چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
ویلیام جیمز William James
ویلیام جیمز، فیلسوف و روانشناس معروف امریكایی درسال ۱۸۴۲ در نیویورك زاده شد. پدرش كه یك الهیاتدان و محقق نامتعارف بود و با كسانی مانند اولیور وندل هولمز و رالف والدو امرسون همكاری ادبی داشت، فضای فكری آزادی برای او فراهم كرده بود و به او و سایر فرزندانش امكان داده بود كه خود درباره شغل و زندگیشان تصمیم بگیرند.
تحصیلات اولیه جیمز نزد پدرش صورت گرفت. جیمز از ۱۸۵۵ تا ۱۸۶۰ به همراه برادرش، هنری كه بعدها رماننویس پرآوازهای شد و به شهرتی برابر با او رسید، در مدارس انگلستان، فرانسه، سوئیس و آلمان تحصیل كردند. طی این دوره تحصیلی علائق جیمز بین علوم طبیعی از یك سو و هنر، بخصوص نقاشی از سوی دیگر در نوسان بود.
علاقه جیمز به نقاشی چندان قوت گرفت كه دورههای آموزش نقاشی را گذراند، اما سرانجام به علم طبیعی روی آورد، ولی همانطور كه ویلیام جیمز، خود در شرح زندگیاش گفته است، در سراسر زندگی علمی و فلسفیاش نگاه هنری خود را كه از مؤلفههای آن توجه به جزئیات محسوس و تعلقخاطر به سبك است، حفظ كرد.
جیمز در ۱۸۶۱ وارد مدرسه علمی لارنس در دانشگاه هاروارد شد و سپس به گروه آناتومی و فیزیولوژی تطبیقی پیوست و در ۱۸۶۴ به گروه پزشكی در دانشگاه هاروارد راه یافت. در ۱۸۶۷ تمایل به روانشناسی تجربی او را به تحصیل در دانشگاه برلین سوق داد. بعد به هاروارد بازگشت و تحصیلات پزشكیاش را در ۱۸۶۹ به اتمام رساند. او در همین ایام به مشكلی روحی دچار شد و ادعا كرد كه اعتقادات دینیاش به بهبود و رهاییاش از آن مشكل كمك كرد.
جیمز همچنین در این دوره تحت تأثیر كسانی، از جمله فیلسوف فرانسوی، شارل رنوویه به نوعی ایدهآلیسم انتقادی در برابر پوزیتیویسم، ماتریالیسم و طبیعتگرایی تحولگرا روی آورد.
همچنین خداباوری را به جای لاادریگرایی و اختیار را به جای جبر اتخاذ كرد.
در ۱۸۷۲ شروع به تدریس فیزیولوژی در دانشگاه هاروارد كرد و سالها به تدریس آناتومی، روانشناسی و فلسفه پرداخت.
در سال ۱۸۹۰ كتاب اصول روانشناسی را به چاپ رساند كه نگارشش ۱۲سال طول كشید و مدتی طولانی اثری مهم و اساسی در روانشناسی محسوب میشد. آثار مهم دیگر او عبارتند از: تنوع تجربه دینی (۱۹۰۲)، پراگماتیسم (۱۹۰۷) و جهان كثرتگرا(۱۹۰۹).
جیمز شخصیتی تأثیرگذار و فعال و اجتماعی داشت و با افراد صاحبنام روزگار خود، از جمله چارلز سندرس پیرس، شارل رنوویه، جورج سانتایانا، جان دیویی، هانری برگسن و برادلی دوست بود. از دانش و اندیشه همه آنان بهره میگرفت و خود نیز بر آنان تأثیر میگذاشت.
گیرایی شخصیت او چنان بود كه حتی سانتایانا، فیلسوف و شاعر اسپانیایی (۱۸۶۳ـ۱۹۵۲) كه از لحاظ فكری با او اختلاف داشت، قلم به تحسین او میراند.
اگرچه ریشههای اندیشه پراگماتیسم یا فلسفه اصالت عملی را در چارلز سندرس پیرس (پرس) دانستهاند، عموماً ویلیام جیمز بانی و نماینده اصلی این مكتب و حتی به طوركلی فلسفه امریكایی در نیمه اول قرن بیستم محسوب میشود. جیمز در ۱۹۱۰ درگذشت.
دین بزرگترین دلبستگی زندگی من است. (سخنی از جیمز در ۱۸۹۷).
درحالی كه شهرت ویلیام جیمز درمیان فلاسفه بیشتر به خاطر روش و نظریه و فلسفه عملگرایانهاش درباره حقیقت است تا كارهایش درباره دین، آثار بسیاری از او وجود دارد كه برخی از آنها مهمترین آثار وی هستند و او در آنها به مباحث مربوط به دین و اعتقاد دینی پرداخته است.
ازمیان این آثار میتوان به برجستهترینشان اشاره كرد:
واكنش طبیعی و خداباوری، اراده معطوف به اعتقاد، آیا زندگی ارزش زیستن دارد و جاودانگی انسان. مهمتر از اینها كتاب مشهور او به نام تنوع تجربه دینی است كه امروزه اثری كلاسیك در حوزه دینپژوهی شمرده میشود و حاصل سخنرانیهای او در مجموعه پر وجهه گیفورد است كه درسالهای ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ در ادینبورگ ایراد كرد.
در واقع حتی بسیاری از آثار جیمز كه مباحث اصلی آنها چیزهای دیگری است، بیانگر علاقه و دلبستگی همیشگی او به مسائل دینی است.
برای مثال درمقالهاش به نام «مفاهیم فلسفی و نتایج عملی» كه در آن ابتدا به معرفی روش پراگماتیستی یا اصالت عمل در فلسفهاش می پردازد، درباره معنای مقولات مختلف دینی و مابعدالطبیعی نیز سخن گفته است.
او ۹سال بعد در كتاب پراگماتیسم هنگام سنجش و ارزیابی مفاهیم فلسفی از دین به عنوان دلبستگی عمده و اصلی آن گفتار یاد میكند.
جیمز دركتاب پراگماتیسم كه شاخصترین شرح و بیان جیمز از فلسفه اصالت عمل اوست، بخش عمده توجهش را صرف مسائل مربوط به حقیقت و صدق، معنی و روششناسی فلسفی میكند.
معالوصف به این مباحث نه صرفاً به خاطر اهمیت عقلی و نظریشان، بلكه همچنین بدین سبب كه تشخیص میدهد نتایج آنها به حل پرسشهای مربوط به معنی و توجیه و تدلیل اعتقادات دینی یاری میرساند، میپردازد.
سخنرانی هشتم پراگماتیسم به طور خاص به مسئله پراگماتیسم و دین اختصاص دارد و سخنرانیهای دوم و سوم نیز شامل مباحث مهمی راجع به مقولات دینی است.
نوشتههای جیمز درباره تحقیقات روانشناختی و فراروانشناختی هم در آرای وی درخصوص دین حائز اهمیتند.زیرا یكی از هدفهای جیمز در این آثار آن است كه قلمرو دلایل و قراین مربوط به حقیقت و صدق دعاوی دینی را گسترش و بسط دهد.
او معتقد است كه تحلیل و ارزیابی دقیق و باریكبینانه در باب تجربههای روانشناختی چه بسا دلایل و قراین و براهینی علیه الگوهای مادهباورانه و مكانیستی راجع به علیت فراهم كند و بدین وسیله راه را برای ارزیابی گشودهتر و همدلانهتری از اعتبار تجربه دینی هموار سازد.
جهان كثرتگرا باز یكی دیگر از آثار جیمز است كه برای شناخت فلسفه دین او حائز اهمیت است.
او دراین اثر به بیان مبنایی مابعدالطبیعی برای نگرشش راجع به خدا پرداخته و طرحی كلی از دلالتهای دینی آرای مابعدالطبیعیاش به دست داده است.
در مورد جیمز یك چیز قطعی است: او عمیقاً درگیر پرسشها و مسائل دینی بود و هوش و فراستاش را هم در مقام یك روانشناس و هم به عنوان یك فیلسوف صرف حل آنها میكرد.
اصل محوری فلسفه دین جیمز این است كه مسائل مربوط به حقیقت و حقانیت دین و توجیه و تدلیل اعتقادات دینی باید از منظری مناسب مورد بررسی و توجه قرارگیرد تا بتوان پاسخهای شایستهای به آنها داد. نكته مهم در آثار جیمز راجع به دین این است كه او ابتدا آن رهیافتهایی را كه مانع از پیشرفت در شناخت و ارزیابی دعاوی دینی میشوند، كنار بنهد و سپس مجموعه ملاكهای غنیتر و مؤثرتری برای چنین پیشرفتی به دست دهد.
جیمز در سخنرانی اول پراگماتیسم، اثری كه روششناسی فلسفی خود را به طور كامل در آن تشریح میكند، اعلام میدارد كه هدف اصلی فلسفه عملگرایانهاش این است كه بین دو گرایش عمده در فلسفه انس و تألیفی پدید آورد. او میگوید كه معضل كنونی در فلسفه آنگونه كه با بحث دین مرتبط است، بدین شرح است: در یك سو فیلسوفانی قرار دارند كه گرایش تجربی و علمی دارند و بر این رأی هستند كه اعتقادات دینی باید توسط شواهد و قرینههای تجربی توجیه و مستدل شوند. در سوی دیگر فلاسفه نظری، بویژه استعلاگرایان و ایدهآلیستهای مطلق جای دارند. این فلاسفه قائل به دیدگاهیاند كه میتوان آن را دینی نامید. اما جیمز بر این نظر است كه دیدگاه آنان یكسره انتزاعی و از لحاظ تجربی تهی است و ربطی به زندگی دینداران ندارد.
یكی از ایرادهای اصلی جیمز به فیلسوفان نظری این است كه این اندیشهورزان مسائل دینی را اساساً مسائل نظری میدانند كه منحصراً به مدد براهین عقلی حل شدنیاند. توجیه و اثبات اعتقاد بر پایه مبانی عقلی یا نظری سابقهای طولانی دارد و بسیار مورد توجه بوده است اما به عقیده جیمز این رهیافت از منظر شخصی، ظنی و بحثانگیز مینماید. زیرا به زعم وی افرادی كه به باورهای دینی اعتقاد دارند، معمولاً بر پایه دلایل و براهین فلسفی یا نظری نیست كه چنین اعتقاداتی دارند. نامحتمل است كه هیچ دلیل و برهانی از این دست، به خودی خود بتواند فردی را كه از قبل شخصاً آمادگی پذیرفتن دیدگاه دینی را پیدا نكرده است، به چنین اعتقاداتی سوق دهد. گذشته از این بعید مینماید كه افراد دیندار اعتقاداتشان را بر پایه هیچ یك از دلایل ضددینی رها كنند، ولو آن دلایل نتیجهبخش به نظر آیند. جیمز معتقد است آن دسته از فیلسوفان به این اغوا تن درمیدهند كه امور دینی را صرفاً امور عقلی یا نظری به شمار آورند. علتش آن است كه ابعاد واقعاً مهم و مؤثر دین، یعنی احساسات و تجربیات معتقدان دینی را چندان مورد توجه و التفات قرار ندادهاند. در واقع به نظر جیمز استدلال عقلی به جای آنكه موجب تعالی و پیشرفت مباحث و مقولات دینی شود، لطافت و سرزندگی آنها را میگیرد و آنها را به صورت اموری عادی و كماهمیت درمیآورد.
فلسفه دین جیمز مبتنی بر این رأی و عقیده اوست كه احساس و تجربه سرچشمههای عمیقتر حقیقت دینی است. ویلیام جیمز هنگامی كه برای سخنرانی در مجموعه گیفورد آماده میشد، در نامهای به یكی از دوستانش هدف اولیهاش را چنین معرفی میكند: «دفاع از تجربه در برابر فلسفه به عنوان عمود و ستون فقرات اصلی زندگی دینی انسان. مقصود من از تجربه عبارت است از دعا و نیایش و پرستش و همه آن چیزهایی كه انسان بیواسطه و به طور شخصی و از نزدیك آنها را تجربه و احساس میكند، در برابر نظرات كلی والامرتبه راجع به سرنوشت انسان و معنی زندگی و وجود ...»
از آنجا كه جیمز تفكر عقلی و نظریهپردازی درباره دین را به نفع یك رهیافت تجربی رد میكند، میكوشد نقش تجربه را در توجیه و تدلیل اعتقاد دینی روشن كند. جیمز در عین حال كه معتقد است مبحث دین باید به طور تجربی مورد بررسی قرار بگیرد، بر این گمان است كه این رهیافت مخصوصاً در دستان متفكران قائل به اصالت علم به رد دعاوی دینی منجر میشود. استفاده جیمز از روش تجربی برای حمایت از ـ ونه رد ـ دین هنگامی به طور خاص شایان توجه خواهد بود كه در پرتو زمینه تاریخی وی لحاظ شود. دورهای كه جیمز در آن به سر میبرد، جوی عمیقاً علمگرایانه داشت. ماتریالیسم (یا نگرش مادی)، پوزیتیویسم (یا مكتب تحصلی كه فقط قضایای تحلیلی ریاضی و قضایای تركیبی تجربی علوم طبیعی را معنادار میشمرد) و لاادریگری (كه نه سلباً و نه ایجاباً حكمی راجع به اعتقادات صادر نمیكرد و آن را معلق نگاه میداشت) از جمله دیدگاههای فكری غالب آن روز بود و این ایدئولوژی تسلط داشت كه استدلال و نگرش علمی برای همه حوزههای فكری و فرهنگی، از جمله اخلاق و دین مناسب است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست