یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مقدمات گفتمان توسعه و پیشرفت
توسعه، پدیدهای است که در طول چند دهه گذشته، ذهن اندیشمندان و محققان را به شدت به خود مشغول داشته است. علاوه بر این در بسیاری از کشورهایی که ما امروزه آنها را با نام توسعه نیافته و یا در حال توسعه و هر اسم دیگری مینامیم، دولتمردان و حکام به طریقی خواستهاند وانمود کنند که سعی دارند جامعه وکشور خود را در مسیر توسعه، راهبر شوند. البته نباید از این گفتار چنین برداشت شود که توسعه مسئلهای امروزین و مختص عصر حاضر میباشد. بلکه بشر از ابتدای زندگانی خود به نوعی در پی توسعه و تکامل بوده است و ممکن است در اعصار مختلف از توسعه با عناوین و اصطلاحات مختلفی نام برده شود. چه فلاسفه یونان باستان، که هدف انسان را سعادت و رسیدن به فضایل اخلاقی دانستهاند و چه ادیان آسمانی که رسیدن به سعادت اخروی را کمال مطلوب بشر تلقی کردهاند، به نوعی در پی توسعه انسان و جوامع انسانی بودهاند.
در عصر حاضر عوامل توسعه و پیشرفت کشورهای غربی را هرچه بدانیم و یا هر ایراد و ایرادی را که برای الگوی غربی توسعه عنوان کنیم لاجرم با این پدیده روبرو هستیم که کشورهای موسوم به توسعه نیافته، در پی توسعه میباشند و یا به بیانی بهتر، باید در پی توسعه باشند، چون پدیده توسعه نیافتگی مترادف با فقر، بیثباتی، عقبماندگی فرهنگی و نظایر اینها میباشد. البته تلاشهای زیادی از سوی کشورهای توسعه نیافته انجام شده است و برنامههای مختلفی با هزینههای گزاف به اجرا درآمدهاند ولی چیزی که شاهد آن هستیم این است که به جز در موارد معدود، این تلاشها و برنامهها با شکست مواجه شدهاند و آن چیزی که واضح هست این است که فاصله بین کشورهای به اصطلاح توسعه یافته و توسعه نیافته روز به روز در حال افزایش میباشد.
البته در این مقال در پی آن نیستیم که علل شکست این برنامهها و تلاشها را بررسی کنیم زیرا علل هرچه که باشد، قبل از حرکت در مسیر توسعه باید پیش نیازهایی فراهم شود تا در بستر آن، برنامههای توسعه بتوانند به نتایج مطلوب خود برسند. البته پیش نیازهای مختلفی میتوان عنوان نمود ولی آن چیزی که به نظر نگارنده مهمتر از بقیه میرسد را میتوان در چهار مسئله خلاصه نمود. شناخت، فرهنگ توسعه، برنامهریزی و دولت مقتدر مردمی.
در سطور بعدی، در پی آن هستیم که به یک یک این موارد به طور جداگانه بپردازیم. البته با کمی دقت و تامل میتوان دریافت بقیه مسائلی که به نظر برای توسعه ضروری و لازم میرسد، به نوعی در این چهار مورد نهفتهاند. ذکر این نکته نیز لازم به نظر میرسد که تفکیک حوزههای این مسائل از روی ضرورت بوده است. چرا که در عالم واقع این مسائل رابطه نزدیکی باهم دارند و در تعامل آشکاری باهم به سر میبرند.
برای پرداختن به این مسائل، ابتدا در پی آن هستیم که تعریفی از مفهوم توسعه ارائه دهیم و سپس به شرح پیش نیازهای اساسی توسعه بپردازیم.
● توسعه
از توسعه، تعاریف متعددی به عمل آمده است و افراد مختلف از جنبههای گوناگون، تعاریف گوناگونی از توسعه به دست دادهاند. به محض سخن گفتن از توسعه، اولین چیزی که به ذهن خطور میکند معمولا جنبههای اقتصادی این پدیده است. البته پرواضح است که تفاوت بین جوامع توسعه نیافته و پیشرفته به مراتب از محدوده شاخصهای اقتصادی فراتر میرود زیرا جامعه بشری دارای جنبهها و ابعاد گوناگونی است که در مسیر توسعه ضرورتا تحول و تطور مییابند.
از توسعه از جنبههای مختلف تعاریف متعددی به عمل آمده است از جمله: الف - توسعه دادن یا توسعه یافتن در معنای زیستی و اخلاقی، رشد یک موجود یا یک استعداد را میرساند ب. توسعه به معنای فرآیندی است که طی آن قابلیتها و تواناییهای بالقوه یک شی یا موجود زنده تحقق یافته و آن شی یا موجود زنده به حالت طبیعی وکامل خود در میآید ج. توسعه اجتماعی ضرورتا به معنی بهبود شرایط زندگی، سطح فرهنگ و اهمیت و موقعیت بهتر تمامی جامعه در نظام توزیع قدرت و حیثیت جهانی است.
د. فرهنگ علوم سیاسی نیز تعاریف زیر را آورده است:
۱) بهبود، رشد و گسترش همه شرایط و جنبههای مادی و معنوی زندگی اجتماعی
۲) گسترش ظرفیت نظام اجتماعی برای برآوردن احتیاجات محسوس یک جامعه
۳) فرایند بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی افراد جامعه. البته در علوم انسانی و اجتماعی، دست یافتن به تعریفی جامع و مانع از مفاهیم، بسیار مشکل و تا حدودی ناممکن میباشد ولی از آنجا که در محدوده تحقیق، مفاهیم باید تا حدود زیادی روشن و متمایز شوند بنا به ضرورت باید منظور محقق و پژوهشگر از مفهوم مورد نظر، مشخص شود. منظور نگارنده از توسعه، مجموعه تغییر و تحولاتی است که به طور کلی، تمام سطوح جامعه را در بر میگیرد و روابط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به نحوی تغییر میدهد که جامعه بتواند به نحو مطلوبی پاسخگوی نیازهای افراد خود باشد تا در نتیجه آن، پدیدههایی همچون فقر، بیکاری، بیسوادی، مفاسد اجتماعی، بیثباتی و بیخانمانی و ... به حداقل خود برسد و افراد جامعه به حداقلی از رفاه و سطح زندگی لازم برای زیستن در آرامش و آسایش نسبی برای رسیدن به کمالات و فضایل انسانی دست یابند.
چنان که از تعریف بر میآید توسعه بالضروره با تغییر همراه است. تغییری که تمامی سطوح اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را در بر میگیرد، به طوری که نظام جامعه بتواند به نیازهای روزافزون افراد تشکیل دهنده خود پاسخ دهد. پس توسعه فرایندی آنی و فوری نیست بلکه فرایندی تدریجی و پیش رونده است و تا جامعهای زیست میکند، توسعه نیز از ضروریات آن میباشد. البته هدف از توسعه، مفهوم کاملا مادی آن نیست. بلکه پرواضح است که برای داشتن جامعهای سالم و همراه با فضایل اخلاقی و انسانی، رسیدن به حداقلی از رفاه و ثبات اقتصادی ضروری به نظر میرسد. مسیر توسعه برای کشورهای در حال توسعه، مسیر پر پیچ و خم و مشکلی میباشد ولی از جهتی، با در نظر گرفتن کشورهای پیشرفته غربی، میتوان از تجربیات آنها درس عبرت آموخت و با یک برنامهریزی جامع و آگاهانه، مانع از افتادن به دام مشکلات و مسائلی شد که کشورهای غربی با آنها سر در گریبان هستند.
● شناخت
به نظر میرسد شناخت از مهمترین مسائل در مسیر توسعه و یا هر تحول اجتماعی دیگری باشد. میدانیم که توسعه، مستلزم یک تحول ارادی میباشد. توسعه امری نیست که به جامعه تحمیل شود. بلکه باید جامعه خود به سوی توسعه پیش برود. واضح است هر جامعهای که بخواهد در مسیری حرکت کند، ابتدا باید یک شناخت کلی حاصل کند، از مسیر حرکت و هدف از آن و همچنین شناختی همه جانبه از خود و محیط پیرامون خود. مسئله شناخت از بعد فلسفی به قدری مهم است که اولین نقطه شروع یک فلسفه در تبیین و توضیح جهان میباشد. بر این اساس حکما و فلاسفه پیشین در نگارش متون فلسفی نخست به تحقیق پیرامون اصول و معیارهای شناخت و روش ادراک صحیح میپرداختند. سقراط حکیم یونانی، اولین فیلسوفی است که ملاک سعادت بشری را معرفت و علم قرار داده است.
از شناخت یا معرفت تعاریف مختلفی به عمل آمده است. فرهنگ علوم اجتماعی، شناخت را چنین تعریف میکند: شناخت اصطلاحی کلی است که برای نشان دادن همه جنبههای گوناگون دانستن از جمله ادراک، داوری، استدلال و به خاطر آوردن تفکر و تصور به کار میرود. فرهنگ فلسفی نیز تعریف زیر را ارائه میدهد: شناخت یعنی دریافتن چیزی از طریق حواس یا طرق دیگر و حصول تصور اشیاء.
البته منظور ما در این مقاله، شناخت به آن معنای فلسفی کلمه نمیباشد بلکه شناختی که در امر توسعه میتواند کارگشا باشد شناخت واقعی و علمی میباشد. برای شناخت علمی نیز خصوصیاتی برشمردهاند که به شرح ذیل میباشد:
۱) با امور عینی هماهنگی دارد
۲) امور خارجی را مورد توضیح قرار میدهد
۳) از روش استدلالی استفاده میکند
۴) اصول و مفاهیم کلی را مطرح میسازد و مشاهدات را طبقهبندی میکند و رابطه بین پدیدهها را روشن مینماید
۵) محصول آن شناسایی انسان به حقایق تازه است
۶) قابل تحقیق و بررسی برای همگان است
۷) تحقیق براساس معیار و میزان مشخص میباشد
۸) کیفیت پدیدهها به صورت کمی در آن مشخص شود.
توسعه بالضروره و قبل از همه چیز نیازمند یک شناخت دقیق و همه جانبه میباشد. برای برنامهریزی و حرکت در مسیر توسعه، ابتدا بد نیست به مسائل مختلفی وقوف پیدا کرد از جمله اینکه خود پدیده توسعه را بشناسیم، بدانیم منظور و هدف ما از توسعه چیست؟ چه شاخصههایی را در نظر داریم. البته شناخت کامل مسئله توسعه نیافتگی نیز بسیار مهم است. شناخت دقیق مسائل توسعه و توسعه نیافتگی نیازمند بررسی تطبیقی بین جامعه خود و جوامع پیشرفته میباشد. برای این کار ابتدا باید ویژگیهای جامعه خودی، پیشینه و گذشته آن اعتقادات، سنن و ارزشهای خودی وضع فعلی جامعه، نیازها و مطالبات مردم، کاستیها و نارساییهای آن، امکانات و تواناییهای بالقوه آن و ... را به طور دقیق و کامل شناخت، بعد از شناخت جامعه خودی نوبت به شناخت واقعی جوامع پیشرفته میرسد چون در صورت عدم شناخت درست از جوامع مزبور ممکن است راه افراط و تفریط را بپیماییم یا اینکه جوامع پیشرفته و برنامه و راه و روش آنها را به طور کامل بپذیریم و یا اینکه دستاوردها و داشتههای آنان را به طور کامل طرد کنیم. تجربه نشان داده است که هر دو رهیافت باعث شکست و خسران و تداوم عقب ماندگی بوده است مسلم است. که جوامع پیشرفته به یک ایدهآلها و کمال مطلوبهایی رسیدهاند و از طرفی شکی هم نیست که آنها نیز ضعفها و کاستیهای جدی دارند. برای پی بردن به نقاط قوت و ضعف آنها چارهای جز شناخت دقیق و علمی و عینی نمیماند.
علاوه بر شناخت مسائل فوق، امر دیگری که شناخت آن بسیار ضروری میباشد، شناخت محیط پیرامونی میباشد.
مسلما توسعه در خلا صورت نمیپذیرد و در مسیری که به سوی توسعه پیش میرویم تنها نیستیم بلکه افراد زیادی (جوامع) نیز هستند که همدوش و همراه ما هستند. عدهای جلوتر از ما، عدهای عقبتر و عده بیشتری در کنار ما در حال حرکت هستند. مسلما در این میان تعاملی میان ما برقرار است و ما بر آنها تاثیر گذاشته و از آنها تاثیر میپذیریم. منظور از جملات فوق نشان دادن اهمیت محیط و سیستم بینالمللی است. تلاشهایی که بدون شناخت واقعی محیط اطراف و سیستم بینالمللی صورت میپذیرد به نتیجه مطلوب نخواهد رسید کما اینکه ما در کره خاکی زیست میکنیم، هر کشوری در یک منطقه جغرافیایی و در کنار همسایگان خود زیست میکند. البته امروزه بحث همسایه و غیر همسایه به نظر میرسد کمی کهنه باشد چون با پیشرفت سریع علوم ارتباطات و توسعه فناوریهای ارتباطی (اعم از اطلاعاتی و حمل و نقل) مرزها برداشته شده است و جهان تبدیل به دهکدهای کوچک شده است که تمام جوامع در حال تعامل با یکدیگر میباشند. چه بسا تاثیر یک ابر قدرت در چندین هزار کیلومتر فاصله بر جامعهای از تاثیر یک همسایه کوچک و ضعیف، بسیار بیشتر باشد. امروزه نمیتوان محیط جامعه خودی را بسته نگه داشت و ارتباطات با دنیای خارج را قطع نمود چون چنین امری غیرممکن به نظر میرسد، پس تنها راه چاره تعامل منطقی با محیط پیرامونی میباشد. برای چنین امری شناخت درست و عملی واقعیات محیط پیرامونی از ضروریات محسوب میشود.
البته شناخت محیط پیرامونی و بینالمللی، امری مجزا از شناخت تک تک جوامع میباشد، چون وقتی که جوامع با خصوصیات خاص خود در کنار هم قرار بگیرند باتوجه به خصوصیات و نقاط قوت و ضعف نسبی آنها و تعامل آنها با هم، یک سیستم خاص به وجود میآورند که علاوه بر شناخت جوامع باید آن سیستم بینالمللی را نیز شناخت چرا که برنامهریزی به سوی توسعه بدون شناخت محیط بینالمللی امری بیهوده میباشد. حرکت به مقصد عالی توسعه بدون شناخت محیط پیرامون و سیستم بینالمللی به مانند حرکت گروهی از کوهنوردان میباشد که بدون آگاهی از وضع آب و هوا و حتی فصلی از سال که در آن قرار دارند برای فتح قلهای مرتفع حرکت میکنند و واضح است که این مسئله مخاطرات فراوان و بیشماری در پی دارد در چنین حرکت ناآگاهانهای به سوی توسعه نیز احتمال شکست بسیار میباشد که پیامد آن بروز ناهنجاریهای اجتماعی، از بین رفتن امنیت، ورشکستگی، بدهکاری، بیکاری و فقر روزافزون و بیشتر از گذشته میباشد.
پس باتوجه به توضیحات فوق به نظر میآید که شناخت از بنیادیترین مسائل در توسعه باشد و هر حرکتی به سمت توسعه قبل از شناخت واقعی و علمی همه جانبه، محکوم به شکست میباشد، شناختی که مورد نظر ا ست شناخت علمی و واقعی میباشد که بدون هیچ گونه تعصب، جانبداری و غرضی حاصل شود. شناخت مسئله توسعه یافتگی، توسعه نیافتگی، جامعه خودی، جوامع پیشرفته، هدف توسعه و محیط پیرامون بینالمللی که این شناخت نیز باید از طریق کارشناسان و متخصصان فن به عمل آید که این امر خود مسئله تخصص و شایستهسالاری را پیش میکشد که در جای خود به این مسئله نیز پرداخته خواهد شد.
● فرهنگ توسعه
دومین مسئلهای که به عنوان یکی از پیش نیازهای اساسی توسعه مطرح میشود فرهنگ توسعه است. با اینکه تعاریف متعددی از فرهنگ ارائه شده است ولی مثل بیشتر مفاهیم علوم انسانی و اجتماعی، تعریف جامعی از فرهنگ ارائه نشده است. عدهای از صاحبنظران انسانشناسی معتقدند که باید فرهنگ همواره به عنوان عامل آرمانی و پیشرو در حرکت تکاملی انسان، نقش اساسی را به عهده داشته باشد. کلمه فرهنگ و مترادفهای آن در لغت و ادبیات تمام اقوام و ملل متمدن وجود داشته است و با بررسی این تعاریف میتوان نشان داد که مسئله تکامل انسانی در تمامی این تعاریف مدنظر بوده است. از دید یونسکو فرهنگ کلیت تامی از ویژگیهای معنوی، مادی، فکری و احساسی است که یک گروه اجتماعی را مشخص میکند. فرهنگ نه تنها هنر و ادبیات را در بر میگیرد بلکه شامل آیینهای زندگی، حقوق اساسی نوع بشر، نظامهای ارزشی، سنتی و باورها است. همچنین دایره المعارف روسی، فرهنگ را چنین تعریف میکند: فرهنگ مجموعهای از دستاوردهای جامعه در زمینه پیشرفتهای مادی و معنوی است که از سوی جامعه مورد استفاده قرار میگیرد و شامل سنتهای فرهنگی است که در خدمت پیشرفت آتی بشریت قرار دارد.
فرهنگ در زندگی انسان و جوامع انسانی نقش بسیار مهمی را برعهده دارد. در حقیقت زندگی بدون فرهنگ همان زندگی بیمعنی و دور از تعقل و خرد و احساسات عالی انسانی است. به طور کلی میتوان گفت که فرهنگ هر جامعه عصاره و جانمایه آن جامعه میباشد و نشان دهنده خصوصیات و روحیات فردی و جمعی از افراد تشکیل دهنده آن میباشد. در بسیاری مواقع فرهنگ مسیر حرکتی جامعه را مشخص میکند در امر توسعه، فرهنگ نیز نقش بسیار مهم و اساسی را ایفا میکند. میدانیم که هر توسعهای مستلزم تغییر است و توسعه بدون تغییرات عمیقی که در ساختارهای اجتماعی - فرهنگی به وجود میآورد، عملی نخواهد شد. نیروی محرک اصلی این تغییرات، همان فرهنگ جامعه میباشد. فرهنگ جامعه است که تعیین میکند که آیا باید جامعه در جهت کمال مطلوبها حرکت کند و یا حالت رکود و سکون را به خود بگیرد. فرهنگ در بعد معنوی آن به طور کلی نشان دهنده جهانبینی و نوع دید افراد جامعه میباشد. نشان میدهد که افراد جامعه چه نوع دیدی نسبت به جهان اطراف خود دارند حتی نشان دهنده و تعیین کننده نوع شناخت افراد نیز میباشد، اینکه چه رابطهای بین خود و طبیعت احساس میکنند.
چه رابطهای بین خود و افراد جامعه میتواند باشد. آیا افراد پذیرنده تغییرات اجتماعی هستند و یا در مقابل تغییرات مقاومت میکنند. البته منظور از افراد، تمامی مردم میباشند و همچنین افرادی که در سلسله مراتب حکومتی هستند.
در فرآیند توسعه، فرهنگ توسعه بسیار مهم میباشد و نقش خود را نیز نشان داده است به عنوان مثال، کره جنوبی، تایوان و سنگاپور به عنوان نمونههای بارز توسعه اقتصادی در جهان سوم شناخته شدهاند. بسیاری از تحلیلگران یکی از علل مهم در سرعت و کیفیت رشد و توسعه این کشورها را بافت فرهنگی آنان دانستهاند. اصول فرهنگی این کشورها، نیازهای لازم فرهنگ توسعه اقتصادی را میسر ساخته است. در مورد خود کشورهای پیشرفته غربی قبل از آنکه انقلاب صنعتی توسعه یابد فرهنگ طبعیتگرایی محاسبه و آیندهنگری گسترش یافت.
پس میتوان به این نتیجه رسید که در فرایند حرکت به سوی توسعه باید فرهنگ توسعه مطلوب را نیز به دست آورد البته فرهنگ توسعه نیز مثل خود مقوله فرهنگ تا حدود زیادی مختص هر جامعهای میباشد ولی با این حال میتوان به طور کلی خصوصیات فرهنگ توسعه را برشمرد. فرهنگ یعنی نوع دید و نگرش کلی جامعه از انسان، جهان و طبیعت، خصوصیات اجتماعی و فکری افراد جامعه و سنن و آداب زندگی جمعی؛ فرهنگ توسعه نیز چیزی جز خارج از فرهنگ جامعه نیست بلکه مشخصهها و عناصری از فرهنگ کلی جامعه میباشد که امکان پیشروی و تغییر و تحول مطلوب را به جامعه میدهد. دکتر محمود سریعالقلم در رابطه با فرهنگ توسعه، از فرهنگ علمی صحبت میکند و در رابطه با فرهنگ علمی از انسانهایی صحبت میکند که تعداد آنان و یکپارچگی رفتارشان، فرهنگ علمی یک جامعه را ایجاد میکند (علم به معنای شناخت هستها) و ویژگیهای انسان علمی را تفکر، تولید، استنباط، شخصیت و اخلاق علمی، بر میشمارد.
● برنامهریزی
اصولا تصور توسعه بدون یک برنامه جامع و کامل امری غیرممکن میباشد معرفنظر از چگونگی پیشرفت و توسعه کشورهای غربی و آیا اینکه اینها با یک برنامه جامعه و از پیش تهیه شده به این سطح از پیشرفت رسیدهاند یا نه؟ جوامعی که امروزه به عنوان توسعه نیافته شناخته میشوند چارهای جز این ندارند که با برنامه و حساب و کتاب قبلی، عمل کنند چون مشاهده میکنیم که حتی در زندگی شخصی نیز بدون داشتن یک برنامه همیشه دچار نوع سردرگمی خواهیم بود و موفقیتی کسب نخواهیم کرد و اینکه بدون یک برنامه آگاهانه، از منابع مادی و معنوی جامعه نخواهیم توانست به نحو مطلوبی استفاده کنیم و این منافع به هدر خواهند رفت. به نظر میرسد که ضرورت برنامهریزی در جوامع در حال توسعه، امری قطعی و یقینی باشد، پس باید ابتدا برنامه و برنامهریزی را تعریف نماییم و سپس به شناسایی یک برنامه خوب توسعه، بپردازیم.
فرهنگ بزرگ علوم اقتصادی، برنامهریزی را طراحی یک سلسله فعالیتهای پیوسته و هماهنگ میداند. فرهنگ علوم اجتماعی نیز تعریف زیر را از برنامه ذکر میکند: به طور کلی یک برنامه، مجموعهای از امکانات خاص و گزینش وسایلی چند بر پایه استدلال و انتظام برای وصول به یک هدف یا اجرای یک طرح را در بر میگیرد فرهنگ علوم سیاسی، برنامهریزی را باتوجه به مفهوم برنامه تعریف میکند. این فرهنگ برنامه را مجموعهای از امکانات ویژه و گزینش وسایلی چند بر اساس استدلال و انتظام و به منظور نیل به یک هدف تعریف میکند و برنامهریزی را تمام فرایندی میداند که از آماده کردن یک برنامه آغاز میشود و با اجرا و به کار انداختن عملی وسایل برای تحقق آن ادامه پیدا میکند. فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد، نیز هرگونه تلاش جهت دستیابی به یک هدف از طریق هدایت مرکزی را برنامهریزی میداند.
باتوجه به تعاریف فوقالذکر میتوان برنامهریزی را فرایندی تعریف کرد که باتوجه به امکانات و منابع موجود فعالیتهای جمعی را به طور منظم و ضابطهمند، درجهت رسیدن به اهدافی از پیش تعیین شده، هدایت میکند. تعریف ارائه شده را میتوان به فرایند توسعه تطبیق داد یعنی عناصر تعریف را در رابطه با توسعه تبیین نمود بر این حسب، منظور ما از امکانات و منابع موجود تمامی منابع طبیعی و انسانی موجود در جامعه میباشد که آنها را میتوان در جریان یک برنامه منظم به کار انداخت و از آنها در جهت نیل به اهداف بهره برد. مسلما هر جامعه باتوجه به شرایط جغرافیایی آب و هوا، وسعت و خصوصیاتی از این قبیل دارای منابع طبیعی خاصی میباشد. کشورها باتوجه به قرار گرفتن در ناحیه جغرافیایی خاص، آب و هوا و منابع زیرزمینی و رو زمینی خاصی دارند. همچنین موقعیت جغرافیایی نیز از لحاظ ژئوپلیتیکی نیز تعیین کننده میباشد پس کشوری که از لحاظ ژئوپلیتیکی در یک منطقه مهم و ویژهای قرار داد باید این امر را نیز در برنامه خود لحاظ کند و از موقعیت استراتژیکی خود نیز در جهت مطلوب استفاده کند. از نظر منابع انسانی نیز برنامهریزی باید طوری باشد که از استعدادها و تواناییهای بالقوه انسانی بهترین و بیشترین استفاده به عمل آید.
در امر توسعه فعالیتهای فردی باید طوری انجام گیرد که علاوه بر تامین نسبی منابع فرد برایندجمعی آنها طوری باشد که در کل به سود و نفع کل جامعه باشد. باید در این مورد تلفیقی منطقی بین منافع فردی و جمعی صورت گیرد که نه سود شخصی افراد باعث لطمه به سود همگانی شود و نه فرد در این میان قربانی شده و متضرر گردد. منظور از نظم و ضابطهمندی این است که برنامه باید بتواند افراد جامعه را به سوی کار جمعی و گروهی سازمان یافته سوق دهد و روحیه مشارکت فعال را در بین تمامی اقشار جامعه و یا لااقل در بین اقشاری که به طور مستقیم با مقوله توسعه در ارتباطند همچون متخصصین. اندیشمندان و تکنسینها به وجود آورد. اهدافی هم که برای توسعه در نظر گرفته میشوند به طور کلی میتوان عبارت از رشد علمی و تکنولوژیکی جامعه، رفع فقر و بیکاری، حل معضلات و نابسامانیهای اجتماعی، ایجاد امنیت در تمامی حوزهها (جانی، مالی، شغلی، اقتصادی)، بهبود استانداردهای زندگی و به طور کلی رسیدن به یک حداقلی از رفاه اجتماعی برای اکثریت جامعه با حفظ و تقویت معیارهای اخلاقی و فرهنگی همراه با حفظ حیثیت و پرستیژ جامعه در سطح جهانی، عنوان کرد.
در امر برنامهریزی باید به شدت از اهداف بلندپروازانه دوری نمود و معیارهای دست یافتنی را مدنظر قرار داد.
همچنین برنامهریزی باید توسط کارشناسان صورت گیرد. برنامهریزی برای توسعه باید به صورت جامع باشد و تمامی جنبههای زندگی اجتماعی را در بر گیرد. اولویتبندی مطلق در امر برنامهریزی توسعه، بسیار اشتباه میباشد (به عنوان مثال، ابتدا توسعه اقتصادی سپس سیاسی یا بالعکس) یا آنکه در امر برنامهریزی باید به مسائلی به صورت فوری، پرداخت ولی اولویتبندی در کل نسبی میباشد و در نهایت یک برنامه جامع باید توسعه در تمامی حوزهها از قبیل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... در موازات هم مدنظر قرار گیرند تا توسعهای پایدار و متوازن صورت پذیرد.
دولت مقتدر مردمی
آخرین عنصری که از پیش نیازهای اساسی توسعه میتوان نام برد دولت مقتدر مردمی میباشد. از دولت مانند دیگر مفاهیم علوم سیاسی تعاریف متعددی ارائه شده است. بدون پرداختن به این تعاریف متذکر میشود که هنگام به کار بردن این کلمه غالبا تصویری کلی در ذهن ایجاد میشود که برای منظور ما کافی است یعنی کلیت نظام سیاسی و حکومتی که متشکل از قوای سه گانه مجریه، مقننه و قضائیه میباشد جزء دوم نام این دولت یعنی مقتدر مردمی به خصوصیات دولت و نظام سیاسی مذکور میپردازد. منظور از مقتدر این میباشد که دولت بتواند امنیت داخلی و خارجی را تامین کند و بستری امن در داخل برای فعالیتهای افراد جامعه فراهم کرده و امنیت را در مرزهای کشور تامین نموده و بتواند به دفاع مادی و معنوی از حیثیت و منافع کشور در عرصه خارجی و بینالمللی بپردازد. منظور از مردمی بودن دولت و حکومت این است که کلیت نظام سیاسی برآمده از مردم و برای مردم باشد یعنی نظامی باشد که توسط مردم بر روی کار آمده باشد و مشروعیت و مقبولیت لازم مردمی را داشته باشد. کارگزاران نظام مورد اشاره باید توسط مردم انتخاب شوند و از حمایت مردمی برخوردار باشند.
همچنین توجه به منافع مردم و جامعه باید در صدر اولویتهای چنین نظامی قرار داشته باشد. کارگزاران چنین نظامی علاوه بر اینکه باید خود را وقف جامعه و مردم خود بنمایند همچنین باید دارای آگاهی و تواناییهای لازم برای اداره جامعه و پیشبرد امر توسعه باشند و از تخصص و دانش کافی و لازم برخوردار باشند.
چنین دولتی باید بتواند رابطه منطقی و عاقلانهای با جهان خارج در جهت حفظ موجودیت و تامین امنیت و منافع خودی برقرار کند. یکی از مهمترین خصوصیات این دولت گردش آزاد نخبگان میباشد تا شایستگان به راحتی بتوانند وارد چرخه قدرت شوند و نوعی نظام شایستهسالاری برقرار شود. همچنین توجه به امر تخصص بسیار مهم میباشد چرا که در مسیر توسعه، متخصصان و کارشناسان میتوانند مهمترین نقش را بر عهده داشته باشند. باید در نظر داشت در کشورهای توسعه نیافته اغلب مردم در سطح سواد پایینی قرار دارند، فقر و بیکاری به شدت شیوع دارد و مردم عادی به قدری در گیر مسائل و مشکلات روزمره و تامین معیشت خود میباشند که نمیتوان توقع و انتظار زیادی از آنان داشت. پس در این میان نقش نخبگان و اندیشمندان و متخصصان در تمامی زمینهها برجسته میشود و باید آنها بیشترین تلاش و کوشش را از خود مبذول دارند تا جامعه بتواند در مسیر پیشرفت و توسعه گام بردارد و این وظیفه دولت مردمی است که در تعیین سیاستها و اولویتها، بیشترین اولویت را به نظرات اهل فن و متخصصین، قائل شود و در جهت تامین منافع جامعه و مردم تا حد امکان ملاحظات سیاسی و شخصی را کنار بگذارد و این مفهوم واقعی دولت مردمی است.
چنین دولتی باید با استفاده از متخصصین و کارشناسان در تمامی زمینهها و با در نظر گرفتن اهداف و منافع کلی جامعه و مردم به یک برنامهریزی جامع و کامل در جهت حرکت به سوی توسعه و پیشرفت گام بردارد. البته منظور ما تسلط دولت بر تمامی امور جامعه نمیباشد بلکه منظور در مراحل بعدی بیشتر نوعی نظارت همه جانبه یک دولت مردمی و روشن بین بر امور جامعه میباشد تا از لجام گسیختگی و بینظمی و سوء استفاده از منابع جامعه جلوگیری کند. باید در نظر داشت که حرکت بدون هماهنگی و انسجام به توسعه نخواهد انجامید و حتی ممکن است نوعی بینظمی و هرج و مرج را در کشوهای توسعه نیافته در پی داشته باشد. پس وقتی ضرورت یک رهبری واحد و انسجام بخش احساس میشود این نقش را به چه فرد یا افراد و یا گروههایی باید محول نمود. مسلم است که دولت مردمی مقتدر میتواند بهترین بهرهوری و کاربرد را در داشته باشد، چنین دولتی با در نظر داشتن منافع جامعه و با استفاده از متخصصان باید ابتدائا چرخ توسعه و پیشرفت را به حرکت در آورد و سپس در ادامه مسیر، مانع از خروج از مسیر و ناهنجاری و بینظمی شود.
● جمعبندی:
باتوجه به مطالب ذکر شده باید گفت که در مسیر توسعه، شناخت علمی و واقعی فرهنگ توسعه، برنامهریزی جامع و کامل و دولت مقتدر مردمی مهمترین پیش نیازها میباشند و تا این عوامل در کنار هم و در ارتباط و تعامل باهم به وجود نیایند انتظار توسعه و پیشرفت جامعه انتظاری بیهوده و سادهلوحانه خواهد بود.
البته باید در نظر داشت که این عوامل در کنار هم مفهوم واقعی خود را پیدا میکنند چون برنامهریزی جامع در جهت توسعه بدون یک شناخت واقعی و علمی همه جانبه امکانپذیر نخواهد شد و یا اینکه بدون به وجود آمدن بستری مناسب از لحاظ فرهنگی هرگونه تلاش در جهت توسعه خود به خود محکوم به شکست میباشد. پس مشاهده میشود که یک برنامهریزی جامع و کامل همراه با شناخت علمی و واقعی از جامعه خودی و دنیای خارج و در بستری مناسب از لحاظ فرهنگی، که توسط دولت مردمی مقتدر، انجام شده و در ادامه مسیر هدایت و نظارت میشود تضمین کننده توسعه جامعه میباشد.
دوباره خاطرنشان میشود که این عوامل باید همگی در کنار هم باشند و بدون وجود یکی از اینها، حرکت در مسیر توسعه ممکن نمیباشد. در این جهت باید با تقویت و گسترش نظام آموزشی و پرورشی به تربیت متخصصان و اندیشمندان همت گماشت و با استفاده از تعلیمات رسمی و همچنین رسانههای جمعی بستر فرهنگی لازم را مهیا نمود و سپس با استفاده از همان متخصصان و کارشناسان به یک شناخت عینی و واقعی رسید و باتوجه به آن شناخت، برنامهریزی لازم صورت پذیرد و با نظارت و پشتیبانی دولتی مقتدر و مردمی به تدریج حرکت به سوی توسعه و پیشرفت آغاز شود.
البته لازم به ذکر است که هیچکدام از این عوامل را نمیتوان از نظر زمانی بر بقیه مقدم دانست چون اینها در طول هم بوده و باید همزمان به همه اینها پرداخته شود و از طرفی هرچه بیشتر پیش میرویم زمان به ضرر کشورهای توسعه نیافته میگذرد و فاصله بین جوامع توسعه یافته و نیافته لحظه به لحظه بیشتر میشود. این را هم باید در نظر داشت که توسعه امری بسیار پر پیچ و خم و فرایندی سخت و طاقتفرساست. پس برای اینکه از قافله پیشرفت و توسعه عقب نمانیم باید آماده شویم و همین امروز قدم در راه بگذاریم چرا که فردا دیر است.
یعقوب نعمتی وروجنی
کارشناس ارشد علوم سیاسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست