یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

باید «۲۴» را اجرا کنیم


باید «۲۴» را اجرا کنیم

نگاهی به سریال «یک روز قبل» ساخته صادق کرمیار

● یک روز همان ۲۴ ساعت است!

در‌ آغاز، سینمای جاسوسی، متأثر از رمان و داستان کوتاه جاسوسی شکل گرفت و این نوع ادبیات هم که زیرمجموعه ادبیات پلیسی محسوب می‌شد همچون آن، به سه گروه «معمایی» و «تحلیلی» و «تحلیلی- معمایی» تقسیم شد. مجموعه سازی جاسوسی در تلویزیون البته از زمان عرضه نخستین فصل «مأموریت:غیرممکن!» تا به حال، دچار تحولات چشمگیری در جهان شده. نمونه مشهورش مجموعه «۲۴» است که در گونه «تحلیلی - معمایی» جای می‌گیرد و «یک روز قبل» سعی دارد که «نقشه راه روایی آن» را سرمشق خود قرار دهد و البته ناموفق‌تر از نمونه‌های روسی و آلمانی این مجموعه عمل می‌کند چرا که سینمای جاسوسی آلمان و روسیه، از آغاز واجد رویکردهای بومی بوده‌اند اما سینمای جاسوسی ایران، هنوز تا بومی‌سازی خود و تطابق با نیازهای فرهنگی و هنری کشور، فاصله‌ای قابل ملاحظه دارد.

● محتاج بازی منعطف

صادق کرمیار، به عنوان نویسنده و کارگردان این مجموعه، در هر دو حوزه موفق نیست شاید بهتر این بود که متن «کرمیار» توسط کارگردانی باتجربه‌تر در حوزه سینمای اکشن ساخته شود. کرمیار، در بازی گرفتن از بازیگرانی که با بازی در این «ژانر» تقریباً بیگانه‌اند [بازی در چنین ژانری آنقدر دشوار است که حتی بازیگری مثل «براندو» هم یک بار آزمود و دیگر سراغش نرفت!] چندان موفق نیست. واقعیت امر این است که بازیگران ژانر جاسوسی، فقط شخصیت‌هایی «صورت سنگی» نیستند که باید «سنگدلی» را با «خونسردی» معاوضه کنند! وقتی بچه آدم را گروگان می‌گیرند هرچقدر هم حرفه‌ای این کار باشی، عواطف‌ات را بروز می‌دهی. [حتی «شوارتزنگر» هم در «دروغ‌های حقیقی» جیمز کامرون با این واقعیت کنار آمد. یعنی همان بازیگری که به بازی مکانیکی مشهور بود و هست!]

● ساخت اثر با بودجه ملودرام!

پیش از آن که ما به طور جدی [چه در سینما و چه در تلویزیون‌مان] وارد ژانر جاسوسی شویم باید چند «پیش فرض» را بپذیریم. اول این که گذاشتن چند «لپ‌تاپ» در کادر و خیره شدن آدم‌های کادر به صفحات آنها، یک «اتاق کنترل عملیات» را باور پذیر و مدرن جلوه نمی‌دهد. [همان اشتباهی که در ورود به سینمای علمی تخیلی مرتکب شدیم و گمان کردیم با گذاشتن چند ماکت «ابر کامپیوتر» در کادر، می‌شود یک «اینترپرایس» برای یک «سفر ستاره‌ای» بومی ساخت] ما نیازمند «تعریف شدگی فضا» در روایت هستیم، دوم این که در سینمای امروز، دیگر نشان دادن یک موشک آماده شلیک، مخاطبان را برای به هیجان آمدن قانع نمی‌کند [آن هم در دورانی که فیلم‌های پرهزینه، شخصیت‌هاشان را درگیر فضای زیرین موشک و آتش مرگبار آن می‌کنند]

سابقه آثار جاسوسی در سینما و تلویزیون ما چندان زیاد نیست و بخش اعظم این آثار هم در ۳۰ سال اخیر شکل گرفته است.

تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، می‌توان به طور مشخص به دو اثر اشاره کرد: «الماس ۳۳» ساخته داریوش مهرجویی [اثری متأثر از نمونه‌های ایتالیایی «۰۰۷» که کم‌هزینه بودن، بزرگترین مشخصه آنها بود] و یک ساخته مشترک ایران و ژاپن به نام «گلکو۱۳» با حضور یکی از ستارگان دهه ۱۹۷۰ کشور آفتاب تابان و به کارگردانی سینماگری از سینمای بدنه ایران [و آنقدر نابلد راه، که حتی نمی‌توانست حرکت بازیگران را با مسیر دوربین و افق دید آن، تطبیق دهد آن هم در فیلمی اکشن] که در نهایت بدل به تجربه‌ای ناموفق، هم در عرصه سینمای جاسوسی و هم در مسیر تولیدات مشترک شد.

در سینمای پس از انقلاب، اگر حضور آن جاسوس مو طلایی امریکایی را در فیلم «سرباز اسلام» نادیده بگیریم [که تنها جلوه‌ جاسوسی‌اش پرتاب چاقو از راه دور بود!] به فیلم «دست شیطان» می‌رسیم که می‌تواند به عنوان نخستین تجربه بومی این عرصه، قابل توجه باشد با قصه‌ای مطابق با قواعد ژانر، درباره یک مأمور سیا که برای مشخص کردن مکان نگهداری گروگان‌های امریکایی، مخفیانه به ایران سفر کرده و در این بین، به انواع جنایات هم دست می‌زند [فیلمی متأثر از آثار جیمز باند و ته‌مایه‌ای از فیلم محبوب آن روزها یعنی «سه روز کندور»] و در نهایت، توسط مأموران اطلاعاتی ایران، موقع عبور از مرز کشته می‌شود.

نقشه راهی که در این فیلم به کار گرفته شد [هم در شکل‌گیری قصه و هم در هیجان بخشیدن به سکانس‌هایی که نقطه عطف روایت محسوب می‌شدند] کماکان، در فیلم‌ها [و البته مجموعه‌های تلویزیونی بعدی] تکرار شد.

«یک روز قبل» ساخته صادق کرمیار هم پیرو چنین الگویی شکل گرفته است البته با رویکردهایی بعضاً تازه‌تر که «به روز» شده آثار «۱۹۷۰» است و در مجموعه تلویزیونی «۲۴» هم شاهدش بوده‌ایم.

قضاوت در مورد این مجموعه را البته باید منوط دانست به دو حوزه کاملاً جدا از هم اما به تقاطع رسیده در ارزیابی‌های فردی یک تن؛ صادق کرمیار. او، هم نویسنده این کار است هم کارگردان و به نظر می‌رسد در حوزه نویسندگی [به رغم عدم بازتعریفی شخصیت‌ها و وضعیت‌ها و به دور ماندن متن از «مفاهیم و فضاهای چندگانه و در واقع ساختن جهانی چندوجهی» - چنان که در متن مجموعه «۲۴» می‌توان شاهدش بود-] موفق‌تر است تا کارگردانی. او در مقام کارگردان اثری تعریف شده ژانر جاسوسی، باید چندگامی از «متن» جلوتر می‌بود که نیست و حتی در ریتم بخشی به درگیری‌های دویا چند نفره تن به تن هم موفقیت چندانی ندارد.

در سکانس جلوی در آسانسور که مأمور وزارت اطلاعات ایران با یکی از تروریست‌ها درگیر می‌شود تا چمدان حاوی قطعه الکترونیکی را از او بگیرد – که یادآور سکانسی مشابه در فصل اول «۲۴» هم هست – [مشابهت‌های خط روایی فصل اول «۲۴» با «یک روز قبل» البته بیش از اینهاست و می‌توان به گروگان گرفته شدن دختر شخصیت اول قصه به منظور تحت فشار قرار دادن سیستم امنیتی کشور اشاره کرد همچنان که می‌شود به نقش محوری مغز متفکر تروریست‌ها و جایگاهش به عنوان جاسوس میان «خودی»ها] درگیری فاقد ریتم، نه تنها از جذابیت سکانس به نحو چشمگیری می‌کاهد که به «واقع نما»یی آن هم آسیب می‌رساند [حرکت پایانی «مأمور خودی» هم یادآور حرکت مشهور بروس‌‌لی است که در چهار دهه اخیر بارها و بارها در مجموعه‌ها و فیلم‌های اکشن شاهدش بوده‌ایم] مشکل ریتم را همچنین در سکانس‌های تعقیب در بازار رامسر و همچنین سکانس تعقیب ربایندگان و گریز دختر بچه در ویلا شاهدیم. استفاده از دوربین‌های شهری برای پرهیز از تعقیب فیزیکی و اهمیت آن در مسیر روایت هم یادآور مجموعه یاد شده است. [این مشابهت‌ها آنقدر زیاد می‌شود که کرمیار در متن خود جمله‌ای را به عنوان دیالوگ می‌گذارد که یادآور شگردهای پسامدرن‌هاست و شخصیت اصلی قصه پشت گوشی به یکی از مأمورهای خودی می‌گوید: «باید ۲۴ را اجرا کنیم!» و البته منظورش «کد۲۴» است اما در متن بدل به نشانه‌ای در حال گسترش و قابل تفسیر برای اتصال به فرامتن می‌شود]

به هر حال متن «یک روز قبل» در مقایسه با دیگر متونی که پیش از این در آثار ژانر جاسوسی کشور شاهد بوده‌ایم، لااقل در حوزه حفظ ضرباهنگ روایت و تعریف شدن در چارچوب «ژانر»، موفق‌تر است. [گرچه فیلمنامه‌نویس می‌توانست با خودداری از اسراف در «زمان روایت» و فشرده‌سازی وقایع – مطابق با استانداردهای امروزی مجموعه‌سازی اکشن – به شخصیت‌ها و وضعیت‌هایی چندوجهی دست یابد که نیافت!]