یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

زندگی در آمریکا و بازگشت به ایران


زندگی در آمریکا و بازگشت به ایران

چنگیز جلیلوند نامی آشنا در دنیای هنر ایران است وی بازی در تئاتر را از سال ۱۳۲۶, زمانی که ۲۰ ساله بود, آغاز کرد

چنگیز جلیلوند نامی آشنا در دنیای هنر ایران است. وی بازی در تئاتر را از سال ۱۳۲۶، زمانی که ۲۰ ساله بود، آغاز کرد. او کار دوبله را از سال ۱۳۳۸ آغاز و ایرانی‌ها خاطرات زیادی از او دارند. او گوینده بسیاری از نقش‌های به یادماندنی بازیگران ایرانی و خارجی بوده است. او به جای مارلون براندو، پل نیومن، برت لنکستر، پیتر اوتول، دین مارتین، یول براینر، فردین، منوچهر وثوق و... صحبت ‌کرده است. ضمن اینکه از سال ۱۳۴۱ مدیریت دوبلاژ را در کارنامه هنری‌اش دارد. در ایام ماه رمضان، او را هر شب در سریال عبور از پائیز دیدیم، با او گفتگو کردیم و از زوایای مختلف زندگی‌اش را برای ما تعریف کرد. گفتگو با این هنرمند پیشکسوت را بخوانید.

من در سال ۱۳۱۶ در شیراز به دنیا آمدم و در سن ۷ سالگی به خاطر شغل پدرم که مهندس اداره راه بود به تهران نقل‌مکان کردیم و در حوالی خیابان ری ساکن شدیم. دوران مدرسه و دبیرستان را در همان منطقه بودم، یادم هست ناصر ملک‌مطیعی هم در همان دبیرستان که من می‌رفتم، درس خوانده بود. از همان دوران دبیرستان به تئاتر علاقه داشتم و چند نمایش هم اجرا کردیم.

بعد‌ها توانستم به تئاتر «باربد» راه پیدا کنم. عاشق صحبت کردن بودم طوری که ساعت‌ها برای یک جمع یا همان دانش‌آموزان صحبت می‌کردم، برای همین دوست داشتم، دبیر شوم و در بین درس‌ها علاقه خاصی به تاریخ و جغرافیا داشتم و آرزو می‌کردم روزی دبیر تاریخ یا جغرافی بشوم، ولی قسمت، چیز دیگری بود.

● خانواده خوشبخت

به نظر من راه رسیدن به یک زندگی خوشبخت این است که یک زوج در گام اول باید با شناخت کامل باهم ازدواج کنند، نه اینکه همه خصوصیاتشان شبیه هم باشد بلکه به این شکل که از نظر علایق دچار اختلاف زیادی نباشند و در بیشتر موارد با هم توافق و تفاهم داشته باشند. بعد از ازدواج هم طرفین باید سعی کنند که به مرور زمان و به تدریج نقاط ضعف خودشان را رفع کنند تا به یک زندگی خوشبخت و خوب نزدیک شوند. در مرحله بعدی خانواده باید از حال و روز فرزندان خود باخبر باشد و با فرزندان به صورت دوستانه و صمیمی رفتار کنند. در مجموع فکر می‌‌کنم اگر در خانواده، هرکسی حد و مرز خودش را بشناسد و به معنای واقعی اعضای خانواده، سالم بی‌‌رنگ و ریا باشند و مشکلات مالی هم نداشته یا کم داشته باشد، آن خانواده را می‌توان خوشبخت نامید.

● رفتم تا خانواده‌ام را حفظ کنم

قبل از انقلاب دخترانم را برای ادامه تحصیل راهی انگلیس کردم و گاهی برای دیدار با آنها به انگلیس سفر می‌کردم. وقتی انقلاب شد رفت و آمد ما هم کمی مشکل شد و به همین دلیل دخترانم را نزد برادر همسرم به آمریکا فرستادم تا او مراقب آنها باشد. بعد از مدتی دیدم اگر بچه‌ها در آن محیط رشد کنند مشکل به وجود می‌آید و برای اینکه بچه‌ها به بیراهه کشیده نشوند و خانواده‌ام از هم پاشیده نشود تمام شوق و ذوق و شهرتی که در عالم سینما و دوبله داشتم را به خاطر خوشبختی خانواده‌ام کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم به آمریکا سفر کنم، وقتی که در آنجا ساکن شدم تمام تلاشم را کردم که بچه‌ها به یک جایی برسند چون خوشبختی خانواده‌ام در درجه اول اهمیت قرار داشت. الان هم خدا را شکر می‌‌کنم که بچه‌هایم به درجات بالای فرهنگی رسیده‌اند و دارای مدارک معتبری از دانشگاه‌های معتبر آمریکا هستند.

● استعداد، منشا اصلی موفقیت

اساتید زیادی نداشتم و به نظر استعدادی که در من وجود داشت، باعث رشد سریع من در این رشته شد،البته در این راه دوستان و اساتیدی هم بودند که به من کمک کردند مثل استاد کسمایی، منصور متین،آقای رسول‌زاده و... اما به نظرم عامل اصلی موفقیتم، استعدادی بود که خودم هم نمی‌‌دانم از کجا آمد ولی یک روزی سر بلند کردم و دیدم، شده‌ام چنگیز جلیلوند و بیست و چهار ساعت مشغول کار هستم.

● دوبله، عامل اصلی برگشت

یکی از دلایل اصلی که برگشتم اصرار و علاقه زیاد آقای جعفری؛ مدیرعامل شرکت قرن بیست و یکم بود که از من خواستند به ایران برگردم و در زمینه دوبله فعالیتم را از سر بگیرم. با هم بسیار صحبت کردیم و من از اخلاق ایشان خوشم آمد و قبول کردم که بیایم و در زمینه دوبله فعالیت کنم. اما قبل از این ماجرا می‌خواستم برگردم و در زمینه دیگری فعالیت کنم. من در خارج از کشورموفق به اخذ مدرک فوق لیسانس مدیریت بازرگانی شده بودم و قصد داشتم یک هتل جمع وجور و زیبا در ایران تاسیس کنم و در کنار این موضوع به دوبله هم بپردازم. ولی وقتی به ایران آمدم آنقدر گرفتار کار دوبله شدم که اصلا فرصت پرداختن به مسائل دیگر را نداشتم. در نهایت باید بگویم که وقتی بعد از مدت‌ها به ایران بازگشتم با استقبال خوبی از جانب مسئولان فرهنگی کشور مواجه شدم که جا دارد از این عزیزان تشکر کنم و خوشحال هستم که به کشورم بازگشتم.

● ایران، وطن من

فرهنگ ما یک فرهنگ اصیل، ریشه‌دار و قدیمی است و فکر می‌‌کنم فرهنگی که ما داریم به مراتب از فرهنگ غرب بالاتر و بهتر است. من بیست سال در خارج از کشور زندگی کردم و الان که به ایران بازگشتم به هیچ‌وجه و در هیچ مقامی حاضر نیستم برای ادامه زندگی از ایران خارج شوم. حاضرم در ایران کارمند جزء یک اداره باشم اما به آنجا برنگردم چون من عاشق این خاکم و این کشور را دوست دارم. ایران برای من حکم یک پکیج را دارد که این پکیج را با همه خوبی‌ها، بدی‌ها، زشتی‌ها و زیبایی‌هایش قبول کردم. به هرحال فکر می‌‌کنم زیبایی‌ها و خوبی‌هایی که در ایران وجود دارد، بسیار زیاد است، خدا را شکر می‌‌کنم که در این مملکت زندگی می‌‌کنم.

● تلویزیون‌های لس‌آنجلسی

در زمان اقامتم در آمریکا هیچ گونه رفت و آمدی با رادیو، تلویزیون‌های لس‌آنجلسی نداشتم و به کلی دور از این ماجراها بودم، هر وقت هم که مرا برای مصاحبه دعوت می‌کردند، دعوت آنها را رد می‌کردم و می‌‌گفتم که حرفی برای گفتن ندارم. حتی زمانی که فردین به رحمت خدا رفت، خیلی دنبال من گشتند که با من مصاحبه داشته باشند، می‌گفتند؛ شما چند درصد از بازی فردین بودید و صدای او بودید و... اما من خودم دوست نداشتم که صدایم از این بلندگو‌ها خارج شود ، نمی‌‌خواستم در مورد مرگ او صحبت کنم و خواهش کردم که مرا راحت بگذارند.

● دوبله؛ جذاب‌تر از بازیگری و اجرا

دوبله برای من جذاب‌تر از اجرا و بازیگری است. چون در دوبله می‌‌توان بازیگر بود و انسان می‌‌تواند جای شخصیت‌های مختلف صحبت کند، تیپ‌های مختلف را روی هنرپیشه‌های مختلف پیاده کند. در مجموع دوست دارم بیشتر در عرصه دوبله فعالیت داشته باشم ولی اگر برای کارهای سینما دعوت شوم اگر کار قابل توجهی باشد و کاری نباشد که فقط صرف جلوی دوربین رفتن باشد آن را می‌پذیرم.

● مارلون براندو

مارلون براندو سبک به خصوص و خاص خودش را داشت و به نوعی یک سبک جدید را وارد سینما کرده بود. یک بار از او خواستند که بازیگری را تعریف کند و او در جواب گفته بود؛ بازیگری را قبل از براندو تعریف کنم یا بعد از براندو؟ من خیلی این هنرمند را دوست داشتم و وقتی به جای او صحبت می‌کردم واقعا لذت می‌بردم و با جان و دل کار را انجام می‌‌دادم، وقتی که خبر فوتش را شنیدم به شدت متاثر شدم. نه فقط نسبت به ایشان بلکه به همه کسانی که به جایشان صحبت کرده بودم کم و بیش علاقه داشتم.

● عبور از پاییز

تا آنجایی که من خبر دارم قرار بود هنرپیشه‌های تاپ و سطح بالای کشورمان در این نقش بازی کنند. اما فریدون جیرانی من را به تهیه‌کننده سریال عبور از پاییز پیشنهاد داده بودند. به هرحال من فیلمنامه را مطالعه کردم و با اینکه نقش، ضدقهرمان و منفی بود، آن را پذیرفتم به این دلیل که یک زندگی متفاوت را تجربه کنم. این شخصیت یک شخص درون‌گراست و کمتر در سینما به جای چنین افرادی صحبت کرده بودم. به طور کلی از داستان خوشم آمد و وقتی با آقای معیریان هم مشورت کردم ایشان نیز گفتند که این نقش را قبول کنم و من هم پذیرفتم.

قبل از حضور در مقابل دوربین هیچ کدام از بازیگران سریال را ندیده بودم و با همه دوستان در محل فیلمبرداری آشنا شدم. یادم است روز اولی که در مقابل دوربین قرار گرفتم کمی سردرگم بودم ولی با کمک آقای شاه‌محمدی؛ کارگردان این سریال توانستم در نقش جا بیفتم و افسار نقش را به دست گرفتم. در مجموع فکر می‌‌کنم «عبور از پاییز» یک اتفاق نو و متفاوت در عرصه سریال سازی ایران به حساب می‌آید. خیلی از دوستان به من می‌‌گویند که به لحاظ کلاس فیلمبرداری وکارگردانی این سریال در سطح بین‌المللی است.

● بی‌رحم و جدی

برخورد مردم با من بسیار خوب و محبت‌آمیز بوده است ولی هیچ کس از من انتظار نداشت که اینقدر بی‌‌رحم و جدی باشم چون در زندگی شخصی درست نقطه مقابل شخصیتی هستم که در سریال بازی کرده‌ام و اگر او در قطب شمال باشد من در قطب جنوبم(خنده). یک بار مشغول پارک کردن اتومبیلم بودم که خانمی آمد و سلام کرد و بی‌‌مقدمه به من گفت که آقا چرا اینقدر بی‌‌رحمید؟البته خیلی خوب است، من به شوهرم گفته‌ام که مردانگی را باید از شما بیاموزد ولی شما هم زیاد خودت را گم نکن، قرص و محکم باش ولی نه به این جدیت.

● جای‌شان خالی

من فکر نمی‌‌کنم نسل جدید دوبله زیاد قوی باشد. به این دلیل کسانی که الان در دوبله فعالیت می‌‌کنند آن علاقه شدیدی که باید به این حرفه داشته باشند را ندارند، من خیلی کم دیدم که فردی با علاقه زیاد به این کار مشغول باشد. در گذشته ما بیست میلیون جمعیت داشتیم و به ازای این بیست میلیون تعداد زیادی گوینده خوب داشتیم که متاسفانه هرکدام از آن عزیزان که فوت کردند، دیگر جانشینی برایشان پیدا نشد. مثلا در حال حاضر جای مرحوم مقبلی، مرحوم ایرج ناظریان، خانم ژاله کاظمی، آذر دانشی، مرحوم هژیر و... در دوبله خالی است و هیچ جایگزینی برای این عزیزان وجود ندارد. با اینکه بیست سال از آن زمان می‌گذرد و جمعیت ما هفتاد میلیون شده، متاسفانه گوینده خوب بسیار کم است. فکر می‌‌کنم اگر بخواهیم حساب کنیم، می‌‌بینیم شاید فقط هفتاد نفر گوینده خوب داشته باشیم، که این رقم برای یک کشور هفتاد میلیونی، واقعا تاسف‌بار است.

● به این دلیل...

زیاد مصاحبه نمی‌کنم چون دوست ندارم پشت سرم بگویند که فلانی یک سریال بازی کرده است و حالا مدام مصاحبه می‌‌کند، یا بگویند فلانی کمبود مصاحبه دارد. با مطبوعات مشکلی ندارم ولی دوست ندارم سر زبان‌ها بیفتم. دوست دارم زندگی توام با آرامش و خالی از حاشیه را دنبال کنم.

و حرف پایانی...

خدا، عشق و میهن