یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
پله پله تا ملاقات خدا
خیلیها سعی کردهاند تا مدلی کوچک و ساده و قابل فهم از زندگی ارائه دهند تا به وسیله آن بهتر بتوانند زندگی را تحلیل کنند. این تلاشها اکثرا از آن جهت که خودشان دچار مشکل پیچیدگی و تودرتویی شدهاند بی ثمر ماندهاند و یا نتوانستهاند باری بردارند و راهی نشان دهند.
بعضی دیگر هم به واسطه بیتوجهی به همه جوانب و شرایط دخیل در این مسئله دچار عارضه یک بعدی نگری شدهاند و در نتیجه راه به جایی نبردهاند. اگر بخواهیم در این مسیر گام برداریم و ما هم برای رسیدن به یک مدل ساده برای زندگی تلاش کنیم در ابتدا میبایست به دو دستهبندی کلی از مفاهیم زندگی توجه کنیم. شناختها و اعمال.
به عبارت ساده میتوان این گونه گفت که زندگی ما معجونی از شناختهایی است که به اعمال و کارها میرسند و کارهایی که باعث به وجود آمدن شناختهایی میشوند. به عنوان مثال وقتی این شناخت در ما ایجاد شد که باید بدانیم و این نیاز به دانستن در ما مشخص شد به دنبال آن کتاب خواندن نیز خواهد آمد و عمل خواندن محقق میشود جالب آن که همین خواندن خود باعث میشود شناختهای جدیدتری برای ما حاصل شود که آنها نیز زمینهساز اعمال و رفتاری دیگر شوند.
اما کار به همین جا ختم نمیشود یعنی اگر ما هم بخواهیم در همین نقطه شناختها و اعمال تقوف کنیم، نمیتوانیم همه زندگی و جوانب آن را تحلیل کنیم و در این قالب بفهمیم. برای فهمیدن این موضوع میتوانیم به تجربههایی که هرازگاه برای خودمان پیش میاید توجه کنیم و سعی کنیم آنها را در این مسئله دخیل کنیم. یکی از این همه تجربیات میتواند به تماشای تلویزیون مربوط باشد. فرض کنید ما در اتاقمان نشستهایم و تلویزیون در اتاق دیگر است. دو حالت میتواند در رابطه با نسبت ما و تماشای تلویزیون پیش بیاید در صورتیکه میدانیم الان تلویزیون از طریق کانالهای مختلفش برنامههایی را پخش میکند و کافی است تا با روشن کردن آن به تماشای آنها نشست. اما سوال اینجاست که با وجود وقت داشتن و نبود مانعی دیگر چرا ما نمیرویم و تلویزیون تماشا کنیم و یا چرا هنگامی که وقت نداریم و یا مانعی بر سر راه است پیوسته میخواهیم هر طور که شده تلویزیون تماشا کنیم. این دو حالت بارها و بارها برایمان تجربه شدهاند.
مسئله این است که در حالت اول هر چند ما میدانیم که تلویزیون برنامههایی دارد و شناخت کسب کردهایم اما آن چه باعث شود که ما با لحاظ فراغعت خاطر برویم و آن برنامهها را مشاهده کنیم وجود ندارد و این حلقه مفقوده دقیقا همان است که وقتی به وجود میآید ما سراسیمه و مشتاقانه در پی تماشای تلویزیون هستیم. این حلقه مفقوده را میتوانیم گرایش بنامیم.
وقتی ما نمیخواهیم تلویزیون ببینیم هر چند بدانیم تلویزیون برنامه دارد، در اقع ما گرایشی به دیدن برنامه نداریم یعنی وجود برنامههای تلویزیونی احسای را در ما به وجود نمیآورند که باعث شوند این دانستن و شناخت ما به عمل تبدیل شود. به زبان سادهتر ما برنامههایی را که پخش میشوند دوست نداریم. از طرف دیگر اگر ما بدانیم برنامههایی که پخش میشوند همانهایی هستند که ما دوستشان داریم لحظهای هم برای تماشای آنها درنگ نمیکنیم. این عامل گرایش و دوست داشتن واسطهای میان دانایی و عمل ماست. از این روست که ما احساس نیاز میکنیم و به عمل روی میآوریم. از باب نمونهای دیگر میتوانیم موقعیتی را فرض کنیم که در گوشهای نشستهایم و در کنارمان ظرف آب خنکی وجود دارد. آنچه باعث میشود ما نرویم و آب خوریم احساس عدم تشنگی ماست؛ احساس ماست.
حالتی در درون ماست که با وجود این که از برآورده کننده نیاز باخبر است اما باعث نمیشود که به سراغ او رویم. دقیقا همین احساس است که اگر در بیابانی تشنه مانده باشیم حتی اگر مکان آب را ندانیم و بالاتر حدس بزنیم که در چند کیلومتری چشمهای و چاهی قرار دارد، بی درنگ به راه میافتیم و دنبال آب میگردیم.
با این تعاریف زندگی ما حاصل شناختها، احساسات و گرایشات و عملکرد و کارهای ماست به طوری که در حالت کلی ما زندگی میکنیم چون میدانیم و دوست داریم. این مدل ساده شناخت ـ عشق و عمل را میتوان برای تحلیل همه اتفاقات زندگی به کار برد. و هر کدام از آنها را با این مدل تحلیل کرد. حتی ترسها و وحشتهای ما با این مدل تحلیل میشوند بدین ترتیب که مثلا در و دیوار و اشیا در روشنایی همانها در تاریکیاند. و این نکته را ما به خوبی میدانیم اما احساسی که در درون ما ایجاد میشود باعث ترس ما از آنها در تاریکی میگردد و موجب میشود از کوچه تاریک عبور نکنیم و یا وقتی میخواهیم در تاریکی به آن سوی حیاط برویم، بدویم.
نکته جالب اینجاست که آموزههای اسلامی هم این سه مرحله را در نظر گرفتهاند و حتی براساس این مراحل در نگاه اسلامی آدمها دستهبندی میشوند؛ شناختهای ما که به وسیله آنها خود، جهان و دیگران را میسنجیم و میشناسیم اگر مطابق حقیقت شکل گیرند به اسلام میرسند. به عبارت دیگر اسلام نه به معنای دین بلکه به معنای شناختهای دینی عبارتست از نحوهای از اندیشیدن و شناختهایی که دین اسلام آنها را تایید و ارائه کرده است. اسلام، حد ذهنی مذهب است و کسی که به طور کلی بداند خدایی وجود دارد که خالق انسان و جهان است و همواره جهان را اداره میکند و این هستی را برای هدف خاصی و به بهترین شکل آفریده است و نیز پیامبران و راهنمایانی برای راهنمایی انسان فرستاده است تا چگونه زیستن و برای چه زیستن را به او بیاموزند و او را به سمت هدف نهایی آفرینش رهبری کنند؛ چنین شخصی در اولین گام یعنی اسلام قرار گرفته است.
این چنین شخصی اگر این باورها را بپذیرد و به آنها ملتزم باشد مسلمان است اما کار به اینجا ختم نمیشود. از نگاه دینی تنها شناخت کافی نیست بلکه این شناختها باید به عمل برسند و در واقعیت تحقق یابند. از منظر دین کسی به واقع دیندار است میتواند ادعای دینداری کند که علاوه بر پذیرش این شناختها و باورها، اعمال، رفتار و زندگیاش را مطابق با این باورها و احکامی که این باورها اقتضا میکنند قرار دهد و به گونهای عمل کند که این باورها و اعتقادات رعایت شوند.
با این نگاه انسانی که به مرحله اسلام رسید میبایست به عمل برسد و به عبارت مشخص تقوی داشته باشد یعنی در مسیر هدف آفریش حرکت کند و عمل کند. این حرکت و عمل است که به آن باورها ارزش میبخشد و گرنه بسیارند کسانی که دیندار نیستند اما از بعضی دینداران نسبت به باورها و آموزههای دینی شناخت بیشتری دارند. این افراد هیچ گاه نمیتوانند خود را در زمره دینداران حساب کنند و نهایتا میتوانند ادعا کنند چیزهایی راجع به دین میدانند. دیندار اقعی کسی است که بداند و مطابق دانستههایش عمل کند و به بیان دینی تقوا پیشه سازد.
اما مطلب مهمی که به عنوان حلقه واسطه میان شناخت و عمل در قبل به آن پرداختیم در اینجا نیز حضور دارد. به عبارت دیگر دین اسلام، مرحله دیگری میان اسلام به عنوان حد ذهنی مذهب و تقوی که عمل است در نظر میگیرد و آن ایمان است. ایمان همان عشق و احساسی است که باعث میشود آدمی پساز آگاهی از باورها و اعتقادات دینی آنها را دوست بدارد؛ بخواهد و در نتیجه به آنها عمل کند. ایمان است که انسان متوقف در حد دانستههای اسلامی را پیش میبرد و به دینداری و تقوا و حرکت به سمت هدف آفرینش پیش میبرد. ایمان عشقی است که از اسلام پایه میگیرد و به تقوی میرسد و دقیقا همان چیزی است که دینداران آن را دارند اما دین دانان فاقد آن هستند.
در نگاه دینی، انسانی که در حد اسلام مانده باشد مسلمان، آنکه ایمان داشته باشد و بنای مسلمان زیستن داشته باشد مومن و کسی که با کمال میل و از روی اشتیاق مطابق با آموزهها و اعتقادات دینی عمل کند متقی نامیده میشود. اسلام، ایمان و تقوی یا همان شناخت، عشق و عمل سه مرحلهای هستند که زندگی یک انسان ایدهآل را شکل میدهند.
اسلام به ایمان میرسد، ایمان به عمل منتهی میشود و عمل کردن خود دوباره شناخت جدیدی ایجاد میکد تا به ایمانی دیگر بپیوندد و آن نیز زمینهساز عملی دیگر باشد و این چنین آدمی مسیر زندگی را به سمت هدف آفرینش طی کند. نادیده گرفتن هر یک از این مراحل مساوی است با خروج از دایره دینداری، از منظر اسلامی تنها مسلمان مومن متقی به رستگاری میرسد و آینده خویش و پایان نیکو متعلق به آنهایی است که اسلام و ایمانشان به تقوی رسیده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست