سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
بیم جست و جو در لابه لای تاریخ
به نظر میرسد علاقهمندان موسیقی به طرف نوع دیگری از موسیقی رفتهاند که از موسیقی اصیل ما دور است. اما ما کار خود را انجام میدهیم و میگوییم که باید اصالت این موسیقی را حفظ کنیم.همانگونه که ما میگوییم باید زبان فارسیمان را حفظ کنیم باید به نگهداری از موسیقی اصیل ایرانی هم اهمیت دهیم جوانهای ما آنقدر تکنیکی ساز میزنند که انگار آکروباتبازی میکنند یا به قول یکی از شاگردانم که به شوخی میگفت: «انگار کباب ترکی سیخ میکنند!»
حالت موسیقی اصیل ایرانی را فقط در ساز استاد شهناز و آقای شریف میتوانیم پیدا کنیم هر چند تکنیک جای خودش را دارد اما حیف است که این صدایی که ما از ساز آقای شهناز میشنویم یک روزی منسوخ شود. چون الان صدای تاری که از نوازندههای دیگر میشنویم انگار همه ملیتها را در خود جای داده است
استاد هوشنگ ظریف در ۱۶ آذرماه سال ۱۳۱۷ در تهران متولد شد و بعد از پایان سال چهارم ابتدایی به هنرستان موسیقی رفت و از بزرگترین اساتید زمان خود بهره برد. اساتیدی چون موسی خان معروفی که هوشنگ بهترین شاگردش محسوب میشد تا روحالله خالقی، جواد معروفی و حسین تهرانی. او پس از فارغالتحصیل شدن از هنرستان در سال ۱۳۲۷ به استخدام وزارت فرهنگ و هنر در آمد و فعالیت خود را به عنوان نوازنده و تکنواز در گروههای مختلفی مانند ارکستر موسیقی ملی، ارکستر صبا و... شروع کرد. هوشنگ ظریف سالها سولیست تار در ارکسترهای متعدد سازمان ملی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر در اجرای برنامههای موسیقی ارکسترهای مزبور در سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران بود، او اجراهای متعددی با گروه استاد فرامرز پایور داشته است و با این گروه در کشورهای اروپایی و آسیایی زیادی به اجرای موسیقی ایرانی پرداخته است. این هنرمند برجسته یکی از نخستین هنرمندانی است که پس از انقلاب؛ نشان عالی هنر (معادل دکتری در نظام آموزش عالی) را دریافت کرد. استاد ظریف در گفتوگوی زیر در آستانه میلادش به مرور خاطرات جوانی و فعالیتهای هنریاش تا به امروز پرداخته است...
نقل شده است که شما با شنیدن تار آقای مجد به این ساز علاقهمند شدهاید. در وهله اول بد نیست درباره نحوه ورودتان به هنرستان موسیقی و شروع نوازندگی تار برایمان بگویید...
من نسبت فامیلی دوری با آقای وزیری تبار داشتم که خود موزیسین بود. زمانی هم که هنرستان موسیقی در سال ۱۳۲۸ توسط مرحوم روحالله خالقی تاسیس شد، پدر و مادر من تصمیم گرفتند که مرا در آنجا ثبت نام کنند. البته این هنرستان در ابتدا از سال پنجم ابتدایی دانشآموز میپذیرفت که من آن زمان سال چهارم ابتدایی بودم و بنابراین برادر من که یک سال از من جلوتر بود زودتر از من در آنجا ثبت نام شد. در آن زمان نوازندگی هنرمندانی چون آقای مجد از رادیو پخش میشد و به این ترتیب من به این ساز علاقهمند شدم. یادم هست که خودم بعضی وقتها چیزهایی، با چند تا میخ و کمی نخ و چوب، شبیه ساز تار درست میکردم. زمانی که چهارم ابتدایی را تمام کردم و برای ثبت نام به هنرستان رفتم، آقای خالقی از من پرسید که چه میخواهی بزنی که من هم گفتم تار. او پرسید که همین طوری تار را انتخاب کردهیی؟ من هم جواب دادم که خیر، این ساز را دوست دارم و صدای ساز آقای مجد را از رادیو شنیدهام و به این ساز علاقهمند شدهام. به این ترتیب قبول کردند و من به کلاس درس موسی خان معروفی رفتم.
در این مقطع حدودا ده، دوازده ساله بودید؟
بله. کلاس پنجم را در آنجا شروع کردم و با علاقهیی که داشتم این ساز را مینواختم. دروسی هم که تدریس میشد هنوز به چاپ نرسیده بودند و اکثرا دستی نوشته شده بودند. که اساتید آنجا مثل آقایان بنان و جواد معروفی آنها را برای دانشآموزان تدریس میکردند.
آن زمان مرحوم علینقی وزیری در هنرستان، ساز تار تدریس نمیکردند؟
خیر. البته شاید درس میدادند اما به هنرستان نمیآمدند. بعدها هم از نوازندگی من بسیار تعریف کردند. خلاصه به این صورت کار خود را از هنرستان شروع کردم. در آنجا میگفتند که همه دانشآموزان باید «ضرب» هم یاد بگیرند اما من هم دو سال قبل از اینکه وارد هنرستان شوم به دلیل علاقهیی که به تمبک داشتم، نزد استاد حسین تهرانی، این ساز را یاد گرفته بودم و در این زمینه مهارت داشتم، به همین دلیل دستم خیلی روان بود. یادم هست زمانی به رادیو رفته بودم و در آنجا کسی نمیدانست که من تنبک هم میزنم. از قضا احتیاج داشتند که کسی برایشان تنبک بزند. من به آنها گفتم که ساز من تار است اما میتوانم کمکشان کنم. این شد که در استودیو به دنبال تنبک گشتیم اما فقط توانستیم یک تنبک زورخانهیی پیدا کنیم که هم اندازه قد و هیکل من بود! من آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشتم. یک بار هم در خانه حبیبالله بدیعی میهمانی دعوت بودم که آنجا هم از من خواستند که تنبک بزنم اما اینبار حتی آن تنبک زورخانهیی هم نبود که یادم هست آنجا روی میز ریتم گرفتم! دوران خیلی خوبی داشتیم.
احتمالا کمتر کسی است که اطلاع داشته باشد که شما تنبک هم مینواختید و به نظر میرسد که اکثرا شما را با ساز تار میشناسند. این در حالی است که شما به عنوان یکی از شاگردان استاد تهرانی در تدوین کتاب او نقش داشتید...
من در تنبکنوازی دست روانی داشتم و اکثرا زمانی که فامیل دور هم جمع میشدند، من تنبک میزدم. بعد از فوت آقای تهرانی من گروه ایشان را اداره میکردم و به تکنوازی هم مشغول بودم. اما بعد از مدتی متوجه شدم که باید به همراه گروه تار هم بزنم و دیدم کمی به دستانم فشار میآید و در نواختن تار برایم پیش میآمد. بعدها آقای اسماعیلی هم که از شاگردان آقای تهرانی بودند برای تدریس به هنرستان آمدند. البته هر ماه در هنرستان برنامه میگذاشتند و از والدین و برخی مسوولان دعوت میکردند و ما در این مراسم به نوازندگی میپرداختیم. یک روز هم بچهها را به رادیو بردند و از ما خواستند که سرود «ای ایران» را بنوازیم و آقای بنان آن را اجرا کند. یعنی برای خواندن این سرود، نخستین لبیک را بچههای هنرستان گفتند.
پس نخستین اجرای سرود «ای ایران» توسط شاگردان هنرستان انجام شد...
بله. خلاصه که یادم هست به خاطر استعدادی که داشتم و میتوانستم بداههنوازی کنم، افراد مختلفی از من میخواستند که تار بزنم. وقتی هم کسی از خارج میآمد بازهم از من خواسته میشد که برایشان تار بزنم. اتفاقا یک روز فردی که نوازندگی من را شنیده بود، آن را ضبط کرد و به خاطر دارم که روزی در یکی از مغازههای کشور فرانسه، سیدی آن اجرا را دیدم که روی جلد آن، تصویری از استادان «کسایی» و «بهاری» زده بودند و کمی پایینتر هم عکسی از من را استفاده کرده بودند. البته من نتوانستم آن سیدی را با خودم بیاورم اما بعدها متوجه شدم که همان فردی که نوازندگی مرا ضبط کرده این عکس را هم به همان صورت روی سیدی زده است. خلاصه در مراسمهای مختلفی نوازندگی میکردم که یکی از آنها هم مراسم بازنشستگی مرحوم علینقی وزیری بود که در ساختمان انجمن ایران و شوروی برای تجلیل از ایشان برگزار شد.
همان ساختمانی که در حال حاضر به سازمان انتقال خون تبدیل شده است...
بله. در آن مراسم آقای مفتاح ساز «قانون» میزد و آقای بنان هم میخواند. من هم در آن مراسم قطعه «بند باز» آقای وزیری را اجرا کردم و به این صورت به کار هنری خود ادامه میدادم. جالب است بدانید، زمانی که دیپلم خود را گرفتم بعد از سه ماه و به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمدم! در آن زمان در دبستانها موسیقی تدریس میشد و هرکسی که به استخدام فرهنگ و هنر در میآمد به دانشآموزان مقاطع چهارم و پنجم و ششم درس میداد. در آن روزها هم تازه تلویزیون توسط آقای ثابت پاسال تاسیس شده بود. او واردکننده وسایلی مثل یخچال و تلویزیون بود که در نهایت در همین خیابان الوند به راهاندازی نخستین تلویزیون اقدام کرد و از آن زمان به بعد هر شب ساعت هشت از طرف فرهنگ و هنر، برنامه زنده نوازندگی داشتیم.
آن برنامهها بیشتر تکنوازی بود یا گروهنوازی؟
بیشتر گروهنوازی بود و بعضی اوقات هم به همراه خواننده به اجرای برنامه میپرداختیم. ارکستر بزرگ آقای دهلوی و گروه آقای پایور هر شب راس ساعت هشت، برنامه زنده اجرا میکردند. نوازندگی در این برنامهها باعث میشد که هر صبح که به مدرسه میرفتم، این جمله را از تمامی دانشآموزان میشنیدم که: «آقا! دیشب شما را در تلویزیون دیدیم!»
کمتر پیش میآید که نوازندگان برجسته به کار آموزش هم بپردازند و در هر دو موفق هم باشند. مثلا زندهیاد پرویز یاحقی که ویولن را به زیبایی مینواخت چندان به امر آموزش این ساز به کسانی که علاقهمند بودند، اهمیت نمیداد. چنانچه میبینیم که شاگردی هم نداشت. اما شما شاگردان زیادی را پرورش دادهاید که امروزه در جایگاه شاخصی قرار دارند. بعد از گذشت این همه سال وقتی موفقیتهای شاگردان خود را میبینید، چه احساسی دارید؟
این اساتید در فکر این نبودند که شاگرد تربیت کنند. اما من برای اینکه در هنرستان و به صورت آکادمیک کار کرده بودم به سادگی میتوانستم این کار را انجام دهم. زمانی هم که در فرهنگ و هنر استخدام شدم در ارکستر بزرگ آقای صبا، تار میزدم. به این صورت به کار خود ادامه میدادم تا اینکه در سال ۱۳۴۲ آقای دهلوی، رییس هنرستان موسیقی شد و بعد از آن از من برای تدریس تار دعوت کردند.
یعنی دقیقا از جایی که نوازندگی را شروع کرده بودید، از همان جا هم دعوت به کار شدید...
بله و به این طریق و از سال ۱۳۴۲ به هنرستان رفتم و به تدریس مشغول شدم. غیر از آن من به راحتی بداههنوازی میکردم و تمامی ردیفها را آموزش دیده بودم اما نه به این معنی که دقیقا شبیه ردیف بنوازم. برای این کار باید نوازنده خلاقیت هم داشته باشد. من این خلاقیت و حالت فیالبداهه را داشتم و میتوانستم از آن استفاده و بهره ببرم.
شما با شاگردان خود در هنرستان از همان ابتدا ردیف کار میکردید؟
نه. در سالهای اول کتاب اول و دوم هنرستان را تدریس میکردیم. کتابی است که آقایان موسی خان معروفی و نصرالله زرین پنجه آن را به کوشش آقای خالقی تدوین کرده بودند و من در طول یک سال این کتاب را به صورت علمی و آکادمیک تدریس میکردم. انصافا هم موسی خان، ۳۰ سال برای جمعآوری این کتاب که به صورت دستنویس بود و ما از روی آن مینوشتیم و کار میکردیم، زحمت کشیده بود. یادم هست در سال ۱۳۳۶ که جلسهیی برگزار کردیم که کدام یک از کتابهای ردیف را به چاپ برسانیم، همه معتقد بودند که کتاب موسی خان معروفی، کاملترین است. بعد از چاپ کتاب، مرحوم موسی خان از من خواستند که آن را ظرف شش ماه بنوازم که من گفتم حداقل باید یکی دو بار از روی آن بزنم تا در آن مهارت پیدا کنم. به همین خاطر هم ایشان این کار را به آقای روحافزا سپردند. به هر حال به عقیده من این ردیف کاملترین و علمیترین ردیف است.
یکی از دوران مهم کار هنری شما زمانی بود که با ارکستر آقای پایور همراهی داشتید. ارکستری که حتی سبک متفاوتی در کار هنری فرامرز پایور به وجود آورد. چطور شد که به این ارکستر دعوت شدید و چه برنامههایی را اجرا کردید؟
شاید برایتان جالب باشد که اصلا چگونه آقای پایور را دیدم. هنرستان ما در خیابان هدایت بود کمی جلوتر نرسیده به دروازه شمیران، کلاس موسیقی حسین ملک بود. یک روز که داشتیم با بچهها -که اکثرا از یک محله هم بودیم- به سمت دروازه شمیران میآمدیم، جوانی را دیدم که سر کوچه ایستاده است و یک سنتور در دست دارد. او وقتی ما را که هر کدام هم ساز خود را به همراه داشتیم، دید، سوال کرد که ساز میزنید؟ و ما هم جواب دادیم و به این شکل آشنایی ما شکل گرفت. خاطرم هست که روزی به خانه او دعوت شدیم و او یکی از قطعات استاد وزیری را با سنتور به زیبایی نواخت. بعد هم ایشان پس از اقامتی چهار ساله در انگلستان، به ایران برگشتند و این گروه را به راه انداختند و در ادامه هم همکاری ما با هم شروع شد. یادم هست که یکی از قطعات ردیف به نام «رنگ شهر آشوب» را با این گروه در حضور وزیر نواختیم و غیر از آن در رادیو هم برنامههایی اجرا کردیم. ضمن اینکه به کشورهای مختلف دنیا هم سفر میکردیم و در آن کشورها هم برنامه داشتیم.
بنابراین با این سفرها به نوعی موسیقی ایرانی را به جوامع دیگر معرفی میکردید...
بله. ما به همه جای دنیا سفر کردهایم و به دوستان هم گفتهام که ما فقط دو کشور را ندیدهایم. زامبیا و گینه بیسائو! همه جا رفتیم. امریکا، پاناما، شمال آفریقا، مصر، الجزایر، مراکش، مالزی، هندوستان، پاکستان، افغانستان و شوروی. در باکو هم ۹ شب برنامه داشتیم.
نوازندگی سازهای مختلف چه ملودیک و چه کوبهیی در سالهای اخیر دستخوش تغییرات زیادی شده است. تغییراتی که بیشتر در راستای نشان دادن تکنیک نوازنده است تا روح موسیقی. شما وضعیت تارنوازی را در سالهای اخیر چطور ارزیابی میکنید؟
بههرحال ما الان نوازندهیی که بتواند بداههنوازی کند دیگر نداریم. امروزه نوازندگی کاملا فرق کرده است تارنوازی این چیزی نیست که الان وجود دارد. تار، مادر سازهای ایرانی است و باید اصالتش حفظ شود اما در سالهای اخیر این مساله رعایت نمیشود. فرم نوازندگیها فرق کرده و چیزی که نواخته میشود اصلا معلوم نیست که در چه دستگاهی است. هر چند، تکنیک هم جای خود را دارد اما باید اصالت این ساز حفظ شود چون فرم و حالی که این ساز داشته با این نوع نوازندگیها متاسفانه رفتهرفته از بین میرود. در نهایت حالت موسیقی اصیل ایرانی را فقط در ساز استاد شهناز و آقای شریف میتوانیم پیدا کنیم هر چند تکنیک جای خودش را دارد اما حیف است که این صدایی که ما از ساز آقای شهناز میشنویم یک روزی منسوخ شود. چون الان صدای تاری که از نوازندههای دیگر میشنویم انگار همه ملیتها را در خود جای داده است و از آن صدای موسیقی ترکی، کردستانی و حتی سیتار هندی میشنویم. پس بیم آن میرود که روزی در لابهلای تاریخ جستوجو کنیم و ببینیم که تار ایرانی در اصل چه بوده است.
بنابراین شما عقیده دارید که تکنیکزدگی میتواند آسیب جدی به موسیقی ایرانی وارد کند؟
متاسفانه بله. جوانهای ما روش دیگری را دنبال کردهاند و آنقدر تکنیکی ساز میزنند که انگار آکروبات بازی میکنند یا به قول یکی از شاگردانم که به شوخی میگفت: «انگار کباب ترکی سیخ میکنند!».
در حالی که تار مادر سازهای ایرانی است و باید به صورتی نواخته شود که به دل بنشیند. الان موسیقی ما به واقع یک بار مصرف شده است و کمتر کسی حاضر است که دو بار آن را بشنود، یعنی به شکلی درآمده است که مخاطب با آن ارتباط خاصی نمیگیرد. یک زمان آقای خرم، بدون خواننده، کنسرت میگذاشت و ۱۸۰۰ هزار نفری که به تماشا میآمدند با گروه همراه میشدند و میخواندند. وقتی آهنگ «شمع و پروانه» نواخته میشد همه همراهی میکردند در حالی که امروز چنین چیزهایی را مشاهده نمیکنیم.
فکر میکنید مقصر اصلی در این زمینه نوازندگان جوان ما هستند یا اساتیدی که مدام به سرعت نوازنده و تکنیک و آموزش این مباحث تاکید میورزند؟
فکر میکنم تا حدودی تقصیر مدرسان موسیقی هم هست چون ما باید به موسیقی اصیل خودمان اهمیت بدهیم. الان هرجا که نگاه میکنیم با تار، آکوردهای گیتار یا فرمهای دیگر نواخته میشود در حالی که ما باید ملودیهای خودمان را پرورش دهیم. نمیدانم که چرا نسل جوان به این شکل به موسیقی پاپ روی آوردهاند. البته در زمان گذشته هم این نوع موسیقی وجود داشت و کسانی هم بودند که آهنگهای پاپشان واقعا به دل مینشست اما اکنون نه شعرها به دل مینشیند و نه آهنگها. ما باید موسیقی خود را حفظ کنیم. همانگونه که ترکیه و سایر کشورها موسیقی خود را حفظ کردهاند.
فکر نمیکنید همین که جلوی یک نوع از موسیقی گرفته شود، باعث میشود که به شکل دیگری نمود پیدا کند؟ نمونهاش همین موسیقی رپ یا زیر زمینی که چون مجاز نبودند
به نوعی بیشتر مورد استقبال جوانان قرار گرفتند. کما اینکه بسیاری از موزیسینها عقیده دارند اگر این موسیقیها مجوز میگرفتند و پخش میشدند به آسانی ماهیتشان- که محتوای موسیقایی و شعری ندارند- به نسل جوان شناسانده میشد...
بله، اما این گونه نشد. واقعا شرایط الان با زمان ما فرق میکند. من در دانشگاه هنر هم که تدریس میکردم به دانشجویان خودم خصوصا پسرها میگفتم که تنها با موسیقی نمیتوانید زندگی خود را بگذرانید. اما درباره موسیقیهای زیر زمینی باید بگویم که بخشی از این شرایط به این مربوط میشود که جوانها خواستهاند تا حدودی خود را رها کنند.
استاد چندین سال است که شما اجرای زنده نداشتهاید و بیشتر به کار آموزش مشغول هستید. آیا این دلیل ویژهیی دارد؟
با چه کسانی کنسرت اجرا کنم؟
مثلا با آقای اسماعیلی که با هم دوست هستید...
دو سال پیش با ایشان اجرایی در کشور انگلستان داشتیم.
اما مقصود من این است که در ایران اجرایی نداشتهاید...
در کشور خودمان هم اجراهای محدودی داشتیم اما در حال حاضر عشق من تدریس است ضمن اینکه آرتروز باعث میشود که کمتر بتوانم اجرایی داشته باشم.
پیش از انقلاب در ایران گروههای بسیاری وجود داشتند و بسترهای مناسبی برای اجرای همه انواع موسیقی وجود داشت. بعد از انقلاب هم زمینههای متفاوتتری شکل گرفت که مجال را برای موسیقی ایرانی بازتر کرد. برآورد شما نسبت به موسیقی امروز ایران چگونه است؟ فکر نمیکنید که جایگاه موسیقی، خصوصا موسیقی ایرانی دستخوش تغییر شده است؟
به نظر میرسد علاقهمندان موسیقی به طرف نوع دیگری از موسیقی رفتهاند که از موسیقی اصیل ما دور است. اما ما کار خود را انجام میدهیم و میگوییم که باید اصالت این موسیقی را حفظ کنیم. از بین افرادی که به هنرستان میآیند تعداد زیادی از آنها در پاسخ به این سوال ما که چه سازی میخواهید بزنید، بیشتر از پیانو یا ویولن نام میبرند. وقتی که سازهای ایرانی مثل تار، کمانچه، عود، قانون و... را به آنها پیشنهاد میدهیم کمی دربارهشان از ما سوال میکنند اما اکثرا سازهای کلاسیک را انتخاب میکنند. این حیف است که موسیقی ما علاقهمند نداشته باشد. همانگونه که ما میگوییم باید زبان فارسیمان را حفظ کنیم باید به نگهداری از موسیقی اصیل ایرانی هم اهمیت دهیم. اما این سوال وجود دارد که چه کسی باید به این وضع رسیدگی کند؟ واقعا حیف است که رسیدگی صورت نگیرد تا این موسیقی کمکم از بین برود.
نیوشا مزیدآبادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست