شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا
مرد خلافکار
مرد شروری با همسرش توی خیابان قدم می زدند. شب از نیمه گذشته بود. وقتی از جلوی یک مغازه طلافروشی رد می شدند، زن یک انگشتری زیبا و گرانقیمت را نشان داد و گفت: چقدر دوست داشتم اون مال من باشه. مرد خلافکار نگاهی به اطراف انداخت و بی آنکه حرفی بزند با یک آجر شیشه ویترین را شکست، انگشتری را برداشت و به زنش داد.
زن خیلی خوشحال شد. به راهشان ادامه دادند. وقتی از جلوی یک مغازه صنایع چرم عبور می کردند، زن مرد تبهکار به یک کت چرم شیک اشاره کرد و گفت: وای که چقدر قشنگه!
مرد شرور گفت: صبر کن و با یک آجر دیگر شیشه ویترین این مغازه را هم شکست و کت را برداشت و به همسرش داد. کمی جلوتر، زن در ویترین مغازه ای دیگر یک جفت پوتین خیلی شیک دید. گفت: وای... که مرد کلامش را قطع کرد و گفت: بسه خانم! فکر کردی من آجر تولید می کنم.
زهره بانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست