جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عرفان و تصوف


عرفان و تصوف

برخی این اصطلاح را معرب sophos یونانی می دانند تصوف پیام معنوی پیامبر و مجاهده شخصی برای تجربه وجوب آن از طریق مکاشفه مضمون وحی قرآنی است معراجی که در اثنای آن پیامبر به اصرار الهی علم پیدا کرد نمونه ای از تجربه است که صوفیان به نوبه خود برای نیل به آن به مجاهده پرداختند

اصطلاح صوفی را از واژه عربی "صوف" به معنای پشم مشتق دانسته اتد که عادت صوفیان در پوشیدن لباس و خرقه ای از پشم سفید بود و بدین سان خود را از دیگران متمایز می نمودند اصطلاح صوفیه مبین عرفانی است که به تصوف گرویده اند. تصوف مصدر باب تفعل از ریشه صوف است و این اصطلاح به معنای اعتقاد به تصوف به کار می رود.

برخی این اصطلاح را معرب (sophos) یونانی می دانند تصوف پیام معنوی پیامبر و مجاهده شخصی برای تجربه وجوب آن از طریق مکاشفه مضمون وحی قرآنی است. معراجی که در اثنای آن پیامبر به اصرار الهی علم پیدا کرد نمونه ای از تجربه است که صوفیان به نوبه خود برای نیل به آن به مجاهده پرداختند. تصوف جزئیات سلوکی معنوی را بسط داده که درجات مراتب و اصول آن مستلزم حکمتی است که عرفان نامیده می شود و سه وجه شریعت، طریقت و حقیقت زندگی و تعلیمات صوفیان اساسی است.[۱]

در فاصله قرن دوم و سوم هجری گروهی شیعی در کوفه بودند که چنانکه از متن عین القضات همدانی برمی آید در میان آنان مردی عبدک نام بود سالکان راه خدا در دوره های گذشته متصوفه نامیده نمی شدند و عبدک اولین کسی بود که به این نام خوانده شد و به نظر می رسد که از سده سوم تا سده هفتم با ظهور سعد الدین حمویه و حیدر املی، شاه نعمت الله ولی... اثری از تصوف شیعی باقی نمانده باشد و به نظر می رسد که در درجه نخست سازمان فرقه ای صوفیه مورد نقد و ذم شیعیان قرار گرفته باشد از جمله خانقاه لباس رهبانی، نقش شیخ که به جانشینی امام و به ویژه امام غایب، پیشوا و راهنمای درونی از این حیث که غایب است میل می کرد اما نفس تعلیمات تشیع که پیروی و اطاعت از امامان و طریقت یا راه امامان معصوم که بهترین الگوها در گفتار و عمل می باشند خود پیوستن شیعیان به تعلیم اصرار الهی را نشان می دهد بی آنکه پیوستن رسمی به طریقه ای ضرورت داشته باشد چنانکه در تسنن ضرورت دارد.[۲]

معنای واژه ولایت همان پیمان دوستی و دوستی حق است که رابطه میان خدا و انسان را به صورت خدمت جوانمردی سامان می بخشد.

صوفی را از آن جهت صوفی می خوانند که ظاهر و باطن او پاک و روشن است زیرا خود را از غیر حق پاک گردانیده نه به جز خدا امید دارند و نه از جز خدا بترسند و نه جز او را دوست دارند و نه جز او به کسی اعتماد کنند در افعال آنها ریا و عجب نباشد و هرچه بیشتر خدمت کنند بیشتر خود را مقصر می دانند.[۳]

حکما گفته اند مثل دنیا چون سایه مردم است چون به سایه روی آوری می گریزد و چون پشت بر آن نهی، از پی تو می دود. پس صوفی باید به دنیا پشت کند اگرچه در این امر تلخی باشد اما این تلخی صلاح و شیرینی به دنبال دارد مانند پدر و مادری که به فرزند خود دوای تلخی می دهند و او به دنبال آن شفا می یابد. صوفی باید به راه مصطفی (ع) برود زیرا خدای تعالی فرمود: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحبکم الله. حق تعالی محبت خویش را در متابعت مصطفی نهاد و هر آنکه از ایشان تبعیت کنند نزد خدای تعالی دوست تر باشد.[۴]

و پیامبر فرمود: دشمن ترین دشمنان فرزند آدم نفس اوست و هر کس نفس را دشمن گرفت خدای تعالی آن بنده را در روز قیامت از عذاب خود ایمن گرداند و موافقت و مراقبت حق آنست که با نفس امّاره خود مبارزه نمایی.

و در حکایت آورده اند از با یزید بسطامی که او گفت: اگر خدای تعالی مرا به آن جهان فرا خواند و آرزمیی بخواهد پس از آمرزیدن آن خواهم که دستور دهد تا به دوزخ درآیم و این نفس را در آتش غوطه ور سازم که در دنیا از آن بسیار رنجیده ام.[۵]

شبلی درباره بهشت دوزخ گفت: یا رب، بهشت و دوزخ را پنهان کن تا تو را بی واسطه پرستند. و بزرگان گفته اند خدمت کردن به طمع و خوف، خویشتن پرستیدن است نه حق پرستیدن. اما اگر هرگز بهشت نبود و همه خلق را از بیم عذاب دوزخ وادار به اطاعت می کردند جز طاعت چاره ای نبود اما بزرگان طمع را از میان برداشته و حق را عین حقیقت یافتند و تنها اطاعت او نموده که اگر ما شایسته صحبت وی نبودیم رسولی را برایمان نمی فرستاد که رسول برای افراد ناشایست نمی فرستند و این مایه فخر و مباهات است که تو را تنها بپرستیم.[۶]

در اقوال هراکلیتوس مقدار زیادی عرفان نهفته است. حکمت یک چیز دانستن اندیشه است که به وسیله آن همه چیز از خلال همه چیز گذرانده شود.

افلاطون نیز توصیف او از غار نمونه کاملی است از اعتقاد به معرفت و واقعیتی که از محسوسات یقینی ر است. پارمیندس سرچشمه رشته ای جالب از عرفان است او واقعیت را غیر مخلوق و تغییر ناپذیر و تقسیم ناپذیر و لایزال می داند. «آنچه بتواند اندیشیده شود و بیان شود باید باشد زیرا که بودن برای آن چیز امکان دارد و بودن برای هیچ امکان ندارد» پس تغییر محال است زیرا آنچه گذشته است قابل بیان است و اگر تغییر یافته باشد چون نیست پس قابل بیان نیست. فلسفه عرفانی در همه اعصار و همه جای جهان به وسیله عقایدی که نقل شده مشخص می شود[۷] و البته تأثیرات نوافلاطونی، غنوسی، عرفان هندی و ... را نیز نباید نادیده گرفت.

بایزید بسطامی یکی از صوفیان بزرگ ایرانی که به سه وجه وجودی انانیت، انیت و هویت آگاهی داشت و جنید بغدادی که متوجه دو قطب شریعت و طریقت است و توحید را تجربه وحدت استعلایی خود خدا می خواند.[۸]

و حلاج که غایت قصوی برای همه موجودات را اتحاد با خدا می دانست خود نمایانگر آن است که اگرچه صوفیان، فیلسوفان را به ناتوانی در سلوک متهم می کنند اما با آثار سهروردی و پدید آمدن مکتب اشراق و الهیات صوفیانه در مغرب و مشرق زمین می تواند پاسخی به ضرورت ژرف فرهنگی داد که در آن تاریخ فلسفه از تاریخ معنویت جدایی ناپذیر است.

عرفان و معرفت را در کتب لغت، علم و دانشی معنی کرده اند ولی عرفان به مفهوم عام وقوف به دقایق و رموز چیزی است مقابل علم سطحی و قشری. و عرفان به مفهوم خاص: یافتن اشیا به طریق کشف و شهود، در واقع عرفان معرفتی است مبتنی بر حالتی روحانی و توصیف ناپذیر که ارتباطی مستقیم با وجود مطلق پیدا می کند و در درجه اول در جان و ذات انسانی تجلی دارد و در مرتبه بعد در اعمال و رفتار آدمی. عارف از راه کشف و شهود و تذهیب نفس و تسلط بر هوا و هوس و از طریق عاطفه و قلب می تواند حقیقت را مشاهده کند و در نزد او دل نقش عمده ای دارد.

قرآن کریم تذهیب نفس را بسیار مهم دانسته و در آیاتی از مهمترن اهداف انبیاء شمرده، زیرا تمام بدبختی هایی که در طول تاریخ گریبان گیر بشر بوده منشأ و مبدأ آنها طغیان نفس است.

«قد افلح من زکاها و قد خاب من دسیها»[۹] «و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله».[۱۰]

عرفان اسلامی در درجه اول منبع آن قران است و سپس سخنان انبیا و دیگر پیشوایان مذهبی. عرفان بی عبادت و عبادت بی عرفان کم ارزش است و به قول فخر الدین علی بن حسین واعظ کاشفی سبزواری حقیقت عبادت خضوع و خشوع و شکستگی و نیاز است که از شهود عظمت حق سبحانه و تعالی بر دل ظاهر می شود و این چنین سعادت موقوف بر محبت است و ظهور محبت موقوف بر متابعت سید اولین و آخرین....[۱۱]

● اما درباره سیر سلاک

اول سیر من الله است که ابواب مثالیه بر او گشوده شود و سیر آثار خلقت کند و سر احکام شریعت را به نور ایمان دریابد.

اما سیر الی الله که در ثانی واقع شود ابواب ملکوت بر او گشوده شود

و سیر الی الله که حقایق اشیا بر او مکشوف شود و سپس منزل توحید است و سیر مع الله و از دریای غیب الغیوب سر برآورد و سیر فی الله که محو شاهد اسما شود و متصف به صفات کبریا گردد بعد از این سیر لله است و در این سیر شعوری به جز ذات نماند. هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن اما سیر بالالله بقای بعد از فناست و شهود وجود مطلق.[۱۲]

علمای طریقت در تعداد منازل و ترتیب آنها اختلاف کرده اند تا اینکه اقل آنها را هفت و اکثر آنها را هفتصد گفته اند و بعضی به هفتاد هزار تصریح کرده اند و حقیقت سلوک تسخیر نفس و بدن است تحت ایمان و اول چیزی که بر او واجب است تحصیل علم است به احکام ایمان و اخذ آن از نبی یا وصی اشرف است و سپس چند مرحله باید در پیش گیرد

ترک عادات که مانع راه خدا باشد دوم عزم سوم رفق و مدارا و دیگر وفا و مراقبت، محاسبه، مواخذه، ارادت و مراحل دیگر آن داشتن استاد و راهنما، اوراد و خلوت و فکر و در همه مراحل پیوسته باید در ربط خویش به خالق و ملاحظه مخلوقیت و عبدیت و ذلت خود به خالق و در نسبت خود به رسول و نسبت هر مخلوق به خالق واحد و شفقت و مهربانی به همه اشیا و در همه حال مراقبت داشته باشد.[۱۳]

● آثار سلوک

حصول انوار در قلب، ابتدا به شکل چراغی و بعد شعله و بعد کوکب،بعد قمر، بعد شمس و سپس به صورت برقی می باشد و یکی از آیات کریمه «الله نور السموات و الارض» شرح این مراحل است که شخص مشکوتی می شود که در آن زجاجه ای است که قلب باشد و در نهایت قلب ذکر را به روح خود می سپارد.[۱۴]

منابع:

۱- مستملی بخاری، ابو ابراهیم اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، مقدمه و تصحیح محمد روشن، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۳

۲- طباطبایی نجفی، سید مهدی بن سید مرتضی، رساله سیر و سلوک، منسوب به بحرالعلوم، مقدمه و شرح حسینی طهرانی، محمد حسین، انتشارات حکمت

۳- صفی علیشاه، عرفان الحق، به اهتمام عباس منظوری، نشر اقبال

۴- علوی مقدم، محمد، جلوه های عرفان در شعر جامی، کیهان اندیشه، نشریه مؤسسه کیهان در قم، ۱۳۶۹

۵- راسل، برتراند، عرفان و منطق، ترجمه نجف دریا بندری، انتشارات سپهر، ۱۳۶۲

۶- کوربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، ترجمه جواد طباطبایی، انتشارات کویر، ۱۳۷۳

[۱] - تاریخ فلسفه اسلامی، ص۶ ۲۶-۲۶۵

[۲]- همان، ص ۲۸۰-۲۷۹

[۳] - مستعملی بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، ص ۱۲۱

[۴] - همان، ص ۱۶۶

[۵] - همان، ص ۴۶

[۶] - همان، ص ۵۳

[۷] - راسل برتراند، عرفان و منطق، ص ۴۶تا ۴۴

[۸] - تاریخ فلسفه اسلامی، ص ۲۸۲

[۹] - شمس، آیه ۹و ۱۰

[۱۰] - ص، ۲۶

[۱۱] - جلوه های عرفان در شعر جامی، کیهان اندیشه، ص ۱۷۱- ۱۷۰

[۱۲] - صفی علیشاه، عرفان الحق

[۱۳] - طباطبایی نجفی، رساله سیر و سلوک، ص ۱۸۰-۱۷۰

[۱۴] - همان، ص ۱۹۶-۱۹۵