یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

گمشده در هزار توی جزئیات بی فایده و فاقد داستان


گمشده در هزار توی جزئیات بی فایده و فاقد داستان

نگاهی به سریال تلویزیونی «وضعیت سفید» اثر حمید نعمت الله

شاید لازم باشد پیش از هر چیز به یک نکته نسبتا قابل توجه درباره سریال تلویزیونی «وضعیت سفید» اشاره کنیم که این روزها به شکل دهشتناکی بخش قابل توجهی از مخاطبان عادی و معمولی را مرعوب خود کرده است.

و این دقیقا نکته ای است که در بحث نقد و تحلیل وضعیت سفید از مباحث اصلی و شاید هم بتوان گفت مهم ترین نکته به شمار می آید و آن اینکه خیلی از تماشاگران عادی و حتی خیلی از کسانی که دچار توهم منتقد بودن هستند به شکل عجیب و غریبی مرعوب یک سری از نکات ساختاری این سریال شده اند و آن چیزی نیست جز حجم انبوه و غیرعادی و فراوان و فوق العاده جزئیات مورد توجه قرار گرفته و بزرگنمایی شده در این سریال به نحوی که می توان گفت اساس وضعیت سفید عبارت است از پرداخت موشکافانه یک سری جزئیات.

حالا این جزئیات می تواند در بخش ها و قالب های مختلفی ظهور و بروز داشته باشد از تیپ سازی ها و ادا و اطوارهای عجیب و غریب گرفته تا نوعی اکتیویته منتشر در دکور، صحنه آرایی، دیالوگ و چیزهای دیگری از این نوع. اما سؤال اساسی این است که این همه تلاش و دقت ظاهری در خدمت چیست یا کیست؟ بناست کدام داستان را به پیش ببرد کدام شخصیت پردازی را به سامان برساند و کدام فضای دراماتیک را به سرانجام منتهی سازد.

اینها مهم ترین نقدها و سؤالاتی است که درباره فیلم وضعیت سفید مطرح است که تا بدین جای کار هیچ پاسخی از کارگردانی و میزانسن سریال و فیلم نامه اش دریافت نکرده است.

وضعیت سفید سریالی است که داستان به معنای درست و جامع و مانع کلمه ندارد و جزئیات به شکلی رها و بی چفت و بست در آن پراکنده اند و به عبارت دیگر نه سر و تهی دارند و نه حتی به شخصیت پردازی آدم های داستان آن طور که باید و شاید یاری می رسانند.

ما با یک سریال رو به رویم پر از آدم های مختلف و با آدم های به شدت اغراق شده و با حرکات و سکناتی شدید گل درشت و بی مبنا. در وضعیت سفید پراکندگی همه عناصر که به نوعی در ساختار اثر مدخلیت دارند بدون انتظام و استحکام مورد نیاز و به شکلی بدون پشتوانه و صرفا بر مبنای فضای ذهنی شکل گرفته در یک اتمسفر واقع شده در خلأ به پیش می روند و به عبارت دیگر باید گفت عناصر ساختاری این مجموعه نخواسته و یا شاید هم نتوانسته در خدمت یک کل واحد و یک مفهوم یگانه بر وجه یک موقعیت دراماتیک منسجم شکل بگیرد.

زورآزمایی مرعوب کننده کارگردان و دستیار نویسنده اش در پرداخت ظاهرا جذاب و خیره کننده جزئیات بی آنکه فایده ای به یک کلیت منسجم برساند و بتواند در خدمت مصداق داستان گویی سریال درآید صرفا تبدیل شده است به یک چالش پرتکاپو و تلاشمند که البته به فرجام درست و شکل و شمایل قابل دفاعی منجر نشده است.

اساسا استفاده از پیشوند سریال برای مجموعه تلویزیونی وضعیت سفید کار اشتباهی است؛ چرا که قسمت های مختلف این مجموعه تقریبا رابطه قابل توجه و جدی با بخش های قبلی و بعدی خود ندارد به طوری که دیدن هر یک از این قسمت ها به تنهایی و دنبال نکردن سایر بخش ها موجب پدیدآمدن اتفاق خاصی نمی شود و این برای یک سریال تلویزیونی به معنای درست و جامع و مانع کلمه یک فاجعه است.

بگذریم از این نکته که سریال در عین ادعاهای زیادی که دارد و بناست وجه عرفانی و معنوی یکی از خطیرترین و حساس ترین و مهم ترین فرازهای تاریخ معاصر این سرزمین یعنی جنگ هشت ساله را به تصویر بکشد، ابدا توجه و تمرکز قابل دفاعی در این زمینه ندارد و به نظر می رسد بیشتر کارکردهای تصویری پراکنده یک معده بزرگ خانوادگی را مدنظر قرار داده تا چیزها و ادعاهای دیگر را.

وضعیت سفید از این جهات و نیز به لحاظ اینکه فاکتورهای اصلی دراماتیک را به شکلی پاره پاره و گسسته دچار تنزل و ابتذال کرده است سریال ناموفقی است و در کارنامه حمید نعمت الله با عنوان اولین ساخته تلویزیونی اش نقطه نامطلوبی به شمار می رود کارنامه ای که در آن آثار بزرگ و ارزشمندی همچون بوتیک و بی پولی را می توان یافت.

اگر مرعوبیت منتشر در فضای مواجه با سریال وضعیت سفید اجازه دهد و تأمل و تفکر و تحلیل و نقد درست و مبنایی جای جوگیر شدن های معمول این روزها را بگیرد در نوشتارهای آتی نیز بازهم به این اثر متوسط رو به ضعیف تلویزیونی خواهیم پرداخت.