودیم قرار میدهد جایی که به طور موثر خود را در گوشه میدان قرار دادهایم. ما باید آن را با تفکر چند جانبه از طریق گفتگو با کشورهای همسایه نه تنها دوستان خود در ترکیه ، اردن و عربستان صعودی بلکه ایران و سوریه حل نماییم. مدلی که شامل فرایند چند جانبه در افغانستان نیز است و شامل همسایگان آن در کنفرانس بون و همچنین توافقات سال ۱۹۹۵ در بوسنی میشود.
۹) پس از حملات ۱۱ سپتامبر در رابطه با اظهارات جورج بوش مبنی بر "جنگ با تروریسم" که بعدها به جنگ حهانی با تروریسم وسعت یافت، دشمن مشخصی برای جنگ با تروریسم وجود ندارد و از آن جا که تاکتیک ترور در طول تاریخ به وجود آمده است پایان آشکاری برای این گونه جنگها وجود ندارد. فیلسوف آلمانی، امانوئل کانت در سال ۱۷۹۵ مقالهای تحت عنوان "صلح پایدار" نوشت که درآن احتمال برقراری صلح را، اگر کشورها کوچک و دموکراتیک بودند، مطرح میکند. بعدها متخصصان علوم سیاسی تئوری صلح دموکراتیک" را مطرح کردند. در مقابل "جنگ جهانی با تروریسم" منجر به "جنگهای پایدار" و در نتیجه یک تهدید بنیادی برای امنیت جهانی که با واکنش عمومی مهار خواهد شد، میگردد .
۱۰) و بالاخره اینکه جورج بوش پدر بیانیهای داشت درباره این که چرا بغداد را اشغال نکرد اما متأسفانه پسرش جورج بوش قبل از حمله و اشغال بغداد این بیانیه را مرور نکرده است:
"تلاش برای نابودی صدام ... هزینههای سیاسی و انسانی غیر قابل محاسبهای دارد . درک وی تقریباً غیر ممکن است. اگر مجبور به اشغال عراق میشدیم در مقابل، هیچ استراتژی خروج پایداری وجود نداشت و بنابراین، یکی دیگر از اهداف ما را نقض میکرد . علاوه بر این ما به طور آگاهانهای در پی ایجاد الگویی برای کنترل تهاجم پس از جنگ سرد بودیم. بنابراین، ورود به عراق و اشغال عراق و نقض یک جانبهء تعهدات سازمان ملل متحد، محبوبیت واکنش بینالمللی علیه تهاجمی را که ما میخواستیم پایهریزی کنیم، نابود میکرد. اگر ما در مسیر تهاجم قدم میگذاشتیم، ایالات متحده، محتملاً، همچنان به عنوان یک قدرت اشغالگر در یک سرزمین متخاصم میبود .
محمد فرهاد
http://farhady.blogfa.com
George Herbert Walker Bush ، از کتاب شرح حالش به عنوان جهان دگرگون شده ۱۹۹۸
( سخنرانی در ۵ ژانویه ۲۰۰۷ در کنفرانس نشست اقتصاددانان راجع به صلح و امنیت ASSA شیکاگو )
مترجم: محمدرضا فرهادیپور- میترا فرخنیا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست