شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

نظر من درباره تاریخ


نظر من درباره تاریخ

آرنولد جوزف توین بی ۱۸۸۹ ـ ۱۹۷۵ یکی از معروفترین و مناقشه برانگیزترین مورخان و مسلماً برجسته ترین شارح و نظریه پردازفلسفه نظری تاریخ در روزگار ما بوده است

توین‏بی مورخی بسیار پرکار بود، و شناخته‏ترین نوشته او (که تاکنون به فارسی در نیامده) مطالعه‏ای‏در تاریخ است که ده جلد آن در فاصله ۱۹۳۴ تا ۱۹۵۴ انتشار یافت، و نویسنده بعداً دو جلد دیگر نیز به آن افزود، و در جلد آخر، باز سنجیها،کوشید به ایرادهای منتقدان پاسخ دهد و، در صورت لزوم، با توجه به انتقادها، مدعیاتی را که پیشتر طرح کرده بود، تا حدی تعدیل کند. توین‏بی‏در پس فراز و نشیبهای تاریخ، تداومی عظیم و زیر بنایی می‏بیند. واحد مطالعه او تمدنهای بزرگ است. در مطالعه‏ای در تاریخ، ۲۶ تمدن درطول تاریخ بشر را بررسی می‏کند و نتیجه می‏گیرد که تمدنها با ابراز واکنشها یا پاسخهای موفقیت‏آمیز و به رهبری اقلیتهای خلاق و مبتکر پدیدمی‏آیند، و با زوال نیروی خلاقیت و ابتکار در رهبری، رو به نشیب می‏گذارند و سرانجام از هم می‏پاشند. ولی او برخلاف مورخ آلمانی،اشپنگلر، مرگ تمدنها را پرهیز ناپذیر نمی‏داند زیرا پاسخهای مناسب و موفق ممکن است بار دیگر ابراز شوند، و برخلاف مارکس، نیروهای‏معنوی و نه مادی را عامل شکل دهنده تاریخ معرفی می‏کند. در اواخر عمر او حتی بدانجا رسید که نقش اول در سیر تاریخ را به جای تمدنها، به‏ادیان بزرگ اختصاص داد. انتقادها به توین‏بی متعدد و شدید بوده است. معمولاً به او اشکال کرده‏اند که چرا اسطوره‏ها و استعاره‏ها را هموزن‏وقایع عینی در تاریخ گرفته است، چرا در اهمیت دین به عنوان عامل تجدید حیات تمدنها به راه افراط رفته است، و چرا تمدنهای مورد بررسی‏را به نحوی برگزیده است که با پیش فرضهای نظری او درباره سیر تاریخ سازگار در آیند و در صدد یافتن موارد ابطال کننده فرضیه خویش‏برنیامده است، و نهایتاً ارزشداوریهای اخلاقی را با پژوهش علمی در آمیخته است. اما به‏رغم این انتقادها، در مقام علمی توین‏بی درتاریخنگاری معاصر تردیدی نیست، و بسیاری کسان کارهای او را عاملی قوی نه تنها در برابر گرایش به تحقیقات خرد و ریز، بلکه در خنثی‏کردن تمایلات مادی در علوم اجتماعی معاصر دانسته‏اند. ع. ف.

از نوشته‏های توین بی، کتابی به نام تاریخ تمدن (ظاهراً ترجمه خلاصه‏ای ازمطالعه‏ای درتاریخ) و کتاب کوچکی موسوم به مورخ و تاریخ، بترتیب به ترجمه یعقوب آژند و دکتر حسن‏کامشاد، به فارسی در آمده‏اند.

... در کار شرح و توضیح تو کودیدس(۲) برای دانشجویان کالج بیلیول(۳) [در دانشگاه‏آکسفورد ]بودم که جنگ عمومی ۱۹۱۴ مرا غافلگیر کرد، و ناگهان نوری به قوه فهم من تافت.[فهمیدم‏] که تجربه ما را در جهانمان در آن زمان، توکودیدس نیز پیشتر در جهان خویش داشته‏است. [دیدم ]که اکنون کار او را با درکی نو بازخوانی می‏کنم ـ معناهایی در الفاظ و احساسهایی‏در پس عبارتهای او درک می‏کنم که تا هنگامی که به نوبه خود به بحرانی تاریخی برنخورده بودم‏که به وی الهام بخشیده بود، از آن آگاه نبودم. چنین به نظر رسید که توکودیدس پیشتر این راه‏پیموده است. او و نسل او پیش از من و نسل من به آن مرحله از تجربه تاریخی رسیده بودند. درواقع، امروزِ او فردای من بوده است. ولی این امر معنایی برای این گاه شماری باقی نمی‏گذاشت‏که جهان من «جدید» و جهان وی «باستانی» است. صرف‏نظر از اینکه گاه شماری چه می‏گفت،معلوم می‏شد جهان توکودیدس و جهان من از حیث فلسفی همروزگارند. پس اگر نسبت راستین‏تمدن یونانی ـ رومی با تمدن غربی چنین بود، آیا امکان نداشت معلوم شود که نسبت میان‏همه تمدنهای شناخته شده نیز همان است؟

این دیدِ از نظر من تازه درباره همروزگاریِ فلسفی همه تمدنها حتی بیشتر تقویت می‏شدوقتی در چشم‏انداز اکتشافات محصول علوم فیزیکی غربی جدید ما قرار می‏گرفت. از زمان‏برآمدن نمونه‏های آن نوع جامعه بشری که ما اکنون به آن «تمدن» می‏گوییم، پنج یا شش هزارسال می‏گذشت که در مقیاس زمانی زمین‏شناسی و کیهانزایی، نسبت به ظهور نوع آدمی و عمرحیات در این سیاره و خودسیاره و منظومه شمسی و کهکشانی که منظومه شمسی ذره خاکی درآن بیش نیست و کل پهنای عظیم کیهان، مدتی بی‏نهایت خرد و ناچیز بود. در مقایسه با چنین‏عظمتهای زمانی، تمدنهای برآمده در هزاره دوم قبل از میلاد مسیح (مانند تمدن یونانی ـرومی) یا در هزاره چهارم قبل از میلاد (همچون تمدن مصر باستان) یا در نخستین هزاره قبل ازمیلاد (مثل تمدن خود ما) در واقع با یکدیگر همروزگار بودند.

پس آشکار می‏شد که تاریخ ـ به مفهوم تاریخهای جوامع بشریِ معروف به «تمدنها» ـ به‏منزله دهها کوشش موازی و همروزگاری است که تاکنون صورت گرفته است به منظور تعالی‏جستن از سطح زندگی اولیه بشری که آدمی در آن پس از اینکه به درجه انسانی رسید، بظاهرصدها هزار سال در رخوت و خواب آلودگی ماند ـ چنانکه حتی امروز در جاهای دور افتاده‏ای‏مانند گینه جدید و تی‏یرا دِل‏فوئگو(۴) و منتها الیه شمال شرقی سیبریه به این حالت باقی است.در این نقاط پیشگامان جسور اهل سایر جوامع بشری که، برخلاف این واپس ماندگان، بتازگی به‏راه افتاده‏اند، هنوز بر سر این جماعات بدوی فرو نیامده و آنها را بر نینداخته یا جذب نکرده‏اند.چیزی که توجه مرا به تفاوت شگفت‏انگیز جوامع مختلف موجود از نظر سطح فرهنگی جلب‏کرد آثار پروفسور تگرت(۵)، استاد دانشگاه کالیفرنیا بود. این تفاوتهای دامنه‏دار همه در ظرف‏مدت کوتاه پنج یا شش هزار رساله اخیر پدید آمده بودند. پس اینجا نقطه نویدبخشی به دست‏می‏آمد برای تحقیق از نظرگاه زمانی در اسرار عالم.

پس از آن مکث دراز، چه بود آنچه جوامع اندک شماری را که گام در راه تمدن نهاده بودند، به‏

سوی مقصد اجتماعی و معنوی نو و هنوز ناشناخته‏ای به چنین حرکت زورمندی در آورده بود؟چه بود آنچه آنها را از خواب‏آلودگی و رخوتی برانگیخته بود که اکثر جوامع هرگز از آن بیرون‏نیامده بودند؟

این پرسش هنوز در ذهن من در جوش و غلیان بود که در تابستان ۱۹۲۰ پروفسور نی‏میه(۶)(مردی که قبلاً دیدگان مرا بر اروپای شرقی باز کرده بود) کتاب زوال غرب نوشته اسوالداشپنگلر(۷) را به دستم داد. در همان حال که آن صفحه‏های سرشار از درخشش بینشهای تاریخی‏را می‏خواندم، در اندیشه شدم که آیا پیش از شکل گرفتن کامل پرسشها ـ تا چه رسد به پاسخهاـ در ذهن من، اشپنگلر طومار تحقیق مرا در هم نپیچیده است؟ یکی از عمده‏ترین نکات در نظرمن این بود که کوچکترین حوزه قابل فهم در بررسیهای تاریخی، کل هر جامعه است، نه‏پاره‏هایی از آن، مانند دولتهای تک ملیتی در غرب در عصر جدید یا دولتشهرها در جهان یونانیـ رومی که به دلخواه مجزا شده بودند. نکته دیگر این بود که تاریخهای همه آن نوع جوامعی که‏تمدن نامیده می‏شوند، به مفهومی خاص موازی و همروزگارند. این نکات در نظام فکری‏اشپنگلر نیز عمده بود؛ ولی وقتی برای یافتن پاسخ به مسأله تکوین تمدنها به کتاب او رجوع‏کردم، دیدم هنوز کاری باقی است که من باید به انجام رسانم، زیرا به نظر آمد که اشپنگلر در این‏نکته به هیچ وجه روشنگر نیست و بغایت جزم اندیش و پیرو موجبیت علّی است. او عقیده‏داشت که تمدنها همه دقیقاً بر طبق یک جدول زمانی ثابت، برمی‏خیزند و می‏بالند و راه زوال درپیش می‏گیرند و سرانجام از هم می‏پاشند و هیچ توضیحی درباره هیچ یک از اینها داده نمی‏شد.این امر صرفاً یکی از قوانین طبیعت به شمار می‏رفت که اشپنگلر به کشف آن نائل شده بود، وچون گفته استاد بود، می‏بایست اعتماد کنی و آن را بپذیری. این حکم خودسرانه ناامید کننده‏شایسته نبوغ درخشان اشپنگلر به نظر نمی‏رسید، و من در اینجا متوجه تفاوتی در سنتهای ملی‏شدم. [با خود گفتم ]اکنون که روش آلمانی استنتاج از مقدمات غیرتجربی به جایی نمی‏رسد،ببینیم به وسیله روش تجربی انگلیسی چه می‏توان کرد. بیاییم تبیین‏های بدیل را با توجه به‏واقعیتها بیازماییم و ببینیم از بوته امتحان چگونه بیرون می‏آیند.

۱( Arnold J. Toynbee, «My View of History», in Patrick Gardiner (ed.) Theories of History (Glencoe, Illinois: The Free Press,۱۹۵۹), pp. ۲۰۵ ـ ۲۱۰.

این مقاله گزیده‏ای از فصل اول کتابی از توین‏بی به این نام و نشان است:

Civilization on Trial, Oxford University Press, [۸۴۹۱[.

۲( Thucydides )۱۷۴ تا ۴۰۰ ق م). مورخ آتنی و به عقیده اهل نظر یکی از بزرگترین مورخان همه‏اعصار. اثر گرانمایه او جنگ پلوپونزی به قلم شادروان محمدحسن لطفی به فارسی برگردانده شده است.(مترجم)

۳. egelloC loillaB .

۴. Tierra del Fuego مجمع الجزایری در جنوب آمریکای جنوبی شامل همه جزایر واقع در تنگه‏ماژلان که بزرگترین جزیره آن به همین نام میان شیلی و آرژانتین مشترک است. (مترجم)

۵. traggeT .J .F .

۶. Sir Lewis Namier )۰۶۹۱ ـ ۸۸۸۱(. مورخ لهستانی تبار انگلیسی، نویسنده آثاری مهم در زمینه‏تاریخ قرنهای هجدهم و نوزدهم و بیستم اروپا. شرحی دل‏انگیز درباره زندگی و کارهای او در کتاب‏فیلسوفان و مورخان، نوشته وِدمهتا، ترجمه عزت‏الله فولادوند (تهران، انتشارات خوارزمی) آمده است.(مترجم)

۷. ب.]tseW eht fo enilceD[ sednaldnebA sed gnagretnU ,relgnepS dlawsO .

۸. Rio Grande دست کم سه رودخانه به این نام می‏شناسیم: یکی در غرب آفریقا، دوم در شرق برزیل،و سوم باز هم رود دیگری در شرق برزیل. احتمال می‏دهیم مقصود نویسنده، اولی باشد. (مترجم)

۹. C. G. Jung )۱۶۹۱ ـ ۵۷۸۱(. روانشناس و روانپزشک سویسی، یکی از شاگردان و همکاران فرویدکه بعد راه خود را از او جدا کرد. یکی از موارد اختلاف با استاد این بود که یونگ «لیبیدو» (انرژی حیاتی یانیروی روانی پیشران) را، برخلاف فروید که آن را مظهر غریزه جنسی می‏دانست، اراده زندگی و بقا معرفی‏می‏کرد. (مترجم)

۰۱. Mephistopheles. شخصیت شیطان (در برابر خدا) در فاوست. (مترجم)

۱۱. Divina Commedia تلمیحی است به اثر بزرگ دانته. (مترجم)

۲۱. Pax Romana (تعبیر لاتین). غرض دوره آرامش و صلحی نسبی در جهان حوزه مدیترانه از زمان‏آوگوستوس، قیصر روم )۱۴ ب م ـ ۲۷ ق م) تا سلطنت امپراتور مارکوس اُرلیوس )۱۶۱ ـ ۱۸۰ میلادی)است که به دست آوگوستوس پی‏ریزی شد و دامنه آن به شمال آفریقا و ایران نیز گسترش‏یافت. در این‏دوره، امپراتوری روم در عین حکومت بر بخشهای مختلف زیر سلطه، به آنها اجازه داد قوانین خود راداشته باشند و در آرامش به سر برند. (مترجم)

۳۱. eripmE naH dna nisT .

۴۱. Frederick Marryat )۸۴۸۱ ۲۹۷۱(. یکی از افسران نیروی دریایی بریتانیا و نویسنده چند رمان.(مترجم)

۵۱. ekanselttaR SMH .

۱۶. این جمله در نوشته توین‏بی چنین است:

۴gnihton gniyfingis ,toidi na yb dlot elat a ...

که (فقط با حذف هیچ کلمه) عیناً از نمایشنامه مکبث اثر شکپیر گرفته شده است. این بیت را دیگران‏نیز به فارسی برگردانده‏اند؛ اما به اعتقاد ما شاید بهترین بیان آن، مصراعی از یکی از آخرین شعرهای‏شادروان منوچهر بزرگمهر باشد که در اینجا میان دو گیومه آوردیم. اصل بیت این است: هر چه من بیش‏آزمودم زندگی معنا نداشت/ چون کتابی بی سر و ته کابلهی آن را نگاشت. (مترجم)

۷۱. Judah. در عهد عتیق، نام یکی از اسباط (یا قبایل) عبرانی. (مترجم)

‏آرنولد ج. توین بی‏


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.