جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بسترهای اخلاق اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه


بسترهای اخلاق اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه

اخلاق اجتماعی از مهم ترین موضوعاتی است که ارتباط آدمیان را با خود, با جامعه و تاریخ مطرح می سازد زیرا جامعه می تواند یک تمدن را بسازد نه یک فرد, و اجتماع انسانی پیوسته تاریخ را ساخته و به جلو برده است

اخلاق اجتماعی از مهم ترین موضوعاتی است که ارتباط آدمیان را با خود، با جامعه و تاریخ مطرح می سازد؛ زیرا جامعه می تواند یک تمدن را بسازد نه یک فرد، و اجتماع انسانی پیوسته تاریخ را ساخته و به جلو برده است.

از آنجایی که در میان ادیان الهی، اسلام یک دین اجتماعی است و در آن آرمان ها و ایده های جمع گرا فراوان دیده می شود، در جای جای نهج البلاغه، که از یکی از مهم ترین منابع این دین است؛ به این مهم بسیار پرداخته شده و گاه و بیگاه جامعه و اجتماع مورد عتاب و خطاب واقع گردیده است.

سقوط یک جامعه در نگاه امام علی(ع) به خاطر سقوط هنجارهای اخلاقی و پیشرفت آن به خاطر همین هنجارهاست؛ چنان که نهج البلاغه، هنگامی که علت سقوط جامعه روزگار علی(ع) را تحلیل می نماید به مؤلفه های اخلاقی اشاره می کند.

بنابراین نویسنده در این مقاله کوشیده است تا بسترهای ترسیم شده از دیدگاه امام علی(ع) را در زمینه اخلاق اجتماعی به اختصار بیان نماید. گفتنی است نوشتار حاضر از فصلنامه اخلاق شماره ۱۲استفاده شده است.

این مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

● ریشه یابی

پیش از هر سخنی برای ریشه یابی اندیشه های علوی پیرامون اخلاق اجتماعی، ناگزیریم بسترهایی را که اندیشه های آن حضرت در آنها جریان یافته است، بازشناسی کنیم.

از این روی، باید نخست مشخص کنیم که از دیدگاه نهج البلاغه زندگی اجتماعی بشری و مدنیت او آیا علتی بیرونی و خا رجی داشته یا عاملی درونی و داخلی؟ و آیا اصالت با فرد است یا اجتماع؟

در این جا به عنوان مقدمه به پاسخ این دو سؤال از دیدگاه امام علی(ع) می پردازیم تا موضوعاتی را که درباره جامعه انسانی و انسان اجتماعی در نهج البلاغه مطرح شده اند بهتر دریابیم.

● انسان و اجتماع

بحث انسان و اجتماع و این که آدمیان چه نسبتی با اجتماع دارند، از دیرباز مورد بحث اندیشمندان و به ویژه فلاسفه بوده است.

برخی انسان را مدنی بالطبع دانسته، ولی برخی دیگر معتقدند که آدمی تنها از روی اضطرار و ناچاری به مدنیت و اجتماع روی می آورد.

گروهی دیگر گفته اند انسان نسبت به مدنیت اقتضایی ندارد (لااقتضاست) و انسان ها به خاطرعقل حسابگر خود به آن روی می آورند و گروهی دیگر آدمیان را متمایل به اجتماع و مدنیت دانسته اند.

کهن ترین نظریه در این باره، مربوط به افلاطون و پس از او ارسطو است. از دیدگاه افلاطون، هر انسانی به خاطر نیازمندی ها و منافع خود، ناچار است که اجتماعی باشد۱.

ارسطو که انسان را حیوانی اجتماعی می دانست بر روی این نکته تأکید می ورزید که نیازمندی های آدمی، او را ناگزیر از اجتماعی بودن می نماید۲.

علمای بزرگ اسلامی چون فارابی، ابوعلی سینا، ابن خلدون و اندیشمند هم روزگار ما، علامه طباطبایی، نیز همین نیازمندی را دلیل بر اجتماعی بودن انسان ها دانسته اند.

از دیدگاه نهج البلاغه نیز، انسان ها چون زندگی اجتماعی را امری متناسب با طبیعت عقلانی خویشتن می دانند، آن را برمی گزینند و این گزینش، به خاطر جبر یا از روی درماندگی نیست، بلکه از سر شعور و درک است. از این روی، در خطبه ۲۳ نهج البلاغه آمده است:

اگر کسی از شما در خویشاوندان خود خلل و کمبودی مشاهده کند مبادا از رفع آن سرباز زند، چون اگر نبخشد مالش افزون نمی شود. آن کس که دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها یک دست را از آنها گرفته، اما دست های فراوانی را از خویش دور کرده است، و کسی که پروبال محبت خویش را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد یافت.

براساس این خطبه، انسان در حیات اجتماعی، که صحنه سود و زیان است، نیازمند یاری دیگران است و این «نیاز» او را به سوی دیگران می کشاند و هر انسانی به خاطر ناملایمات و سختی ها نیازمند دوستی و مودت با خویشان است.

در خطبه ۱۲۷ می فرماید:

از پراکندگی و جدایی حذر کنید که انسان تنها بهره شیطان است، آن گونه که گوسفند تنها، طعمه گرگ است.

این عبارات، چهره اجتماع بشری را نشان می دهد که آدمیان برای گریز از شرور شیطانی و برای به دست آوردن منافعی که تنها در پرتو اجتماعی بودن به دست می آید ناگزیر باید انزوا و گوشه گیری را ترک کرد، به اجتماع روی آورند.

● اصالت فرد یا جامعه

اکنون که مشخص شد اجتماع یک صحنه گریزناپذیر برای انسان ها بوده و آدمیان به شدت نیازمند آن هستند، باید مشخص کنیم که در یک جامعه، اصالت با فرد است یا اجتماع یا هر دو؛ و اصولا رابطه فرد با جامعه چه نوع رابطه ای است و ترکیب اجتماع چگونه ترکیبی است.

در پاسخ به این سؤالات باید گفت که دراین باره چهار نظریه قابل طرح است:

الف) نظریه اصالت فرد محض: براساس این نظریه، جامعه وجود حقیقی ندارد، بلکه وجودش اعتباری است و در اجتماع، یک ترکیب واقعی صورت نگرفته است.

ب) اصالت فرد صناعی: این نظریه، ترکیب جامعه را «صناعی» می داند، نه اعتباری. در مرکب صناعی اجزای یک کل در یکدیگر حل نمی شوند، بلکه استقلال اثر خود را از دست می دهند. در یک جامعه نیز افراد هویت خود را از دست نمی دهند، اما همه اجزای اجتماع به یکدیگر وابسته اند.

ج) اصالت اجتماع: این دیدگاه معتقد است که کلیه تمایلات، گرایش ها، عواطف و خلاصه آنچه به انسانیت مربوط می شود در پرتو روح جمعی پیدا می شود بنابراین، جامعه شناسی فرد، مقدم بر روان شناسی اوست.

د) اصالت فرد و جمع: این نظریه، هم فرد را اصیل می داند و هم جمع را. به عبارت دیگر، جامعه یک مرکب حقیقی است. افراد در یکدیگر حل نمی شوند، بلکه در عین استقلال خود، یک هویت جمعی پیدا می کنند. اجساد و اندام ها با یکدیگر ترکیب نمی شوند، بلکه دراثر ترکیب روح ها، اندیشه ها و عاطفه ها روح جمعی پیدا کرده و سرنوشت و هویت جمعی می یابند. ۳

اکنون ببینیم کدام یک از این نظرات در نهج البلاغه تأیید شده است.

امام علی(ع) در خطبه ۱۹۲ می فرماید: ای مردم، همانا رضایت و خشم، مردم را مجتمع می سازد. شتر صالح را یک نفر پی کرد، اما خداوند تمامی آنها را عذاب کرد، چون آنها به این کار راضی بودند. خدا نیز فرمود: (فعقروها فاصبحوا نادمین) (شعرا ۱۵۷)

دراین خطبه، اندیشه جمعی، مورد تاکید قرار گرفته است. براساس این کلام، رضایت و خشم که گویای فرهنگ جمعی هر جامعه ای است، سرنوشت جوامع را مشخص می کند.

بنابراین، از دیدگاه امام(ع) درهرجامعه، آدمیان درعین استقلال، هویت و روح جمعی دارند و اصالت، هم با فرد است و هم جمع. چنان که در حکمت ۱۴۶ نهج البلاغه می فرماید:

«آن کس که به عمل قومی راضی باشد، مثل کسی است که داخل آن قوم و همراه آنان باشد».

براساس این روایت، افراد یک اجتماع کسانی هستند که اندیشه واحدی دارند، خواه کنار هم باشند یا از یکدیگر جدا زندگی کنند و خواه زنده باشند یا مرده.

به خاطر همین است که قرآن کریم گاهی کار یک نسل را به نسل های بعدی نسبت می دهد و می گوید اینها به خاطر آن که پیامبران را به ناحق کشتند استحقاق ذلت و خواری دارند، زیرا اینها همان ادامه نسل گذشته اند و این همان معنای سخن اگوست کنت است که می گوید: «بشریت از مردگان بیشتر تشکیل شده تا زندگان» ۴

از آنچه گفته شد می توان دریافت که چرا در نهج البلاغه، اخلاق اجتماعی تا آن قدر اهمیت یافته که از دیدگان امام متقیان علی(ع) به دور نمانده و آن حضرت در کنار اخلاق فردی، در بسیاری موارد اخلاق اجتماعی را نیز بیان کرده اند.

اکنون با توجه به آن چه بیان گردید جای آن است که در این جا به برخی از مؤلفه هایی که در نهج البلاغه به عنوان بستر اخلاق اجتماعی بیان شده است اشاره کنیم.

۱) قوانین و سنن

یکی از بسترهای اخلاق اجتماعی قوانین و سنن یک جامعه است. از آن جایی که جامعه به عنوان یک کل، از تک تک افراد تشکیل شده، می تواند به صورت کلی بر روی افراد خود تاثیر فراوانی داشته باشد.

آداب و رسوم هر جامعه ای همانند قالبی است که رفتارها را شکل می دهد. آدمیان هنگامی که ملزم به رعایت هنجارهای اجتماعی (که در قالب قوانین و سنن جلوه می کنند) باشند، در پرتو این آداب و رسوم، ساخته و ویرایش شده و مسیر سعادت خویش را بهتر می پیمایند، چنان که ناهنجاری های جامعه اگر به صورت سنت های ناپسند در آیند، اجتماع را از هم پاشیده و آن را به ورطه هلاکت می افکنند.

از این روی، امام علی(ع) به مالک اشتر توصیه می کنند که: هرگز سنت های پسندیده ای را که پیشوایان این امت به آن عمل کردند و الفت و انس به سبب آن بین مردم پدید آمده و امور رعیت به واسطه آن اصلاح گردیده است، نقض مکن. ۵

بنابراین، این سفارش امام(ع) به خاطر آن است که سنت های ریشه دار جامعه نقش مهمی در سود و زیان جامعه دارند، در حقیقت، قطار جامعه بر روی ریل این قوانین و سنت ها نهاده می شود و مسیر جامعه را مشخص می نماید.

۲) روابط سیاسی

از دیگر بسترهای مهم اخلاق اجتماعی، چگونگی روابط سیاسی طبقه حاکمان با مردم است. مسئولان هر جامعه ای، در نهادینه کردن گزینه های اخلاقی، تاثیرات شگرفی دارند؛ همچنان که می توانند سرچشمه پدیدآمدن بیماری های اخلاقی فراوانی در جامعه باشند.

به خاطر همین، حضرت علی(ع) درخطبه ۱۰۷ نهج البلاغه می فرماید:

رعیت هیچ گاه اصلاح نمی شود، مگر با اصلاح والیان. و حاکمان هرگز اصلاح نمی شوند، مگر با اصلاح رعیت. اگر رعیت حق حکومت را ادا کند و حکومت نیز حقوق آنان را مراعات نماید، حق درمیانشان قوی و نیرومند خواهدشد... و اگر رعیت بر والی خود چیره شود یا رئیس حکومت بر رعایا ستم روا دارد، نظام بر هم می خورد و نشانه های ستم و جور آشکار می شود، دستبرد در احکام دین، بسیارشده وجاده های وسیع آداب و سنن، متروک خواهد ماند. از این روی، بر اساس هوی و هوس عمل می شود، احکام الهی تعطیل و بیماری های اخلاقی فراوان می گردد.

البته حاکمان پیش از مردم، و قبل از مدیریت، وظایف مهمتری نسبت به مردم دارند.

حاکمان نه تنها باید خود الگوی مردم باشند، بلکه می بایست مبلغ خوبی ها و درستی ها باشند، زیرا «بر امام وظیفه ای نیست مگر اوامری که از ناحیه خداوند بر دوش او گذارده شده است (این اوامر عبارت است از) رساندن فرامین از راه موعظه و کوشش در نصیحت و خیرخواهی مردم.» ۶

همچنین عدالت ورزی حاکمان نقش پیشگیرانه ای در ناهنجاریهای اجتماع دارد؛ زیرا «عدالت، باعث استواری مردم است» و باعث می شود که تمامی طبقات لیاقت محوری، ارزش محوری و در یک کلام ارزش ها را به جای قدرت و دارایی و وابستگی های حزبی و خویشاوندی بپذیرند و هرکس در به دست آوردن هنجارهای اجتماعی تلاش کند.

۳) امر به معروف و نهی از منکر

رفتارهای نادرست هر انسانی می تواند فراگیر باشد و باعث متلاشی شدن اجتماع گردد. از این روی، نظارت مردم بر یکدیگر از موضوعاتی است که می تواند پیوسته بیماریهای روحی، فکری و اعتقادات نادرست را از پیشانی جامعه بزداید. در خطبه ۱۷۷ نهج البلاغه آمده است:

اگر مردم، آنگاه که بلاها نازل می شود و نعمت ها را از آنها زایل می سازد، با نیت درست، درپیشگاه خدا تضرع کنند و با دل های پرمحبت نسبت به پروردگار، از او درخواست عفو نمایند، مسلماً آنچه از دستشان رفته است باز خواهد گشت و هر مفسده ای را برای آنها اصلاح خواهد نمود.

دراین خطبه، علت انحرافات و مفاسد اجتماعی را نوع رفتار و اعمال افراد دانسته و چون اعمال آدمیان، از انگیزه ها و نیت هایشان سرچشمه می گیرد، باید با تغییر این انگیزه ها به اصلاح جامعه پرداخت. هنگامی که کسانی از روی جهل اقدام به ترک خیر و انجام منکر می نمایند، اگر آگاهان آنان را نهی نکنند، آنان نیز مورد لعن و نفرین الهی واقع خواهند شد.

خداوند گذشتگان را مورد لعن قرارنداد، مگر به خاطر آن که آنها امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند. پس ناآگاهان را به خاطر ارتکاب گناه و تحمل کنندگان گناهان را به خاطر ترک بازداشتن آنها مورد لعن قرارداده است.

۴) آگاهی

از دیدگاه حضرت علی (ع) جامعه نادان و بی بهره از آگاهی، جامعه ای است که زندگان آن مردگان بدبختند؛ زیرا انسان نادان از ارزش های انسانی تهی است. نادانی، مرکز فساد و ظلم بوده و بدترین دردها و سرچشمه شرارت ها و فسادگر است. ۸

آگاهی اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه ابعاد مختلفی دارد که یکی از آنها آگاهی از حقوق فردی و اجتماعی است. هنگامی که شهروندان یک جامعه به حقوق فردی و اجتماعی خود آشنایی داشته باشند و نتایج و عواقب آن را بدانند بهتر می توانند حقوق خود را استیفا نموده و حقوق دیگران را نیز رعایت نمایند. از این روی، امام علی (ع) در سخنان خود برخی از این حقوق را به مردم می شناساند و در خطبه هایی نظیر خطبه ۲۱۶ و خطبه ۳۴ و... آنها را بازگو می نماید.

از دیگر ابعاد آگاهی، شناساندن خطرها و تهدیدها است. امام علی (ع) می فرماید: «هر کس ضرر شر را نشناسد، بر باز ایستادن از آن، توانا نیست. ۹ بنابر این، شناخت آفات و آسیب ها، روشی برای جلوگیری از ناهنجاری های اجتماعی است و بستری است که اخلاق اجتماعی در آن رشد می کند و به بار می نشیند.

۵) گسترش معنویت

همان طور که معنویت و دین داری نقش بسزایی در گسترش اخلاق اجتماعی دارد، بی دینی و فاصله گرفتن از فضیلت های دینی، باعث مشکلات و معضلات اجتماعی می شود. از این روی، امام علی (ع) در حکمت ۱۰۳ نهج البلاغه می فرمایند:

مردم چیزی از امور دینشان را برای اصلاح دنیایشان ترک نمی کنند مگر آن که خداوند آنان را گرفتار امری زیانبارتر از آن خواهد کرد.

دین، نفس سرکش انسان را مهار می کند و برکات و حسناتش را در همه حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... به اجتماع ارزانی می دارد. نقش دین درجوامع گذشته بسیار قابل تأمل و گویای این واقعیت است که هر جا ادیان راستین حضور داشته اند، مساوات و عدالت اجتماعی نیز وجود داشته و این جوامع، از جهل و خرافات که زاینده بسیاری از نابسامانی های اخلاقی است و نیز از تبعیض و تفرقه به دور مانده اند، و امروز نقش دین در پیشگیری از ناهنجاری های اجتماعی برای بسیاری از جامعه شناسان به اثبات رسیده است.

امام علی(ع) در خطبه ۲۳۴ نهج البلاغه دو جامعه دین مدار و بی دین را این گونه با یکدیگر مقایسه می کند:

پس، از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسراییل(ع) عبرت گیرید که چقدر متناسب است حالت ها و چقدر متشابه است نزدیکی مثال ها. در کارشان تأمل کنید در وقتی که متفرق و پراکنده بودند و کسری ها و قیصرها بر آنها ارباب بودند. آنان را از سرزمین های آباد و کرانه های دجله و فرات و دشت های سرسبز ربودند و به بیابان های کم آب و علف و محل وزیدن بادهای سخت و تنگی معیشت روانه ساختند. پس آنان را علیل و مسکین و چراننده ی شتران زخم پشت واگذاردند. پست ترین جاها خانه شان و خشک ترین بیابان ها کاشانه شان بود.

نه به سوی دعوت حقی روی می آوردند تا بدان تمسک بجویند و از گمراهی برهند و نه در سایه الفتی می آرمیدند تا از عزت آن بهره مند گردند. حالت هایشان مضطرب و دست هایشان به خلاف هم در کار و جمعیت هایشان در بلایی سخت و جهالتی استوار پراکنده بود. در زنده به گور کردن دختران و پرستیدن بتان و قطع پیوند ارحام و غارت یکدیگر دست و پا می زدند. پس بنگرید که نعمت های خداوند چگونه بر آنان فرو ریخت هنگامی که پیامبری برایشان برانگیخت؛ پس آنان را به اطاعت خداوند درآورد و با خواندن به سوی خدا آنان را مؤتلف ساخت.

چه سان بال های نعمت و کرامتش را بر سر آنان گسترانید و جویبارهای آسایش و فراوانی بر ایشان جاری شد و ملت اسلام با برکت های خود آنان را الفت بخشید. پس صبح کردند، درحالی که در نعمت ها غرق و در لذت زندگی فراخ شادمان بودند، امورشان در سایه دولت مقتدرشان به سامان آمد و حالشان را در سایه عزت پیروزی آرمید و کارهایشان استوار و روبه راه گردید و سلطنت شان تثبیت شد.

پس حاکم جهانیان و سلطان اطراف و اکناف عالم شدند، کارهای کسانی را به دست راندند که تحت فرمان آنان بودند. نه تیرشان به سنگ می خورد و نه سنگشان سبک می شود ]کسی قدرت در هم شکستن نیروی آنان را نداشت و خیال مبارزه با آنها را در سر نمی پروراند[.

در این خطبه، تفرقه، خواری، بدبختی، نادانی و انجام کارهای ناشایست را رهاورد جامعه بی دین، و اتحاد، برکت، عزت، استواری، قدرت و... را نتیجه دین مداری می داند.

۶) مسخ شدن ارزش ها

فراموش کردن ارزش ها یکی از بسترهایی است که جامعه را به انحطاط می کشاند، چنان که جامعه روزگار حکومت امام علی(ع) نیز به همین گرفتاری مبتلا شد. امام(ع) در خطبه ۳۲ این موضوع را این گونه توضیح می دهد:

ای مردم، در روزگاری کینه توز و پر از ناسپاسی و کفران نعمت ها، صبح کرده ایم که نیکوکار، بدکار به شمار می آید و ستمگر بر تجاوز و سرکشی خود می افزاید.

هنگامی که در یک جامعه ارزش ها مسخ شود، هرج و مرج به وجود می آید، صالحان اجتماع به انزوا رانده شده و ناامنی در تمامی ابعادش فراگیر می شود.

از دیدگاه نهج البلاغه، جامعه ای که ارزش های آن وارونه شود، افراد آن، خود، قربانی رفتارهای ضدارزشی خویش خواهند شد. از این روی، امام علی(ع) در نامه ۳۱ نهج البلاغه، به فرزند خود توصیه می کند:

پسرم! خودت را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار ده. پس آن چه که برای خود دوست داری برای دیگران دوست بدار، و آن چه برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند. ستم مکن، همان گونه که دوست نداری به تو ستم شود، و احسان کن، همان طور که دوست داری به تو احسان شود. برای خویشتن زشت بدان همان را که برای دیگران قبیح می دانی و به همان چیز برای مردم راضی باش که برای خود رضا می دهی.

۷) ایجاد بسترهای اقتصادی

فقر و تهیدستی در هر جامعه ای زاینده بسیاری از معضلات اجتماعی بوده و جامعه را به بیراهه می کشد. امام علی(ع) می فرماید:

«الفقر... مدهشه للعقل»؛۰۱ تهیدستی... عامل وحشت عقل است.

«العسر یشین الاخلاق»؛۱۱ تنگدستی اخلاق را زشت می کند.

«المسکنه مفتاح البؤس»؛۲۱ ناداری کلید نکبت است.

«الفقر داعیه للمقت»؛۳۱ فقر دشمنی و ستیز را در اجتماع پدید می آورد.

در جامعه ای که اقتصاد آن بیمار است، بزهکاری، فساد اخلاق و رذیلت های گوناگونی پدید آید و چنین جامعه ای، به ورطه کارهای زشت و زننده می افتد.

۸) همبستگی ملی

همبستگی اقوام، نژادها و ملیت های مختلف یک جامعه، بستر گسترش اخلاق اجتماعی است، ولی قوم گرایی و قبیله گرایی باعث پراکندگی و سرچشمه اختلافات بسیار است و باعث می شود که شهروندان به جای پیمودن راه های سعادت و کمال، به نزاع و کشمکش بپردازند.

امام علی(ع) در فرازی از خطبه ۷۲- که پس از دریافت خبر هجوم لشکریان معاویه به شهر انبار و غارت اموال مردم ایراد فرمودند یادآور می شوند:

به خدا سوگند، هرگز با قومی در میان خانه اش جنگ نشده است، مگر آن که ذلیل و مغلوب گشته اند. پس شما وظیفه خود را به یکدیگر حواله دادید و همدیگر را سست گردانیدید تا این که اموال شما از هر طرف به غارت رفت و سرزمین های شما از تصرفتان خارج گردید.

پرستش نژاد، قومیت و تاریخ و یا حمایت از رسوم نیاکان، از صفات ناپسند مردم جاهلی بوده که نمی گذاشته آنان رشد کرده، به افق های دوردست بنگرند.

از سوی دیگر، افراد متعصب، پیوسته بازیچه استعمارگران واقع می شوند؛ چنان که امام علی(ع) در خطبه ۴۳۲ به این نکته اشاره می فرماید:

به تحقیق نگریستم و هیچ یک از جهانیان را نیافتم که نسبت به چیزی تعصب ورزد، مگر به خاطر علتی که نادانان را بفریبد و یا به دلیلی که در عقل های سفیهان زیبا جلوه کند؛ در حالی که شما تعصب می ورزید برای چیزی که نه سبب شناخته شده ای دارد و نه علت دانسته ای.

حسین علی مصدقیان

۱- افلاطون، جمهوری ص ۴۱.۱

۲- ارسطو، سیاست، ۲۴.۲

۳- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص ۹۳.۳

۴- همان ص ۲۴.۳

۵- نهج البلاغه نامه ۳.۵

۶- همان، خطبه ۴۰.۱

۷- غرر و درر، ج۱، ص ۳۰.۲

۸- همان ص ۳.۳

۹- همان ج۶ ص ۹۱.۴

۰۱- نهج البلاغه، حکمت ۹۱.۳

۱۱- غرر و درر، ج۲، ص .۹

۲۱- بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۳۵.۳

۳۱- نهج البلاغه، حکمت ۹۱۳.