پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

و خدایی که در این نزدیکی است


و خدایی که در این نزدیکی است

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن !
یک سار شروع به خواندن کرد، اما مرد نشنید.
فریاد بر آورد: خدایا با من حرف بزن !
آذرخش در آسمان غرید، اما مرد گوش نکرد...
مرد به اطراف خود نگاه …

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن !

یک سار شروع به خواندن کرد، اما مرد نشنید.

فریاد بر آورد: خدایا با من حرف بزن !

آذرخش در آسمان غرید، اما مرد گوش نکرد...

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم !

ستاره ای درخشید، اما مرد ندید.

مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده !

نوزادی متولد شد، اما مرد توجهی نکرد.

پس مرد فریاد زد: خدایا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری !

در همین زمان خدا پایین آمد و مرد را لمس کرد، اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد !!!

" و خدایی که در این نزدیکی است "