دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

گل


گل

در تراس خانه ما
هست یک گلدان زیبا
کاش می شد مال من بود
غنچه ای از بین گل ها
خواهرم می گوید اما
کندن گل ها گناه است
هرکس آن ها را بچیند
روزگار او سیاه است
من ولی یک بار رفتم
پهلوی گلدان …

در تراس خانه ما

هست یک گلدان زیبا

کاش می شد مال من بود

غنچه ای از بین گل ها

خواهرم می گوید اما

کندن گل ها گناه است

هرکس آن ها را بچیند

روزگار او سیاه است

من ولی یک بار رفتم

پهلوی گلدان شبانه

تا برای خود بچینم

غنچه ای را مخفیانه

چشم های من به در بود

تا کسی آن جا نباشد

ناگهان گلدان زیبا

خار در دستم فرو کرد

بعد توی گوش من گفت:

زود و فوری، بی بهانه

دورشو از غنچه هایم

بچه جان برگرد خانه