سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

آفرینگان


آفرینگان

برای هوشنگ گلشیری كه كلماتش حرام و زهر است بر هر جا و هر كس كه ادبیات را به ریا و به رزق سیاسی بفروشد

زمانه اش را به مبارزه می طلبید

پرهیز نویسنده از به كار بردن زبان رسمی و جاافتاده دورانش، علاوه بر خلاقیت هنری و خدمتی فرهنگی، به نوعی زیر بار نرفتن و شورش بر علیه هرم های كهنه و مستقر زبان و زمانش را تشویق می كند. نویسنده با ایجاد تلاطم در سكون امنیتی و آرامش زبانی، با ایجاد عدم اطمینان و دلهره زبانی، با به هم ریختن«نظم موجود» زبان و شكستن قاعده های نحوی روایت و در عوض، پیشنهاد ارتباط های تازه نحوی و شیوه های جدید اطلاع رسانی داستانی، انگار كه وضعیت تثبیت شده زمانه اش یا بهتر، سخن (discourse) زمانه اش را به مبارزه می طلبد...

•ادبیت گم گشته

«ادبیت» (Literariness) تجلی هنر و جلوه هنر «زبان آوری» در داستان كوتاه و رمان است. اما در ایران، شناخت و توقع آن از متن های داستانی، آن چنان كه باید عمومیت نیافته و جز مواردی استثنایی، این پدیداری مهم ادبی نادیده مانده است. از قرار، قرار هم نیست كه به این زودی ها جزء ارزش های عمومی زیباشناسی ما و نقد ادبی مان قرار بگیرد. شاید علت اساسی این فقدان را در ترجمه های داستانی باید جست وجو كرد. زیرا كه ادبیت داستانی هم، همانند زیبایی های زبانی شعر قابل ترجمه نیست و یا اگر هم بخشی از آن تن به ترجمه بدهد، بختیاری اش به توانایی ها و شناخت و دلدادگی مترجم بستگی می یابد كه این هم زیاد دست نمی دهد.

به گمانم در میان انواع گوناگون گونه شناسی / نوع شناسی داستان (اعم از داستان كوتاه و رمان)، داستان ها را برحسب رفتار آنها با زبان، می توان به دو گونه تقسیم كرد. ۱- داستان زبان ابزار... ۲- داستان زبان گوهر (زبان آور)... به عبارت دیگر، از این زاویه، داستان ها بر حسب این كه زبان را فقط وسیله و ابزاری برای پدیداری و روایت ماجرا به كار برند و یا برعكس، روایت ماجرا را ابزاری بشناسند برای پدیداری زبان خاص آن ماجرا و خلق ادبیت خاص از هم سوا می شوند و هر كدام هم راه خود می گیرد به كار و بار خود... با این نتیجه كه معمولاً داستان زبان ابزار به نوع داستان های قصه گو و فرم گریز، داستان های متعهد (متعهد به ایدئولوژی)، سرگرم كننده، هیجان انگیز (thriller)، «فانتزی»... متمایل است و داستان زبان آور كه كلمه را به عنوان گوهره هنری خود به كار می برد به آن گونه كه نت و رنگ در موسیقی و نقاشی به سوی تبلور فرم و خلق هنرمندانه میل دارد. با این رویكرد، از نظریه «سارتر» كه هدف شعر را خلق زبان و داستان را استفاده های ابزاری از زبان معرفی می كند جدا می شویم و یا انگار در حوزه زبان داستان هم به تعریف او از زبان شعر نزدیك می شویم.

اما به محض این كه بپذیریم زبان دارای كاركردها و بالقوه هایی هنرمندانه و دارای قدرت و اراده خلق هنری است (سوای آن توانش و خلاقیت روزمره ای كه در گفتار معمولی مردم بروز می یابد) وارد ساحت ادبیت می شویم. و ادبیت به گمانم، درست همان گوهرهایی است كه در این روزگاران كه سینما و حتی بازی های ویدیویی كاركردهای سرگرم كاری، هیجان انگیزی، تصویرپردازی (جغرافیایی / تاریخی)، تخیلی (با تولیدهای سینمای دیجیتالی)...را از داستان گرفته اند، تجلی بیشتری پیدا كرده است. به عبارت دیگر، می توانیم بگوییم كه با آشكار شدن اهمیت و نقش ادبیت، هنر داستان نویسی در جهان، خلوص بیشتری یافته و تعدادی از وظایف عرضی آن (مثلاً گزارش دهی از سرزمین های آن سوی بحار) از گرده اش برداشته شده. نكته مهم دیگر این است كه ادبیت را نباید به معنی گنده گویی و انشانویسی (آن طور كه در مدارس ما درس می دهند و خلاقیت ادبی دانش آموزان را قتل عام می كنند) دانست و نه به معنای آه و ناله نویسی های سانتی مانتال. همان طور كه یك متن فخیم، یك متن ساده هم می تواند ادبیت داشته باشد. نمونه اش نثر«هدایت» است، كه اما این روزها، ساده انگارانه نقد كه نه، آماج خرده گیری های مَن مَنه ای قرار می گیرد كه به اصطلاح ضعف نگارشی دارد كه برعكس نثر هدایت، مخصوصاً در داستان های موفقش، ادبیتی دارد- به اختصار - با این وجوه كه الف- از نثر منشیانه و كلمه حرام كن قجری و از نثر رسمی / دولتی زمانه اش (زبان استبداد ملی نما) و گاه از نثر ژورنالیستی آن دوران، با استخراج توانایی های بالقوه ساده پردازی زبان فارسی، آشنازدایی می كند... ب- نحو ساده نویسی ادبی را با نبوغ خود از دل ساخت تازه زبان فارسی استخراج كرده و بالفعل می كند.(یعنی از نوع ادبیت همینگوی)...پ- با پرهیز حتی المقدور از شیوه روایت تشبیهی و استعاری (وجه غالب زمانه اش) و رویكرد به شیوه مجاز جزء به كل (شیوه جانشینی) ادبیتی تازه را تجلی می دهد...۲

در تاریخ زبان فارسی دری تا زمانی كه این زبان نیروی تحول و تكامل دارد، تلاش غریزی و آگاهانه برای خلق ادبیت وجود دارد و با بررسی های سرسری هم آشكار می شود. (اصولاً فرایند تكامل هر زبانی، از تلاش شاعران و نویسندگان خلاق آن زبان برای خلق ادبیت، نیرو و رهنمایی می گیرد) آن چه كه امروزه متنی مانند «تاریخ بیهقی» یا «قصص الانبیا» سورآبادی یا «گلستان» را جذاب و خواندنی می كند، بیشتر همین ادبیت آنان است وگرنه برای اطلاع از گندكاری های قدرت طلبی مانند «مسعود غزنوی» كه متون تاریخی سرراست تری را می توان یافت. یا حكمت های گلستانی كه این روزه بیشترشان منسوخ شده اند. اما طرفه این است كه اگر بتوانیم اكراه ساده طلب و كهنه گریز و معنی گرای مان را كنار نهیم و به زیباشناسی این گونه آثار دل بدهیم، لذت خوانش ادبیت آنها را كسب خواهیم كرد...

• گلشیری: تلاش ادبیت

تاریخچه زبان داستانی گلشیری از اولین داستان هایش، تلاشی هوشمندانه و آگاهانه (نه غریزی) را برای دارا شدن ادبیت نشان می دهد. در اولین كتاب او، مجموعه داستان «مثل همیشه» به سهولت دریافته می شود كه نویسنده به شدت از به كار بردن نثر رایج داستان نویسی زمان خود گریز می زند. چنین تلاشی گام های نخستین ادبیت است. مثلاً در ساده ترین مثال، همین كه نویسنده در هنگام روایت و توصیف ترس شخصیت داستانش، سرضرب اولین انتخاب را ننویسد و ننویسد كه عرق سردی بر پشتش نشست، پرهیز آشنازدایانه وی آشكار می شود. داستان ها مثل همیشه دارای اكثر خصوصیات سبك ساز آثار بعدی گلشیری هستند، اگر هم برخی از آنها هنوز به آن حد تكامل بعدهای نویسنده نرسیده اند؛ اما همین خصوصیت ها هم به نسبت سطح معمول داستان نویسی آن روزگاران خیلی جلوتر هستند.به نحوی كه قدر و ارزش شان در حوزه وسیع خوانندگان معمولی ناشناخته مانده است. همان طور كه دوره های سپسین قلم گلشیری هم، قدرت ها و زیباشناسی داستان های او، آنچنان كه باید با سطح زیباشناسی معمول و عرفی زمانه اش همخوان و هم سطح نبودند و بلكه پیشتر بودند و همین حتی كینه ورزی و خشم عقده های حقارت را هم علیه وی برمی انگیخت. اما با وجود نیروی مقاومت و اصطكاك در برابر پیشروی های گلشیری كه گاهی به طرز حیرت آوری در نقدهای كینه كش و حتی كینه ورزی های شخصی / اجتماعی هم بروز پیدا می كردند، تلاش گلشیری برای فراروی اثر به اثر ادامه یافته و حتی به مرحله آشنازدایی از خود و به دست آوردن تعریف تازه ای از ادبیت خود هم رسیده است. گواه این ادعا، روند تكاملی نثر و ادبیت گلشیری است كه مرحله به مرحله در « شازده احتجاب» و سپس در «كریستین و كید» كه ارج و قرب درخورش را نایافته به اوج خاصی می رسد؛ و سرانجام گواه خودشكنی و آشنازدایی گلشیری از توانایی های به دست آورده اش تا حدی داستان بلند «آینه های دردار» است و به حد بیشتر: رمان «جن نامه»... یعنی همان دو اثری كه كمتر منتقدی به این ویژگی های آنها اشاره كرده است و شاید هم باعث واپس خوردن برخی از طرفداران گلشیری شده باشند كه به آن زبان قدرتمند ذهن نگار آثار قبلی وی عادت كرده و انس گرفته بودند و فراروی از عادت خود را توانایی نداشتند، یا خوش نداشتند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید