چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
زنگ انشا
صبح یک روز سرد پائیزی/ روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز /جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفت وگو بودند/ باز هم در کلاس غوغا بود
هر یکی برگ کوچکی در دست/ باز انگار زنگ انشا بود
تا معلم ز گرد راه رسید/ گفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریم/ آرزوی شما در آینده
شبنم از روی برگ گل برخاست/ گفت می خواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم/ ابر باشم دوباره آب شوم
دانه آرام بر زمین غلتید/ رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت باغی بزرگ خواهم شد / تا ابد سبز سبز خواهم ماند
غنچه هم گفت گرچه دل تنگم/ مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ /گرم راز و نیاز خواهم شد
جوجه گنجشک گفت می خواهم / فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم / در دل آسمان «رها» باشم
جوجه کوچک پرستو گفت/ کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم/ باز پیغمبر بهار شوم
زنگ تفریح را که زنجره زد/ باز هم در کلاس غوغا شد
هریک از بچه ها به سویی رفت/ و معلم دوباره تنها شد
با خودش زیر لب چنین می گفت:/ آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید،/ بچه ها آرزوی من این است
زنده یاد قیصر امین پور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست