چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

در فاصله ی انگشتانت زمستانم باران گرفت


در فاصله ی انگشتانت زمستانم باران گرفت

در فاصله ی انگشتانم حرفی برای دیدن نبود
گویا هیچ فصلی اجازه نمی داد
قلب بهار را خرداد بخوانم
برگ گلی چیدم و دستانم بوی آذر داد
یلدای بهمن شدم
دیدم که هنوز تابستانم تموز می نوازد …

در فاصله ی انگشتانم حرفی برای دیدن نبود

گویا هیچ فصلی اجازه نمی داد

قلب بهار را خرداد بخوانم

برگ گلی چیدم و دستانم بوی آذر داد

یلدای بهمن شدم

دیدم که هنوز تابستانم تموز می نوازد

وه چه نابهنگام

در فاصله ی انگشتانت زمستانم باران گرفت

برف شد

و تگرگ خاطره خواند

بگو ببینم

وقتی مرگ وسط بازی بچه ها قلبم را پرت می کند

چه کودکی اورا در آغوش می گیرد ؟

عابدین پاپی