چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
تسخیر روح تاریخ
● مغول Mongol
▪ کارگردان: سرگئی بودرف
▪ تهیهکنندگان: سرگئی سریانف، سرگئی بودرف، آنتون ملنیک
▪ نویسندگان فیلمنامه: عارف عالیف، سرگئی بودرف
▪ مدیر فیلمبرداری: روگیه اشتوفرز، سرگئی تروفیموف
▪ تدوین: والدیس اسکارسدوتیر، زاخ اشتینبرگ
▪ طراح صحنه: داشی نامداکف
▪ موسیقی: توماش کاته لینن
▪ بازیگران: تادانوبو آسانو (تموچین / چنگیز)، هونگلی سون (جاموکا)، خولان چولون (بورته)، ادونیام اودسورن (تموچین جوان)، آماربولد توبنبایار (جاموکای جوان)، بایار تستسگ اردنبات (بورته جوان)، آمادو مامادکوف (تارگوتای)، با سن (اسوگی)، بو رن (تایچار)
▪ ۱۲۶ دقیقه
▪ محصول آلمان، قزاقستان، روسیه، مغولستان
گفته میشود که چنگیزخان باعث مرگ جان وین شد! اشارهام به فیلم «فاتح» (۱۹۵۶) به عنوان یکی از افتضاحهای معروف تاریخ سینما است که تهیهکنندهاش هاوارد هیوز مانع اکرانش شد و تمام نسخههایش را جمعآوری کرد. توجه به این شکست مشهور به دلیل بازی غیر قابل پیشبینی دوک (جان وین) در نقش فرمانروای ترسوی مغول و گریم نه چندان دلچسب جان وین و «چشمهای بادامی»اش نبود. از سوی دیگر فخرفروشیهای جان وین در نقش چنگیز به سبک فیلم «شهامت واقعی» و به یغما بردن قلعههای اروپا و آسیا و تصاحب سوزان هیوارد هم این فیلم را مهم نکرد (سوزان هیوارد نقش یک پرنسس تاتار را بر عهده دارد که مانند جان وین در نقش چنگیزخان اصلا باورپذیر از کار درنیامده است). داستان اصلی به پشت صحنه فیلم و مسئله غبار اتمی بازمیگشت. ماجرا از این قرار بود که گروه فیلمبرداری در صحرای یوتا و در مسیر وزش باد یک پایگاه آزمایشات هستهای کار میکردند و به دلیل برخورد با غبار اتمی دچار عوارض جبرانناپذیری شدند. این ماجرا فیلم «فاتح» را به یک رسوایی بزرگ تبدیل کرد که در سالهای بعد نیمی از عوامل تولیدش از جمله جان وین تسلیم سرطانی شدند که ظاهرا با غبار اتمی پشت صحنه فیلم بیربط نبود. بر اساس روایات موجود، چنگیز مسوول مرگهای بسیاری بوده است. این مرد در یکی از اوقات خوشش گفته است: «بزرگترین شادمانی چیزی نیست جز غلبه بر دشمنانتان؛ تعقیبشان و چپاول مال و اموالشان؛ تماشای غرق اشک شدن عزیزانشان و تصاحب زنان و دخترانشان.» چنگیز در فاصله سالهای ۱۲۰۶ تا ۱۲۲۷ میلادی ایل و تبارش را به وحشیگری و ویرانی بیسابقهای وا داشت و میلیونها نفر از ساکنان جلگهها تا اهالی نواحی مرزی اروپا را به شیوهای کاملا قرون وسطایی سلاخی کرد.
سرگئی بودرف او را اینگونه معرفی میکند: «چنگیزخان یکی از منفورترین اشخاص در روسیه است. حتی در کتابهای درسیام هم صفات بدی در مورد وی به کار رفته بود: وحشی، بدوی، بیرحم و تقریبا شیطانصفت.» با گذشت زمان قوبلایخان نوه چنگیز زمام امور را در دست گرفت و دامنه امپراتوری پدربزرگش را تا لهستان گسترش داد تا آنها هم همگی سبیل خود را به سبک فو مانچو آرایش کنند. موج هراس رفتهرفته شدت گرفت تا مطمئن شویم که ترس اروپا از خیزش آسیا علاوه بر مسائل اقتصادی در امور دیگری ریشه دارد!
چنگیزخان حتی با چنین سرگذشتی لقمه دندانگیری برای یک فیلمساز است. همین روزها شاهد فیلم حماسی سرگئی بودرف به نام «مغول» هستیم که اولین قسمت از سهگانهای است که به احتمال زیاد مجموعهای فوقالعاده از کار درمیآید. این تولید محصول مشترک روسیه و قزاقستان که به شایستگی نامزد بهترین فیلم خارجی زبان اسکار شد در چمنزارهای دورافتاده قزاقستان و مغولستان فیلمبرداری شده است و چنگیزخان را در نقش یک رهبر پان-آسیایی به نمایش گذاشته است. بازیگران نقشهای دوم فیلم اکثرا از آسیای میانه انتخاب شدهاند و دیالوگهای فیلم هم تماما به زبان مغولی است.
قبل از بودرف دیگران هم پای چنگیز را به سینما بازکردهاند. یکبار عمر شریف در سال ۱۹۶۵ پوستین پشمین چنگیز را بر تن کرد و بار دیگر در سال ۱۹۹۸ یکی فیلم چینی زندگینامهای به سراغ این پوستین رفت. غیر از اینها فیلمهای دیگری را هم میتوان فهرست کرد اما «مغول» رویای تبدیل شدن به معتبرترین نسخه را در سر دارد. بودرف توضیح میدهد: «داستان فوقالعادهای از دوران کودکی چنگیزخان پیدا کردم و متوجه شدم وی بر خلاف آنچه گفته میشود از همان ابتدا هیولا زاده نشده است. به همین دلیل تصمیم گرفتم خلاف جریان آب شنا کنم.» جای سوال است که چطور بودرف درست زمانی که دوباره مرد قدرتمندی رهبر سرزمین مادریاش (روسیه) شده است دست روی تقدیس زندگی حاکم مستبدی همچون چنگیز گذاشته که همیشه مورد تحسین هیتلر بوده است. بودرف ادامه میدهد: «چنگیزخان در روسیه و غرب به یک بدنام کلیشهای تبدیل شده است. اما در آسیای میانه وی را یک قهرمان میدانند.»
وقتی پایان یک فیلم به اندازه پایان «مغول» باشکوه باشد به سختی میتوان ایرادی بر فیلم وارد کرد. «مغول» یک فیلم مجلل و پرزرق و برق و پربازیگر است که به راحتی در برابر رقبایی مانند «ارباب حلقهها»، «قهرمان» و یا «ببر خیزان؛ اژدهای پنهان» قد علم میکند و میزان ظرافت موجود در خود را به رخ میکشد (جالب اینکه «مغول» با سرمایهای کمتر از ۱۰ میلیون پوند تولید شده است و بر خلاف رقبای مذکور به جای تکیه بر افسانهها و اساطیر وامدار واقعیت است).
«مغول» گرچه فیلمی زیرنویسدار و به زبان ناآشنای مغولی است اما بر خلاف عرف معمول اکران گستردهای در اروپا و آمریکا خواهد داشت. از تبلیغات فیلم میتوان تشخیص داد که فیلم پر از صحنههای تماشایی مبارزه است که توسط بدلکاران قزاقی و قرقیزی اجرا شدهاند و قرار است تماشاگران نوجوانی که صورتشان تازه جوش زده با تکیه بر همین صحنهها جذب فیلم شوند. اما تلاش «مغول» برای بازگویی یک داستان انسانی کاملا نمایان است. درفیلم ابتدا با تموچین (نام کوچک چنگیزخان) مواجه میشویم؛ با اینکه ۹ سال دارد در صدد است عروسی برای خود دست و پا کند. تموچین بعد از کشته شدن پدرش از یک حیوان دزد خردهپا به یک انتقامجوی قبیلهای تبدیل میشود که سودای خونخواهی پدرش را در سر دارد (نقش چنگیز را در این قسمت بازیگر بینهایت محبوب ژاپنی تادانوبو آسانو بازی میکند). وی از سوی همسر و یک دوست صمیمیاش هم حمایت میشود (نقش همسرش را بازیگر تازهکار مغولی؛ خولان چولون بر عهده دارد و نقش دوست چنگیز را بازیگر ژاپنی هونگلی سون بازی میکند).
