جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سماع غیررسمی


سماع غیررسمی

نگاهی به کنسرت عبدالحسین مختاباد در سعدآباد

اهل موسیقی و اظهارنظرکنندگان در این عرصه، همواره تولیدکنندگان و متخصصان موسیقی و آواز بوده اند. در حقیقت دیگران کمتر اجازه بیان نظرات را یافته و به عنوان افرادی غیرمتخصص حرفشان به حاشیه رانده شده یا شنیده نشده است.

اینکه در هر عرصه یی متخصصان و صاحبان رای و دکترین بهتر می توانند درباره موضوع نظر دهند، تحلیل کنند و نقد کنند، شکی نیست، اما در حوزه موسیقی یک گروه مخاطب یا مصرف کننده حرفه یی وجود دارد که براساس اطلاعات عمومی و دانش تجربی، به تفکیک انواع موسیقی ها و آوازها و قضاوت درباره آن می پردازند.

نگارنده این سطور در همین ابتدا اعتراف می کنم که از همین دسته ام، اما فاقد هرگونه بصیرت و بینش نیستم و فکر می کنم سرمایه موسیقی ایران اگر بخواهد اعتلا یابد نیازمند مخاطبان جدی است و این گروه از مخاطبان حلقه واسط اغلب و اکثر علاقه مندان به موسیقی با استادان و پدیدآورندگان این هنر اصیل محسوب می شوند.

از همین موضع قصد دارم درباره کنسرت اخیر عبدالحسین مختاباد که اجرایی شنیدنی از آوازها و تصنیف های منتخب وی در کاخ سعدآباد بود، نکاتی را مطرح کنم. این نکات بیان نوعی تجربه موسیقایی و بیان سیر و سلوکی است که در سال های پس از انقلاب در این وادی بر من و نسلی از علاقه مندان به موسیقی اصیل ایرانی گذشته است. در افق موسیقی اصیل ایرانی، درخشش استاد محمدرضا شجریان، یک اتفاق خاص و منحصر به فرد بوده است.

شجریان ویژگی غریبی ندارد، بدعت هایی هم در سنن کلاسیک موسیقی ایران ایجاد نکرده اما بدایعی داشته که بدون توجه به آنها، فهم اعتبار و ارزش یگانه اش میسر نخواهد بود. در حقیقت شجریان نگهبان و نماینده آواز و موسیقی سنتی ایرانی در بالاترین سطح ممکن بوده و هست. او با اجرای مکرر این آوازها در همان ردیف ها و با همان قواعد مشخص و نیز با ترکیب در همان چارچوب ها و بالاخره گزینش اشعار بسیار مناسب، توانسته است عیاری مناسب برای فهم اصیل و نااصیل برجای گذارد و سنت های پولادین موسیقی و آواز اصیل ایرانی را جاودانه سازد. اما آیا این اوج و این اشاعه بی همتا و هنرمندانه از سنت موسیقایی و آوازی ایران کافی است؟ بی شک نه.

زیرا ضرورت یک امر بسیار حساس و لازم، نافی ضرورت های موازی نیست. به همین دلیل رویکرد بسیاری از اهالی و طرفداران موسیقی سنتی به آوازهای صوفیانه و ریتم های تندتر در کاست های شهرام ناظری و نیز جنس صدای او و سپس علیرضا افتخاری و صدیق تعریف، نشانگر نیازی فراتر از اجرا و احیای سنت موسیقی ایرانی بوده است. در این زمینه کوشش های فراگیر و طاقت سوزی صورت گرفت. برخی از خوانندگان و موسیقیدانان برجسته ایران کوشیدند با احیای تصانیف موفق گذشته یا سرعت بخشیدن به ریتم های سنتی و بالاخره همخوانی هایی که یادآور جلسات دراویش و صوفیان بود، تغییراتی در این وضع ایجاد کنند اما این تمهیدات چندان موثر نبود.

شهرام ناظری نیز به رغم انتخاب برخی اشعار نوگرایان - نظیر زمستان اخوان - یا در گلستانه سپهری و اشعار مشیری، راهگشای سنتی نو نمی توانست باشد. او بزرگترین خدمتی که به موسیقی اصیل ایرانی کرد، وارد کردن اشعار مولوی و نیز شناساندن ملودی ها و ترانه ها و ریتم های کردی و حال و هوای برانگیزنده آنها به این موسیقی و گاهی تلفیق موفق آنها بود. صدیق تعریف هم با استفاده از ظرفیت بالای صدای خود و انتخاب اشعاری معاصرتر، آثاری موفق خلق کرد. خصوصاً در تصنیف «از نگاه یاران به یاران» در نوار شیدایی. اما به خاطر ندارم حسام الدین سراج یا مرحوم بسطامی از وفاداری سنت گرایانه به موسیقی مرسوم و در حقیقت رسمی فراتر رفته باشند.

با این مقدمات می خواهم نگاهی بیندازم به کارها و صدای عبدالحسین مختاباد. راستش را بگویم، در ابتدای آشنایی با این خواننده که اوایل دهه هفتاد بود، اصلاً تردید داشتم که او را جدی بگیرم. گوش من و امثال من سال ها در مکتب دیگری پرورده شده و فارغ از آن را در نمی یافت و نمی پسندید. علاوه بر آن ظرافت ها و دقت های عرفان مآبانه و زاویه نشینانه در دهه ۱۳۶۰، سختگیری هایی را به ما تحمیل می کرد و هرگونه تغییر و تحول را بدعت یا کاری بازاری به زیان اصالت ها می پنداشتیم.

نخستین اثر مشکوک این خواننده نوظهور را در میان استقبال مردم در خیابان ها، نوارفروشی ها و حتی تاکسی ها شنیدم. این اثر «تمنای وصال» نام داشت و شعری از شیخ بهایی در تضمین غزل عراقی، اوج و محبوب ترین بخش آن محسوب می شد. به رغم آنکه هنوز نمی شد اعتراف کرد و تردید پیش گفته وجود داشت، اوج گیری و طنین و استقلال صدای خواننده و لذت شنیدن این آواز و این شعر کاملاً محسوس بود. اما مقاومت سنت گرایانه هنوز اجازه نمی داد نوار مذکور از سوی سختگیران متعصبی چون ما خریداری و در کنار نوارهای استادان سلف قرار گیرد.

یک دلیل دیگر این مساله البته نوپا بودن خواننده بود که به رغم داشتن زمینه های لازم هنوز پختگی لازم و تجربه های ضروری را کسب نکرده بود. اما به هرحال استقبال اغلب خریداران نوارهای موسیقی سنتی و غیرسنتی از این نوار، توفیقی بود که مسیر موفقیت این خواننده نوظهور کشور را هموارتر می ساخت. متاسفانه برخی آوازخوانان یا نوازندگان یا آهنگسازان ایرانی پس از دستیابی به یکی دو کار موفق، به تکرار همان ها در شمایل و شکل متفاوتی می پردازند.

حضور آثار قبلی در ذهن مخاطبان، خودبه خود نوعی نوستالژی و تمایل به تکرار موقعیت ایجاد می کند و لذا درصدی از فروش این نوع کارها تضمین می شود. اما عبدالحسین مختاباد در کاست بعدی خود به نام «شکوه» نشان داد که تکامل و تحول منطقی و اعتلای تدریجی را به تکرار ترجیح می دهد. درباره این نوار که حد فاصل کار اول او و نوار جالب بعدی وی به نام «شبانگاهان» است می باید جداگانه سخن گفت اما در اینجا مجال نیست و فقط به شبانگاهان می پردازیم.

این نوار و خصوصاً آواز برجسته آن به همین نام که تلفیقی بود از آوازهای سنتی ایرانی، تصانیف درجه اول قدمای موسیقی در ریتم های محزون و بالاخره ملودی های مذهبی نظیر نوحه و تعزیه تقریباً تمام عناصر برتر این سه حیطه را داشت و بعدها گویا در جایی خواندم که عبدالحسین مختاباد تعزیه خوان هم بوده و در نوجوانی در روستای خود در گروه های تعزیه به ایفای نقش و خوانش اشعار می پرداخته است. از قضای روزگار جنس صدای او با این آواز بسیار جور درآمده و هماهنگی موثری میان صدا، آهنگ و محتوای شعری که می خواند ملاحظه شد. ارائه چنین آوازی موفقیت چندگانه یی برای خواننده دربرداشت.

مردم آن را پسندیدند و جزء نوارهای موفق و پرفروش زمان خود بود و ملودی آن حتی به محافل مذهبی و نوحه ها نیز راه یافت و برخی از نامی ترین نوحه خوانان کشور به تقلید از این ملودی خواندند- بگذریم که این نوار و تمنای وصال هنوز هم خریدار دارد- متخصصان و اهل موسیقی به رغم ایراد برخی نقدهای وارد و ناوارد آن را پذیرفتند و در کنار آن دستگاه رسمی صداوسیمای کشور نیز آن را موافق سیاست های موسیقایی خود یافت و تم مذهبی و نیمه محزون آن را پسندید.

همین پسند رسمی سبب شد مرتباً از رادیو پخش و با کلیپ های نه چندان جالب در شبکه های مختلف تلویزیون ارائه شود اما این آلبوم یک ویژگی منحصر به فرد داشت، به هیچ وجه بیانگر حزن رایج اشعار مذهبی یا سکون رام موسیقی سنتی با مایه های عرفانی نبود. بلکه نوعی تصنیف آرام بود که از ویژگی های پیش گفته کمال استفاده را کرده و تلفیقی عالی در ترکیب با جنس صدای مختاباد را ایجاد کرده بود. این جنس اساساً تحلیل برنده و خموده نیست.

برانگیزنده و در عین حال لذت بخش است. نوعی حس سماعی غیررسمی یا نیمه وحشی دارد که شاید محصول تجربه های شخصی و اولیه خواننده باشد. اینها به تدریج موجبات مقبولیت مختاباد را به صورت جدی در میان علاقه مندان به موسیقی سنتی فراهم آورد؛ در سطح مقبول و نه بیشتر از آن. زیرا پختگی کارها و صدای او هنوز نیازمند زمان، تجربه و تعلیم بیشتر بود.

عبدالحسین مختاباد سرانجام در اواخر دهه هفتاد بار سفر بست و راهی دانشگاه های هنر مغرب زمین شد. در کانادا و انگلستان تا اخذ درجه دکترای موسیقی و آموزش های آکادمیک آهنگسازی به تحصیل پرداخت و پس از بازگشت شروع به عرضه کارهای تازه کرد. آخرین اثر او «بهشت من» نام داشت که به گمان من چیزی به کارهای گذشته اش نیفزود ولی کاست ناموفقی هم نبود و از شروع تفاوتی در کارهایش خبر می داد. اما اثر اخیر او به نام «ماه مجلس» حال و هوای متفاوتی دارد.

کنسرتی که به صورت زنده در کاخ سعدآباد اجرا شد، به وضوح بیانگر بهبود کار و صدا و فضای موسیقایی بود که مختاباد دنبال کرده است؛ کیفیت متعالی تر و پختگی بیشتر داشت. او با توصیف دقیقی از سنخ کارهای خود، آنها را در مجموعه آثار موسوم به؛ Papular art music دسته بندی کرده است. این توصیف بسیار رسا و دقیق است. مختاباد در پی دستیابی به مخاطبان بیشتر و گسترش دامنه موسیقی به صورت تلفیق، ابداع و تغییر در ریتم های سنتی و مرسوم است.

این نوع کارها به هیچ وجه ریسک و بدعت در موسیقی مرسوم، اعم از تصنیف های مردمی یا آوازهای هنری مقبول، متعالی و مرسوم در یک سده اخیر ایران نیست. برعکس، ابداع و بهره برداری از حداکثر ظرفیت است. این امر را خصوصاً در بخش دوم کنسرت مختاباد که با ارکستر و آهنگسازی و تلفیقی مدرن اجرا کرد، می بینیم.

عبدالحسین مختاباد در بخش اول کنسرت وفاداری به شیوه ها و تجربه های موسیقی سنتی و ترانه یا تصنیف خوانی در سطوح عالی را به نمایش گذاشت. وی که در اوایل کارش گرایشی تام و تمام به ملودی سازی و خوانش تصنیف های ساده تر و عامه پسند تر داشت، به تدریج و با افزایش دانش و بینش، ذوق خود را به اصول پایه هنری و نوعی ادراک مشترک در موسیقی اصیل ایرانی پیوند زد. از این مرحله دیگر او را باید آوازخوانی صاحب استقلال صدایی خاص در اوج و بم و آهنگسازی بادانش و مسلط محسوب کرد. پختگی کارهایش - به گواهی همین کنسرت اخیر - بیشتر شده و نگاه تازه یی در کارهایش مشهود است.

از جمله ایجاد حس و حال های متضاد از عاشقانه تا حماسی و تغییر لحن، از شادترین رنگ های آوایی تا محزون ترین طیف های صوتی. به نظر می رسد عبدالحسین مختاباد پس از آشنایی و تا حدودی تاثیرپذیری از موسیقی غربی - جهانی، جسارت بیشتری برای ورود به فضاهای تازه و تغییر فضاهای موسیقایی یافته است. هم در شکل ها و فضاهای مینور و هم در فضاهای ماژور به خوبی از عهده کار برمی آید. با سازهای مینی مال نواز ایرانی یا پرده ها و نیم پرده های گسترده در سازهای غربی، هر دو دمساز است والحق شنونده احساس افت یا گسیختگی یا ضعف در این مجموعه ندارد.

شاهد مدعای این مساله تصنیف خوانی یک شعر بسیار معروف حافظ است؛ «درخت دوستی بنشان...» که اگر با صدای عبدالحسین مختاباد نشنیده باشیم، تصور چنین خوانشی از چنین غزلی ناممکن به نظر می رسد. این تصنیف که تنظیمش بر اساس بروشور موجود توسط سامان احتشامی صورت گرفته، با صدای بم آغاز می شود و سپس نوعی اوج گیری پاپیولار دارد که لذت زیادی به خواننده می دهد. همین پارادوکس های الحان و ایجاد تضاد در ابتدای نسبتاً آرامگر و اوج گیری پرحرارت در این قطعه، یکی از زیباترین کارهای مختاباد در اثر اخیر بوده است. بی تردید این اثر دستیابی به همان مقصودی است که او به دنبالش بوده است؛ Popular Art Music.

این سبک و هدف اوست و باید انصاف داد که برای رسیدن به این هدف هم زحمت کشیده، هم بصیرت به خرج داده و هم موفق شده است.

یکی دیگر از کارهای متفاوت عبدالحسین مختاباد که در بدو امر نوعی انتحال در موسیقی به نظر می رسد، ابهام زدایی و بازآفرینی آهنگ ها و تصانیف گذشتگان است؛ آهنگ ها و آوازها و ترانه هایی که ارزش های نهفته و کم شناخته زیادی داشته و دارند. مردم آنها را پسندیده و خواص آنها را ارزش بخشیده اند. اما فضای انقلابی اواخر دهه های پنجاه و شصت، به تدریج غبار فراموشی بر چهره آنها افکند. مختاباد اجراهای مجدد و خوبی از این تصانیف و آهنگ ها عرضه کرد.

او نه تنها به سمت انتحال و تکرار کوچه بازاری- یا به قول ما مطربی- این گونه آثار و استفاده ناهنجار از آنها نرفت، بلکه با جنس و کیفیت صدایی متفاوت اما مطلوب آنها را احیا کرد. این میراث بخشی از حیات فرهنگی ماست که می تواند بارها و بارها در فرم ها، صداها و سازهای مختلف بازتولید شود. قند مکرر است که جان ها را شیرین می کند. باید زمانی متقدمان در این کارها اعم از خواننده، نوازنده ، آهنگساز و شاعر تصنیف را گرامی داشت و به ذوق و فرهنگ غنی آنان احترام نهاد.

مختاباد با خوانش مجدد این آهنگ ها را چنین کرده، تنها یک تذکر به او می توان داد و آن اینکه جزئیات اصل این آثار را در بروشور نوارها، یا لااقل در مصاحبه ها، نوشته ها یا سایت ویژه خودش منتشر ساخته و از استادان سلف تقدیر به عمل آورد. بهای این کار شرافتمندانه، البته ممکن است با غضب و غیظ برخی دستگاه های رسمی پرداخته شود، اما کدام کار مردمان آزاده و شریف بی کیفر مانده است؟

بهای بزرگی، گرامیداشت نام بزرگان است و از یاد نبردن حق ایشان. ارزش کار خوب عبدالحسین مختاباد در گزینش بهترین بازمانده ها و خاطره های موسیقی این مرز و بوم، خصوصاً در جداسازی آهنگ های عوامانه و کوچه بازاری از موسیقی مردمی هنرمندانه و سنجیده با لحاظ کردن ظرایفی که گفته شد بهتر شناخته خواهد شد.

در کنسرت اخیر مختاباد انتخاب اشعار نسبت به گذشته بسیار اعتلا یافته بود. گویی دقتی ویژه در کار بوده و مطالعاتی بسیار در مضمون و کلمات و حروف و اوزان تا بالاخره این اشعار را برگزید. اشعاری از حافظ و سعدی و صائب و برخی غزلسرایان معاصر. این اشعار جملگی جالب و تامل انگیز هستند و حتی با برخی دغدغه های سیاسی، اجتماعی روز نیز همخوانی دارند. این هم یکی دیگر از نشانه های پختگی این خواننده و حسن انتخاب وی است.

دقت بیشتر مختاباد در ادبیات شاعرانه و غنایی پارسی و آشنایی عمیق تر با اوزان و موسیقی درونی شعر، بی شک راه او را هموارتر و انسجام کارهای او را بیشتر خواهد کرد. برای این کار نه فقط مطالعه و تعمق و حس گیری از دواوین شعرای بزرگ ضروری است، همنشینی و آموختن از استادان بزرگی نظیر سایه و دکتر شفیعی و دکتر موحد و دکتر شمیسا و دیگران نیز مفید و بلکه لازم خواهد بود.

کار مداوم در عرصه آواز که به تنهایی حوصله و صبری طاقت فرسا می خواهد، همراه با ابداعات موسیقایی برای آهنگسازی و کشف آفاق و چینش ملودی ها در کنار یکدیگر که این هم کاری سنگین و بزرگ است، به همراه ورود در ظرایف و دقایق ادب شاعرانه و درک آفاق غزل و چامه های پارسی، اگر تداوم داشته باشد، می توانیم آرزوی داشتن خواننده یی متفاوت اما اصیل را در آینده یی نزدیک متحقق ببینیم. برخی گسست ها و گسیختگی ها در انتخاب اشعار هم طراز یا نوازندگانی که گاه از یکدیگر فاصله دارند، می تواند به این اعتبار و این آرزو لطمه بزند.

در بخش دوم کنسرت مختاباد در سعدآباد حداقل در سه قطعه این کاهش انسجام به گوش شنوندگان دقیق فهمیده شد. یک بار اگر صدای مختاباد و شروع مجدد یک تصنیف نمی بود، حتماً اغلب شنوندگان معمولی هم پی به این افت و خروج نوازنده از هارمونی می بردند و شاید برده اند. بنابراین مختاباد در این برهه از تکامل کارهایش نمی تواند نسبت به این مسائل بی تفاوت باشد. در حقیقت او باید بداند که با همه کس و در همه جا نمی تواند اجراهای ماندگار داشته باشد.

باید سنجیده تر، پخته تر و پرشورتر بخواند. تمرکز و تمرین بیشتر داشته باشد و نعمت خدادادی صوت خوش را با اراده و ممارست یک خواننده و آهنگساز جدی درآمیزد تا به مقاصد الالحان برسد. کار مهم و جالب دیگری که او می تواند انجام دهد، بهره وری از ظرفیت های موسیقی مازنی و ادغام ظرایف و زیبایی های آن در موسیقی کلاسیک ایرانی است. بی شک کسی که زاده آن خطه بوده و مقدمات تعزیه خوانی و آواز و موسیقی را در همان جا آموخته، از پس این کار برخواهد آمد.

کاری که در محدوده هایی دیگر در زمانی نه چندان پرمایه برای موسیقی وطن ما، توسط شهرام ناظری و تنی چند از دیگر خوانندگان ایرانی انجام شد.فشرده و نتیجه کلام اینکه عبدالحسین مختاباد در مسیر مناسبی قرار دارد. آهنگ و آواز او اعتبار یافته و می تواند در جمع برجسته ترین خوانندگان ما قرار گیرد. نام او می تواند در تاریخ بزرگان موسیقی ایران ثبت شود، اما به فرموده علامه محمد قزوینی باید اسباب بزرگی مهیا کرده و همچون بزرگان رفتار کند. بزرگان حدود خود را می شناسند و در سخن و همنشینی و همنوایی و همزبانی، مصاحب و اوستاد و همکار بزرگ برمی گزینند. این راه برای مختاباد دور نیست، زیرا او بخش اعظم این مسیر را پیموده، اگر قدر خود بداند، تا مقصد فاصله یی اندک دارد... والسلام.

سید مسعود رضوی