سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

عرب و گدا


عرب و گدا

عربی بدوی گرسنه از بیابان گذر میکرد تا به کنار نهر آبی رسید ، دید که مردی عرب سفره ای پر از نان و گوشت را جلو خود گذارده و لقمه ها را پشت سر هم با لذت میخورد . مرد گرسنه آمد و جلو مرد …

عربی بدوی گرسنه از بیابان گذر میکرد تا به کنار نهر آبی رسید ، دید که مردی عرب سفره ای پر از نان و گوشت را جلو خود گذارده و لقمه ها را پشت سر هم با لذت میخورد . مرد گرسنه آمد و جلو مرد عرب نشست ، عرب در حین خوردن غذا چشمش به مرد بدوی افتاده و پرسید : یا اخی از کجا میآیی ؟ مرد در جواب گفت : از قبیله تو می آیم مرد عرب پرسید : از منازل من گذر کردی ؟مرد گرسنه جواب داد : آری بسیار معمور و آبادان دیدم عرب شادمان شده پرسید : سگ من که بقاع نام دارد را دیدی ؟

- آری دیدم ، گله گوسفندان ترا چنان گهبانی می کند که از یک فرسنگی گرگ را جرات نزدیک شدن نیست- عرب که از خوشحالی در پوست خود نبود پرسید : پسرم خالد را دیدی ؟

- آری در مکتب پهلوی معلم نشسته بود و به آواز بلند قران می خواند - مادر خالد را دیدی ؟

- به ، به در تمام عرب چون او زنی نیست به کمال عفت و طهارت و غا یت عصمت - شتر آبکش مرا دیدی ؟

- به غایت فربه و تازه بود چنانکه پشتش به کوهان برابر شده بود - قصر مرا هم دیدی ؟ زیبا بود ؟ از معماری آن چه نظری داری ؟

- ایوان او سر به کیوان رسانده بود و من هرگز عالی تر از آن بنائی ندیده ام .

عرب چون احوال خانمان معلوم کرد و دانست که هیچ مکروهی نیست ، به فراغت نان و گوشت به قدر سیری بخورد و به مرد بدوی هیچ نداد و بعد از سیر شدن سفره را جمع کرده در انبان گذاشت و محکم ببست .بدوی گرسنه که دید خوش آمد گفتن او نتیجه ای نبخشید ، ملول شد . در این وقت سگی بدان جا رسید . صاحب انبان استخوانی که از گوشت مانده بود پیش سگ انداخت و برخاست تا برود بدوی بی طاقت شد و گفت : اگر سگ تو بقاع زنده می بود ، درست به این سگ می مانست عرب گفت : مگر بقاع من مرده است ؟

- بلی در پیش من مرد . بقای عمر تو باد .

- سبب مردن او چه بود ؟

- از بس گوشت شتر آبکش تو را بخورد ، کور شد . بعد آن بمرد

- شتر آبکش مرا چه آفت رسیده بود که بمرد ؟

- او را در تعزیت مادر خالد کشتند .- مگر مادر خالد نیز بمرده است ؟

- بلی ، از بسکه نوحه میکرد و سر بر گور خالد می کوفت ، مغزش خلل یافت.

- مگر خالد من هم بمرده است ؟

- بلی و سبب مردنش زلزله ای بود که قصر و ایوانی که ساخته بودی را خراب کرده و خالد در زیر آوار بماند .مرد عرب که اخبار وحشتناک را استماع نمود ، انبان نان و گوشت را به کناری افکنده و بر سر کوبان و نوحه کنان راه بادیه را در پیش گرفت

محسن پورشعبان