پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
ساختار روایی داستان و غیاب نویسنده
رمان اشك آنجلا (یا خاكستر آنجلا) نوشته "فرانك مك كورت" نویسنده ایرلندی که به وسیله " زهرا تابشیان" به زبان فارسی ترجمه و منتشر شده است ، توانسته نویسنده خود را به جایزه پولیتزر و جایزه انجمن كتابفروشان آمریكا و بالاخره به شهرتی جهانی و ثروتی هنگفت برساند. نقد زیر نه بر مبنای شاخصهای گفته شده كه به اعتبار نقطه نظرات نگارنده نوشته شده است.
● ساختار روایی داستان و غیاب نویسنده
داستان اشك آنجلا كه از این پس به اختصار "آنجلا" خوانده میشود، برمبنای تجربه شخصی، دیدهها، شنیدهها، تفسیر و تأویلهای راوی اول شخص و به صورت قطعات ظاهراً پراكنده و جدا از هم، اما با ساختاری ارگانیك، در بستری همگون شكل گرفته است.
داستان آنجلا، سرگذشت و زندگی خود نویسنده است، اما راوی، نویسنده نیست و غیبت نویسنده در كل داستان محسوس است. تنها نشانهای كه از او به چشم میخورد، هویت خانوادگی اوست. به زبان سادهتر، كلیت داستان از بینش و اظهارنظرها و حضور نویسنده، اعم از این كه با این رویكرد موافق باشیم یا مخالف، جدا است و راه خود را میرود. حتی وجود سالشمار سن راوی، به مثابه یك دال به مثابه نشانه، به شخص نویسنده ختم نمیشود.
زبان آنجلا یك دست است و از آن كسی نیست كه پس از پشت سر گذاشتن تجربهای طولانی، در عرصه عمل و نظریه، به آن دست یافته باشد. در نتیجه، خواننده احساس میكند معنای واحد و معینی در داستان وجود ندارد كه هدفمندی و طرحریزی قبلی به آن تحمیل شده باشد.
در ضمن، ساختار داستان به گونهای است كه به رغم تأكید و تكرار ثروتمندستیزی، جانبداری احساسی از فقرا، و ضدیت با انگلیسیها نظم خطی خاصی، به لحاظ جامعه شناختی و روانشناختی، در آن نیست و خواننده چنین مقولههایی را به حساب "احساس" و "قضاوت" عادی یك انسان عادی تلقی میكند تا نویسندهای كه اینك راوی شده است و میخواهد با "استدلال" و "اشاره به شواهد عینی" عقیدهاش را مطرح كند. "كك را انگلیسیها به ایرلند آوردند تا ایرلندیها را عصبی و دیوانه كنند." (ص ۸۲) "هیچ آدم عاقلی به خاطر پول زیادی پیش دكتر نمیرود و دست از خوردن تخممرغ و چای و مارمالاد بر نمیدارد. شاید در انگلستان این طور باشد، ولی ایرلند كه نیست."
و " برای روشن كردن شمع، یك پنی باید بدهم و توی این فكرم كه یكی از همان شمعهای نیمسوز را روشن كنم و پول را برای خودم نگه دارم. ولی نه، سن فرانسیس میفهمد. ممكن است، عاشق پرندههای آسمان و ماهیهای دریا باشد، ولی احمق كه نیست ... فایده این كه اسمش را روی من گذاشتهاند چیست، اگر نتواند در زمان احتیاج كمكم كند؟"(ص ۲۹۰ و ۲۹۱)
با چنین جملههایی كه شمار آنها بسیار زیاد هم هست، با فضاسازی و زمینهسازیهایی كه در جاهای پرشماری موفق و در نقاط كمتری ناموفق است، پای خواننده به داستان باز میشود و خواننده خواه ناخواه، معانی افزوده و بیشتری را بر اساس درك خود، تأویل میكند.
خصلت دیگر نوع روایت، رابطه راوی با رخدادها، اشیاء، فضاها و شخصیتهای دیگر داستان است بیآنكه بر این رابطه وقوف قبلی داشته باشد. این نكته به رغم همذات بودن ماهوی نویسنده و راوی به خوبی قابل استنتاج است. "نگاهم به كنار دیوار میافتد و جعبههای آبجو و لیموناد را میبینم كه چون كوهی روی هم چیده شدهاند و هیچ كس هم توی خیابان نیست. در یك چشم به هم زدن دو بطری لیموناد بر میدارم و زیر پیراهنم میكنم.
" (ص ۳۳۶ ) و "خالهاگی فریاد میزند احمق بیشعور، باید اول هواكش را باز میكردی... نمیدانم چرا آدم بزرگها برای موضوعات كوچكی مثل هواكش اینقدر زود جوش میآورند. وقتی مرد شدم بچهها را به خاطر هیچ و پوچ تنبیه نمیكنم."(ص ۳۵۰) و "من همه این چیزها را میفهمم و میدانم چطوری آدم گناه میكند، مثلاً وقتی بعد از دیدن فیلمهای آمریكایی، تمام شب خواب دخترهای خوشگل مایوپوش را میبینم، میدانم كه گناه كردهام و به یاد مدرسه و فرمان ششم میافتم... زنا نكنید و برایمان زنا را معنا میكرد: فكر ناپاك، كلمه پاك، عمل ناپاك ... (ص ۴۱۷)
به این ترتیب، داستان ظاهراً روایتی از وقایعی است كه بر سر نویسنده آمده است، اما حاصل تجربه محض و یا بررسیهای علمی - استدلالی شخص او نیست و به همین دلیل در انحصار او نمیباشد و "فردیت " عام دارد، بیآنكه نتیجه فرمول بندی عام باشد. فرمولبندی عام، به این دلیل نقش تعیینكننده ندارد كه این نقش را به تصاویر حاصل از "خیال و تخیل" محول میكند:"ملاكی و من روی تختی میخوابیم كه یوجین مرده.
امیدوارم توی جعبه سردش نشود، هر چند میدانم كه دیگر آن جا نیست و فرشتهها به قبرستان میآیند و درِ تابوت را باز میكنند و او را از رطوبت كشنده رودخانه شانو دور میكنند و میبرندش بالای آسمان، توی بهشت، جایی كه تا میتوانند ماهی و سیبزمینی سرخ كرده و تافی میخورند بدون این كه خاله اگی مزاحمشان شود، جایی كه همه پدرها پول بیكاریشان را به خانه میبرند و بچهها مجبور نیستند از این میخانه به آن میخانه به دنبالشان بگردند. "(ص ۱۲۶) و تحت تاًثیر اسطورهای دینی، در صفحه ۴۳۳ چنین مینویسد:"میتوانم كار پدرم را موقعی كه كثافت بینی مایكل را میمكید، درك كنم، چون او یك نوزاد بود و اگر پدر این كار را نمیكرد، میمرد، ولی نمیفهمم چرا خدا میخواست قدیس مولینگ دماغ این و آن را بمكد. از كارهای خدا اصلاً سر در نمیآوردم. با آنكه دوست دارم قدیس شوم و مورد احترام همه باشم ولی هیچ وقت حاضر نیستم بینی یك جذامی را بمكم."
نویسنده، با تكیه بر هنر تخیل خود، مجموعه وقایع و رخدادها و اعمال و حركات را واجد وحدت و یكپارچگی میكند و آن را از حالت "جمع عددی چند تجربه" خارج میسازد. عناصر و مصادیق عینی مذهب، فقر، رنج، وطنپرستی افراطی، عداوت با انگلستان، آرزومندی سفر به آمریكا و زندگی در آن جا، اجزاء و كارمایه نویسنده برای خلق تصاویریاند كه به كل داستان، هویت وجودی مستقل میبخشند و آن را از چارچوب بازتاب مستقیم شخص خود و واقعیت، بیرون میكشد و به آن سیر و تطوری بالنده، و منطقی درونی و مستقل از خواست اراده راوی - نویسنده میدهد؛ حتی اگر ایده خلاقیت ذهنی در مورد گناه و دزدی به دوران بچگی نویسنده مربوط شود: "از جایی كه مردم پولدار شهر نان و شیر صبحشان را از پشت در خانههایشان بر میدارند، رد میشوم. ضرری ندارد اگر یك گرده نان و یك بطری شیر ازشان قرض بگیرم، خصوصاً كه به زودی كار میكنم و میتوانم پسشان بدهم. به این كار دزدی نمیگویند. چون دارم ازشان قرض میكنم و این گناه كبیره محسوب نمیشود."(ص ۴۲۷)
مككورث به عنوان نویسنده، دست به بازسازی رخدادها میزند و به عنوان راوی آنها را بازآفرینی میكند و در این رهگذر، با فضایی از سنتها و انگارههای اجتماعی، متنی را كه مسؤولیت انسجام آن به عهده نویسنده است، به تصویر میكشاند.
البته به مدد تخیل خود، معانی عناصر مورد نظرش را در شبكهای از روابط پیچیده اجتماعی، نشان میدهد. مثلاً عنصر فقر را كه در جای خود به طور مفصل به آن خواهیم پرداخت، در نظر بگیریم. این عنصر در یك جا باعث میشود كه راوی دسر خود، ژله و پودینگ هوسانگیز را، قبل از غذا بخورد.(ص ۳۰۳) و در جایی دیگر قویترین پیوند را بازیچه رفع نیاز (مفیدگرایی) میسازد: "با خودم فكر میكنم چه خوب بود اگر مینی مادرم بود. آن وقت همیشه از این پورههای خوشمزه برایم میپخت. اگر مینی و خانم لیبوویتس هر دو مادرم بودند، دیگر هیچ غمی نداشتم چون مدام پوره و سوپ خوشمزه میخوردم.
"(ص۴۹) حتی جلوههای كوبندهتری هم عرضه میكند: "من برای ایرلند فداكاری كردهام. اما ببین چی عایدم شد؟ یك چشم كور و جیرهای كه برای سیر كردن قناری هم كافی نیست / ولی ایرلند آزاده شده و این مهمه؟/ آزاد؟ شوخیتان گرفته، فكر میكنم وقتی زیریوغ انگلیسیها بودیم، وضعمان بهتر بود."(ص ۶۸)
چنین ارزشهای زیباشناسانهای، در بعضی جاهای دیگر نمود بیشتر پیدا میكند. برای نمونه وجوه روانشناختی و جامعه شناختی مسأله فقر، پست شدن فرد انسانی در اثر نیاز و دگرگونی وجودی او به همین دلیل، در صفحه ۵۲۳ به رخ خواننده میكشیده میشود:"داییام روی تخت نشسته و بدون توجه به من، ماهی و سیب زمینی سرخ كردهاش را میخورد و كاغذش را كه تكهای از روزنامه لیمریك لیدر است روی زمین میاندازد و دست و دماغش را با پتو پاك میكند. نگاهی به من میاندازد و میگوید چرا صورتت كبود شده، خوردی زمین؟
به او میگویم زمین خوردهام، فایدهای ندارد چیز دیگری بگویم، او كه نمیفهمد. میگوید میتوانی امشب این جا بمانی. نمیتوانی كه با آن صورت باد كرده و چشمان قرمز توی خیابانها بگردی، میگوید توی خانه هیچ چیزی برای خوردن پیدا نمیشود، حتی خرده نان. بوی سیب زمینی سرخ كرده، بینیام را پر كرده است. خوابش كه میبرد، روزنامه چرب را از روی زمین برمیدارم. روی صفحه را كه پر است از آگهیهای فیلم و لباس، لیس میزنم. تیترهای درشت را لیس میزنم، جمله بزرگ ژنرال پاتون و مونتگمری در فرانسه و آلمان را لیس میزنم، جنگ پاسیفیك را لیس میزنم. تكه روزنامه را توی دهانم میگذارم و میمكم به طوری كه دیگر هیچ اثری از چربی روی كاغذ باقی نماند."(ص ۴۲۳)
به این ترتیب نویسنده از عنصر تكرار استفاده میكند تا تأثیر و تأثر را با هم بیافریند و همدلی خواننده را با راوی بیشتر و پررنگتر كند.
● باورپذیری و واقع نمایی
واقع نمایی و باورپذیری داستان حاصل فقدان رخدادها و دیالوگهای تحمیلی و تناقض میان موقعیتها و رفتارها و گفتارهاست. حرص جنسی دختر هفده سالهای كه در انتظار مرگ است، دنبال كشمش گشتن در كلوچهها، یخ زدن شیرهای اهدایی مدرسه، ترس از گناه بچهها و تمایل شدید آنها برای اعتراف، خوردن غذای مستأجر مادر بزرگ، نامهربانی و حتی قساوت مادر بزرگها، داییها و خاله و قوم و خویشهایی كه فقر، خرد و پستشان كرده است، بیانگر این واقعیتاند كه در باره مسیر منطقی رویدادها، فضاسازیها، بسط صحیح، هماهنگ و متعادل رخدادها به اندازه كافی فكر و كار شده است.
حتی رویدادهای غیر عادی با بیانی واقع نمایانه، باورپذیر شدهاند. مثلاً در صفحه ۲۴۴ براندا خواهر مایكی مسلول است. مایكی آرزو میكند كه خواهرش بعد از شروع مدرسه بمیرد تا یك هفته به مدرسه نرود. از راوی و دیگران میخواهد كه به كلیسا بروند و دعا كنند تا براندا بعد از اول مهر ماه بمیرد. در عوض به آنها قول میدهد كه در مراسم شب زندهداری به آنها ساندویچ ژامبون و كیك و لیمونا بدهد. "دعای یكی از ما مستجاب شد و براندا تا روز دوم مدرسه زنده ماند. ما به مایكی تسلیت میگوییم ولی از این كه یك هفته نباید به مدرسه برود، خوشحال است و با علامت سیاه روی آستین، این در و آن در میرود و پول جمع میكند و شیرینی و تافی میخرد و توی شكمش میچپاند."
چنین نمونههایی به نحوی ساخته و پرداخته میشوند و شخصیتها و زمینهها به شكلی تصویر میشوند كه خواننده چیزی به نام ناباوری رإ؛كك احساس نمیكنند؛ مگر در مواردی نظیر دعوت راوی و همراهانش به مجلس عیش و عشرتی كه وجود آن و شخصیتهایش از منطق قانع كنندهای برخوردار نیست.(ص )
نویسنده گاهی برای واقعنمایی رخدادها و شخصیتها، به ثبت و ضبط جزئیات معمول پرداخته است. مثلاً توصیف پدی كلوسی در صفحه ۱۶۹ كتاب كه پرگویی به حساب نمیآید. اما جاهایی نیز پیش از حد معمول و به شكلی خستهكننده به ذكر جزئیات میپردازد؛ برای نمونه سرگردانی راوی و پدی در مزرعه (ص ۲۲۸ تا ۲۳۲) و بستری شدن راوی در بیمارستان (ص ۲۷۱ تا ۲۸۷) این نمونهها با ساختار كلی متن هماهنگ نیستند؛ زیرا در كل داستان، در بیشتر موارد نویسنده برای نشان دادن و به تصویر كشاندن یك موضوع دست به انتخاب بهینه زده است و خطوط برجسته را گزینه كرده است و حتی تا مرحله انتزاع پیش رفته است.
برای نمونه شخصیتهای مادر بزرگ، دایی پت، خاله اگی، عمو پا شوهر خالهاگی، و اكثر اطرافیان راوی با چند سطر شناسانده شدهاند. مكانها، فضاها و رخدادها، در بسیاری موارد با یك یا دو سطر نمایانده شدهاند: در این قسمت از لیمریك آن قدر میخانه هست كه اگر یك ماه به دنبال پدرمان بگردیم پیدایش نمیكنیم."(ص ۲۶۱)
فتح الله بی نیاز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست