جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اعتراف


اعتراف

زنگ ساعت زده شد ـ لامپ خلا ـ موقع بحران رسید

قانون(محدودیت سخت وشدید)وپول تنگ، اسیر تنازع بقا۶۵۱۵۲; بشریت با ضربت کور کردن تعادل پرچم باریک و خوشرنگ آزادی را و من تکان خوردم در سیل باران اشک و روان شدم در جوی و نهر ولایه لایه سیم انداختم وپر شور و مشتاق تاکید کردم انقباض و تنگی فشار روحی دسته دسته مردم غمزده و سالخورده را و ژست گرفتم و با گل پو شاندم تخت حامل بیماران عصبی را وبا تیرهای به هم چسبیده سد کرد م جوراب کوتاه زنانه را و ندا دادم: بگذارید در خون خود بغلتد و به او کمک نکنید.و پیچ خوردم در رقص نامادری ،نابرادری،ناپدری ،نادختری در جلگۀ پهن و بی درخت شهر فرنگ سه بعدی و لغزیدم و سکندری خوردم

در stygion (نام رودخانه ای که جهان مردگان را دور می زند ،منسوب به رود styn= دوزخی ،تیره ،ظلم )و با پای گشاده نشستم وایستادم(از اظهار نظر الزاام آور خودداری کردم) و در طویله(جای هرزگی) خوک -های موذی(انسان های انگل) خم شدم و دلا شدم در فلسفه رواقیون(پر- هیزکاری و بردباری)و بسان غول غارنشین غیر قابل پیمایش(غیر قابل درک)،شلوار یک شلوار،چابلوسانه تسلیم شدم در تختخواب باکره تن -فروش و با فیروزی و شادمانی بر شکست دشمن شادی کردم و پیروزمندانه سازها را کوک کرده و نواختن آغاز کردم و نوسان کردم در

عشق و عشق بازی و سه ضربی غلتاندم و غلتید تنه و بدنه خرطوم در مایو مردانه ،یک ازمایشی کرد ،یک زوری زد، ٲتو زمین زدن و بر خلاف انتظار خوب در آمدن و در بوق و کرنا کردند: وان حمام ،لگن،تغارچوبی بد نامی ام را و باد کرده و متورم معلق خوردم در دسته پر و موو جلا دادم ،لعاب دادم و برق زدم در بزرگراه عوارضی و به نوبت(متناوبا"خارج از نوبت)دراز شرف بریدن و ترش شدن vestal virgin(زن پاکدامن) سهیم شدم و یک سال دیگر چنین روزی ،دوباره دو برابر مشهور که همه می دانند: رونوشت مطابق اصل دگر بار دیکتافون معوق باکره تن فروش ناله می زند :به راستی و به شرافتم سوگند قول عروسی دادن و من گیج و حیران ، خشک و رسمی پاک حاشا کردم قانون تحدیدمخارج(قانونی که داشتن یا پوشیدن بعضی چیزها را منع و بدین ترتیب از خرج زیاد جلوگیری می کند) و تاقباز (بی حال) موج زدم در دانش سطحی زمینی و به این سو و آن سو غلتیدم و ظن بردم و سوگند خوردم که!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

از باده گساری دست کشم و دوباره مطابق موزیک پا زدم در بند جوراب و شلوار موهوم پرستی وبلاتکلیف و تعطیل و تعلیق در پل معلق حول و حوش دهات مجاور تسلیم شدم در لوح سفید (ذهن فاقد تجربه انسان در هنگام تولد) قنداق (موانع) و دست افشاندم در سمپوزیوم سمبل های نمادین و زود باور کردم عضویت در اتحاد سه گانه (نهاد،من،فرامن) و خیس عرق (هراسان و نگران)قورت دادم(زود باور کردم ،زیر سبیلی رد کردم) آواز قو را هنگام مردن (آخرین اثر هنرمند) و سراشیب شدم و محکم شدم در مال دزدی از روی آمار آماردان و مخفی کردم نهان و دزدکی موسیقی حامل وضع کنونی راو مقیم شدم در مقعر عقاید گوشه برگشته در کاغذ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ A۴))

و پیوسته و یکنواخت دزدانه حرکت کردم در ایستگاه توقف و مکث زمامدار مبحث اجسام ساکن (ایستائی شناسی) و پشتیبانی کردم از پرچمدار افاده ای و لخت مادر زاد در آسمان فاقد از نور ستاره با دم و دستگاه با تشریفات با خدم و حشم برای ادای احترام در انظار عمومی

قرار دادم مجسمه آزادی را میان خدمتکاران در زیر زمین و پلکان و تکان دادم سرد و صمیمی یقه ایستاده شهرت ستاره دریایی را و یک شکل کردم میز کوچک دکه سکون خیالبافان عقاید بشری و مهمان کردم نریان (اسب نر) را به رنگی کردن پرواز در تیرو تیرک و تلو تلو خوردم در کهنگی و شب ماندگی و در کار تئاتر از پشت خنجر زدم به دادرس محل و همراهی کردم با زن فاحشه در اصطبل بی رونق عاشق پیشگی و بهت آور مثل گرگ باران دیده اوقات کار را طوری تنظیم کردم که همه در یک موقع با هم کار نکنند وعاطل وباطل ماندم در پارتی و انجمن مردانه و چوب بستم و چمباتمه زدم و بی اجازه در زمینی ساکن شدم و جیع زدم و نازک رنج پرده دری کردم و دیگران را لو دادم و فشار دادم و چلاندم انصاف را و برپا کردم نکبت و تیره روزی را و جاسوسی کردم در جاده سبز شدن شقایق و بدون مقدمه جوانه زدم و بی قواره روییدم در تف و خلط و گله گله پاشیدم درجوخه تصویه حساب به

شکل مربع و به توان دوم رساندم داد و بیداد و ولنگ و واز نشستن و ریخته پاش کردن را و گل و گشاد نشستم بر انتشار و شیوع ویروس عیاشی و بشاش و سر زنده جلو چشم مردم عشق بازی کردم و بی درنگ در محل ،کسی را سر تاس نشاندم و راه پیش و پس بر او بستم و رگ به رگ کردم ماهی کوچک جوانمردی را و تابان و شایان کره دادم و شتر خواستم،مس دادم طلا خواستم و خود به خود ، بی اختیار نهار را انگل تو شدم .وبا پای گشا ده روی زمین نشستم و مته به خشخاش گذاشتم و از خنده روده برشدم . میانه را گرفتم و به یک چشم بر هم زدن و در یک لحظه گزیدم لکۀ لب ولخرجی را و با عجله و اضطراب سخن گفتم و گلگیر زدم به گل و رد شدم .

کینه ورزیدم به ارتباط ارواح با زندگان و الکل دار به سیخ کشیدم احضار روح به وسیله ذهن را و طلسم شدم در نوعی گندم و ادویه زدم به جاده وسایط نقلیه تندرو و گرفتار شدم در سرعت سنج و کیلومتر شمار و کفش ورزشی میخ دار بر پا کردم و میخ کوبیدم و سوراخ کردم نوبت ،دوره،مدت را و وجب کردم بین دو ستون و اندازه زدم فاصلۀزمانی بین دو رویداد را و راست کردم پرچم پرستاره را (پرچم ایالات متحده امریکا) و مشت زدم و پل زدم بر پراکندگی و تفرق (مختصر و بی پیراهه کمی گرفتگی عضلانی)و بی پرده سخن گفتم و بلندتر حرف زدم معاملات قمار را و غمگین شدم و دل سوزاند م و قهوه خوردم و با صدای خفیف ، غافلگیر کننده تفکیک و طبقه بندی کردم نامه هارا.

اکنون بپردازیم به برگردان خاک، رخ دادن وارونه و پیدایش بشریت،

تاریخ دار بدرنگ لغزیدن و پشت و پا زدن،

تودۀکثافت منقل آتشدان شهوت والدین ،

عضو اتحاد سه گانه (نهاد،من،فرامن)

مقرون به ادب ،اسیر فلسفه جزمی، و اینک امیالش؟ کسی را دیوانه کردن،کسی را مست و مغرور کردن ،زیرسر کسی را بلند کردن،

تغییر مرام دادن و کج کردن را .

پیدایش نشد:

دگر بار گردشو چرخ پیچ و تغییر تمایل شبیه به برگرداندن و پیچاندن کلید چراغ یا گازو چرخ خوردن و گیج خوردن در آشوب و اضطراب

و به نوبت مخالف کسی شدن و روگرداندن از تمایلات کنونی و مرحله بحرانی اش واگذار کردن شکم به همهمه و شلوغی مثل نوعی چلیک بزرگ یا جلگه بی درخت و یخ زده ناکوک (خارج از مقام ) و به مبلغی گزافی بالغ بر خو شاهنگ شد نش ودگر بار دور زدن و برگشتن و بحران را گذراندن و عقاید دیگری پیدا کردن وتونل زدن به اغتشاش

و گردنکشی و یاغیگری و معلق خوردن درهم برهم در آموزش و تعلیم

زرقو برق دار کردن امانت و امانت داری .

انگار سختی و خشونت کلمات این مامور کفن و دفن جهان زیرین در لفافه نرمی و ملایمت مخمل نخ و ابریشم می کرد تابه پایه جناب یا سلحشور برساند تا با مختل کردن ذهن انسان های چشم و گوش بسته ،

عقاید شانه نکرده و ژولیده اش را تحت قاعده کلی همشکلی و یکنواختی و........................................................................................

همسانی در آورد،بدون شک کم بها دادن به حقیقت ساده و عریان زنده باد

صلح !واقع در ارتفاعات آن کوه نشین غریب مخالف رسوم و آداب پارلمانی مجلس اعیان و اشراف مودب است که این عضو و هوادار اتحادیه جرم و فساد غیرطبیعی از تا باز کردن و ریش ریش کردن و شرح دادن عقاید الهامی این مرد نخوانده و بی سواد را مضر برای تندرستی هنرپیشه های علی البدل اسیر اونیفورم متحد الشکل جنبش نفسانی دانسته زیرا در وزارتخانه معاون ،این امضاء کنندگان صادرات و

واردات میوه های پا درختی با درک اسفل شان ملتفت شدن که یگانه سازی و وحدت این انسان های امی یک سلولی محروم از مزایای اجتماعی و فرهنگی با بهره گیری از جریان زیرین(وضع پشت پرده،

احساسات درونی) و پی بندی کردن باورهای قوی بنیه پرچمدارشان ،این انسان های کم تغذیه شده از ترقی و تعالی معنوی از اشتباه در آمده و خط بطلانی بر پندارهای سوداگرایانه جانوران موذی کشیده وبا توسل بر کتاب راهنما این اثر عالم گیر که بیهوده و بی جهت اسیر دره کم عمق خداحافظ گردیده دگر بار ندای بلند شوید و یا الله سر داده و سبک بال واژه (من غیر حق نگویم )را در ماورای کوه آلپ با تلفیق لغت( آزادی) ندا داده:

ابراز عشق در پناه حق خطر ندارد )...................

محمد خداشناس گل افشانی