چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
قیصر را مصادره نکنید
مرگ قیصر هر چند که شگفت باشد از حیات او شگفتانگیزتر نبود و آنان که از مرگ نابهنگام او شگفتزده شدهاند، حیات شگفتانگیزتر او را از یاد بردهاند و دریغ از شاعری، در جایی که مرگ از زندگی سهلتر باشد.
قیصر بالندهترین شاعر نسل انقلاب اسلامی بود و این صفت در اینجا تنها معنایی تاریخی دارد و نه اعتقادی؛ بدین معنا که شاعری از نسل انقلاب اسلامی است که به صورت حرفهای از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بدینسو شعر گفته باشد و قیصر امینپور نه تنها این چنین، که برترین این شاعران بود که آمده بودند تا شکاف تاریخی میان ملت و دولت را با شعر پر کنند و انقلاب به عنوان صورتی از کنش سیاسی که منشا قدرت را در ملت میجست فرصتی مناسب برای خلق شعری نو بود. شعر نو در قالب گرچه سالها قبل همزمان با ظهور رضاخان در شکل شعر نیمایی ظهور کرده بود اما به دلیل همسویی فکری نوگرایان ادبی و نظام پهلوی در عمل شعر شبه مدرن ردایی برازنده دولت شبه مدرن شده بود. حتی سوسیالیسم خفته در شعر نو که شاعران آن را در تقابل با سلطنت پهلوی قرار میداد از عوارض و علایم همان شبه مدرنیسم پهلوی بود که در شعر شاعرانی چون احمد شاملو و فروغ فرخزاد تبلور مییافت و آنان با وجود مرزبندی سیاسی با حکومت پهلوی در افق فلسفی و جهانبینی دینی (لایسیزم) با این نظام سیاسی همرای و همراه بودند. بدین معنا هم شعر کهن و هم شعر نوین، اشعاری در خور نظامهای سیاسی عصر خود بودند: شعر کهن، شعری سنتی بود؛ شامل قصیدههایی در مدح شاهان و مرثیههایی در فراق امامان و غزلهایی که نمیدانیم صلت کدام قصیده بودند. شعر کهن گاه در مقام حماسه احیاگر یک ملت بود و گاه در جایگاه تصوف تنها کلامی که ابزار بیان سخن بود و قلههای شعر فارسی فردوسی و مولوی از این دسته بودند. با وجود همه این تفاوتها اما شعر کهن ایدئولوژی سیاسی واحدی داشت: دفاع از سنتهای سیاسی همچون سلطنت و ولایت و امامت و شرافت و اشرافیت که تنها اشکال زیست سیاسی در تاریخ ملی و دینی ایران بودند. شعر در این زمان هنری بود که در دربار رشد میکرد یا بر منبر. قصیدهها شعر رسمی دربارها بودند و مرثیهها شعر محبوب منبرها. در این میان سر حماسهها بیکلاه بود که سلطان محمود غزنوی به جای سی هزار دینار طلا، سی هزار درهم نقره به ابوالقاسم فردوسی داد و غزلسرایی هم کار بیمزد و منتی محسوب میشد که عشاق باید خرج عشق خویش میکردند. اما بازار قصیده و مرثیه داغ بود. قصیده شعر دولتی بود و مرثیه شعر ملی و ملت همان امت محمد بود و شیعه علی...
شعر نو اما شورش مدرنیته بود علیه سنت که از قالب شروع کرد و به محتوا رسید. همزمان با انقلاب مشروطه و تغییر نظم و نظام سیاسی، در شعر هم انقلابی رخ داد که اگر شاعری بر همان روال باقی میماند ناصرالدین شاه قاجار هم شاه بود و هم شاعر. اما شاعر نو شاعری بود که یکسره بر حکومت باشد نه با حکومت. شعر، هنر انقلاب بود. انقلاب مشروطه که جهانبینی تازهای آورده بود و انسان را در جهان تنها میدید و نسبتی با سلطنت و اشرافیت نداشت و میل به مشروطیت و جمهوریت داشت. شاعرانی چون عارف قزوینی و میرزاده عشقی در زمره اولین شاعران نوپرداز بودند که چندی قالبهای کهنه را برای بیان معانی نو به کار بردند و شعر ملی و میهنی را از معنای دینی آن در مرثیهها و حماسهها جدا کردند و ملت را بر جای امت نشاندند و چون شاعران پس از آنان این کالبد را برای آن روح تازه، رنجور و ناتوان دیدند قالبها را هم شکستند و شعر نو را ساختند. گرچه نیما یوشیج (علی اسفندیاری) شعری در منقبت امیرالمومنین علی(ع) هم سروده یا مهدی اخوان ثالث سعی در بازتولید ایران باستان در شعر نو کرده است اما رویکرد شعر نو به جهان و انسان یکسره متفاوت از نگاه شعر کهنه بود. در شعر کهن اشاره به جهان طبیعت کنایت از اقرار به قدرت خالق متعال بود: «به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست» اما در شعر نو طبیعت تنها نماد زیبایی و زندگی است یا تلخی و غم بدون اشاره به هیچ مفهومی برخاسته از برهان علیت یا برهان نظم یا سایر براهین اثبات وجود باری. شاعران شعر نو حتی در بازتفسیر شعر کهن از جمله شعر حافظ و خیام سعی در تعمیم جهانبینی فلسفی و مادی خود به شعر سنتی داشتند و انسانگرایی مدرن را به اعماق سنت میبردند و بهتر از غزل و رباعی برای تجلیل خود مصداقی نمییافتند. شعر نو البته گاه سویههای معنوی مییافت: در اشعار واپسین فروغ فرخزاد یا شعرهای سهراب سپهری؛ اما این معنویت مستقل از شریعت بود و نسبتی با سنت نداشت و اگر هم نگاهی به سنت داشت آن سنت، سنت ایرانی و اسلامی نبود، سنت شرقی و بودایی بود.
شعر نو اما در موضعگیری سیاسی گاه شعر انقلابی بود. در نقد دیکتاتوری پهلوی و سرمایهداری دولتی و امپریالیسم غربی که بر ایران آن زمان تحمیل میشد. گروهی از این شاعران در سطح مجادلات سیاسی میماندند و به دلیل کوتاهی عمر و باختن جان (نه در مقام شاعر که در جایگاه چریک) موفق به فتح قلههای شعری نمیشدند و بیشتر به سبب اعتقادات سیاسی خود به شاعرانی نامور تبدیل میشدند و گروهی دیگر گرچه از منظر شکاف سیاسی، اپوزیسیون محسوب میشدند اما با برجسته کردن پیوند فکری خود با حکومت سعی میکردند از مزایای لائیک بودن بهره ببرند و حیات شعری خود را تا فتح قلههای شعری ادامه دهند. خسروگلسرخی شاخص گروه اول و احمد شاملو شاخص گروه دوم بود که نظام پهلوی در برخورد با آنها در وضعیتی متناقض بهسر میبرد. از سویی او را همسوی خویش مییافت و از دیگر سو اختلاف نظری سیاسی با شاملو را احساس میکرد. این تناقض با وقوع انقلاب اسلامی به شاعران نوپرداز منتقل شد. آنان از لحاظ فلسفی لائیسیته پهلوی را بر همبستگی دین و دولت پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ترجیح میدادند اما از نظر سیاسی سالها با حکومت پهلوی مخالفت کرده بودند. اکنون حکومتی را بر سر قدرت میدیدند که درست در نسبت عکسی با شعر نو قرار داشت. حکومتی که از اعماق سنت برآمده بود و سعی در بازسازی سنت براساس مناسبات عصر جدید داشت. نه شاعران کلاسیک انجمنهای شعری کهن را شاعر انقلاب اسلامی میدانست و نه شاعران نوپرداز را شاعر خویش میدانست. تلاش بیهوده شاعران شعر نو برای تغییر مسیر انقلاب اسلامی از مسیر حکومت اسلامی و ایجاد حکومت سوسیالیستی به فاصله ایشان از نظام جدید افزود و قاعده «هر نظامی شاعرانی خاص خود میخواهد» تکرار شد. شاعران انقلاب اسلامی در چنین شرایطی متولد شدند. ابتدا سایه افرادی همچون محمدحسین شهریار و مهرداد اوستا بر آنها افتاده بود. شهریار مهمترین شاعر کلاسیکی بود که پا به پای انقلاب آمده و در مدح و وصف آن قصیده سرود. شاعران انقلاب اسلامی در آغاز گمان میکردند به دلیل نسبت سنت و شعر سنتی میتوانند به قالبهای سنتی شعر دل ببندند اما نیم قرن نوخواهی در شعر ایشان را ناگزیر از نوگرایی کرده بود. اولین تلاشهای شعری نسل انقلاب با شورش علیه سنتهای شعری عصر جدید آغاز شد. آنان از میان شاعران نو تنها سهراب سپهری را میپذیرفتند که نشانی از خداوند در شعر داشت ولو خدای ادیان آسیایی و اگر فروغ فرخزاد زن نبود همتای جلال آل احمد ستوده میشد به سبب «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» اما احمد شاملو بزرگترین هماورد شعری نسل انقلاب بود. شاعری که استاد شعر نو بود، استاد قالب و استاد مضمون، استاد ظاهر و استاد باطن، خالق شعر سپید و مدافع شعر مادی.
تلاش شاعران انقلاب اسلامی برای بازتولید سهراب سپهری در شعر انقلاب به گونهای بود که شاعر ناکام سلمان هراتی نه تنها چون او شعر میگفت بلکه چون او به مرگی زودرس درگذشت و همچون جلال آل احمد مرگش در هالهای از راز فرو رفت. چهره دیگر شعر انقلاب اسلامی سیدحسن حسینی بود. شاعری که در آغاز بر شاعران عرب چون نزار قبانی به دلیل تغزل میشورید و در پایان در تجلیل از او رسالهها نوشت و دیگر شاعر این نسل قیصر امینپور بود که از آغاز شعر نو را به عنوان قالب اصلی شاعری خویش برگزید. نسل انقلاب اسلامی در شعر میان هرولهای ناگزیر گرفتار آمده بود. آنان دست خدا را در کار خلق جهان میدیدند و شعر نو را به عنوان قالب شعری خود برگزیده بودند. قالبی که برای شعری دیگر و جهانبینی دیگری انتخاب شده بود. کار پیران شعر انقلاب آسانتر بود شاعرانی چون مهرداد اوستا، حمید سبزواری و نصرالله مردانیشعر انقلاب را در قالب کهن ریختند و میان ذهن و زبان خود تضاد و تناقضی نمیدیدند. اما شاعرانی مانند قیصر امینپور و سیدحسن حسینی دچار هرولهای شگفت بودند. با پایان دهه اول انقلاب اسلامی و ورود جمهوری اسلامی به عصر جدید، مسالهای دیگر به مسائل شعر انقلاب افزوده شد: شعر کهن، شعر حکومتهای کهنه بود و شعر نو، شعر حکومتهای مدرن. شعر کهن کمتر در برابر حکومتهای کهنه قرار میگرفت و اگر هم مقابل حکومت میایستاد از قصیده به هجویه تبدیل میشد و شعر نو بیشتر در برابر حکومتهای نو قرار میگرفت که عمدتا شعر سوسیالیستی بود. اما شعر انقلاب اسلامی نه قصیده بود و نه مرثیه. در مرثیه هرگز به پای ترجیعبند محتشم کاشانی در عهد صفوی در ستایش امام حسین نرسید و در قصیده هرگز قصد مدح حاکمان جدید بر خط شعر انقلاب اسلامی حاکم نشد. شعر انقلاب اسلامی اما ستایش امام و مردم و انقلاب و اسلام و جنگ را وظیفه خود میدانست. در سال ۱۳۶۷ جنگ ایران و عراق پایان یافت و فصلی از شعر انقلاب اسلامی به پایان عصر شکوفایی خود رسید.
به تدریج ستایش مفاهیمی چون ایثار جای خود را به تفرد داد و فردیت جایگزین جمعیت ستایش شده در شعر انقلاب شد. اتحاد فرزندان انقلاب اسلامی با حاکمان به اتحاد و انتقاد تبدیل شد و مضامین انتقادی در شعر انقلاب اسلامی رونق گرفت. باز در این تحول نام قیصر امینپور و سیدحسن حسینی برجسته بود و البته شاعرانی چون علیرضا قزوه نیز اشعار صریحا انتقادی در این سالها منتشر کردند که در حد یک یا دو مجموعه متوقف ماند. شاعرانی مانند علی معلم، احمد عزیزی و یوسفعلی میرشکاک اتحاد خود با حاکمیت را حفظ کردند و شاعرانی مانند عبدالجبار کاکایی ترانهسرایی را به عنوان قالب شعری خود برگزیدند. سیدحسن حسینی و قیصر امینپور در این جناحبندی ادبی هر لحظه منتقدتر میشدند و وضعیتی مشابه شاعران نوپرداز نظام گذشته یافتند. همانگونه که شاملو در جهانبینی فلسفی با نظام گذشته متحد بود و در تحلیل سیاسی از آن فاصله داشت. قیصر در جهانبینی دینی با نظام جدید متحد بود و در تحلیل سیاسی از آن فاصله میگرفت. رنج شاعری قیصر از همین زمان آغاز شد، او نه شاعر کلاسیک بود و نه شاعر لائیک، فرزند انقلاب اسلامی بود و معتقد به جمهوری اسلامی اما منتقد نسبت به وضع جاری سیاست و معترض به وضع موجود. قیصر قصد نفی نداشت اما در موضع نقد بود. این نکته را میتوان از میان شعرهای تازهاش در ۱۶ سال اخیر فهمید. پیش از این در مجله شهروند امروز (۱۴ مرداد ۸۶) به مناسبت انتشار آخرین مجموعه شعر قیصر (دستور زبان عشق) به دگردیسی شاعر پرداخته و مرز آن را با تجدیدنظرطلبی نشان داده بودیم (شهیدی که شاعر شد) اما هرگز گمان نمیبردیم که مرگ قیصر چنین نابهنگام و زودهنگام باشد. او در آغاز فصل شعری خود بهسر میبرد. زیباترین اشعار او زمانی زاده شد که شاعر از همه تعهدات سیاسی خود فاصله گرفته بود. شعر به عنوان شعر برای او موضوعیت پیدا کرده بود و نه به عنوان ابزار ایدئولوژی. قیصر در پایان عمر خویش و در اوج بلوغ شعری خود محصول تناقضها و تعارضهای همه سنتهای شعر فارسی بود. به زبان کهن شعر میسرود اما شاعر کهنهسرا نبود. شعر نو میگفت اما شاعر نوپرداز نبود. نه کلاسیک بود و نه نوکلاسیک. نه فقط در فرم که در محتوا طبعآزماییهای متعدد کرده بود. جهان را نه بیانسان میخواست و نه بیخدا، نه شعر صوفیانه میگفت و نه شعر ملحدانه. شاعری قیصر از نوع روشنفکری روشنفکران دینی بود اما در روشنفکری دینی نمانده بود. از این جهت به روشنفکران دینی شباهت داشت که قصد جمع قالب نو و فکر کهن را داشت که فکر کهن را فکر کهنه نمیدانست اما با همین فکر کهن دغدغههای نوپیدا کرده بود. همچون شاعران نو ضدجنگ بود اما شاعر دفاع مقدس هم بود. همچون شاعران نو از خدا پرسش میکرد اما شاعر جهان بیخدا نبود. همچون شاعران نو مخالف قدرت بود اما ضدحکومت نبود. در این اواخر از هر جرگه و حلقهای دوری میگزید. گرچه خاطرههای بسیاری برای حلقهها و جرگههای ادبی برای خود به جا گذاشته بود. شاید به همین دلیل بود که به هنگام مرگ هر کس او را به لقبی خواند: شاعر انقلاب اسلامی، شاعر دفاع مقدس، شاعر روشنفکری دینی، شاعر اصلاحطلبی مذهبی، شاعر اصولگرایی اسلامی، شاعر معترض، شاعر منتقد و... و هر کس پیکر او را به سویی خواند: بسیج دانشجویی، جبهه مشارکت، حزب اعتماد ملی، شهرداری تهران، صداوسیما، حوزه هنری و... شاید حتی اگر قیصر زنده هم میبود به هیچ یک از این راهها نمیرفت، شاید اگر زنده بود آرام راه دانشگاه تهران یا زادگاهش در گتوند دزفول را بر میگزید.
قیصر امینپور از سال ۱۳۷۸ تا هنگام مرگ تن مجروحی داشت. ۱۶ بار تن به تیغ جراحی سپرده بود اما از جراحت تن فزونتر روح او چاک چاک بود. چاکهایی که هر یک از شکافی حکایت داشت: شکاف شعر کهنه و شعر نو، جهان کهنه و جهان نو، نظم کهنه و نظم نو، اتحاد و انتقاد و...
در این میان شگفتانگیزتر از همه تلاش برای مصادره شاعر است. شاعری که در عمرش تن به وام ندارد، شاعری که در عمرش صله نگرفت، شاعری که در عمرش مدیحه نسرود، اکنون نباید در مرگش وامدار صله مدایح ناسروده خویش باشد. قیصر از شعر نان درنیاورد، وام نگرفت، خانه نساخت. نان و وام و خانه او همه از مقامش به عنوان استاد دانشگاه تهران بود و نه از شعر و شاعریاش. قیصر در آغاز آرزو داشت شهید شود به جایآن که شاعر شود اما شاعر شد پیش از آن که شهید شود. امروز اما روز شهادت اوست. شهادتش نه در اثر تن مجروح که روح مجروحش تاب این همه جراحت را نیاورد و پیش از آنکه به پنجاه سالگی برسد، رفت.
به احترام همین روح سرگشته و زنده، قیصر را مصادره نکنیم.
محمد قوچانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست