جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مروری بر براهین یا دلایل شناخت حق مطلق
هر چند ادلهی و براهین «حق مطلق» بسیار است; ولی میتوان آنها را با نگاههای مختلف دستهبندی کرد. یکی از راههای دستهبندی آنها اتحاد و عدم اتحاد سالک و مسلک و مقصد است. ممکن است آنها را بر مبنای تقدم وتاخر بر تجربه، دستهبندی کرد. راه دیگر این است که آنها را بر مبنای ابزار و ادوات و ادراک و شناخت، دستهبندی کنیم. ملاک دیگر، این است که آنها را به صدیقینی و غیر صدیقینی تقسیم نماییم.
اینها خود نشانگر این است که راههای خداشناسی و طرقی که انسان را به خدا میرساند، بسیار است. هر چند، دلیل راه هم خود اوست و اگر او دلیل راه نباشد، انسان به جایی نمیرسد.
● در دعای معصوم علیه السلام چنین آمده است:
ـ «سبحانک ما اضیق الطرق علی من لم تکن دلیله». (۱)
ـ «خدایا، تو از هر عیب و نقصی منزهی; چه تنگ است راهها بر کسی که تو دلیلش نباشی!».
از همین دعا، استفاده میشود که دلیل و مدلول، یا مسلک و مقصد، یکی است. ادله و براهین کلامی یا فلسفی، بهانهاند. روح تمام ادله و براهین خود اوست.«مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه!».
جالب این است که خداجویان وخدا یافتگان واقعی و آنها که بر مسند والای عصمت نشسته و ما هم افتخار شاگردی آنها را داریم، همهی راهها را بسته و به بنبست رسیده میشناسند، جز راه خدا; گاهی میفرمایند:
ـ اللهم ... انغلقت الطرق و ضاقت المذاهب الا الیک. (۲)
ـ «خدایا...همهی راهها بسته و همهی معابر، تنگ شده، مگر راهی که به تو منتهی شود».
● و نیز میفرمایند:
ـ اللهم... انقطعت الطرق الا الیک. (۳)
ـ «خدایا...همهی راهها قطع و بریده شد، مگر راهی که به تو، پایان پذیرد».
● وباز هم میفرمایند:
ـ اللهم و قد... تغلقت الطرق و ضاقت المذاهب. (۴)
ـ «خدایا راهها بسته و معابر، تنگ شده است».
با توجه به تعبیرات زیبا و شیوای معصومین علیهم السلام میتوان گفت: همهی ادله خداشناسی یکی است; چرا که هر چند راهها بسیار است و هر چند ادله فراوان است; ولی همهی آنها به یک روح زندهاند و جان مایهی آنها جز او کسی نیست.
راههای کفر و شرک و نفاق و شقاق هم به لحاظ این که همه منقطع و تنگنا و بستهاند و رهروان را به جایی نمیرسانند و سرانجام، آنها را به بن بست عاطفی و قلبی و عقلی دچار میسازند، بلکه در ورطهی هلاک و بدبختی سرنگون میسازند، همه یکی محسوب میشوند. اگر دهها و صدها «ایسم» پدید آید و اگر «ایسم» ها دهها و صدها «ایسم» دیگر در پی داشته باشند، چیزی جز حیرت و سرگردانی و سرخوردگی نصیب انسان نمیکنند و هرگز مرهمی بر آلام روحی و باطنی انسان نبوده و نخواهند بود. پیمودن راهی که دلیلش خداوند یکتا نیست و گرایش به مذهبی که او را نجوید و شاگردی مکتبی که او را نخواهد و نپرستد، شایستهی هیچ نامی و هیچ وصف و عنوانی جز ابلهی و احمقی نیست.
با توجه به توضیحات بالا، هر چند ادله، بسیار و فراوان است، ولی مجموع آنها در چهار گروه اصلی، دستهبندی میشوند. احاطه بر این دستهبندیها و آگاهی پویندگان راههای مختلف، مخصوصا شاگردان فلسفه و کلام و محققانی که در زمینهی معارف اعتقادی وبینش دینی، تحقیق و پژوهش میکنند ، مفید و بلکه لازم است. سعی ما بر این است که این دستهبندیها را در حد لزوم، معرفی کنیم:
۱) بر مبنای سالک و مسلک و مقصد
صدر المتالهین که با الهام از قرآن و برهان عرفان و با مطالعهی عمیق در احادیث و اخبار معصومین علیهم السلام بررسی همه جانبهی آثار گذشتگان یکی از فاتحان قلهی معرفتبه شمار میآید، پس از ذکر تعدادی از ادله اثبات واجب از قبیل طریقهی ماهیت، طریقهی ترکب جسم از ماده وصورت، طریقهی حرکت، طریقهی نفس، طریقهی وحدت عالم و طریقهی خاص خودش که همان طریقهی صدیقین است (۵) همهی آنها را بر سه دسته تقسیم میکند:
الف) وحدت سالک و مسلک و مقصد
در این دسته از براهین، سالک و مسلک و مقصد، بلکه مبدا یکی است. به تعبیر خود صدرالمتالهین: سالک و مسلک ومسلوک منه و مسلوک الیه. (۶)
وحدت سالک و مسلک و مسلوک منه ومسلوک الیه، تنها از راه مبانی فلسفی خود او یعنی اصالت و وحدت و تشکیک وجود قابل تبیین است; چرا که بر این مبنا، سالک و مسلک و مسلوک منه و مسلوک الیه، همه از مراتب وجودند. آن هم وجودی که دارای حقیقت واحده و مراتب تشکیکیه است و مسلوک الیه در برترین مراتب و مبدا المبادی وغایة الغایات و بسیط مطلق و واجد همهی کمالات مراتب دیگر است.«آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری» و آن کمالاتی که خوبان ندارند، او به تنهایی دارد.
برهان یا براهینی که ویژگی فوق را داشته باشد، همان برهان صدیقین است. این دسته از براهین، اشرف براهین و محکمترین و موثقترینند.
ب) وحدت سالک ومسلک
در این دسته از براهین، سالک و مسلک، یکی است و آن هم خود انسان و در حقیقت، نفس انسان است; چرا که انسانیت انسان، به نفس است، نه بدن. بدن، مرکب و ابزار نفس است. گوهر نفس، همان اندیشه است.
ـ ای برادر، تو همین اندیشهای
ـ مابقی تو استخوان و ریشهای
دیری نمیپاید که نفس، این بدن خاکی و این استخوانها و ریشهها را رها میکند و به سرای ابدی میشتابد; چرا که مرکب، برای همیشه لازم نیست.
در این دسته از براهین، سالک ومسلک، بلکه مسلوک منه یعنی آغاز خود نفس است و مسلوک الیه یعنی مقصد خداست.
نفس انسان، موجودی است پویا که میتواند با مجاهدت و اختیار، از نقص به کمال و از قوه به فعل برسد. آن که در این راه، دست آدمی را میگیرد و او را به کمال میرساند، موجودی است فوق نفس که خود گرفتار نقایص نفسانی نیست. چنین موجودی اگر واجب الوجود است، مطلوب ما ثابت است و اگر واجب الوجود نیست، باید منتهی به واجب الوجود شود. چرا که ممکن، در وجود خود، نیازمند واجب است.
نفس، در راه رسیدن به کمال، نه تنها به مبدا فاعلی نیاز دارد، بلکه غایت نیز میخواهد. هر چند در اینجا فاعل وغایت، یکی است.
در این دسته از براهین که مسافر، خود راه و راه، خود مسافر است نفس میخواهد خودش را که به تعبیر صدر المتالهین «ام الفضایل و مادة الحقایق» (۷) است ، بشناسد و از معرفتخویش به «معرفة الله» نایل آید. این دسته از براهین، به لحاظ استحکام و شرافت و وثاقت، در مرتبهی دوم قرار میگیرند.
است که سالک را به خدا میرساند و «باب الله» (۹) اعظم است که هیچ دری از درهای معمولی که به روی خداجویان گشوده است، بهتر و بزرگتر و گشادهتر از آن نیست.
ج) جدایی سالک و مسلک و مقصد
در این دسته از براهین، سالک و مسلک و مقصد از هم جدایند، به تعبیر دیگر چهار چیز جدای از هم داریم: مسلوک منه و سالک، و مسلک و مسلوک الیه.
این گونه براهین، نسبتبه دو دستهی قبل، در مرتبهای نازل، قرار دارند. اینها بر مبانی صدرایی یعنی اصالت و وحدت و تشکیک وجود استوار نشدهاند. همهی کسانی که به این مبانی نرسیده یا نپذیرفتهاند، ناگزیرند که از این دسته از براهین، در راه «معرفة الله» استمداد کنند. آنها برای شناختن بینیاز محض و غنیمطلق وحقیقتیکتا و محقق، دست نیاز به سوی ماهیت، حرکت، حدوث، ترکب جسم از ماده و صورت و... دراز کردهاند. در حالی که «شهد الله انه لااله الا هو...» (۱۰) و در کلام خوش نظام معصوم آمده است که: «یا من دل علی ذاته بذاته وتنزه عن مجانسة مخلوقاته» (۱۱) ; « ای آن که به ذاتش بر ذاتش دلالت کند و از تجانس با مخلوقاتش منزه است».
ـ آفتاب آمد دلیل آفتاب
ـ گر دلیلتباید از وی رخ متاب
برهان نظم با همهی «ان قلت و قلت»هایی که غربیهای سرگردان و واله وحیران، بر آن وارد کردهاند در همین جایگاه قرار دارد. برهان امکان نیزمرتبهای برتر و والاتر ندارد.
تعبیر «تنزه از مجانست مخلوقات» که در نیایش پر ارزش معصوم آمده است، گویای این حقیقت است که این راه، انسان را به معرفت کامل نمیرساند; چرا که شناخت ما از مخلوقات، چیزی جز شناخت ماهیتهای نوعی و جنسی وخواص اولی و ثانوی آنها نیست. خداوند ماهیتی ندارد که با اینها هم نوع یا هم جنس باشد. همین اندازه میدانیم که بخشندهی این همه کمالات، کسی است که خود فاقد آنها نیست. اما اگر ذات مقدس او را از مجانست و مماثلت و مشابهت مخلوقات، تنزیه نکنیم، به ورطهی خطرناکی افتادهایم. (۱۲)
۲) بر مبنای تاخر و تقدم بر تجربه
بر این مبنا، براهین اثبات واجب را به براهین پیشینی (۱۳) و براهین پسینی (۱۴) تقسیم کردهاند. مبنای این تقسیم، تقدم بر تجربه یا تاخر از تجربه است. آن گونه براهینی که بدون داشتن تجربهای از جهان، ما را به مقصد میرسانند، پیشینی و آن گونه براهینی که نیازمند به داشتن تجربهای از جهانند، پسینی نام میگیرند.
نکتهی مهم و قابل توجه این است که فلسفه گاهی در استدلالات خود، قضایایی را که در علوم اثبات شدهاند، به عنوان صغری، مورد استفاده قرار میدهد. نتیجهای که فلسفه از این گونه استدلالات به دست میآورد، مطلق و غیر قابل تغییر نیست; بلکه مادامی که آن صغرای علمی مورد قبول باشد و از طرف دانشمندان، مردود اعلام نشود، نتیجه هم در فلسفه مورد قبول است و همین که مردود اعلام شد، آن نتیجه هم مردود است. چنین براهینی را پسینی مینامیم. در این براهین بلکه در همهی براهین نتیجه تابع اخسمقدمتین است. مانعی نیست که فلسفه در براهین خود به همان شرط، استفاده کند. چنان که علوم نیز در مبادی تصوری و تصدیقی خود از فلسفه کمک میگیرند. فلسفه هنگامی که میخواهد ترکیب جسم از ماده و صورت را اثبات کند، از ادلهای که حکمای طبیعی و علمای ریاضی و هندسی بر ابطال جزء لا یتجزی اقامه کردهاند، بهره میگیرد; چرا که اثبات ماده و صورت، متوقف استبر اتصال جسم و اگر جسم اتصال نداشته و از اجزای گسیخته و از هم گسسته، تالیف شده باشد، اثبات هیولی و صورت، ممتنع خواهد بود.
در اثبات خدا هم فلسفه میتواند از قضایایی استفاده کند که فلسفی محض بوده و هیچ نیازی به هیچیک از علوم نداشته باشد. این گونه قضایا راباید پیشین بنامیم; چرا که بر تجارب و آزمایشهای دانشمندان طبیعی و قضایای تجربی آنها مبتنی نیست; هر چند که صحت قضایای تجربی هم متکی به یک قیاس عقلی است و اگر پشتوانهی عقلی نباشد، آنها هم اعتباری ندارند. (۱۵)
و اما قیاسها و استدلالهایی که از نظر صغروی تکیه بر علوم دارند و بدین ملاحظه، فلسفی محض نیستند، باید آنها را پسینی بنامیم.
به عنوان مثال، اگر در برهان حرکت، تکیهی ما بر حرکات عرضی و ظاهری باشد، برهان ما پسینی است; چرا که حرکات عرضی و ظاهری از مدرکات حسند، نه عقل. ما این گونه حرکات را از طریق برهان فلسفی اثبات نمیکنیم. بلکه تنها در کبرای استدلال که میگوییم: هر متحرکی محتاج محرک است، از عقل استمداد میکنیم. نه تنها در این قضیه، از حس و تجربه بینیازیم، بلکه در حکم به این که به خاطر دفع دور و تسلسل، باید سلسله متحرکات و محرکات، به یک محرک غیر متحرک، منتهی شود، نیز از حس و تجربه بینیازیم.
● بنابراین، برهان حرکت، تقدم بر تجربه ندارد، بلکه مؤخر است.
در صورتی که در برهان حرکت، تکیهی ما بر حرکت جوهری باشد، هم صغرای برهان و هم کبری، فلسفی و عقلی است; چرا که حرکت جوهری عالم طبیعت، یک مسالهی فلسفی است و فیلسوفان دربارهی آن، چون و چرای بسیار کردهاند. برخی به شدت، انکار و بعضی با اعتقاد راسخ و اطمینان کامل، اثبات و قبول کردهاند. دو چهرهی درخشان فلسفهی اسلامی یعنی شیخ الرئیس و صدر المتالهین در دوسوی این خط، قرار گرفتهاند. اولی با استنکار شدید، با قضیه رو به رو گشته و دومی با استقبال شدید. یکی شبههی بقای موضوع را غیر قابل دفع میداند وحرکت جوهری را بر آن اساس مردود میشمارد و دیگری شبههی مزبور را قابل دفع، بلکه ناوارد میداند و بنابراین، حرکت جوهری را میپذیرد و قضایای فلسفی متعددی را از آن، استنتاج میکند که اثبات واجب و حدوث طبعی عالم و معاد جسمانی و بعد چهارم ماده بودن زمان، از مهمترین آنهاست.
هنگامی که برهان اثبات واجب، بر قضیهی صغروی حرکت جوهری استوار باشد، برهان ما برهانی پیشینی است.
در برهان حدوث هم با چنین وضعی رو به روییم. متکلمان، در پی اثبات صانعند، نه در پی اثبات واجب. خدای متکلم، فاعل صنع است، نه فاعل ابداع; حال آن که خدای فیلسوف، خدایی استبرتر; چرا که هم فاعل صنع است و هم فاعل ابداع. فیلسوف، در بحث افعال خدا، هم از صنع سخن میگوید، هم از ابداع و به همین لحاظ است که او در پی اثبات واجب است، نه صانع. برای فیلسوف، اثبات صانع، کارگشا وحلال مشکل نیست; بلکه اثبات واجب است که برای او هم کارگشا و هم حلال مشکل است.
پدیدهی تغیر و خصیصهی حدوث و زوال را که در اجزای عالم طبیعت و عالم کون و فساد، مشهود و تجربه میکنیم، نیازی به استدلال و تعقل ندارد. به خصوص که به فکر تسری تغیر و حدوث به جوهر عالم نباشیم، بلکه به تغیرات ظاهری وحدوثات لا ینقطع عرضی بسنده کنیم. اگر به فکر تسری باشیم، با مشکل مواجهیم. از کجا معلوم شده است که اگر صفات چیزی در معرض تغیر وحدوث باشد، ذات آن چیز هم در معرض تغیر و حدوث است؟ آیا ممکن نیست که چیزی به لحاظ اوصافش متغیر و در معرض حدوث و زوال و به لحاظ ذاتش ثابت و غیر قابل حدوث و زوال باشد؟
و چنین است که اگر در صدد تسری حدوث و زوال، از اوصاف به ذوات باشیم، باید از عقل استمداد کنیم و نیاز داریم به یک استدلال عقلی. متکلم، همین کار را کرده; هر چند راه به جایی نبرده و در استدلال عقلی خود به بیراهه رفته و نتیجهی متقنی به دست نیاورده است و اگر در صدد تسری نباشیم، میتوان در حکم به تغیر و حدوث و زوال، به حس و تجربه بسنده کنیم. آنگاه از راه حدوث حادث، پی به وجود محدث یا صانع ببریم; ولی از کجا که این صانع، قدیم باشد؟ به فرضی که قدیم باشد، از کجا که واجب الوجود است؟ ممکن است صانعی قدیم باشد، ولی واجب الوجود نباشد.
به هر حال، برهان حدوث متکلم، میان پسینی و پیشینی در نوسان و در حال لغزندگی است.
حال اگر همین برهان حدوث را از روی خط حدوث زمانی خارج کنیم و در خط حدوث طبعی بیندازیم، وضع دیگری پیش میآید. حدوث طبعی به طبیعت عالم کون و فساد بر میگردد. اگر با این دید فلسفی وحتی عرفانی به عالم بنگریم، وضع دیگری پیش میآید.
● به گفته محمود شبستری:
ـ جهان کل است و در یک طرفة العین
ـ عدم گردد و لایبقی زمانین
ـ دیگر باره شود پیدا جهانی
ـ به هر لحظه زمین و آسمانی
ـ نام این را عارف، تجدد امثال میگذارد.
● حافظ میگوید:
ـ بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین
ـ کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
● دیگری میگوید:
ـ نو ز کجا میرسد؟ کهنه کجا میرود؟
گرنه ورای جهان، عالم بی منتهاست؟
● قرآن مجید میفرماید:
ـ «وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمر مر السحاب...». (۱۶)
ـ «کوهها را میبینی و آنها را جامد و ثابت میپنداری; حال آن که همچون ابر در گذر است».
قایل به حرکت جوهری، جهان طبیعت را در حال تبدل مستمر و تغیر و زوال دایم میشناسد. حکم به تبدل دایمی جهان، از راه حس و تجربه به دست نمیآید.
اینجا دید فلسفی وشهود عمیق عرفانی لازم است. تنها عقل کارکشتهی فلسفی است که میتواند با براهین قاطع، ظاهر را عنوان باطن بشمارد وحکم کند به این که اعراض و اوصاف تابع ذات و جوهرند و اگر ذات وجوهر چیزی در حال جمود و خمود و سکون و ثبات باشد، چگونه ممکن است که اعراض و اوصاف که تابعند، متغیر باشند؟! آری متغیر، تابع متغیر و ثابت، تابع ثابت است.
بنابراین، از راه حرکت جوهری عالم، اگر برهانی بر وجود خداوند لایزال ولا یتغیر، اقامه کنیم، ناگزیریم نام آن برهان را برهان پیشین بگذاریم. بدون این که دغدغهی تبعیت متغیر از متغیر و تبعیت ثابت از ثابت، موجب پریشانی خاطر ما گردد; چرا که در این صورت، تغیر و تبدل دایمی، ذاتی عالم است. او متغیر بالذات را ابداع میکند، نه این که طبیعتیا جسم را متغیر میسازد. اولی مستلزم تبعیت ثابت از ثابت و دومی مستلزم تبعیت متغیر از ثابت است. اولی پذیرفته است و دومی مردود و باطل.
با این توضیحاتی که داده شد، معلوم شد که با چه ملاک ومعیاری باید برخی از براهین اثبات واجب را در ستون پیشینیها و برخی را در ستون پسینیها ردیف کنیم.
تا اینجا موقعیتبرهان حدوث و برهان حرکت، معلوم شد، دانستیم که در چه صورتی برهان حدوث وحرکت، پیشینی و در چه صورتی پسینی است.
براهین دیگری مانند برهان وجودی آنسلم و برهان صدیقین صدرایی و برهان صدیقین علامه طباطبایی و برهان تجربه دینی و وسط و طرف شیخ الرئیس و...مطرح است که ان شاء الله آنها را هم پی میگیریم.
پینوشتها:
× در مقالهی قبل، صدر المتالهین نوشته شده بود.
۱. بحار الانوار:۹۴/ ۱۴۷.
۲. همان، ص ۲۷۶.
۳. همان: ۹۵/۴۵۱.
۴. همان:۸۶/۳۱۷.
۵. نگاه کنید به «الشواهد الربوبیة» به تصحیح استاد آشتیانی، ص ۳۵و ۳۶،( الشاهد الاول، المشاهد الثالث، الاشراق الاول) و ص ۴۴و۴۵(المشهد الاول، الشاهد الثالث، الاشراق التاسع).
۶. همان، ص ۴۶.
۷.همان.
۸. همان، ص ۴۵.
۹. همان.
۱۰. آل عمران/۱۸.
۱۱. از دعای صباح امیرالمؤمنین علیه السلام . نگاه کنید به مفاتیح الجنان، آستان قدس رضوی، ص ۱۰۴.
۱۲.ر.ک: الشواهد الربوبیة(پیشین) ص۴۲(الشاهد/۳، الاشراق/۶).
۱۳. Apriori argument.
۱۴. aposteriori argument.
۱۵.در این باره قبلا بحث کردهایم.
۱۶. نمل/۸۸.
دکتر احمد بهشتی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات احمد وحیدی عراق حسن روحانی مجلس شورای اسلامی حجاب دولت نیکا شاکرمی مجلس روز معلم رهبر انقلاب شهید مطهری
ایران سیل هواشناسی تهران آتش سوزی شهرداری تهران قوه قضاییه پلیس آموزش و پرورش معلم فضای مجازی سلامت
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا سازمان هواشناسی مالیات دولت سیزدهم بازار خودرو قیمت دلار خودرو بانک مرکزی حقوق بازنشستگان ایران خودرو
مهران غفوریان موسیقی تلویزیون سریال ساواک عمو پورنگ سینمای ایران مهران مدیری تبلیغات مسعود اسکویی سینما عفاف و حجاب
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس سپاهان باشگاه استقلال علی خطیر لیگ برتر جواد نکونام بازی لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
هوش مصنوعی اپل فناوری خودروهای وارداتی گوگل آیفون ناسا
فشار خون کبد چرب