جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سلیقه اروپایی یک فیلمساز در هالیوود


سلیقه اروپایی یک فیلمساز در هالیوود

نگاهی به تلقین, تازه ترین ساخته کریستوفر نولان

کریستوفر نولان کارگردان انگلیسی ـ آمریکایی، یکی از کشف‌های سینمای هالیوود در سال‌های اخیر است.او پس از ساختن فیلم‌های مستقل و خلاقانه‌ای چون تعقیب (۱۹۹۸) و یادآوری (۲۰۰۰) که دارای ساختاری هوشمندانه با شخصیت‌های خاص و عجیب بودند با سومین ساخته‌اش بی‌خوابی(۲۰۰۲) به شهرت رسید. بی‌خوابی، درامی هیجان‌انگیز بود که براساس فیلمی به همین نام از سینمای نروژ ساخته شد. فیلم که با حمایت استودیو برادران وارنر تولید شد، نشانگر تبحر نولان در ساده‌کردن ذهنیات پیچیده‌اش و توان او در قرار گرفتن در چارچوب ساختار متوسط هالیوود بود.

اگر نکته بارز ۲ فیلم قبلی نولان خلق داستان‌هایی با روایت‌های پیچیده بود که از مخاطب برای حل آنها هوش بالایی می‌خواست، بی‌خوابی نمونه خوبی از قهرمان‌پروری هالیوودی در پهنه‌ داستانی سرراست برای تماشاگر عام بود. نولان پس از موفقیت بی‌خوابی در سال ۲۰۰۵ با فیلم «بتمن آغاز می‌کند» نه‌تنها خود را در هالیوود تثبیت کرد بلکه با پس‌زمینه روشنفکرانه خود، قهرمان خفته سینما را با وجهه‌ای جدید بیدار کرد. این کارگردان ضمن نجات شخصیت نخ‌نمای بتمن، او را امروزی‌تر کرد و از قالب‌های ساده شخصیت‌پردازانه سری فیلم‌های قبلی بتمن بیرون آورد.

نولان سپس پرستیژ را ساخت که با رنگ و بوی شخصی‌تر در مرز باریکی بین فیلم‌های اولیه‌اش و فیلم‌های تجاری هالیوود قرار داشت، گویی نولان با تجربه «بی‌خوابی» و «بتمن آغاز می‌کند» آموخته بود که چگونه با وفاداری به استانداردهای داستان‌پردازی در هالیوود فیلمی شخصی بسازد. او با «شوالیه تاریکی» دوباره به بتمن بازگشت و یکی از پروژه‌های بزرگ تاریخ سینما را به ثمر رساند که این بار با پرداختی تحسین‌برانگیز شخصیت منفی مقابل بتمن را به اندازه او جذاب و باهوش نمایش داد و وجوه تازه و پیچیده‌ای به آن بخشید.

● منحصر به فرد یا مبهم

اما پس از «شوالیه تاریکی»، نولان دیگر تبدیل به یک کارگردان مولف در هالیوود شده بود و درست در همان زمان بود که فیلم تلقین (inception) با داستانی سخت، عجیب و بی‌نظیر را کلید زد. اثری که قطعا به اندازه پروژه‌های بزرگ هالیوود جذاب است، اما هوش به کار رفته در آن و میزان نخبه‌گرایی‌اش در تاریخ سینمای آمریکا کم نظیر است. راجر ایبرت، منتقد شهیر آمریکایی درباره تلقین می‌گوید: «این روزها به نظر می‌رسد که فیلم‌ها بیشتر از سطل بازیافت بیرون می‌آیند... اما تلقین کار سختی انجام می‌دهد،این فیلم کاملا اصل است و از پارچه نو بریده شده...».

تلقین در ایده و پرداختش متاثر از افراد بسیاری است؛ از «خورخه لوییس بورخس» نویسنده بزرگ آرژانتینی گرفته تا فیلم‌های علمی ـ تخیلی همچون «ماتریکس» و «شهر تاریک». فیلم از یک سو به دلیل فضاسازی‌ها و ساختارهای داستانی از سلیقه‌ای اروپایی برخوردار است و از سویی دیگر به سبب ریتم و نوع ارائه کاملا هالیوودی است. تلقین داستان پیچیده‌ای دارد، آنقدر که گاهی مخاطب برای حدس و فهم داستانش حسرت می‌خورد.این میزان از پیچیدگی در تلقین یکی اساسی‌ترین نقدها و نقاط اختلاف منتقدان درباره آن است. دیوید دنبی ـ که یکی از مهم‌ترین منتقدان فیلم است ـ با کنایه می‌گوید: «تلقین یک شگفتی است، یک شاهکار فنی و در نهایت یک بداهت.» دنبی تلاش نولان برای چند لایه‌کردن داستان و طرح سطوح مختلف و رفت و برگشت‌های مدام بین لایه‌های ذهن را تنها «وسیله‌ای برای دوبرابر و دوباره دوبرابر کردن سکانس‌های اکشن» می‌داند.

به نظر می‌رسد مهم‌ترین نکته در فیلم نولان همین است، درست است که داستان نولان پر پیچ و خم است و تماشاگر توان رهاکردنش را ندارد، اما به دلیل سخت‌بودن بیش از اندازه و معماگونگی وسواسی‌اش مخاطب را در سطحی عمیق درگیر نمی‌کند به شیوه‌ای که آنقدر ظواهر داستان زیاد و پرطمطراق است که برای راه یافتن به درونش فرصتی نمی‌ماند.

این عدم گره شخصی مخاطب با فیلم و عظمت مرعوب‌کننده‌اش در سطح داستان و ساختار اجرا سبب شده که فیلم به لحاظ شخصی و درونی آن طور که پیشتر از مولفش انتظار می‌رفت مخاطب را درگیر نکند.

نظر ریچارد کورلیس هم به نوعی مؤید همین موضوع است: «تلقین مثل سخت‌ترین و حسابی‌ترین امتحان پایان ‌ترم است... یا مثل یک کابوس که ناگهان در آن می‌بینید که در کلاس هستید و می‌فهمید که برای امتحان مهم‌تان آماده نشدید. این فیلمی است که ترجیح می‌دهید برایش درس خوانده باشید...».

● بیدار کردن هوش خفته

اما آنچه مسلم است «تلقین» در حد فیلم‌های پیشرویی چون «بزرگراه گمشده» اما نه به اندازه آنها متفکرانه و عمیق، عادات سینمایی مخاطب را کمی زیر سوال می‌برد و ۱۵۰ دقیقه ذهنی بیدار را که مدام دچار غافلگیری و گاهی گیجی می‌شود جایگزین تنبلی ناشی از داستان‌های قابل حدس و الگو شده مرسوم می‌کند.

نولان برای ساختن هر طبقه از ساختمانش پایه‌ای می‌گذارد که همان داستان‌ها و روایت‌های آشنا باشد، اما شگفت آن است که هنوز پا به طبقه جدید نگذاشته آن پایه را مجهول‌الهویه می‌کند به طریقی که مدام مخاطب را به خود اثر ارجاع می‌دهد تا ذهنش را بازسازی کند.شاید به همین دلیل است که بسیاری مجبور به دیدن چندباره فیلم در سینما شدند.

شاید بخشی از فروش موفق تلقین به همین بازگردد همچنین به حجم ظرایف بصری‌اش که خارج از پرده سینما آن لطف و جذابیت را ندارد.

علیرضا نراقی