آیا «مغول» یک فیلم تجدیدنظر طلب است؟ جان من، مورخ بریتانیایی که کتابش با نام «چنگیزخان: زندگی، مرگ و رستاخیز» مطمئنا مورد ارجاع بودرف بوده است در اینباره میگوید: «قطعا امیدوارم این فیلم چنین رویکردی داشته باشد. البته تجدید نظر طلبی از اهمیت قتلهای مغولها و چگونگی شکلگیری امپراتوری نمیکاهد اما منشأ و سرچشمه آن را نمایان میکند.» پایان فیلم همزمان است با ملقب شدن تموچین به چنگیزخان (فاتح برتر) و قتلعام قوم «تانگوت» که به میمنت تغییر نام تموچین انجام میشود. اگر حواسمان باشد که چنگیزخان از موهبت یک الگوی مناسب محروم بوده است شاید بتوانیم او را ببخشیم!
به نظر میآید که در تمام سالهای گذشته فهم درستی نسبت به چنگیز وجود نداشته است. جان من، دلیل آرشیوی را عامل این امر میداند چرا که به اعتقاد وی تاریخ همیشه به دست شکستخوردگان نوشته میشود و «قربانیان همیشه دیدگاهی یکسویه دارند.» از طرف دیگر مغولها اکثرا صحرانشینانی بیسواد بودند و نمیتوانستند اعمال غیرعادی خود را بر صفحات کاغذ ثبت کنند. تنها در اواخر قرن نوزدهم بود که کتاب گمنام و قطور چینیها با نام «تاریخ مخفی مغولها» رونمایی شد و کاملترین ترجمههای غربی آن هم اخیرا در دهه ۸۰ پدیدار شدند. این کتاب با ایلیاد و افسانههای اسکاندیناوی قابل مقایسه است و برخلاف منابع قبلی شمایلی شاعرانه و رمانتیک از چنگیز ارائه میدهد.
جان من، معتقد است که چنگیز در ابتدای شروع کارش «کمی بیش از رهبر یک گروه کوچک در جنگهای منطقهای» بوده است اما در فاصله ۲۰ سال صاحب قلمرویی میشود که در الفاظ امروزی شامل مغولستان و تمام جمهوریهای آسیای میانه، بخشی از روسیه، ایران، پاکستان، افغانستان، هند، چین و کره شمالی بوده است که گستردهترین سرزمین امپراتوری به هم پیوسته در تمام دورانها محسوب میشود. جان من تاکید میکند که «شرح چگونگی این اتفاق نیازمند توضیح و تفسیر است.» ناگفته نماند که چنگیز با تاسیس سلسله «یوان» پایهگذار چین متحد شد که تنها و البته مهمترین میراث وی به حساب میآید.
شکی نیست که قدرت چنگیز متاثر از نبوغ نظامی وی بود و ایجاد مجموعهای از جنگجویان سواره نظام سیار تنها بخشی از داستان است. تفکر رایج وی را یک آزادیخواهی شایسته سالار میداند: مردی که برای وفاداری احترام قائل است، به رواداری دینی اعتقاد دارد، زنان قدرتمند را تحسین میکند و قوانینی تدوین شده را در جامعه به اجرا میگذارد. اگر قبول داشته باشیم که چنگیز احتمالا به توهم قدرت دچار بوده است باید وی را نمونه اولیه ناپلئون بدانیم. دیگر چه؟ جان من مثالی برای بررسی شناخت چنگیز دارد: «تصور کنید جرونیمو (یکی از معروفترین بومیان آمریکایی که به رهبری آپاچیهای چروکی ۲۵ سال در برابر اشغال زمینهایشان علیه ایالات متحده جنگید. م) میتوانست قبائل سرخپوستی را متحد کند، آمریکای شمالی را اشغال کند و جنگ را ببرد و سپس امپراتوری خود را تا روسیه و اروپا گسترش دهد. در واقع تصور حضور جرونیمو در کاخ سفید همانقدر عجیب است که ایده فتح کل جهان توسط چنگیز!.»
فیلم قبلی بودرف هم که «صحرا نشین» (۲۰۰۵) نام داشت در قزاقستان فیلمبرداری شد. بودرف به کنایه میگوید که «مغول» را در واکنش به فیلم «بورات»، ساشا بارون کوهن کارگردانی کرده است: «سابقه نویسندگی برای فیلمهای کمدی را در کارنامهام دارم و از شوخیها لذت میبرم. اما احساس آن دسته از دوستانم که از رویکرد به شدت شخصی «بورات» دلگیر شدهاند را درک میکنم. به اعتقاد من غرب نسبت به وجوه فرهنگی آسیای میانه بیتوجه است.»
در آن سوی «پرده آهنین» هم چیز زیادی در مورد چنگیز نمیدانستند (پرده آهنین به مرزی فیزیکی، ایدئولوژیک و نمادین اطلاق میشد که در فاصله پایان جهانی دوم تا اتمام جنگ سرد اروپا را به دو بخش جدا از هم تقسیم میکرد.م). در دوران حکومت اتحاد جماهیر شوروی تمام منابع اطلاعاتی در مورد چنگیز مسدود بود و جمهوریهای آسیای میانه و البته مغولستان که در حقیقت زیر نظر شوروی اداره میشدند حق هیچ اظهارنظری درباره وی نداشتند. شاید به همین دلیل در کشورهای تازه استقلالیافته آسیای میانه اشتیاق به شناخت چنگیز در حال شکوفایی است. مردم این کشورها اخیرا چنگیز را نماد دلاوری و میهنپرستی میدانند که به عنوان یک آسیایی دماغپهن علیه اربابان ایدئولوژیک آنها میجنگیده است (نمونه دیگر چنین رویکردی بازسازی چهره تیمورلنگ در قزاقستان است که این روزها بیتوجه به سابقهاش در نقش حاکمی خونریز ظاهری نیک اندیش و مردمپسند یافته است). بیشترین تحول در میزان اقبال عمومی چنگیز تقریبا در چین روی داده است. در دوران انقلاب فرهنگی حضور چنگیز به مخفیگاههای زیرزمینی محدود شده بود اما وقتی استان «مغولستان داخلی» در خاک چین قرار دارد راه حل عملی سادهای برای حل مشکل چنگیز پیدا میشود: چنگیز چینی است! یا به قول جان من: «همه اعضای یک خانواده هستیم.»
از قدیم میگفتند که در دوران اوج قدرت مغولستان و همینطور ظاهرا در قلمرو حکومت موسولینی یک دختر میتوانست همراه با کیسهای طلا بدون اینکه کسی مزاحم وی شود، از این سو به آن سوی امپراتوری برود. شاید به همین دلیل در باور سنتی مغولیها گفته میشد «یک اسب از یک زن اهمیت بیشتری دارد» (و یا به عبارتی اسب از سیم و زر گرانبهاتر است. چون در آن زمان خطری متوجه سیم و زر و البته زن مغولی نبوده و در عوض حفظ اسب دردسر بیشتری داشته است).
بودرف میگوید زمانی که به دنبال سیاهیلشکر بوده است هزاران نفر با حضور در پشت صحنه فیلم به رقص و پایکوپی مشغول شدند. بیشتر آنها سرسپرده چنگیز بودند و دوست داشتند فیلم در بالا و پایین جاده ابریشم نشان داده شود. بودرف با هیجان ادامه میدهد: «همانطور که قابل پیشبینی بود «مغول» در قزاقستان فروش خوبی داشت. در سیبری هم همینطور. امسال آن را در چین اکران میکنیم. در روسیه حتی بیشتر از آنکه فکر میکردم از فیلم استقبال شد. به نظرم این فیلم حس علاقه مردم این کشورها به چنگیزخان را تحریک کرده است.»
باید پرسید چنگیز غیر از مشهور کردن کلمه مغول و خارج کردن این قوم از سایه همسایگان ایرانیاش چه کار دیگری انجام داده است؟ ظاهرا جنجالهای پیرامون المپیک پکن متاثر از اقدامات مغولها به وجود آمده است چون اولین نفری که بحث اتحاد تبت و چین را پیشکشیده است کسی نبوده جز چنگیزخان. جان من خاطرنشان میکند: «شاید عجیب به نظر بیاید اما چین باید هویت جغرافیایی خود را مدیون مغولها بداند؛ مدیون مردی جوان که در اوائل قرن ۱۳ میلادی در دامنه پرت و دورافتاده کوههای مغولستان متولد شده است.»
با این حال هنوز هم نکات مبهم بسیاری در سرگذشت چنگیز وجود دارد خصوصا درباره دلیل مرگش در ۶۵ سالگی و یا حوالی آن (یافتن مدفن او هنوز هم یکی از بزرگترین امیدهای باستانشناسی است). برخی میگویند وی به دلیل بیماری چشم از جهان فروبسته است. برخی دیگر معتقدند وی به دست یکی از تازهعروسهایش گرفتار مرگی خشونتآمیز شد؛ تازه عروسی که در ماه عسل به وسیله یک قیچی شوهرش را از زندگی ساقط کرد. مرگ چنگیز به هر صورت که باشد نمیتوان انکار کرد که تعداد همسران وی بیش از حد بوده است. بر اساس تحقیق شگفتآوری در سال ۲۰۰۳ مشخص شد ۱۶ میلیون مرد در آسیای میانه همان کروموزم Y چنگیزخان را دارند؛ یعنی چیزی حدود یک نفر از هر دویست مرد ساکن کره زمین! شاید به همین دلیل وی را پدر واقعی این ملتها میدانند که نوادگانش امروزه در جایجای این کشور ریشه دواندهاند.
بودرف امید زیادی به فیلمش دارد: «زنده کردن چنگیز در قالب یک فیلم سینمایی و شناخت شخصیت و پر کردن نقاط مبهم زندگی وی جذابیت زیادی دارد.» حتی اگر با اکتفا به شواهد موجود تنها افتخار چنگیز را اتحاد قبایل متفرق مغول بدانیم باز هم نمیتوان میزان اهمیت و تاثیر وی در تاریخ را نادیده گرفت. به قول جان من: «دستاورد چنگیز چیزی نیست جز تسخیر روح تاریخ.» برای به تصویر کشیدن مرگ چنگیز به دو فیلم دیگر نیاز است چرا که در «مغول» تنها دوران ابتدایی زندگی وی نمایش داده میشود. بودرف میداند که قسمت دوم دشواریهای بیشتری دارد چرا که در آن به حمله چنگیز به جهان اسلام اشاره میشود: «قصد دارم ابتدا فیلم سوم را تولید کنم و سپس سراغ فیلم دوم بروم. فعلا مشغول نوشتن فیلمنامه قسمت سوم هستم. نگران نباشید چون به اندازه کافی تیره و تار است.»
اما آیا نکوداشت چنین شخصیت بیرحم و خونریزی کار شایستهای است؟ باید حواسمان باشد نمیتوان اخلاقیات جهان امروز را بر جهان ۸۰۰ سال پیش تحمیل کرد. بودرف هشدار میدهد که: «به نظر من وحشیترین کشورها در قرن بیستم وجود داشتهاند. دو جنگ جهانی، اردوگاههای نازی، زندانهای سیاسی استالین، تانکها، راکتها، بمبهای اتم و... چگونه میتوان این وقایع را با اعمال مردی مقایسه کرد که سوار بر اسب خود با شمشیر به جنگ میرفته است؟.»
جف داوسن
ترجمه: یحیی نطنزی
منبع: ساندی تایمز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست