پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
جنگ
در میان فرماندهان نظامی جهان کسی را سراغ نداریم که به اندازه امام علی علیه السلام به دشمن مهلتبدهد وبا اعزام شخصیتها ودعوت به داوری قرآن، در آغاز کردن نبرد صبر وحوصله به خرج دهد وبه اصطلاح دستبه دست کند، تا آنجا که صدای اعتراض وشکوه مخلصان ویاران او بلند شود. از آن رو، امام علیه السلام ناچار شد که به آرایش سپاه خود بپردازد وفرماندهان خود را به نحو زیر تعیین کرد:
ابن عباس را فرمانده کل مقدمه سپاه وعمار یاسر را فرمانده کل سوار نظام و محمد بن ابی بکر را فرمانده کل پیاده نظام. آن گاه برای سواره وپیاده نظام قبایل «مذحج» و«همدان» و«کنده» و«قضاعه» و«خزاعه» و«ازد» و«بکر» و «عبد القیس» و... پرچمدارانی معین کرد. آمار کسانی که در آن روز، اعم از سواره وپیاده، تحت لوای امام علیه السلام آماده نبرد شده بودند به شانزده هزار نفر میرسد. (۱)
● آغاز حمله از طرف ناکثان
در حالی که امام علیه السلام مشغول بیان دستورات جنگی به سپاهیان خود بود، ناگهان رگبار تیر از طرف دشمن لشکرگاه امام را فرا گرفت و بر اثر آن چند تن از یاران امام درگذشتند. از جمله، تیری به فرزند عبد الله بن بدیل اصابت کرد و او را کشت. عبد الله نعش فرزند خود را نزد امام آورد و گفت: آیا باز هم باید صبر وبردباری از خود نشان دهیم تا دشمن ما را یکی پس از دیگری بکشد؟ به خدا سوگند، اگر هدف اتمام حجتباشد، تو حجت را بر آنان تمام کردی.
سخنان عبد الله سبب شد که امام آماده نبرد شود. پس، زره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پوشید و استر او را که به همراه داشتسوار شد و در برابر صفوف یاران خود ایستاد. قیس بن سعد بن عباده (۲) که از صمیمیترین یاران امام بود اشعاری در باره آن حضرت و پرچمی که برافراشته بود سرود که دو بیت آن چنین است:
هذا اللواء الذی کنا نحف به ما ضر من کانت الانصار عیبته مع النبی و جبریل لنا مددا ان لا یکون له من غیرها احدا
پرچمی که به گرد آن احاطه کردهایم همان پرچمی است که در زمان پیامبر دور آن گرد میآمدیم وجبرئیل در آن روز یار ومددکار ما بود. آن کس که انصار رازدار او باشند ضررندارد که برای او از دیگران یار ویاوری نباشد.
سپاه چشمگیر ومنظم امام علیه السلام ناکثان را به تکاپو انداخت و شتر عایشه را که حامل کجاوه او بود به میدان نبرد آوردند و زمام آن را به دست قاضی بصره، کعب بن سور، دادند و او مصحفی برگردن آویخت و افرادی از قبیله ازد و بنی ضبه جمل را احاطه کرده بودند. عبد الله بن زبیر پیش روی عایشه و مروان بن حکم در سمت چپ او قرار داشت. مدیریتسپاه با زبیر بود و طلحه فرمانده سواره نظام و محمد بن طلحه فرمانده پیاده نظام بودند.
امام علیه السلام در روز جمل پرچم را به دست فرزند خود محمد حنفیه سپرد واو را با جملاتی که عالیترین شعار نظامی است مخاطب ساخت وفرمود:
«تزول الجبال و لاتزل، عض علی ناجذک، اعر الله جمجمتک.تدفی الارض قدمک، ارم ببصرک اقصی القوم و غض بصرک و اعلم ان النصر من عند الله سبحانه». (۳)
اگر کوهها از جای خود کنده شوند تو بر جای خود استوار باش، دندانها را بر هم بفشار. کاسه سرت را به خدا عاریت ده. گامهای خود را بر زمین میخکوب کن.پیوسته به آخر لشکر بنگر (تا آنجا پیشروی کن) وچشم خود را بپوش وبدان که پیروزی از جانب خدای سبحان است.
هر یک از جملههای علی علیه السلام شعار سازندهای است که شرح هر کدام مایه اطاله سخن خواهد شد.
وقتی مردم به محمد حنفیه گفتند که چرا امام علیه السلام او را به میدان فرستاد ولی حسن وحسین را از این کار بازداشت، در پاسخ گفت: من دست پدرم هستم وآنان دیدگان او; او با دستش از چشمانش دفاع میکند. (۴)
ابن ابی الحدید، از مورخانی مانند مدائنی وواقدی، حادثه را چنین نقل میکند:
امام با گروهی که آن را «کتیبة الخضراء» مینامیدند واعضای آن را مهاجرین وانصار تشکیل میدادند، در حالی که حسن وحسین اطراف او را احاطه کرده بودند، خواستبه سوی سپاه دشمن حمله برد. پرچم را به دست فرزندش محمد حنفیه داد وفرمان پیشروی صادر کرد وگفت: به اندازهای پیش برو که آن را بر چشم جمل فرو کنی. فرزند امام آهنگ پیشروی کرد، ولی رگبار تیر او را از پیشروی بازداشت. او لحظاتی توقف کرد تا فشار تیرباران فرو کش نمود. در این هنگام امام مجددا به فرزند خود فرمان حمله داد، اما چون از جانب او درنگی احساس کرد به حال او رقت آورد وپرچم را از او گرفت ودر حالی که شمشیر در دست راست وپرچم در دست چپ او قرار داشت، خود حمله را آغاز کرد وتا قلب لشکر پیش رفت. سپس برای اصلاح شمشیر خود، که کجشده بود، به سوی یارانش بازگشت.
یاران امام، مانند عمار ومالک وحسن وحسین، به او گفتند: ما کار حمله را صورت میدهیم، شما در اینجا توقف کنید. امام به آنان پاسخ نگفت ونگاهی هم نکرد، بلکه چون شیر میغرید وتمام توجه او به سپاه دشمن بود وکسی را در کنار خود نمیدید. آن گاه پرچم را دو مرتبه به فرزند خود داد وحمله دیگری آغاز نمود وبه قلب لشکر فرو رفت وهرکس را در برابر خود دید درو کرد. دشمن از پیش روی او فرار میکرد وبه اطراف پناه میبرد. در این حمله، امام به اندازهای کشت که زمین را با خون دشمن رنگین ساخت. سپس برگشت در حالی که شمشیر او کجشده بود که آن را با فشار بر زانوان راست کرد. در این هنگام یاران او در اطرافش گرد آمدند واو را به خدا سوگند دادند که مبادا شخصا حمله کند زیرا کشته شدن او موجب نابودی اسلام خواهد شد وافزودند که ما برای تو هستیم.امام فرمود:من برای خدا نبرد میکنم وخواهان رضای او هستم.سپس به فرزند خود محمد حنفیه فرمود:بنگر، اینچنین حمله میکنند.محمد گفت:چه کسی میتواند کار تو را انجام دهدای امیر مؤمنان!
دراین موقع امام به اشتر پیام فرستاد که بر جناح چپ لشکر دشمن که آن را هلال فرماندهی میکرد حمله برد. در این حمله، هلال کشته شد وکعب بن سور قاضی بصره که زمام شتر را در دست داشت وعمرو بن یثربی ضبی که قهرمان سپاه جمل بود ومدتها از طرف عثمان قضاوت بصره بر عهده او بود کشته شدند. همت لشکر بصره این بود که شتر عایشه سر پا باشد، زیرا سمبل ثبات واستقامت آنها بود. از این رو، سپاه امام چون کوه به سوی جمل حمله برد وآنان نیز کوه آسا به دفاع پرداختند وبرای حفظ زمام آن هفتادنفر از ناکثان دستخود را از دست دادند (۵).
در حالی که سرها از گردنها میپرید، دستها از بندها قطع میشد، دل ورودهها از شکمها بیرون میریخت، با این همه ناکثان ملخ وار در اطراف جمل ثابت واستوار بودند. در این هنگام امام فریاد زد:
«ویلکم اعقروا الجمل فانه شیطان. اعقروه و الا فنیت العرب. لا یزال السیف قائما و راکعا حتی یهوی هذا البعیر الی الارض».
وای بر شما!شتر عایشه را پی کنید که آن شیطان است. پی کنید آن را وگرنه عرب نابود میشود. شمشیرها پیوسته در حال فرا رفتن وفرود آمدن خواهند بود تا این شتر بر پا باشد. (۶)
● روش امام (ع) در تقویت روحیه سپاه خود
امام علیه السلام برای تقویت روحیه سپاه خود از شعار «یا منصور امت» وگاهی از «حم لاینصرون» بهره میبرد، که هردو شعار از ابتکارات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود ودر نبرد با مشرکان به کار میرفت. استفاده ازا ین شعارها تاثیری عجیب در تزلزل روحیه دشمن داشت، زیرا یادآور خاطره نبرد مسلمانان با مشرکان میشد. از این رو، عایشه نیز برای تقویت روحیه سپاه جمل شعار داد که:
«یا بنی الکرة، الکرة، اصبروا فانی ضامنة لکم الجنة». یعنی: فرزندام بردبار باشید وحمله برید که من برای شما بهشت را ضمانت میکنم!
بر اثر این شعار، گروهی دور او را گرفتند وبه قدری پیشروی کردند که در چند قدمی سپاه امام علیه السلام قرار گرفتند.
عایشه برای تحریک یاران خود مشتی خاک طلبیدوچون به او دادند، آن را روی یاران امام علیه السلام پاشید وگفت:«شاهت الوجوه» یعنی سیاه باد رویتان. او در این کار از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تقلید کرد. زیرا آن حضرت نیز در جنگ بدر یک مشتخاک برداشت وبه سوی دشمن پاشید وهمین جمله را فرمود وخدا در باره او نازل کرد: وما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی (۷) با مشاهده این عمل از عایشه، امام علی علیه السلام بلافاصله فرمود: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الشیطان رمی» یعنی اگر در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستخدا از آستین پیامبر ظاهر شد، در مورد عایشه دستشیطان از آستین او آشکار گشت.
● پی کردن جمل
جمل عایشه حیوان زبان بستهای بود که برای نیل به مقاصد شوم به کار گرفته میشد وبا گذاردن هودج عایشه بر آن، نوعی قداستبه آن بخشیده بودند. سپاه بصره در حفاظت وبرپا نگاه داشتن آن کوششها کرد ودستهای زیادی در راه آن دادند. هر دستی که قطع میشد دست دیگری زمام شتر را میگرفت.اما سرانجام زمام شتر بی صاحب ماند ودیگر کسی حاضر نبود که آن را به دستبگیرد. در این هنگام فرزند زبیر زمام آن را به دست گرفت، ولی مالک اشتر با هجوم بر وی او را نقش زمین کرد وگردن او را گرفت.وقتی فرزند زبیر احساس کرد که به دست مالک کشته میشود فریاد زد:مردم هجوم بیاورید ومالک را بکشید، اگر چه به کشته شدن من بینجامد. (۸)
مالک، با زدن ضربتی بر چهره او، وی را رها کرد وسرانجام مردم از اطراف شتر عایشه پراکنده شدند. امام علیه السلام برای اینکه دشمن با دیدن شتر عایشه بار دیگر به سوی او باز نگردند، فرمان پی کردن جمل را مجددا صادر کرد. پس، شتر به زمین خورد وکجاوه سرنگون گردید. در این هنگام فریاد عایشه بلند شد، به نحوی که هر دو لشکر صدای او را شنیدند. محمد بن ابی بکر، به فرمان امام علیه السلام خود را به کجاوه خواهر رسانید وبندهای آن را باز کرد.
در این گیرودار گفتگویی میان خواهر وبرادر در گرفت که به اختصار نقل میشود:
عایشه: تو کیستی؟
محمد بن ابی بکر: مبغوضترین فرد از خانواده تو نسبتبه تو!
عایشه: تو فرزند اسماء خثعمیه هستی؟
محمد: آری، ولی او کمتر از مادر تو نبود.
عایشه: صحیح است، او زن شریفی بود. از این بگذر. سپاس خدا را که تو سالم ماندی.
محمد: ولی تو خواهان سالم ماندن من نبودی.
عایشه: اگر خواهان آن نبودم چنین سخنی نمیگفتم.
محمد: تو خواهان پیروزی خود بودی، هرچند به بهای کشته شدن من.
عایشه: من خواهان آن بودم ولی نصیبم نشد. دوست داشتم که تو سالم بمانی.از این سخن خودداری کن وسرزنشگر مباش، همچنان که پدرت چنین نبود.
علی علیه السلام خود را به کجاوه عایشه رسانید وبا نیزه خود بر آن زد وگفت: ای عایشه، آیا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تو را به این کار سفارش کرده بود؟ او در پاسخ امام گفت: ای ابا الحسن، آن گاه که پیروز شدی ببخش.
چیزی نگذشت که عمار ومالک اشتر نیز خود را به کجاوه عایشه رساندند وگفتگویی به شرح زیر میان آنان صورت گرفت:
عمار:مادر! امروز رشادت فرزندانت را دیدی که چگونه در راه دین شمشیر میزدند؟عایشه خود را به نشنیدن زد وچیزی نگفت، زیرا عمار صحابی جلیل القدر وپیر قوم بود.
اشتر:سپاس خدا را که امام خود را یاری کرد ودشمن او را خوار گردانید. حق آمد وباطل برچیده شد، زیرا باطل رفتنی است. مادر! کار خود را چگونه دیدی؟
عایشه:تو کیستی، مادرت درعزایتبنشیند؟!
اشتر: من فرزند تو مالک اشتر هستم.
عایشه:دروغ میگویی، من مادر تو نیستم.
اشتر: تو مادر من هستی، هرچند نخواهی.
عایشه: تو همانی که میخواستی خواهرم اسماء را در عزای فرزندش(عبد الله بن زبیر) بنشانی؟
اشتر: برای این بود که در پیشگاه خدا عذر وپوزش داشته باشم(برای امتثال فرمان خدا بود).
سپس، عایشه، در حالی که بر مرکبی سوار میشد، گفت: افتخار آفریدید و پیروز شدید، تقدیر خدا انجام گرفتنی است.
امام علیه السلام به محمد بن ابی بکر فرمود: از خواهرت بپرس که آیا تیری به او اصابت کرده است؟ زیرا بیرون کجاوه عایشه از فزونی پرتاب تیر، به صورت خارپشت در آمده بود. او در پاسخ برادر خود گفت:فقط یک تیر بر سرم اصابت کرده است.محمد به خواهر گفت:خدا در روز جزا به ضرر تو داوری خواهد کرد، زیرا تو کسی هستی که بر ضد امام قیام کردی ومردم را بر او شورانیدی وکتاب خدا را نادیده گرفتی. عایشه در پاسخ گفت:مرا رها کن وبه علی بگو که مرا از آسیب وگزند محافظت کند.
محمد بن ابی بکر امام علیه السلام را از سلامتی خواهرش آگاه ساخت وامام فرمود: او زن است وزنان از نظر منطق قوی نیستند. حفاظت او را بر عهده بگیر واو را به خانه عبد الله بن خلف منتقل کن تا در باره او تصمیم بگیریم. عایشه مورد ترحم امام علیه السلام وبرادر خود قرار گرفت ولی پیوسته زبان وی به بدگویی به امام علیه السلام وآمرزش خواهی بر کشتگان جمل آلوده ومشغول بود. (۹)
فروغ ولایت، جعفر سبحانی
۱- الجمل، ص ۱۷۲.
۲- در کتاب الجمل(تالیف شیخ مفید) قیس بن عباده وارد شده که ظاهرا مقصود قیس بن سعد بن عباده است.
۳- نهج البلاغه، خطبه ۱۱.
۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۴۴.
۵- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص ۲۶۵.
۶- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۶۷-۲۵۷.
۷- سوره انفال، آیه۱۷.
۸- او چنین گفت: «اقتلونی و مالکا و اقتلوا مالکا معی».
۹- الجمل، ص ۱۹۸-۱۶۶; تاریخ طبری، ج۳، ص۵۳۹.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست