یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آقایان تیم ملی مربی بزرگ می خواهد


آقایان تیم ملی مربی بزرگ می خواهد

مروری بر پیامدهای دخالت های مستقیم سازمان تربیت بدنی در فوتبال

از همان زمانی که سازمان تربیت بدنی سوار بر موج احساسات حاصله از جوسازی های برخی روزنامه های ورزشی، بر طبل حمایت از مربیان داخلی کوبید، برای کسانی که فوتبال را با دیدی علمی دنبال می کنند آشکار بود که این ره که سازمان تربیت بدنی می رود به ترکستان است.

حذف تیم ملی فوتبال ایران در مرحله یک چهارم نهایی رقابت های فوتبال جام ملت های آسیا را باید از سال گذشته و موسم جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان کالبد شکافی کرد. اما اگر سال گذشته، هنگام حذف تیم ملی فوتبال ایران از رقابت های جام جهانی پس از کسب نتایج ضعیف، مدیران سازمان تربیت بدنی و در راس آن، محمد علیآبادی می توانستند انگشت اتهام را به سمت فدراسیون فوتبال نشانه بروند، این بار نمی توانند.

چرا که فدراسیون فوتبال به دنبال شاهکار سال گذشته آقای علیآبادی ودوستانشان هنوز رئیس ندارد و اساسنامه تدوین شده توسط کمیته انتقالی فدراسیون فوتبال، به تازگی به تایید فیفا رسیده است.

این بار سازمان تربیت بدنی و شخص محمدعلیآبادی باید در مورد دلا یل شکست تیم ملی فوتبال ایران توضیح دهد و میلیون ها ایرانی را که به این تیم امید بسته بودند و حالا - مثل تمام این سه سال اخیر- سرشکسته و مایوس شده اند توجیه کند.

● جام جهانی، آغاز یک سقوط

زمانی که تیم ملی فوتبال ایران با هدایت برانکوایوانکوویچ سرمربی کروات، به راحتی به جام جهانی ۲۰۰۶ صعود کرد و برخلا ف مسابقات مقدماتی جام های جهانی قبلی، اسیر اتفاقات و حاشیه ها نشد و راه صعود را آنگونه که شایسته بود پیمود، اگر چه خوشحالی میلیونها ایرانی را در پی داشت و در خرداد ماه ۱۳۸۴ هم همانند آذر ۱۳۷۶ جشن شادمانی و پایکوبی سراسری درایران برپاشد، اما کسانی که انتقاد را چاشنی هر گفتاری می کنند، عدم نمایش بازی های زیبا را بهانه ای برای انتقاد از تیم ملی و سرمربی آن برانکوایوانکوویچ قرار دادند.البته این انتقادات، خیلی هم پربیراه نبود. تیم ملی فوتبال ایران در رقابت های مقدماتی جام جهانی، به هیچ وجه زیبا بازی نمی کرد. برای کارشناسان و منتقدانی که شاهد بازیهای زیبای تیم ملی در جام ملت های آسیا در سال ۲۰۰۴ در چین بودند، طبیعتا مسابقات تیم ملی در رقابت های مقدماتی جام جهانی نمی توانست رضایت بخش باشد. به ویژه با توجه به این که مسابقات زیبای ایران در جام ملت های ۲۰۰۴ هم در زمان مربیگری برانکو به نمایش درآمده بود.

به همین دلیل انتقادها از برانکو اندک اندک آغاز شد و به مرور اوج گرفت. هرچه قدر که برانکو می گفت برای نخستین بار تیم ایران بدون اضطراب و دلهره و بازیهای حذفی و پلیآف به راحتی به جام جهانی صعود کرده، منتقدان، بازیهای خسته کننده و معمولی تیم ملی را به رخ او می کشیدند. اشکال برانکو این بود که تیمش زیبا بازی نمی کرد و همیشه بازی زیبا را فدای نتیجه می کرد. به همین دلیل شائبه تغییر برانکو در اذهان عمومی ایجاد شد.

منتقدان همیشگی برانکو با این استدلا ل که باید سرمربی بزرگتری در راس تیم ملی باشد خواستار برکناری برانکو می شدند. در این میان انتخابات سوم تیرماه ۱۳۸۴ و انتخاب محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری هم به ضرر برانکو تمام شد. سازمان تربیت بدنی هم حالا به جمع مخالفان برانکو و فدراسیون فوتبال که به ریاست محمد دادکان مهمترین حامی برانکو بود پیوسته و از زاویه ای دیگر به این موضوع نگاه می کرد. جمعی از نزدیکان به سازمان ورزش، نشستن روی نیمکت تیم ملی فوتبال ایران را در جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان حق یک سرمربی ایرانی می دانستند و برای تحمیل نظر خود، جام جهانی ۹۸ فرانسه را مثال می زدند که تیم ملی فوتبال ایران با سرمربیگری جلا ل طالبی آمریکا را شکست داده و با یوگسلا وی و آلمان بازی های پایاپای انجام داده بود. اما آنها هیچ وقت به این موضوع نمی پرداختند که این نتایج، بیش از طالبی، حاصل زحمات تومیسلا و ایویچ سرمربی بزرگ و نامداری بود که ماهها با بازیکنان تیم ملی کارکرده بود و در آخرین روزهای منتهی به جام جهانی ، در مسابقه دوستانه و نه چندان مهمی با آث رم ایتالیا به دلیل شکست ۷ بر یک از کار بر کنار شد. آن زمان هم احساسات بودکه برکناری ایویچ را رقم زد و حسرت حضور در جام جهانی را با حضور یک مربی نامدار، تا سال ها در دل مردم گذاشت... بگذریم.

سال ۸۴، زمانی که علی آبادی کلید اتاق ریاست سازمان تربیت بدنی را در خیابان سئول ،از محسن مهرعلیزاده رئیس قبلی سازمان تحویل گرفت، کمی آن طرف تر در ساختمان فدراسیون فوتبال، هنوز محمد دادکان در اتاق ریاست نشسته بود و در حال مقابله با موج ها و سیگنال هایی بود که برکناری برانکوایوانکوویچ را از تیم ملی خبر می داد. اما دادکان، با صلا بت خواستار بقای برانکو بود. طی یک سالی که از مسابقه با بحرین و صعود تیم ملی به جام جهانی تا آغاز این رقابت ها تا آلمان فاصله بود، برانکو ایوانکوویچ حتی یک روز خوش هم به خود ندید. یا باید به منتقدانی پاسخ می داد که شیوه بازی تیم او را زیر سوال می برند، یا باید در مورد عدم دعوت از فلا ن بازیکن به همه توضیح می داد، یا باید در خلوت خود، نگران از دست دادن شغلش در تیم ملی باشد. به هر حال او برای رساندن تیم ملی به جام جهانی زحمت کشیده بود و حق داشت که روی نیمکت تیم ملی در جام جهانی بنشیند که افتخار بزرگی برای هر مربی در جهان محسوب می شود.

این وضعیت تا پیش از آغاز جام جهانی ادامه داشت. در آن زمان، سازمان تربیت بدنی که موفق به برکناری برانکو نشده بود و حرف دادکان به کرسی نشسته بود، از در حمایت از تیم ملی وارد شد تا از سوی فدراسیون فوتبال به ضدیت با تیم متهم نشود. اما این نمایش سازمان هم مصنوعی بودنش آشکار شد; زمانی که در مراسم جشن صعود تیم ملی در ورزشگاه آزادی، برای فدراسیون فوتبال ارزش قائل نشدند و حتی تیمسار نوآموز را به مراسم راه ندادند. دادکان همان زمان فهمید که نمی توان روی حمایت سازمان تربیت بدنی حساب باز کرد. جام جهانی بهترین میدان برای اثبات برتری بود. اما پیش بینی های دادکان درست از آب درنیامد.

اولین دلیل، بازی های تدارکاتی ضعیف تیم ملی بود. البته در این مورد نمی توان فدراسیون دادکان را مقصر دانست. ابتدا در سال ۸۴ برگزاری مسابقات چهارجانبه جام ال جی در تهران به دلیل حمایت کره جنوبی از تحریم های ایران و مخالفت سازمان تربیت بدنی با برگزاری این مسابقات با اسپانسر کره ای با مشکل مواجه شد و میلیون ها تومان از جیب فدراسیون هدر رفت. بعد هم که بسیاری از تیم های معتبر دنیا که برای انجام مسابقه دوستانه با تیم ملی فوتبال ایران دعوت شده بودند به دلیل آنچه سخنرانی های جنجالآفرین محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران از حضور در ایران طفره رفتند.

دادکان از برانکو هم شانس نداشت. برانکو که به جای تشویق شدن و روحیه گرفتن، در یک سال منتهی به جام جهانی شاهد انتقاد شنیدن بود و حتی از ماندن خود روی نیمکت تیم ملی در جام جهانی هم اطمینان نداشت، با روحیه ای ضعیف پا به این مسابقات گذاشت. اما با این وجود ۶۰ دقیقه مسابقه زیبا با مکزیک می توانست همه مشکلا ت را محو کند. اما اشتباهات ابراهیم میرزاپور و رحمان رضایی و اندکی هم حسین کعبی، دست به دست هم داد تا تیم ایران نابود شود. این اشتباهات کودکانه اگرچه بدشانسی بزرگ برای برانکو و تیم ملی ایران بود، اما مواردی هم بود که برانکو را زیر تیغ تیز انتقادات قرار می داد. اول این که برانکو مربی شجاعی نبود. اعتقاد به یک ترکیب ثابت و انجام بازی های تدافعی، مهم ترین انتقاد مردم و رسانه ها از او بود. دوم این که برانکو هیچ گاه نتوانست تعویض هایی انجام دهد که برای تیم ملی فایده ای داشته باشد. سخن گزافی نیست اگر بگوییم عامل اصلی انتقادات مردم از علی دایی، همان برانکو بود که با تعویض نکردن دایی در هیچ شرایطی، او را از چشم مردم انداخت. و سوم این که برانکو طرز تعامل با رسانه ها و خبرنگاران را نمی دانست. شاید اگر او بهتر با رسانه ها برخورد می کرد، انتقادات از او کاهش می یافت و سرنوشت بهتری در انتظارش بود. درست بر خلا ف مصطفی دنیزلی سرمربی پرسپولیس که با از دست دادن سه جام از تهران رفت، اما به دلیل ارتباط خوبی که با مردم و رسانه ها داشت، هیچ گاه شاهد برخورد حذفی از سوی رسانه ها و طرفداران پرسپولیس نبود.

به هر حال جام جهانی برای برانکو، پایان فعالیت در ایران بود. اما سازمان تربیت بدنی که حالا مستمسک خوبی برای انتقاد از فدراسیون فوتبال پیدا کرده بود، سوار بر موج احساسات عمومی، از برکناری برانکو و دادکان خبر داد و اعلام کرد که حضور مربیان خارجی در راس تیم ملی فوتبال پایان یافته است. اما دادکان که با یک روش دموکراتیک - روشی که در دوران ریاست محسن مهرعلیزاده رئیس پیشین سازمان تربیت بدنی برای انتخاب روسای فدراسیون ها به جای انتصاب آنها شکل گرفته بود - روی کار آمده بود، حاضر به کناره گیری نبود. مدت کوتاهی گذشت و خبر رسید که دخالت سازمان تربیت بدنی بر امور داخلی فدراسیون ها خلاف مقررات بین المللی است و احتمال تعلیق فوتبال ایران مطرح شد. دادکان، هر چند خیلی دیر، ولی فداکاری کرد و استعفای خود را تقدیم سازمان تربیت بدنی کرد. اما خبرها به فیفا رسیده بود و تعلیق فدراسیون فوتبال ایران به دلیل دخالت سازمان تربیت بدنی در امور این فدراسیون آغاز شد.

جالب اینجاست که سازمان تربیت بدنی، تنها به برکناری دادکان رضایت نداد و داریوش مصطفوی را که قبلا امتحان خود را پس داده بود به ریاست فدراسیون فوتبال برگزید. یعنی جایگزین کردن روش انتصاب به جای انتخاب. مصطفوی اگرچه گفته می شد از روابط خوبی با کنفدراسیون فوتبال آسیا و فیفا برخوردار است، اما خیلی زود خلاف این موضوع ثابت شد. چرا که فیفا، مصطفوی را که با روشی غیردموکراتیک روی کار آمده بود به رسمیت نشناخت و کمیته انتقالی را برای تدوین اساسنامه جدید فدراسیون فوتبال ایران تعیین کرد. تیرخلاص زمانی به سازمان تربیت بدنی رسید که مشخص شد محسن صفایی فراهانی رئیس اسبق فدراسیون فوتبال ایران که عضو حزب مشارکت، حزب مخالف احمدی نژاد است از سوی فیفا به ریاست کمیته انتقالی منصوب شده است. بازگشت صفایی فراهانی به فوتبال، خبر خوشی برای دوستداران این رشته ورزشی بود. چرا که همگان دو اقدام مهم و تاریخ ساز صفایی فراهانی را در دوران ریاست او بر فدراسیون فوتبال به خاطر دارند. اول، ایجاد لیگ حرفه ای فوتبال و دوم ساخت کمپ تیم های ملی فوتبال ایران. بدین ترتیب صفایی فراهانی و دوستانش در کمیته انتقالی مشغول تدوین اساسنامه جدید فدراسیون فوتبال شدند. اما پیش از آن، سازمان تربیت بدنی و رئیس منصوب شده از سوی سازمان برای فدراسیون فوتبال یعنی داریوش مصطفوی - که البته خیلی زود به دستور فیفا مجبور به کناره گیری شد و جای خود را به دبیر موقت داد - کار خود را کرده بودند: امیرقلعه نویی سوار بر موج مخالفت ها با مربیان خارجی سرمربی تیم ملی فوتبال ایران شد.

● یک سال با قلعه نویی

امیر قلعه نویی زمانی به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران انتخاب شد که یکی از بهترین مربیان داخلی ایران محسوب می شد. کسب مقام قهرمانی لیگ برتر فوتبال ایران با استقلال هم برگ برنده ای در اختیار او قرار داده بود که می توانست بهترین پاسخ برای منتقدان باشد. استقلال در زمان مربیگری قلعه نویی، نه تنها خوب نتیجه می گرفت، بلکه زیبا هم بازی می کرد. به همین دلیل کمتر شاهد مخالفت با حضور قلعه نویی در راس تیم ملی فوتبال ایران بودیم. تنها مشکل، تجربه اندک قلعه نویی بود اما همه صبر کردند تا مسابقات مقدماتی جام ملت های آسیا که در فاصله کوتاهی پس از پایان جام جهانی برگزار می شد آغاز شود.

شاگردان قلعه نویی ابتدا در مقابل سوریه نتیجه خوبی کسب نکردند. اما آنچه بقای قلعه نویی در تیم ملی را تضمین کرد و موجب شد حضور قلعه نویی درراس تیم ملی تثبیت شود، نتایج خوب در دو مسابقه رفت و برگشت با کره جنوبی بود. ایران به جام ملت های آسیا رسید و تیم ملی هم به تعطیلات رفت تا هر چند وقت یک بار شاهد برگزاری مسابقات دوستانه و تدارکاتی باشیم; مسابقاتی که با وجود اهمیت فراوان، به دلیل عدم رویارویی با تیم های مطرح و سرشناس به نتیجه مثبتی منجر نشد. نقطه اوج مسابقات تدارکاتی بی مصرف و زاید، دو مسابقه با تیم های ملی فوتبال غنا و جامائیکا در تهران بود که به دو دلیل با انتقادهای فراوانی مواجه شد. اول اینکه سبک بازی این دو تیم هیچ شباهتی با هیچ یک از حریفان تیم ملی در جام ملت های آسیا نداشت و دوم اینکه این دو تیم بدون بازیکنان اصلی و تنها با بازیکنان امید خود به ایران آمدند تا تبدیل به کیسه گل شوند. ملی پوشان فوتبال کشورمان به هیچ وجه مقابل این دو تیم به طور جدی محک نخوردند و درحقیقت بدون بازی تدارکاتی مناسب به مالزی رفتند.

البته پیش از این دو مسابقه، تیم ملی فوتبال ایران یک مسابقه هم با مکزیک در آن کشور انجام داد که با شکست چهار بر صفر ایران همراه بود. آن مسابقه هم با انتقادات فراوانی مواجه شد. اولا مکزیک شباهتی با هیچ یک از حریفان ایران در جام ملت های آسیا نداشت. ثانیا سفر طولا نی به مکزیک تاثیر منفی روی بازیکنان تیم ایران داشت و ثالثا بیش از نیمی از بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در مسابقه با مکزیک حضور نداشتند.

به هر حال، تیم ملی فوتبال ایران با هزاران امید و آرزو ، به کوالا لا مپور رفت تا با اتکا به ستارگانش، برای کسب مقام قهرمانی و شکستن طلسم ۳۱ ساله با حریفان خود بجنگد. آنچه که به تیم ملی روحیه می داد و مردم را به قهرمانی امیدوار می کرد،حضور پرشمار لژیونرها در تیم ملی بود، به طوری که در بین تمامی تیمهای حاضر در جام ملت های آسیا، پس از استرالیا، ایران دارای بیشترین بازیکن شاغل در لیگ های اروپایی بود که تنوع آن از استرالیا هم بیشتر بود. لیگ های معتبر ایتالیا، اسپانیا، آلمان و انگلیس هر یک میزبان بازیکنانی از ایران بودند و همین تجربه بالا ی بازیکنان ایرانی می توانست مددرسان تیم ملی باشد. اما با آغاز جام ملت های آسیا مشخص شد که خیلی از پیش بینی ها غلط بود.

● تیم سردرگمی به نام ایران

در نخستین مسابقه ایران در جام ملتهای آسیا در مقابل ازبکستان، وقتی تیم ایران در نیمه اول، مسابقه را با یک گل به حریف واگذار کرد و بازی سردرگمی از خود به نمایش گذاشت، مشخص شد که تیم ایران هنوز به آمادگی کامل نرسیده است و به دلیل فقدان بازی تدارکاتی مناسب، مدتی زمان نیاز است تا تیم به هماهنگی لا زم برسد. البته در نیمه دوم، درخشش جواد کاظمیان، موجب پیروزی ایران شد.

در مسابقه با چین هم سناریوی بازی با ازبکستان تکرار شد، با این تفاوت که این بار تیم ما با ۲ گل از حریف خود عقب افتاد و سپس بازی را به تساوی کشاند.

در مسابقه آخر با مالزی هم، در شرایطی که با توجه به دو شکست ۵ بر ۱ و ۵ بر صفر مالزی در مقابل چین و ازبکستان، همه در انتظار پیروزی پرگل ایران بودند، تیم ایران در یک بازی ضعیف، تنها با ۲ گل مالزی را شکست داد و اگر پیروزی ازبکستان در مقابل چین نبود، نمی توانست به عنوان تیم اول از گروه خود صعود کند.

آنچه در سه مسابقه اول تیم ملی فوتبال ایران بیش از هر نکته دیگری به چشم می خورد، سردرگمی بازیکنان در زمین و تاکتیک نامشخص تیم بود که استفاده از بازیکنان در پست های غیرتخصصی هم مزید بر علت شد تا در طول سه مسابقه اول، حتی یک بار هم شش یا هفت پاس صحیح به سمت دروازه حریف بین بازیکنان رد و بدل نشود. در این سه مسابقه قلعه نویی نشان داد که به جز هاشمیان، کریمی، نکونام، تیموریان، رضایی و حسینی، برای هیچ یک از بازیکنان دیگر تیم، جای ثابتی در نظر نگرفته است. مهدوی کیا، کاظمیان و کعبی در جناح راست و زندی و معدنچی در جناح چپ به دلیل تغییرات پیاپی در پست های هجومی و دفاعی تا پایان مسابقات به وضعیت خود عادت نکردند. خطیبی و عنایتی در خط حمله به بازیکنانی زاید تبدیل شده بودند و همین امر بازدهی هاشمیان را هم کاهش داده بود. مثلت خط میانی تیم ما متشکل از کریمی، نکونام و آندو که پیش از آغاز مسابقات پیش بینی می شد نقطه قوت تیم ما باشد، به دلیل ضعف در برنامه های هجومی و ناهماهنگی با خط حمله ضعیف برآمده از سیستم ۳-۳-۴ به نقطه ضعف و مجرای آسیب پذیری تیم ما تبدیل شد. همه این مسایل دست به دست هم داد تا تیم ایران در مرحله اول، نتواند چهره مقتدری از خود به نمایش بگذارد.

اما در مرحله یک چهارم نهایی امیر قلعه نویی برای مسابقه با کره جنوبی، با قرار دادن نصرتی و معدنچی در ترکیب اصلی تیم و تغییر سیستم تیم از ۳-۳-۴ به ۲-۵-۳ اگر چه کار مثبتی انجام داد اما به دلیل دیر هنگام بودن این تصمیم نتوانست تیر خلا ص را بر پیکر کره جنوبی وارد کند. استفاده از سیستم ۲-۵-۳ در این مسابقه اگر چه مثبت بود اما بازیکنان ایران در مسابقات قبلی و حتی بازی های تدارکاتی با این سیستم بازی نکرده بودند و همین امر سردرگمی آنها را افزایش داد. قلعه نویی در شرایطی به سیستم

۲-۵-۳ بازگشت که زمانی که برانکو سرمربی تیم ملی ایران بود، آن را سیستمی منسوخ می دانست!

اگرچه شکست در ضربات پنالتی، به شانس و اقبال بستگی دارد اما دادن ضربه پنالتی به بازیکنی همچون رسول خطیبی که بارها در ضربات پنالتی ناکام نشان داده نشان دهنده ضعف تصمیم گیری کادر فنی تیم است. ضمن اینکه در شرایطی که کره جنوبی دروازه بان بزرگی همچون لی وون جائه را در ترکیب خود داشت که در مرحله یک چهارم نهایی جام جهانی ۲۰۰۲ با مهار پنالتی های بازیکنان تیم ملی اسپانیا، باعث صعود کره جنوبی به مرحله نیمه نهایی شده بود، نباید بازیکنان ایران حتی فکر ضربات پنالتی را هم به ذهن خود راه می دادند. ایران که به لطف درخشش مجدد علی کریمی در مسابقه با کره جنوبی و بازی بهتر تیموریان و نکونام نسبت به بازی های قبل، در خط میانی تقویت شده بود، به دلیل ضعف رسول خطیبی که در طول مسابقه حتی یک پاس درست نداد و شوتی هم به سمت دروازه حریف نزد، به گل نرسید و جالب اینجا بود که سرمربی تیم به جای تعویض رسول خطیبی، وحید هاشمیان را از زمین بیرون کشید و اجازه داد رسول خطیبی به درخشش خود در زمین ادامه دهد!

البته ضعف روحی نیز در شکست تیم ملی موثر بود. وقتی سرمربی تیم ملی فوتبال به جدال با خبرنگاران می پردازد و یک روز بعد تنها ۳ خبرنگار از بین ده ها خبرنگار ایرانی حاضر در کوالالامپور سرتمرین تیم ملی حاضر می شوند نشان می دهد که قلعه نویی هنوز با تبدیل شدن به یک مربی حرفه ای فاصله زیادی دارد. بی دلیل هم نیست که شبکه تلویزیونی دوبی اسپرت و چند رسانه دیگر، شکست «تیم بزرگ ایران» را به «مربی کوچک» آن نسبت می دهند. در اختیار داشتن این تعداد بازیکن مطرح و سرشناس و حرفه ای، آرزوی تمامی مربیان حاضر در جام ملت های آسیا بود اما قلعه نویی کفران نعمت کرد و این فرصت طلایی را از دست داد.

البته عملکرد قلعه نویی در جام ملت های آسیا سه نکته مثبت هم داشت که بی انصافی است اگر از کنار آن با بی تفاوتی عبور کنیم. اول اینکه قلعه نویی شجاعت تعویض هر بازیکنی را داشت. او حتی در مسابقه با چین، علی کریمی را بین دو نیمه از زمین بیرون کشید. دوم اینکه شجاعت اعتراف به اشتباه در استفاده از سیستم ۳-۳-۴ و ضرورت بازگشت به سیستم ۲-۵-۳ را داشت; حتی اگر بر زبان نیاورده باشد اما آن را در زمین پیاده کرده است. البته این تغییر دیرهنگام اگر زودتر اتفاق می افتاد شاید امروز بازیکنان ما در تهران نبودند و سومین نکته مثبت قلعه نویی، جسارت او در قبول مسوولیت شکست است. این نکات مثبت در عملکرد قلعه نویی البته جزو اصول بدیهی در فوتبال حرفه ای جهان است اما برخی از مربیان فاقد این اصول هستند که قلعه نویی را باید از میان این افراد جدا کنیم. اما اشکالات قلعه نویی هم به حدی بود که به دلیل حذف ایران در مرحله یک چهارم نهایی جام ملت های آسیا بتوانیم از او انتقاد کنیم. فقط کافی است بازی جذاب ملی پوشان فوتبال ایران در جام ملت های آسیا در سال ۲۰۰۴ در مرحله یک چهارم نهایی در مقابل کره جنوبی را که با پیروزی چهار بر سه ایران به پایان رسید به یاد بیاورید تا بدانید چرا باید از قلعه نویی انتقاد کرد. به ویژه با توجه به اینکه شاگردان قلعه نویی با کره جنوبی در شرایطی مسابقه می دادند که کره یکی از ضعیف ترین تیم های تاریخ خود را روانه این مسابقات کرده بود و حتی در مقابل بحرین هم شکست خورده بود، اما شاگردان برانکو با تیمی از کره جنوبی مصاف می دادند که یک سال ونیم پیش از آن، در جمع چهار تیم مرحله نیمه نهایی جام جهانی قرار گرفته بودند.

● مساله این است: قلعه نویی یا مربی خارجی؟

نتیجه دخالت های مکرر سازمان تربیت بدنی در فوتبال که با برکناری محمد دادکان رئیس وقت فدراسیون فوتبال، موجبات تعلیق فوتبال ایران را فراهم آورد هم اکنون آشکار شده است. فدراسیون فوتبال ایران، به مدت یک سال است که بدون رئیس اداره می شود و همین فقدان متولی موجب شده فوتبال ما یک سال از برنامه ریزی و پیشرفت عقب بماند. اگر لیگ برتر فوتبال ایران را در فصلی که گذشت که ششمین فصل آن محسوب می شود حتی با نخستین دوره لیگ برتر مقایسه کنیم به عینه خواهیم دید که چقدر نامنظم تر از لیگ دوره اول ما بوده است و این تنها یکی از نتایج تعلیق است. جالب اینجاست که سازمان تربیت بدنی از این اشتباه هم درس نگرفته است و به انحای مختلف به دخالت در فوتبال ادامه می دهد که نمونه آن دخالت مستقیم در تیم های پرطرفدار استقلا ل و پرسپولیس است. سازمان تربیت بدنی اگر چه در شرایط فعلی متولی این تیم ها محسوب می شود، اما به جای آنکه زمینه خصوصی سازی آنها را فراهم کند سعی دارد با افزایش نفوذ خود در این دو باشگاه از طریق انتخاب اعضای هیات مدیره هماهنگ با دولت نهم، از پتانسیل محبوبیت این دو تیم پرطرفدار در میان مردم به سود خود استفاده کند.

انتخاب امیر قلعه نویی به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران از سوی سازمان تربیت بدنی نیز یکی دیگر از نشانه های آشکار فشارها و دخالت های این سازمان در امور مربوط به فوتبال است.

اما اکنون که قلعه نویی به آخر خط جام ملت های آسیا رسیده است، نباید صرفا به این دلیل که سازمان تربیت بدنی پشتیبان اوست خواستار برکناری او شویم. در این موضوع هیچ تردیدی نیست که هم قلعه نویی، هم سایر اعضای کادر فنی تیم ملی و هم بازیکنان، تا جایی که در توان داشتند زحمت کشیده اند و باید به آنها «خسته نباشید» گفت. برکناری سرمربی تیم به دلیل حذف از جام ملت های آسیا، آن هم در حالی که او تنها یک سال در کنار تیم ایران بوده است، مانند برکناری مربی بزرگی همچون ایویچ پس از یک مسابقه بی اهمیت است. اصل در فوتبال این است که به مربیان تیمها فرصت کافی داده شود تا بتوانند شایستگی های خود را اثبات کنند و قلعه نویی هم از این قاعده مستثنی نیست.اما بهتر است با دید وسیع تری به عمق موضوع نگاه کنیم.

اغلب تیم هایی که در جام ملت های آسیا از دور رقابت ها کنار رفتند تیم هایی بودند که از مربی بومی استفاده می کردند و حالا تیم هایی به مرحله نیمه نهایی رسیده اند که مربیان خارجی در خدمت دارند. دلیل این امر کاملا واضح است. هنوز سطح فوتبال آسیا آنقدر بالا نرفته که بتواند روی دانش مربیان بومی تکیه کند. کسانی هم که در داخل کشور، برتوانمندی ایرانیان صحه می گذارند و فوتبال را با انرژی هسته ای مقایسه می کنند و شعار توانستن سر می دهند، هنوز با ویژگی های فوتبال آشنا و به آن واقف نیستند. هنوز لیگ فوتبال ما تنها اسم حرفه ای دارد و به قول یکی از مربیان، تنها نشانه حرفه ای بودن آن، درج شماره بازیکنان با اعداد لا تین است. آن وقت چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم مربیان توانمندی از داخل این فوتبال تربیت شوند؟ بیش از یک دهه است که تیم های باشگاهی ایران حتی یک جام آسیایی کسب نکرده اند . بازیکنان ایران فوج فوج به امارات و قطر می روند و به لیگ های این کشورهای کوچک عربی، اعتبار می بخشند. اما ما چه کرده ایم که حالا انتظار داریم با مربیان بومی در فوتبال قاره کهن و جهان به نتیجه برسیم؟ بر اساس آمارها ، لیگ ایران از لیگهای سوریه و اردن هم در رتبه پایین تری قرار دارد اما کره جنوبی که معتبرترین لیگ آسیا را تشکیل داده از مربیان توانمند خارجی استفاده می کند و ما خود را بی نیاز از دانش روز جهان می دانیم. چون فکر می کنیم واقعا حرفه ای شده ایم.

به همین دلیل هم هست که در مورد ادامه کار قلعه نویی در تیم ملی فوتبال ایران نباید صرفا او را به عنوان یک شخص مورد قضاوت قرار دهیم. اکنون پرسش مهمتر این است که مربی ایرانی- فردی مثل قلعه نویی که نمونه موفق مربیان ایرانی در لیگ محسوب می شود- برای تیم ملی مفیدتر است یا مربی خارجی؟

طبیعی است که اگر باز هم بخواهیم به سراغ مربیان درجه چندم خارجی و ویچ های بی سابقه کروات - به جز معدودی از آنها که کارنامه روشنی دارند - برویم، نتیجه ای بهتر از حالا نمی گیریم. اگر قرار است از مربیان درجه دوم و درجه سوم خارجی استفاده کنیم که سابقه روشنی در کارنامه خود ندارند همان بهتر که از امثال قلعه نویی در تیم ملی استفاده کنیم. اما این چاره کار نیست. ما راهی به جز به خدمت گرفتن مربیان درجه اول فوتبال جهان نداریم.

هم اکنون اغلب بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در لیگ های معتبر اروپایی بازی می کنند و هر یک مدتی کار کردن با یک مربی بزرگ را تجربه کرده اند. باید پذیرفت که در مقایسه با مربیان معتبری که در لیگ های اروپایی مشغول کار هستند، قلعه نویی توانایی آموزش نکات تازه ای به بازیکنان تیم ملی را ندارد. اغلب بازیکنان تیم ملی، حتی اگر این موضوع را بر زبان نیاورند، در عمل نمی توانند قلعه نویی را در ردیف مربیان توانمندی قرار دهند که با آنها کار کرده اند و همین امر قطعا در شنوایی بازیکنان از مربی و بازدهی بازیکنان در تیم ملی تاثیرگذار است.

بنابراین وقتی سخن از ضرورت حضور یک سرمربی بزرگ در تیم ملی فوتبال ایران به میان می آید، منظور ضعف امیر قلعه نویی به عنوان یک شخص نیست. حتی هدف، نادیده انگاشتن توانایی های مربیان داخلی نیست. بلکه بدین معناست که مربیان ایرانی به دلیل دوری از دانش روز فوتبال در جهان، در شرایط فعلی توانایی رقابت با مربیان بزرگ بین المللی را ندارند. این خلا » نیز صرفا با حضور در کلا س های درجه یک مربیگری در اروپا هم پر نمی شود. چرا که یک مربی باید میدانی برای آزمون آموخته های خود پیدا کند و قطعا لیگ فوتبال ایران حتی توانایی رقابت با لیگ های درجه دوم آسیا را هم ندارد. بنابراین باید زیرساخت های حرفه ای فوتبال کشور را اصلا ح کرد. فراموش نکنیم که تا سال ۲۰۱۰ فرصت داریم ورزشگاه های خود را استاندارد کنیم. اما کدامیک از ورزشگاه های برگزار کننده مسابقات لیگ برتر ایران، از استانداردهای لا زم برخوردارند؟ نظم در فوتبال ما تا چه حد رعایت می شود؟ و دهها سوال دیگر که ابتدا باید به آن پاسخ دهیم و بعد در اندیشه نتیجه گیری با مربیان بومی باشیم. در شرایط فعلی، برای پیشرفت فوتبال ایران، به جز استفاده از تجربیات بزرگان فوتبال جهان، چه در امر ساختار فوتبال و چه از نظر مربیگری، چاره ای نداریم. وقتی سخن از ضرورت استفاده از مربیان بزرگ فوتبال جهان برای هدایت تیم ملی فوتبال ایران به میان می آید، به معنای نفی تلا ش های امیر قلعه نویی یا نادیده انگاشتن توانایی های مربیان داخلی نیست. بلکه برای کمک به فوتبال ایران و ابهت بخشیدن به تیم ملی فوتبال کشورمان است. در اختیار داشتن یک نام بزرگ روی نیمکت تیم ملی به عنوان سرمربی، به معنای

طی کردن نیمی از راه موفقیت است. اما آیا رئیس آتی فدراسیون فوتبال که پس از دوران سخت تعلیق و انتقال و در پی انتخابات آتی فدراسیون، روی کار خواهد آمد این موضوع را درک می کند؟ گذشت زمان، پاسخ این پرسش را روشن می کند. اما در وهله اول، باید امیدوار به برگزاری انتخاباتی دموکراتیک در فدراسیون فوتبال باشیم و اندک اندک گام برداریم تا مسابقات مقدماتی جام جهانی، هنوز فرصت زیادی باقی مانده است.

نویسنده : فرشاد رضایی



همچنین مشاهده کنید