سه شنبه, ۵ تیر, ۱۴۰۳ / 25 June, 2024
مجله ویستا

نقش رسانه ها در کنترل جامعه


نقش رسانه ها در کنترل جامعه

رسانه ها به دلیل ماهیت نهادی خود به طور اجتناب ناپذیری با قدرت های سازمان یافته سیاسی و اقتصادی پیوند دارند

«چارلز لیندبلام» دانشمند علوم سیاسی آمریكا، معتقد است در آستانه قرن بیست و یكم استفاده از زور و روش‌های جبری آشكار به تدریج رنگ باخته و ابزار سلطه اقتصادی محدود شده است اما از سوی دیگر گسترش انواع رسانه‌های همگانی و حضور آنها در عرصه‌های زندگی، اقناع را به بهترین و مؤثرترین ابزار برای حل مناسبات میان حاكمان و مردم و نیز آحاد مختلف مردم تبدیل كرده است .«اتولر بینگر» نویسنده كتاب «ارتباطات اقناعی» نیز معتقد است به دلیل قابل پذیرش بودن و تأثیر بسیار «اقناع» ما از آن به عنوان یك متمم و جایگزین مناسب برای اقتدار و دیگر روابط قدرت استفاده می‌كنیم. او در بررسی خود در خصوص گذار تمدن از قدرت به سوی فنون اقناع به این نكته اشاره می‌كند كه زور بدترین ابزار كنترل است. زور نتیجه را تضمین می‌كند، اما معمولاً از نوع منفی آن. «بینگر» معتقد است در جهان كنونی به دلیل ساختار و ارتباط متقابل شبكه‌ای كه در آن ضعیفان از خارج حمایت می‌شوند و نیرو می‌گیرند، دیگر قدرت كافی برای اعمال زور وجود ندارد و افراد از قدرت زورمدارانه تبعیت نمی‌كنند. بنابراین، امروزه كاربرد زور فقط در وضعیت‌های استثنایی مانند جنگ، جنایت، نزاع‌های صنعتی، بی‌نظمی اجتماعی و توسل افراد به طغیان و خشونت مورد استفاده قرار می‌گیرد.

امروزه به مدد جنبش‌های اجتماعی صورت گرفته در سه قرن اخیر كه به تدوین قوانین و اعلامیه‌های حقوقی منجر شد و زمینه‌های هوشیاری سیاسی ـ اجتماعی را فراهم ساخت، دیگر افراد فعال و درگیر در جامعه، افراد و گروه‌هایی مانند نظامیان، نیروهای پلیس، جنایتكاران و افراد نابالغ نیستند تا ابزار متناسب برای تحكیم روابط اجتماعی، زور باشد؛ بلكه «اقناع و تبلیغ» به دلیل دارا بودن خاصیت روانشناختی آزادی و ایجاد این احساس در «ترغیب شوندگان» كه موافق میل خود اهداف و رهنمودهای تعیین شده را دنبال می‌كنند، دارای ویژگی‌هایی است كه اشكال دیگر قدرت فاقد آن است.

ویژگی دیگر قدرت متكی بر اقناع این است كه، برخلاف اشكال دیگر قدرت كه فرد را نشانه می‌رود و تغییرات رفتاری را به ناچار در تك تك افراد صورت می‌دهد دسته‌ها، گروه‌ها و حتی كل یك جامعه را در خصوص مسأله خاصی بسیج می‌كند. «ادوارد. ال.برنیز» مبدع اصطلاح «مهندسی رضایت» مسأله را به این صورت توصیف می‌كند: «من تغییر نظر میلیون‌ها انسا را ساده‌تر از تغییر نظر یك فرد یافتم و آموختم رسوم قدیمی را می‌توان با استفاده از جاذبه‌های نمایشی كه از طریق شبكه‌های ارتباط جمعی پخش می‌شود، در هم شكست» .

«مانوئل كاستلز» نویسنده كتاب «نظریه‌های جامعه اطلاعاتی»، استدلال می‌كند تا اوایل دهه ۱۹۸۰، اكثر برنامه‌های تلویزیونی جهان به استثنای ایالات متحده در كنترل دولت بود و رادیوها و روزنامه‌ها حتی در ممالك دموكراتیك تحت قید و بندهای بالقوه جدی دولت قرار داشتند. حتی در آمریكا كمیسیون ارتباطات فدرال كنترل دقیقی بر رسانه‌های الكترونیك اعمال می‌كرد كه گاه نیز در جهت منافع خاص قرار داشت. در این كشور ۳ شبكه تلویزیونی بزرگ ۹۰ درصد مخاطبان را در انحصار خود داشتند و اگر نگوییم افكار عمومی را شكل می‌دادند، حداقل چهارچوب‌های آن را تعیین می‌كردند» .

«دیوید رایزمن» كه ارتباط را محور تحولات جوامع انسانی می‌داند، تاریخ بشری را به سه دوره ۱ـ سنت راهبر ۲ـ درون راهبر و ۳ـ دگر راهبر تقسیم می‌كند. او مرحله سوم (دگرراهبر) را تحت تأثیر وسایل ارتباط جمعی می‌داند كه در آن انسان از خود بیگانه می‌شود. از نشانه‌های این دوره ظهور گسترده وسایل ارتباط جمعی، هدایت از راه دور، بت واره پرستی (یادگار پرستی)، شیء سروری و سرانجام از خودبیگانگی است. از نظر او، در این مرحله فرهنگ تحت تأثیر تبلیغات تجاری، گنجاندن غیرمستقیم آگهی‌های تجاری در لایه‌های پیام‌های خبری و … بلعیده می‌شود. او برای توصیف انسان دگرراهبر از اصطلاح «توده تنها» استفاده می‌كند كه بیانگر بی‌پناهی انسان امروزی است .

با ورود به عرصه اطلاعات فرصت‌هایی ایجاد شده كه روابط قدرت را دگرگون ساخته است. در این فضا زمینه‌های فرهنگی را سازمان‌دهندگان جامعه نظیر سیاستمداران، علمای الهیات و نخبگان به منظور تحمیل و تضمین نظم مورد استفاده قرار می‌دهند. عصر اطلاعات نظام كنترل را در سطحی فراتر از ابزارهای قدرت حكومت‌ها گسترش داده و چشم‌اندازهای نوینی برای زندگی سیاسی در كشورهای دموكراتیك و غیردموكراتیك گشوده است. پس از سلطه فناوری در قرن نوزدهم و بیستم و پیامدهای ثمربخش و تلخ آن، اكنون در مورد عصر اطلاعات نیز دیدگاه‌های امیددهنده و انتقادی مختلفی ارائه می‌شود. از سویی گفته می‌شود هر چند در روند حاضر از ویژگی‌هایی مانند غلبه دانایی و آگاهی بر نادانی و بی‌خبری نام برده می‌شود، هدف مشكوك و راه وارونه است.

از نظر طرفداران این عقیده «عصر اطلاعات در شرف آن است كه ضربه پایانی را بر پیكره انسان و محیط سیاسی ـ اجتماعی او وارد كند. انسان دوران فرامدرن، دیگر فرصتی برای اندیشیدن احساس نمی‌كند چون تنها كافی است اراده كند و همه اطلاعات […] در جلوی دیدگانش ظاهر شود […] وقتی فكر به وادی تنبلی افتاد، عادت تفكر به تدریج از بین می‌رود و جای آن را یك سلسله اعمال سازه‌وار می‌گیرد كه به صورت شرطی به محرك‌های محیط پاسخ می‌دهد. در این فضای جدید همه با وضع موجود خو می‌گیرند و در حفظ آن می‌كوشند. در چنین فضایی است كه افراد زرنگ و فرصت‌طلب […] با به‌كارگیری شیوه‌های تلقین و القا، خود را ناجی و غمخوار بشریت جا می‌زنند و بر انسان‌های سرخورده و سرگشته، كه كمترین آگاهی از چند و چون هستی خویش ندارند، مسلط می‌شوند. […] آنان اسیر طلسم جادوی ایدئولوژی‌ها، سیاست‌ها، اسطوره‌ها و خرافه‌های جدید شده‌اند؛ علم و فناوری از آن جمله‌اند» .

نیل پستمن، اندیشمند و منتقد تلویزیون، با رد جنبه اطلاع‌بخشی رسانه‌ها، به ویژه تلویزیون در دنیای كنونی، برای آنها كاركرد «ضداطلاعاتی» قائل می‌شود. او می‌گوید: «من این واژه [ضداطلاعات] را نزدیك به همان مفهوم و معنا بر موضوعی اطلاق می‌كنم كه جاسوسان سیا و كا.گ.ب به كار می‌برند. ضداطلاعات مترادف با داشتن اطلاعات غلط نیست، بلكه به معنای اطلاعات اغواگر و گمراه‌كننده، نامناسب و ناموزون، بی‌اهمیت و بی‌فایده، قطعه قطعه شده و نامنسجم یا در خوشبینانه‌ترین حالت، سطحی و قشری یا ریاكارانه و مزدورانه است. یعنی وانمود كردن این كه انسان چیزی را می‌داند، در حالی كه در واقع از دانستن همه چیز دور مانده است یا در بدبینانه‌ترین حالت میلی به دانستن ندارد» .او تلویزیون را وسیله‌ای می‌داند كه تمام اطلاعات را در قالب نظام و ساختاری به نام سرگرمی و وقت‌گذرانی و شادمانی به نمایش می‌گذارد . او بعدها با توسعه این مبحث اصطلاح «ایدز فرهنگی» را برای توصیف این وضعیت ابداع كرد.

قدرت در عصر اطلاعات و ارتباطات از طریق همسان‌سازی، عملكرد ایدئولوژیك و استفاده از ساختار خبری متكی بر بافت زمانی خاص، اعطای پاداش نمادین به موافقان و اعمال تنبیه نمادین در برابر مخالفان، دسترسی نابرابر به منابع اطلاعاتی و بیان افكار، اعمال شیوه‌های پروپاگاندا و دستكاری اطلاعات و افكار، توجیه‌گری و دلیل‌تراشی و … شرایطی را پدید می‌آورد كه وضع موجود را استحكام می‌بخشد. رسانه‌ها با قدرتی كه در تولید، توزیع و تكثیر دانش و اطلاعات دارند توانایی ایجاد تجربیات و ذهنیت‌های مشترك و یكسانی را در جامعه یافته‌اند. به اعتقاد لاسول «یكی از جدی‌ترین تهدیدها برای برقراری یك ارتباط كارآمد در جامعه، به ارزش‌هایی چون قدرت، ثروت و احترام مربوط می‌شود. یكی از مؤثرترین موارد اعمال قدرت كه می‌تواند در انعكاس واقعیت اخلال ایجاد كند، زمانی صورت می‌گیرد كه در محتوای ارتباط متناسب با ایدئولوژی صاحب قدرت یا متناسب با ایدئولوژی مخالف دستكاری شود.».

با این وسعت حوزه عمل، رسانه‌ها به شكل‌گیری نوعی «همگان‌»های جدید كمك كرده‌اند كه شاید بتوان آنها را «همگان‌های عصر مدرن» یا «همگان‌های الكترونیكی» نام نهاد. ویژگی اساسی آنها داشتن «تصورات قالبی»، «درونی‌سازی» و دارا بودن «ذهن شرطی شده» است. خبر به عنوان هسته سیاسی فعالیت رسانه‌ای از اهمیت خاصی برخوردار است. خبر تحت تأثیر تقسیم قدرت بین طبقات سیاسی ـ اجتماعی و رقابت‌های ایدئولوژیک بین آنها یا به صورت عامل وابسته و غیرمستقل عمل كرده و با سوگیری، از زاویه خاصی پخش می‌شود و یا برای نمایش قدرت دیگران مورد استفاده قرار می‌گیرد و بدین طریق دگرگونی‌ها و تغییرات اجتماعی ـ سیاسی را هدایت می‌كند.

از دیدگاه مكتب گلاسكو، خبر، چونان یكی از جدی‌ترین پیام‌های رسانه‌ای، بازسازی واقعیت بر اساس خواست ‎آفریننده‌ آن است. خبر نه یك پدیده طبیعی، بلكه مصنوع ایدئولوژی و گفتمانی است كه نه تنها واقعیات اجتماعی را بی‌طرفانه منعكس نمی‌سازد، بلكه در ساخت اجتماعی واقعیت هم مداخله می‌كند. به بیان دیگر خبر، انگاره‌ای از واقعیت است كه برای تغییر در ساخت واقعیت ساخته و پرداخته می‌شود. بنابراین از نظر اصحاب مكتب گلاسكو «جهان رسانه‌ای» با «جهان واقعی» تفاوت آشكاری دارد. جهان رسانه‌ای با توجیه‌گری و دلیل‌تراشی به وارونه‌نمایی واقعیت‌های اجتماعی می‌پردازد. بنابراین، نظام‌های قدرت نیاز دارند تا با استفاده از رسانه‌ها و از طریق تولید و بازتولید، ایدئولوژی سلطه و هژمونی خود را مشروع جلوه دهند و حفظ كنند. در نتیجه برای مطالعه عملكرد ایدئولوژیك رسانه‌ها لازم است روش‌هایی را كه از طریق آنها معنا باعث حفظ رابطه سلطه می‌شود شناسایی كنیم و پدیده‌های نمادین را در بافت اجتماعی ـ تاریخی كه به استقرار و حفظ رابطه سلطه كمك می‌كند قرار دهیم .

این نگرش نسبت به فعالیت رسانه‌ها، قائل بودن نقش واسطه‌ای برای رسانه‌ها را با تردید مواجه می‌سازد و معتقد است رسانه‌ها صرفاً ابزاری بی‌تفاوت و بی‌طرف در انعكاس رویدادها نیستند، بلكه اطلاعات در فرایندی كه در آن عوامل درون سازمانی و برون سازمانی بر آن تأثیر می‌گذارد عینیت خود را از دست می‌دهد و از منافع و اهداف ایدئولوژیك متأثر می‌شود.

یكی از شیوه‌های حفظ وضع موجود، عملكردی است كه رسانه‌ها در حفظ همراهی موافقان با خود و سركوب مخالفان از سوی دیگر ایفا می‌كنند. رسانه‌ها با پرهیز از انعكاس صداهای منتقد و كاهش ظرفیت انتقادی افكار عمومی، به سازگاری مخاطبان با وضع موجود پاداش می‌دهند. در محتوای آنها معمولاً از كسانی كه بر اساس معیارهای پذیرفته شده جامعه به موفقیت‌هایی دست یافته‌اند قدردانی می‌شود و به آنان پاداش نمادین داده می‌شود و از كسانی كه در جهت خلاف معیارهای پذیرفته شده گام برداشته‌اند به بدی نام برده می‌شود و تنبیه سمبلیك می‌شوند .«نوئل نیومان» دانشمند آلمانی و منتقد رسانه‌ها، پیامد این وضعیت را كه به شكل‌گیری «مارپیچ حلزونی سكوت» و خاموشی افكار بخشی از جامعه می‌انجامد به خوبی ترسیم كرده است كه آن را به طور مفصل در بخش دوم مورد بررسی قرار داده‌ایم.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.