دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

یافتن شعر در رهگذر دشواری ها


یافتن شعر در رهگذر دشواری ها

ادوارد حق وردیان را ۱۰ سال است می شناسم ,اما فقط ۲ بار او را دیده ام ۱۰ سال پیش كه به نمایشگاه كتاب تهران آمده بود فهمیدم او تنها كسی است كه بیش ترین حجم ادبیات معاصر ایران را به ارمنی برگردانده و در ارمنستان و آمریكا منتشركرده است

● گفت وگو با ادوارد حق‌وردیان شاعر و مترجم ارمنی

ادوارد حق وردیان را ۱۰ سال است می‌شناسم ،اما فقط ۲ بار او را دیده‌ام. ۱۰ سال پیش كه به نمایشگاه كتاب تهران آمده بود فهمیدم او تنها كسی است كه بیش‌ترین حجم ادبیات معاصر ایران را به ارمنی برگردانده و در ارمنستان و آمریكا منتشركرده است و حال كه پس از این سال‌ها باز او را در ایران می‌بینم مترجمی است كه غیر از ترجمه آثار ادبی ایران به ترجمه قرآن كریم دست یازیده و این بار از منبع نوری كه متعلق به مسلمانان است نوشیده.

چنین است كه در می‌یابیم طرف كلام خداوند با همه انسان‌ها است. در سال‌هایی كه دورادور با ادوارد حق وردیان آشنا بودم، می‌دیدم كه ترجمه شعر و داستان فارسی در مطبوعات ارمنستان به همت او منتشر می‌شود. مثلا فصلنامه ادبی گارون كه یكی از معتبرترین و قدیمی‌ترین مجلات ارمنستان است، نشریه گراگان‌ترت، مجله مهر و ... همواره صفحاتی را به ادبیات ایران اختصاص می‌دهند. حق وردیان شاعری به تمام معنا است كه شعر را در رهگذر دشواری‌های زندگی یافته است.

او انسانی زحمتكش و شاعری بی بدیل است كه رنج زیستن را بر شكوه انسان بودن هموار كرده و تا زندگی هست قدر زیستن، نفس كشیدن ، آزادی و نوشتن را در خطه ارمنستان می‌داند. او به ایران عشق می‌ورزد زیرا در تهران متولد شده و همواره گردو غبار زمان را از خاطرات كودكی خود در زادگاهش می‌زداید تا ایران را به روشنی روز تولدش ‌ببیند حق وردیان سال‌ها ست كه در كنار تحمل دشواری كار و زندگی در ارمنستان یك تنه بخش بزرگی از ادبیات معاصر ایران را به ارمنی برگردانده و در نشریات مختلف و حتی به صورت كتاب منتشر كرده است.

او آثاری را از سهراب سپهری، فروغ فرخزاد ، صادق چوبك، غلامحسین ساعدی و .. ترجمه كرده است. من همواره ایمان او را به حقیقت ، زندگی و شعر در لابه‌لای كارهایش دیده‌ام حتی اكنون پس از ۱۰ سال خطوط چهره‌اش بیش از پیش از حقیقت‌پرستی می‌گوید با ادوارد حق وردیان درباره كارهایش و جهان اندیشه‌اش به گفت و گو نشستم كه در پی می‌خوانید:‌لطفا درباره خودتان بگویید. من متولد ۱۹۵۲ میلادی در تهران هستم.

تحصیلات ابتدایی‌ام را در مدرسه ملی ارس به اتمام رساندم. در دبیرستان‌های فارسی زبان فرخ‌منش، پایدار و علوم درس خواندم سپس در سال ۱۹۷۰ همراه خانواده‌ام به ارمنستان مهاجرت كردم و در شهر اجمیادزین ساكن شدیم. از دوران كودكی(۶-۵سالگی) به شعر ونقاشی علاقمند بودم.‌ ‌ در كلاس ششم، نقاشی‌هایم را در تلویزیون نشان دادند كه از این بابت من و خانواده‌ام بسیار خوشحال شدیم. در همان سال(۱۹۷۰) كه به ارمنستان رفتیم از شوق و اشتیاق خاصی برخوردار بودم.

این اشتیاق تبدیل به نوعی حسرت درمورد شعر فارسی شده بود. در آن زمان به علت وضعیتی كه در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و یا به قولی پرده آهنین،ما در قفس مانده بودیم و دیگر نمی‌توانستیم به ایران بازگردیم تا خویشاوندانمان را ببینیم. دراین شرایط تنها چیزی كه می‌توانست كمی مرا آرام‌تر كند مطالعه كتاب بود، آن هم كتاب‌های داستان واشعار ایرانی. از همین رو در اولین فرصتی كه به دست آوردم به خواندن كتاب بوف كور پرداختم، البته این كار برای من امتحان بسیار بزرگی بود و حدود ۲ سال برای آن وقت صرف كردم. چطور شد كه به كار ترجمه آثار فارسی به ارمنی روی آوردید؟ در آن زمان در ارمنستان خبری از شعر و داستان معاصر ایرانی نبود.

ارامنه فقط با اشعار خیام، فردوسی، رودكی و حافظ آشنا بودند اما با فرهنگ معاصر ایران كاملا بیگانه بودند چرا كه در دوران شوروی و حكومت شاهنشاهی رابطه‌ای با ایران وجود نداشت، بنابراین سعی كردم تا مردم ارمنستان را با اشعار و داستان‌های معاصر ایرانی آشنا كنم. دراین راستا اولین كارهایی كه به ترجمه آن‌ها پرداختم عبارت بودند از: بوف‌كور، سه‌قطره خون، دو داستان از صادق چوبك، دو داستان از هوشنگ گلشیری، عروسك چینی من و گل كه در یك مجموعه به نام بوف كور در سال ۱۹۹۲ توانستم آن را به چاپ برسانم.

در آن زمان استقبال از ترجمه‌های آثار ادبی ایران چگونه بود؟ واقعا ترجمه‌هایم با استقبال چشم‌گیر مردم رو به رو شد تا جایی كه تیراژ آن را به ۵۰۰۰ جلد رساندم. بعد از این استقبال، من به ترجمه اشعار وآثار فروغ فرخزاد پرداختم چرا كه همیشه عاشق شعرهای او بوده و هستم. دو مجموعه فروغ را با عناوین، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، در مجموعه دیگری به نام تولدی دیگر در آمریكا به كمك یكی از دوستانم كه مقیم آمریكا بود، به چاپ رساندم.

نمی‌خواهم از كیفیت ترجمه‌ هایم بگویم، اما تمام كتاب‌هایی كه من ترجمه كردم با استقبال بی‌نظیری مواجه شد چرا كه ارامنه واقعا تشنه ادبیات معاصر ایران بودند و علاقمند بودند كه با ادبیات و فرهنگ ایرانیان بیش‌تر آشنا بشوند. بعد از فروغ فرخزاد، كاری كه به آن بسیار مغرور هستم كه توانستم انجام دهم ترجمه شعرهای سهراب سپهری بود، در واقع این كار برای من به عنوان انقلاب درونی محسوب می‌شود. لازم می‌دانم كه در این جا به این نكته هم اشاره كنم كه همزمان با انتشار بوف‌كور، اولین كتاب مجموعه شعر من نیز با عنوان "چهار آوریل" منتشر شد و همچنین همزمان با چاپ اشعار فروغ، دومین كتاب من با عنوان"فرزند ناخلف" بود كه بازهم با همت دوستم در آمریكا به چاپ رسید.

در مورد ترجمه شعرهای سهراب سپهری باید گفت كه در شعرهای سپهری دیدگاه عمیقی را می‌توان یافت. مخاطب با خواندن اشعار او به فكر فرو می‌رود تا با دیدی بهتر و عمیق‌تر به دنیای اطراف خود نگاه كند. در مصاحبه‌هایی كه داشتم، بارها عنوان كردم كه هنگامی كه شعرهای سهراب را می‌خوانم، انگار كه انجیل را می‌خوانم یعنی صوفی‌گری سپهری در شعرهایش و طبیعت پرستی او باعث آرامش روحی می‌گردد. در اشعار او هیچ وقت خشونت و عصبانیت را نمی‌بینم.

شعر او، هنر خالص است و من به او بسیار رشك می‌ورزم. در كتاب سپهری تنها چیزی كه نمی‌بینم روزمرگی است. در آثار او، رنگ خدا ورسیدن به او و نزدیكی با طبیعت كاملا با روح و ذهن انسان عجین و آمیخته شده است. در واقع شعرهای سهراب برای من، كشف بسیار بزرگی در شعر بود. شاعران و روشنفكران ساكن ارمنستان هم مانند من اشعار سپهری را بسیار ناب می‌دانند و در این خصوص نیز از من بسیار قدردانی كردند كه اشعار سهراب را به خطه آن‌ها بردم و آن‌ها توانستند با این شاعر بزرگ معاصر آشنا شوند.

بعد از اشعار سهراب سپهری، من با رایزنی‌ سفارت جمهوری اسلامی ایران كار كردم و بخت با من همراه بود تا از طریق سفارت ایران تمام كتاب‌های من به چاپ برسد. دو كتاب"گنبد طلایی" شامل آثار بیست و چهار شاعر معاصر ایران از نیما تا امروز و او كتاب "طلوع پیامبر" شامل اشعار بیست و یك شاعر ایرانی بعد از انقلاب به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به چاپ رسید.

كتاب ضحاك كه مجموعه‌ای از نمایش‌نامه‌های معاصر ایران است و در آن آثاری از غلامحسین ساعدی و نادر ابراهیمی به چشم می‌خورد. ضحاك، عزاداران بَیَل، چوب به دستان برزین و دیكته از نادر ابراهیمی، گفت وگوی محرمانه قدیسان و یك نمایشنامه كوتاه، یك مجموعه از حكایت‌های معاصر كودكان كه باز از ده نویسنده ایرانی در یك مجموعه به چاپ رسید."قلب كوچكم را به چه كسی هدیه كنم" از نادر ابراهیمی، داستان اول آن "ماهی سیاه كوچولو" از صمد بهرنگی و آخرین داستان آن"من خارپشت و عروسكم" از دهقان، كه بازهم به همت و رایزنی در یك مجموعه به چاپ رسیدند.‌مجموعه كتابی با عنوان "قلب من در كوهانی است" در آمریكا به چاپ رسید.‌ چرا شما به ترجمه در تمام شاخه‌های ادبیات پرداختید؟ من از تمام شاخه‌های ادبیات ایران، نمایشنامه‌،‌شعر، داستان وحكایت‌ به ترجمه آثار پرداختم تا مردم ارمنستان را با آثار و فرهنگ ایرانی آشنا سازم.

بخت و اقبال با من بود كه توانستم دست به این اقدام بزنم. آخرین كار را كه با سفارش و رایزنی انجام دادم بزرگترین و سنگین‌ترین كاری بود كه انجام دادم و آن ترجمه قرآن بود ومن باید سعی می‌كردم در ترجمه قرآن بسیار ظریف و دقیق رفتار كنم تا در آن تحریمی نشود. ترجمه این اثر مهم كه در واقع كتاب مقدس مسلمانان است را با یك تیم پانزده نفره كه مرا دراین كار همیاری می‌كردند به پایان رساندم و گمان می‌كنم توانستیم، بار مسوولیت را به خوبی به منزل برسانیم. حسن این ترجمه در آن است كه نه تنها ارمنیان با خواندن تفسیر مترجم فارسی كه در كنار آیات در داخل پرانتز آورده شده است و می‌توانند از آن به راحتی استفاده كنند، بلكه از طریق زیرنویس‌ها و ترجمه معانی می‌توانند به شناخت و درك درست و بهتر آن نیز بپردازند. ترجمه قرآن كریم ۳ سال طول كشید البته قبلا گفته بودند كه جزء ۲۹و ۳۰ قرآن را ترجمه كنم اما بعد گفتند كه از طرف مركز قرآن شناسی ایران ترجمه ما تایید شده است و ما می‌توانیم پنج جزء دیگر را هم ترجمه كنیم.

به هر حال در كتابی جداگانه پنج جزء دیگر قرآن نیز ترجمه شد و بعد از گذشت مدتی هم اجازه دادند كه كل قرآن را ترجمه و سپس چاپ كنیم كه همان طور كه گفتم این كار تقریبا سه سال طول كشید. بزرگترین پیامی كه شما از قرآن دریافت كردید چه بود؟ قبل از همه باید بگویم كه تمامی كتاب‌های آسمانی كه توانسته‌اند بعد از گذشت این همه سال دوام داشته باشند ما را به سوی خداوند رهنمون و راهنمایی می‌كنند. همان طور كه انجیل ما را به سمت خدا راهنمایی می‌كند قرآن هم همین‌طور است.

باید بگویم كه من بیش از ۶-۷بار قرآن را خواندم و گاهی برای ترجمه معنی یك واژه بیش از نیمروز یا چندین ساعت به مسجد كبود ایروان می‌رفتم تا از تفسیرهای قرآنی كه در آن جا بود كمك بگیرم و به درك و ترجمه مفاهیم قرآن بپردازم. در قرآن چیزهایی وجود دارد كه من قبلا نمی‌دانستم به طور مثال: در انجیل می‌گویند مسیح پسر خداست اما در قرآن این امر رد شده است و می‌گویند كه خداوند نمی‌تواند پسری داشته باشد واین جالب است كه از لحاظ منطق خدا مطلق است و نمی‌تواند فرزند و همسری داشته باشد.

در همین رابطه من فیلمی را تماشا كردم كه فردی با خداوند در ارتباط بود و كسی ارتباط او با خدواند را قبول نداشت و به او گفت كه از خدا سوال كن كه آیا مسیح پسر خداست؟ او از خدا سوال می‌كند و در پاسخ به مردم می‌گوید: بله مسیح پسر خداست. همان طور كه محمد پسر خدا است و همان طور كه همه افراد بشر فرزندان خداوند هستند.بر این اساس حضور خداوند مطلق است و حضورش را در همه چیز می‌توان حس كرد و ما هم فرزندان او هستیم. این مطلبی بود كه برای من كشف شد و بسیاری از متفكرانی كه با آن‌ها صحبت می‌كردیم بر مطلق بودن خداوند تاكید دارند.

در جایی از انجیل مسیح به خدا می‌گوید: "پدر روحم را به تو می‌سپارم" و این به معنای آن است كه روح خودش را به كسی كه از قدرت بیش‌تری برخوردار است می‌سپارد. ‌ با توجه به مشغله كاری كه شما به خاطر فشارهای اقتصادی در ارمنستان دارید چطور فرصت كردید كه اقدام به ترجمه آثار مهم فارسی نمایید؟ ترجمه كار دشواری نیست. باید در هر كاری كه انجام می‌دهی عشق داشته باشی تا آن كار سهل و آسان ‌شود. به نظر من عشق به ادبیات بسیار ضروری‌تر از زبان است.

زبان را به آسانی می‌توان آموخت اما اگر عشق وجود نداشته باشد نمی‌توان كاری انجام داد. به نظر من، بیش از هر چیزی باید عاشق كارت باشی. می‌خواهم با صدای بلند و رسا بگویم كه ترجمه، خلاقیت و هنر است.

پونه ندائی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.