پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

پسر جهنمی , منجی از جنس آتش


پسر جهنمی , منجی از جنس آتش

در این مقاله نگاهی دقیق به بررسی و موشکافی دو فیلم پسر جهنمی پرداخته شده است

در میان فیلم های ساخته شده توسط غرب ، فیلم های مرتبط با ماورا الطبیعه یکی از پر مخاطب ترین فیلم ها هستند . رویکرد غرب به سوی ساخت فیلم های تخیلی و مرتبط با ماورا الطبیعه ، مدتها است که آغاز شده ، فیلم هایی که در این زمینه ساخته می شود ، از نظر محتوایی ، به چند دسته تقسیم می شوند :

۱. موجودات بیگانه و حمله ی آنها به زمین و دفاع انسان از خودش و حیات زمین

۲. حضور موجودات بیگانه در زمین و زندگی آنها با انسان ها

۳. فیلم هایی با موضوعات جادوگری و جادوگران و انسانهایی دارای قدرتهای ماورایی

۴. ارواح و شیاطین و برخورد آنها با انسان ها

و ...

در رابطه با موضوعات فوق ، فیلم های زیادی ساخته شده است ، که بسیاری از آنها بر پایه رمان های تخیلی می باشد و مابقی هم با فیلم نامه هایی مستقل ساخته شده اند . البته نکته ای که باید در برخورد با این فیلم های پرمخاطب به آن توجه شود ، این است که برخی از این فیلم ها به صورت سلسله وار ، ادامه می یابد .

اما مسئله ی دیگر در خصوص بررسی این آثار ، یافتن پاسخی است برای این پرسش ها :

چرا غرب رویکردی به این صورت پیدا کرده و چرا سال به سال توجه و سرمایه گذاری در این زمینه را بیشتر می کند ؟

چرا در این میان آمریکا ، نقش بسیار موثری دارد ؟

چرا در این اواخر در فیلم ها ، سخن از وجود سازمانی برای برخورد با موجودات غیر طبیعی به میان می آید ؟

چرا که می دانیم در گذشته ، زمانی که در فیلم های تخیلی بحث برخورد با موجودات ناشناخته و هیولا ها به میان می آمد ، این کار را به عهده ی ارتش و قوای مسلح می گذاشتند . ولی اینک در فیلم های جدید ، وظیفه ی برخورد با موجودات غیر طبیعی و ماورایی و بیگانه بر عهده سازمانی مشخص قرار دارد ! سازمانی که در فیلم های مردان سیاه پوش با آن رو برو می شویم ، سازمانی است برای شناسایی و کنترل موجودات غیر طبیعی .

در این مجموعه فیلم ها اینطور به بیننده فهمانده می شود که این سازمان موجودات بیگانه را شناسایی و طبقه بندی می کند و با افراد ورزیده ی خود ، آنها را کنترل می کند .

اما نکته ی جالب تر آن است که بعد از فیلم های مردان سیاه پوش ، فیلم های پسر جهنمی ساخته می شود و در این فیلم ها ، هنوز هم نقش برخورد با نیرو های ناشناخته به عهده ی یک سازمان خاص است ، اما در اینجا برخلاف فیلم های مردان سیاه پوش ، علاوه بر شناسایی و کنترل موجودات غیر طبیعی ، وظیفه جذب نیرو های غیر طبیعی هم به وظایف این سازمان اضافه شده !! و این مطلب به وضوح در مقایسه ی این دو فیلم به چشم می آید . چرا که ما در فیلم های مردان سیاهپوش شاهد تکاپوی انسانها برای برخورد با موجودات بیگانه هستیم ، ولی در فیلم های پسر جهنمی شاهد همکاری برخی موجودات غیر طبیعی با انسان ها ، برای مقابله با موجودات غیر طبیعی هستیم ! و برای ما این سوال به وجود می آید که آیا این مسئله ، منعکس کننده ی واقعیتی سِرّی در آمریکا است ؟! نکته ای که واقعا جای بحث و تحقیق بیشتری دارد !

آیا به واقع در آمریکا و یا دیگر نقاط جهان سازمانهایی برای برخورد با نیروهای ناشناخته تاسیس شده است ؟

چرا که ما می دانیم نیرو ها و موجوداتی ، غیر از انسان ها ، وجود دارند و ما به عنوان مسلمان ، حداقل به وجود موجوداتی همچون فرشته ، جن و شیطان اعتقاد داریم . ولی آیا موجودات دیگری هم در این جهان هستند که ما از وجود آنها بی خبریم ، در حالی که محققان حاضر در سازمانهای سری « تحقیق در مورد موجودات غیر طبیعی » آنها را می شناسند و با آنها در تعامل اند ؟!

به هر حال هدف این مقاله ، بررسی مجموعه فیلم های پسرجهنمی از نظر مفاهیم درونی آن می باشد و برای بررسی مسائل دیگر ، در این مقال مجال نیست .

سربازان نازی در زیر باران در حال تکاپو هستند ، راسپوتین ( جادوگر تزار روسیه ) که در سال ۱۹۱۶ کشته شده ، اینک در زمانی که فیلم روایت آن را می کند ، یعنی جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵ ) حضور دارد !

افسر نازی به او می گوید : تحقیقاتت بی نتیجه بوده . اما راسپوتین با قاطعیت به او پاسخ می دهد : شکستی در کار نیست ، من به هیتلر قول یک جادوی بزرگ را دادم و همین کار را هم می کنم . دروازه ای باز خواهم کرد و آن موجود افسانه ای را بیدار می کنم . نماد نابودی و بی نظمی ؛ دشمنانمان از میان خواهند رفت و همه ی آنها نابود خواهند شد ، تنها خاکستر آنها برجای می ماند .

این سوال برای ما به وجود می آید که : چرا در فیلمی تخیلی ، پای هیتلر به میان کشیده می شود ؟!! چرا فیلم با سکانسی آغاز می شود که در آن سربازان آلمان هیتلری حضور دارند ؟ چرا مسبب ورود موجودی شرور را به زمین، هیتلر می دانند ؟

از سوی دیگر فردی روسی را به تصویر می کشند که چندین سال پیش از قدرت یابی هیتلر مرده است !

مجموعه فیلم های پسر جهنمی مانند اکثر فیلم های آمریکایی دارای یک محتوای ظاهری است و یک محتوای درونی است ؛ محتوای ظاهری آن ، همان روایت داستان است ، اما محتوای درونی آن ، مفاهیمی جدای از فیلم است که با مهارت و زیرکی تمام در دل فیلم جای داده می شود ، تا اهداف مورد نظر را در ذهن مخاطب قرار دهد .

در بررسی مجموعه فیلم های پسر جهنمی به مفاهیم مهمی دست پیدا می کنیم که ، اینک به شرح آنها می پردازیم :

▪ آلمانی ستیزی

یکی از مفاهیمی که در دل فیلم های پسر جهنمی جای داده شده ، آلمانی ستیزی است : هدف ، این است که چهره ی زشتی از آلمان و آلمانی در ذهن بیننده قرار گیرد .

اما چرا ؟ دلیل این امر در این است که ، آلمان دو جنگ جهانی را رقم زده و از سوی دیگر تاریخ آلمان شاهد حضور هیتلر بوده که به یهودی کشی متهم است . و همین امر ، یعنی واقعه ی مشکوک هلوکاست ، دستاویز اقدامات صهیونیست ها می باشد ؛ به بیان دیگر مشروعیت کنونی اسرائیل وابسته به وجود هلوکاست است . از این رو در سیاست های صهیونیسم جهانی ، این نکته ضروری است که همواره یاد هلوکاست را زنده نگه دارند و این امر را به هر شکلی محقق می کنند ؛ به عنوان مثال : برگذاری یادواره ها ، بزرگداشت ها ، ساخت ابنیه های یادبود و یا گنجاندن مفاهیم مرتبط با هلوکاست در فیلم های ساخت غرب .

برای زنده نگه داشتن یاد هلوکاست ، یا فیلم های تاریخی مرتبط با ضدیت نازی ها با یهودیان می سازند مانند : فیلم مقاومت defiance و یا اینکه فیلم تاریخی مرتبط با نازی ها و آلمان هیتلری می سازند تا ضمن روایت تاریخ به آنصورت که می خواهند ، به نوعی افکار مخاطب را به سوی عاملان واقعه هلوکاست بکشانند ، که البته در این زمینه فیلم های زیادی وجود دارد که از آن جمله می توان این موارد را نام برد : شب ژنرالها ، والکری Valkyrie ، دشمن پشت دروازه ها Enemy at the gates، قلعه عقابها ، سوفی شل . اما از سوی دیگر نوع سومی از فیلم ها هم در این زمینه وجود دارند که موضوع فیلم مرتبط با مسئله ای غیر از نازی ها و آلمان هیتلری می باشد ولی در آنها به شیوه های مختلف از نازیها و هیتلر یاد می شود ، که باید دانست این گونه فیلم ها به جهت اینکه تاریخی نیستند ، از این رو مخاطبی فراگیر تر از فیلم های تاریخی دارند ، از این رو این اشاره های کوتاه به حزب نازی و هیتلر در ذهن افراد بیشتری قرار می گیرد ؛ مجموعه فیلم های پسر جهنمی از این دست می باشد . از جمله موارد دیگر در این زمینه می توان به این فیلم ها اشاره کرد : رانندگان دیوانه ( با بازی بازیگر نقش مستربین ) ، تعطیلات مستربین Mr. bean`s holiday ، دیکتاتور بزرگ ( با بازی چارلی چاپلین ) ، کتابخوان The reader ( با بازی رالف فیناس ). حتی کوچکترین اشاره و کنایه ای در این نوع فیلم ها ، بسیار موثر می باشد .

مثلا در فیلم تاکسی یک ، دوسارق آلمانی تحت عنوان باند مرسدس به کشور فرانسه می آمدند ! سرقت می کردند و دوباره به آلمان بر می گشتند . پلیس متوجه شده بود که این سارقان آلمانی هستند ؛ زمانی که رئیس پلیس با تلفن مشغول مکالمه با وزیر بود ، این دیالگ را می گوید :

- ما اجازه نمی دهیم که این اراذل ، مارسی ( شهری در فرانسه ) را نا امن کنند . آنها را دستگیر می کنیم و به کشورشان بر می گردانیم .

وزیر : موضوع همینه ، ما نمی خواهیم که این داستان به تصفیه حساب بین فرانسه و آلمان ختم بشه ، جنگ مدتها است که تمام شده (!)

در آخر همین فیلم هم ، زمانی که آلمانی ها به دام افتاده اند ، سر دسته آنها با خشم زیاد به آلمانی صحبت می کند که با آن لحن تند ، قطعا شهروند غربی را به یاد سخنرانی های هیتلر می اندازد .

و یا در سریال ۲۴ ، زمانی که اداره ضد تروریسم آمریکا متوجه می شود که عده ای سعی دارند سناتور پالمر که کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا است ترور کنند ، وقتی در صدد بررسی بر می آیند متوجه می شوند که این جنایت به یک گروه تروریست آلمانی ختم می شود !!

و امثال اینها در فیلم های ساخت غرب به خوبی دیده می شود .

در فیلم های پسر جهنمی ما شاهد همین بحث آلمانی ستیزی هستیم . در ابتدای فیلم به هیتلر نسبت طرفداری از جادو داده می شود و ورود موجودی شیطانی به دنیا – پسر جهنمی – به گردن وی انداخته می شود .

البته شاید گفته شود که در همین سکانس اول ، بعد از ورود متفقین به صحنه ، و در گیری آنها با نازی ها و قرار گرفتن پسر جهنمی در اختیار متفقین ؛ دیگر پای آلمانی ها از فیلم خارج شده ، پس دیگر بحث آلمانی ستیزی مطرح نیست .

باید بگویم که ، وجود نازی ها در ابتدای داستان فیلم ، فقط کلید شروع پروژه آلمانی ستیزی در این مجموعه فیلم ها بود و تازه کار شروع شده .

ما وجود مفهوم آلمانی ستیزی را تا پایان فیلم دوم هم شاهد هستیم :

زمانی که دو نفر از یاران راسپوتین ، به همراه راه بلدی به منطقه ای می روند ، تا راسپوتین را دوباره احیا کنند . راه بلد می گوید : طلای مرا بدهید ( منظورش دستمزدی می باشد که به صورت طلا توافق شده )

یکی از یاران راسپوتین ، شمش کوچک طلایی را به زمین می اندازد . راه بلد ، شمش را بر می دارد . در وسط شمش نقش صلیب شکسته ، که مشخصه ی حزب نازی است ، ضرب شده است !

این هم همان تداوم مفهوم آلمانی ستیزی است .

بکارگیری شمش طلایی که روی آن صلیب شکسته ضرب شده ، باز هم زنده کننده یاد نازیسم است که به نحو غیر مستقیم زنده کننده یاد هلوکاست هم می باشد . و جالب تر آنکه ، وقتی راه بلد ، با انگشتش صلیب شکسته ی روی شمش را لمس می کند ، توسط موجود جادویی راسپوتین کشته می شود ! و این بدان معنا است که کمترین تماس با نازی ، هلاکت را به همراه دارد ، یعنی نازیسم مفهومی شوم است !

در بخشی دیگر از فیلم ، زمانی که مامور مایر به اداره تحقیقات و دفاع در مورد موجودات غیر طبیعی می رود ، پیر مردی که شبیه انیشتن است ( و ما در ابتدای فیلم دیدیم که همراه متفقین بود و از ماجرای باز شدن دروازه ی جادویی مطلع بود و بعد هم پسر جهنمی را پیدا کرد و او را بزرگ کرد و برای کار در سازمان آورد ) با مایر روبرو می شود ؛ و برای آشنایی بیشتر وی با اداره ، او را به دیدن بخش های اداره می برد و توضیحاتی به او می دهد .

این پیرمرد که کارکنان اداره او را پرفسور خطاب می کنند و پسر جهنمی او را پدر می خواند ، توضیحات را اینطور شروع می کند : در سال ۱۹۳۷ جادو در میان انجمن آنها آغاز شد ، گروهی از اشراف زادگان ژرمن در آنجا سخت سرگرم سحر و جادو بودند . در سال ۱۹۳۸ آنها به زوبین دست یافتند که قدرت زیادی داشت ( همزامان با گفتن این جمله ، دوربین ، زوبین را نشان می دهد که در اداره وجود دارد ! ) و گروه تصمیم به مقابله گرفت و اداره تاسیس شد ( اداره دفاع در مورد موجودات غیر طبیعی در آمریکا )

کلیه دیالگ های این بخش و همچنین وجود فردی که پرفسور خوانده می شود ، افاده کننده این معنا است که :

آلمان تحت رهبری هیتلر ، خود را برای جنگ آماده می کند . به طوری که در حدود سال ۱۹۳۷ ، آمادگی نسبتا کاملی برای جنگ بدست می آورد . و مسلما تحرکات آلمان ، مورد بررسی آمریکا قرار می گیرد و این کشور برای مقابله ، خود را آماده می کند ؛ جنگ شروع می شود . انیشتن که یک آلمانی یهودی است ، با اینکه جزو گروه تحقیق درباره ی انرژی اتمی در آلمان است ، به بهانه ترس از نازی های ضد یهود ، به آمریکا می رود و ماجرا تکاپوی آلمان نازی را ، برای رسیدن به بمب اتم به دولت آمریکا فاش می کند . ( پسر جهنمی در اینجا نماد بمب اتم است که هر که آن را داشته باشد فاتح جنگ است ، و زمانی که در فیلم پرفسور به افسر متفقین می گوید که آنها دروازه را باز کرده اند ، نماد این است که انیشتن به آمریکا می گوید که آنها در حال رسیدن به بمب اتم هستند . )

آمریکا به انیشتن و گروهش دستور مطالعات اتمی و ساخت بمب اتم را می دهد و از سوی دیگر مراکز هسته ای آلمان را بمب باران می کند : انفجاری که درفیلم در محل سکوی قرارگیری دروازه جادویی رخ می دهد ، نماد همان بمب بارانی است که آمریکایی ها بر سر مراکز هسته ای آلمان انجام دادند . و زمانی که پرفسور پسر جهنمی را بدست می آورد ، این هم نشان دهند بدست آمدن دانش هسته ای و از آن مهم تر بمب اتمی است .

همان طور که ملاحظه می کنید ، شمایی کلی از تاریخ جنگ جهانی دوم ، در بطن داستان نهفته ، که خود را با وجود نماد هایی در طول داستان ، در ذهن مخاطب جا می دهد ؛ وجود این نماد ها ، در طول داستان فیلم ، به زیبایی به تصویر کشیده شده ، تا مقصود اصلی را به راحتی در ناخود آگاه ذهن خواننده بنشاند :

مثلا پرفسور که پدرخوانده پسر جهنمی است ( انیشتن پدر دانش هسته ای است ! ) از نظر چهره بسیار شبیه انیشتن است ، نوع مدل موهایش و طرز نگاه هایش به راحتی تصویر انیشتن را در ذهن تداعی می کند ، حتی عینک پنسی گردی دارد ، که مشخصه خاص یهودیان است !

و یا در ابتدای فیلم ما شاهد این هستیم که موجود جادوییِ محافظِ گریگوری راسپوتین ، لباس افسران نازی را پوشیده و مدال صلیب آهنین هم به گردن دارد ، که با فیلم برداری هوشمندانه ، صلیب آهنینی که به گردن دارد به خوبی دیده می شود ؛ ما می دانیم که ارتش آلمان به جهت شجاعت هیتلر ( به عنوان یک سرجوخه در جنگ جهانی اول ) به او مدال صلیب آهنین را داد . اگر چه که مدال صلیب آهنین در ارتش آلمان وجود داشته ، ولی این مدال با تبلیغات نازی های مشهور شده و به نوعی مشخصه ی هیتلر شد . مدال صلیب آهنین انواع مختلف دارد ، یک نوع آن که به سینه متصل می شود ( هیتلر این نوع را داشت ) و نوع دیگر آن به وسیله بندی به گردن متصل می شود . در ابتدای فیلم یکِ پسرجهنمی ، شاهد این هستیم که موجود جادویی راسپوتین مدال صلیب آهنین را به گردن . از آنجا که مدال صلیب آهنین مشخصه هیتلر است ، و با توجه به نحوه فیلمبرداری هوشمندانه که می خواسته مدال را به چشم بیاورد ، به این نتیجه می رسیم که قصد این بود که به نوعی به هیتلر وجهه ای حیوانی و وحشی داده شود . یعنی گفته شود که همان طور که این موجود وحشی است ، هیتلر هم وحشی است . و این معنا را با به کار بردن مدال صلیب آهنین ، بیان کرده اند .

نکته ی دیگری که در مبحث تداوم مفهوم آلمانی ستیزی توجه ما را به خود جلب می کند ، این است که در ابتدای فیلم ، زمانی که سربازان آلمان هیتلری در حال تکاپو هستند . پرچم های بلندی از حزب نازی بر دیوار ها آویزان است ، اما یک تفاوت مهم بین این پرچم ها و پرچم های واقعی حزب نازی وجود دارد و آن اینکه در پایین همه ی پرچم های موجود در این سکانس ، یک علامت حلزونی مانند وجود دارد !

ما می دانیم که به هیچ عنوان چنین نشانی در پرچم های آلمان نازی به کار نرفته است ؛ پس چرا این علامت خاص در این پرچم ها به کار رفته ؟! و از سوی دیگر تعداد زیادی پرچم نازی بر روی دیوار ها آویزان است که وقتی فیلمبردار در حال به تصویر کشیده افراد حاضر در صحنه است ، نمایی از این پرچم ها را هم می گیرد !

وقتی ما در دو فیلم پسر جهنمی دقیق تر می شویم ، متوجه می شویم که بر روی دست راست پسرجهنمی ( دست سنگی و بزرگ او که کلید باز شدن دروازه سیاهی است ) این علامت وجود دارد ، همچنین بر روی نیزه پرنس نوادا (فیلم دو) هم این این علامت وجود دارد .

از آنجایی که پسر جهنمی به ذات شرور است ، و همچنین پرنس نوادا هم یک موجود شرور و خونریز است ، پس می توان اینطور دانست که به کارگیری این علامت حلزونی در پرچم های حزب نازی در ابتدای فیلم و بعد بکارگیری آنها بر روی دست راست پسرجهنمی و نیزه پرنس نوادا ( که هر دو سلاح های این دو نفر می باشد ) ، به نوعی ادامه و استمرار یاد نازیسم در طول دو فیلم پسر جهنمی است .

ولی شاید گفته شود که پسر جهنمی که در جبهه خیر است ، چرا باید او به یاد آورنده نازیسم باشد ؟

پاسخ روشن است : همان طور که گفتم او ذاتا موجود از وادی سیاهی است ، و ما شاهد این هستیم که در اواخر فیلم یک ، او اسم واقعی خود را به زبان می آورد ، و تبدیل به یک موجود وحشی می شود . پس پسرجهنمی موجودِ شروری است و باید نمایانگر ذات پلید نازیسم باشد ، ولی در عین حال خود را کنترل کرده. مامورمایر در اواخر فیلم یک خطاب به پسر جهنمی که تبدیل به هیولا شده بود گفت : تو حق انتخاب داری ، پدرت این حق رو به تو داد .

پسر جهنمی موجودی شرور است که با هدایت پدر خوانده اش به جبهه خیر کمک می کند . یعنی همان قدرت ویرانگری آلمانی که می توانست بر ضد جهان باشد ، اینک در اختیار آمریکا است و آمریکا آن را کنترل کرده و به نفع بشریت بکار می برد !!

سیر آلمانی ستیزی در فیلم دو پسر جهنمی هم به چشم می خورد :

در اوایل فیلم دوم ، زمانی که اعضای سازمان منتظر ورود مامور جدید هستند . دیالوگی که بین پسر جهنمی و رئیس سازمان رخ می دهد این است :

پسر جهنمی : اسمش چیه ؟

رئیس : یوهان کراوس .

پسر جهنمی : یوهان کرواس؟!! به نظر میاد آلمانی باشه .

و سپس پسر جهنمی دو جمله را با فاصله ی کمی از نظر زمانی بیان می کند :

من از آدمای آلمانی خوشم نمیاد . آلمانی منو عصبانی می کنه .

این دو جمله و همچنین برخورد بد و تند پسر جهنمی با مامور یوهان کرواس ( در طول فیلم دو ) ، همان تداوم مفهوم آلمانی ستیزی در طول فیلم است .

ما در ادامه شاهد برخورد های خشک و رسمی و خالی از عاطفه ی یوهان کراوس ، با مسائل جاری

هستیم : زمانی که خدای جنگل در حال حرکت در شهر است و پسر جهنمی در حالی که نوزادی را در آغوش دارد، می دود ؛ مامور کراوس می گوید : بچه را بذار زمین و به او شلیک کن (!)

و یا زمانی که پسر جهنمی به خدای جنگل شلیک کرده و او با حالی رقت بار روی زمین افتاده . و پسر جهنمی مُرَدَد است که او را بکشد یا نه . مامور کراوس باز هم با لحنی خشک و فریاد های مکرر به او می گوید : شلیک کن . به سَرش شلیک کن .

و از سوی دیگر به تصویر کشیدن یک آلمانی به صورت موجودی میکانیکی و فاقد روح ؛ خشک و سنگی دانستن آلمانی هاست .

این دیالوگ ها و این رفتار ها ، در کل ، پیگری پروژه آلمانی ستیزی در طول فیلم دوم است . و مطمئنا آلمانی ستیزی است و نه نازی ستیزی ، چرا که در فیلم دو بحث بر سر وجود یک آلمانی است و نه یک نازی .

و نکته آخر در مبحث آلمانی ستیزی ، وجود پرنس نوادا است ؛ همان طور که گفتم بر روی نیزه ی نقره ای او علامت حلزونی مانندی است که بر روی دست پسر جهنمی و پرچم نازی ها وجود دارد . پس ، وجود پرنس نوادا هم ، تداعی کننده یک نازی در فیلم دو است ، که به راحتی آدم می کشد و جنایات زیادی را مرتکب می شود . و حتی می خواهد ارتش طلایی که ارتشی شکست ناپذیر است را به دست بگیرد که البته با ممانعت پسر جهنمی روبرو می شود .

▪ روسیه ستیزی

همان طور که در ابتدای فیلم یک ، پای نازی ها به میان کشیده می شود ، ما شاهد حضور یک روس هم هستیم . شخصی به نام گریگوری ایفوموویچ راسپوتین. این فرد که در اواخر تاریخ امپراتوری رومانف ها در روسیه ظاهر شد، شخصی مرموز است که درباره وی و مرگ او داستان های تعجب بر انگیز زیادی نقل شده است .

ولی نکته اینجاست که این فرد کمی قبل از سقوط حکومت تزاری روسیه ، توسط گروهی از اشراف به قتل رسیده است . و زمانی که انقلاب کمونیستی شکل گرفت ( ۱۹۱۷ ) او وجود نداشته ، چطور می شود که این فرد در حدود سالهای جنگ جهانی دوم یعنی ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ در این فیلم به تصویر کشیده شود ؟!

باید دانست که بحث دیگری که در فیلم یک پسر جهنمی مطرح می شود ، مفهوم روسیه ستیزی است .

حال چرا برای بیان مفهوم روسیه ستیزی ، باید شخصیت راسپوتین انتخاب شود ؟

از آنجایی که قرار بوده در فیلم یک به هیتلر نسبت طرفداری از جادو داده شود و همچنین روس ها را هم همانند هیتلر فرض کنند ، از اینرو باید فردی روسی را از دل تاریخ بیرون می کشیدند که رابطه ای با جادو داشته باشد و همچنین به جهت آنکه می خواستند ( مسئولان فیلم ) توجه افکار را به تاریخ تزاری روسیه جلب کنند ، بهترین گزینه راسپوتین بوده .که هم فردی جادوگر است و هم در زمان تزار ها می زیسته .

جادوگری روسی در فیلم احیا می شود که در حال همکاری با هیتلر است ، و چنان با عظمی راسخ کارش را انجام می دهد که گویی همانند هیتلر علاقه ای خاص به دنیای تاریکی دارد !!

از سوی دیگر زمانی که راسپوتین به روسیه می رود تا تخته سنگی را بیاورد ( که کلید باز شده دروازه سیاهی است ) افسر روس به او می گوید :

- خیلی ها مثل من فکر می کنن این سرزمین دوباره تاریخ خودش را خواهد ساخت .

این جمله به این معنا است که روسیه قصد دارد بار دیگر به جایگاه قبلی خود یعنی حکومتی مستبد ، جنگ طلب و توسعه طلب برگردد ؛ و این جمله زمانی تاثیر بیشتری دارد که از زبان یک افسر ارتش روسیه گفته شود ، فردی که به حکومت متصل است . این بدان معنا است که این آرزو ، آرزو بخش محدودی از روس ها نیست ، بلکه آرزوی حکومت است !

در اوایل فیلم یک زمانی که مامور مایر وارد سازمان می شود و همان طور که گفتم ، پرفسور او را برای آشنایی بیشتر با سازمان همراهی می کند ، پس از اینکه در باره انجمن ژرمن ها و اقدامات آنها در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ می گوید ، در پایان بیان می کند که : در ۱۹۵۸ جنگهای سحر آمیز بالاخره به پایان می رسد ، در زمان پایان جنگ جهانی ( منظور جنگ جهانی دوم ) .

مامور مایر با تعجب می گوید که : ۱۹۴۵ رو میگید ؟!! جنگ جهانی دوم در این تاریخ تمام شد .

پرفوسور با نگاهی خاص پاسخ می دهد : واقعا می گی !! و بعد می خندد .

چرا در این فیلم پایان جنگ جهانی دوم را ۱۹۵۸ می دانند ، در حالی که همه می دانند که جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ پایان یافت ؟!

نکته اینجاست که : به جهت آنکه قرار است در این فیلم ، روسی ستیزی هم انجام شود ، از اینرو پایان جنک جهانی دوم را سال ۱۹۵۸ در نظر گرفته اند که همان زمانی است که دیگر اتحاد جماهیر شوروی در حال افول قدرتش است و اگر چه در این تاریخ با رهبریه خروشچف روبرو هستیم ، ولی دیگر تحمل ملت های ساکن در قلمرو شوروی به پایان رسیده و تکاپو های جدایی طلبانه رو به فزونی است . آمریکا اگر چه با شوروی برای نابودی آلمان هیتلری پیمان بست ، ولی به هر حال بعد از نابودی رژیم هیتلری ، مسئله مهم زمانه ، وجود رژیم مستبد و توسعه طلب شوروی بود که در زمان استالین به اوج قدرت خود رسیده بود . و ما در این فیلم شاهد این هستیم که پایان جنگ جهانی ، همان سالی در نظر گرفته می شود که حکومت شوروی ، قدرتش از قلعه به قعر می رود .

این همان مفهوم روسیه ستیزی است .

به عبارت دیگر : روس ها و آلمانی ها هر دو منفرو دانسته شده اند ، چرا که هر دو به دنبال نابودی دیگران اند .

▪ دین ستیزی

راسپوتین ، یک انسان مذهبی است . او تحصیلات مذهبی داشته ، و با لباس کشیشان در مجامع حاضر می شده .

در فیلم یک ، ما شاهد همین شمایل هستیم ، یعنی فردی با لباس بلندی که ما را به یاد لباس اسقفان می اندازد و همچنین کتابی قدیمی در دست . در برخی از عکس هایی که از راسپوتین به دست ما رسیده ، او کتابی در دست دارد که گویا کتابی دینی است و این واقعیت در فیلم هم به کار رفته .

وقتی چنین شخصی که کشیش است ، جادوگری می کند و رفتار شریرانه انجام می دهد ، به جهت اینک لباس دین به تن دارد ، مردم را نسبت به دین ، زده می کند ؛ و این مسئله یعنی دین ستیزی ، دلیل دیگری است برای انتخاب شخصیت تاریخی راسپوتین در این فیلم .

البته باید دانست که مامور شرمن ( یعنی دختری که قدرت در اختیار گرفتن آتش را دارد ، و در اداره تحقیق در مورد موجودات غیر طبیعی ، همکار پسر جهنمی است ) گردنبندی به گردن دارد که در وسط آن یک صلیب وجود دارد .

باید این برخورد دو گانه را اینطور معنا کرد ، که دین اگر در خدمت غرب باشد صحیح است و الا مضر و خطر آفرین !

▪ اومانیسم

مبحث بعدی در بررسی مجموعه فیلم های پسر جهنمی ، اومانیسم یا همان محوریت انسان است .

در مفهوم اومانیسم ، انسان مرکز توجهات هستی است و همه چیز برای انسان است .

در فیلم یک ، ما شاهد به تصویر کشیده شدن سازمانی هستیم که در آن موجودات غیر طبیعی ، برای کمک به انسان ها فعالیت می کنند !

اما در فیلم دو مفهوم اومانیسم ریز تر می شود :

کلید شروع مفهوم اومانیسم در فیلم دوم ، در تیتراژ ابتدایی این فیلم است . در تیتراژ ابتدایی فیلم دوم پسر جهنمی ، شاهد عبور اشکال و نوشته های مختلفی هستیم ، به نحوی که هر شکل کمتر از دو ثانیه در معرض دید است و البته اثر شگفت آور خود را در ناخودآگاه ذهن بیننده می گذارند . در میان این اشکال که در تیتراژ وجود دارد ، نقش « انسان در مرکز دایره » که اثر داوینچی می باشد هم به چشم می خورد !! این نقاشی قطعا نماد اومانیسم است .

نقاشی که طبیعتا اگر بخواهیم فیلم پسر جهنمی را یک فیلم معمولی و برای سرگرمی بدانیم ، هیچ ربطی به تیتراژ آن نخواهد داشت. و اگر هیچ دلیل دیگری برای وجود مفهوم اومانیسم در این فیلم نداشته باشیم ، همین نقاشی بهترین دلیل است .

زمانی که پرنس نوادا نزد پدرش ، شاه بالور می رود ، به او می گوید که کجاست عظمتتان . شما همه چیز را از دست دادی و به یک حیوان خانگی برای انسان ها تبدیل شده اید .

شاه بالور پاسخ می دهد : این طبیعت انسان ها است (!)

این مفهوم که از دهان شاه بالور خارج می شود ، به نوعی به انسان ها حق می دهد که سلطه گر باشند و دیگر موجودات را برای منافع خود فدا کنند . و این همان انسان گرایی و اومانیسم .

شبیه به چنین مفهومی در فیلم ارباب حلقه ها ( شماره دو= دو برج ) وجود دارد . در آنجا جادوگر دنیای شر به ارگ ها می گوید : همه چیز مال شما بود . اونها ( انسانها ) شما را از بین بردند و مالک زمین شدن ؛ زمین خودتون را پس بگیرید (!) ، آماده برای جنگ ...

از سوی دیگر در برخورد میان پرنس نوادا و پسر جهنمی ، پرنس نوادا به او این جملات می گوید : تو مانند من هستی . چرا برای انسان ها کار می کنی . تو می توانی شاه باشی . اگر نمی توانی فرمان بدهی باید اطاعت کنی (!) . انسان ها روزی از تو خسته می شوند . ما مهم ترهستیم یا آنها. (!)

در این مواقع دو دلی در پسر جهنمی ایجاد می شد ، و زمانی هم این دو دلی را ، با مامور شرمن در میان می گذارد ، که چرا این کار ها را کرده ؟!! ولی باز هم می بینیم که این دو دلی مانعی برای ادامه کار پسر جهنمی نمی شود ، و همچنان در آن سازمان کار میکند .

پس باید گفت ، این موجوات ، به نوعی خود را مجبور به خدمت به انسان می دانند . و یا بهتر است که بگوییم ، انسان غربی این حق را به خود می دهد که دیگران را برده خود کند .

زمانی که پسر جهنمی غولی که خدای جنگل نام دارد را می کشد . مردم از وحشتی که در شهر به وجود آمده خشمگین شده اند . و نسبت به پسر جهنمی پرخاش می کنند . مامور شرمن به دفاع از پسر جهنمی جلو می رود و این جملات را می گوید :

اون می خواست کمک کنه ، ندیدید؟ فقط داشت کمک می کرد . این کار ماست . کاری که سالها داریم انجامش میدیم . ما فقط می خواهیم به شما کمک کنیم ! شما !

شرمن با چنان تاکید و لحنی ، کلمه «شما» را می گوید که ، می فهمیم به نوعی دارد این را می گوید که : ما به شما کمک می کنیم ، در حالی که شما ارزش آن را ندارید و نمی فهمید .

ما در اینجا هم شاهد لحنی از سر ناچاری هستیم . که خود را مجبور به خدمت به مردم می داند ، اگر چه که مردم نفهمند و قدر ندانند .

همه این جملات و صحنه ها ، همان مفهوم اومانیسم را بیان می کند .

هدف این است که گفته شود ، انسان مرکز همه چیز است و همه باید در اختیار انسان باشند .

▪ منجی از جنس آتش

و مبحث آخری که باید به آن توجه شود . مسئله وجود منجی در این مجموعه فیلم ها است . پسر جهنمی اگر چه دارای خوی و ذاتی وحشیانه است ، ولی یادگرفته که این قدرت را برای مبارزه با موجودات شرور به کار گیرد و ذات شرور خود را زیر پا بگذارد .

فیلم های پسر جهنمی ، از نوع فیلم های منجی گرایانه است ، اما به شیوه ای نو و جدید .

در گذشته فیلم هایی که در رابطه با منجی و نجات دهند ساخته می شد ، فیلم هایی همچون : زورو ، سوپر من ، مرد عنکبوتی و ... انسانی با قدرت های خارق العاده وجود داشت، ولی در فیلم های پسر جهنمی ، دیگر ما شاهد یک انسان با نیروهای خارق العاده نیستیم ، بلکه شاهد یک موجود فرا انسانی هستیم . موجودی که پرنس نوادا او را شیطان می خواند ( Demon ) . این بدان معنا است که انسان قدرت آن را دارد که حتی شیطان را برای خود مسخر کند ؛ و یا اگر بخواهیم با دید دیگری بنگریم باید بگوییم که سرنوشت چنین رقم زده که شیطان منجی باشد و ما این نکته را در اواخر فیلم دو می بینیم ، زمانی که فرشته مرگ به مامور شرمن می گوید که تسخیر جهان سرنوشت پسر جهنمی است !

باید توجه داشت که اینک در جهان ، فراماسون ها که اصل و ریشه تفکری آنها از یهود سرچشمه می گیرد بر این باور هستند که شیطان منجی آخرین است ، اوست که می آید و جهان را تحت سلطه خود در می آورد و نظم نوین جهانی را بر قرار می کند .

باید دانست که این تفکر فراماسون ها با توجه به قدرت اقتصادی و سیاسی که دارند در تعداد قابل توجهی از فیلم های ساخت غرب به چشم می خورد که پسر جهنمی یکی از آنها است . در عصر معاصر ، دیگر مفهوم شیطان یک مفهوم نیمه مخفی نیست و فراماسون ها با ساخت فیلم هایی که در آنها شیطان حضور دارد ، قصد آماده کردن اذهان را برای قدرت گیری شیطان دارند . از جمله فیلم هایی که در آن شیطان حضور دارد می توان به این موارد اشاره کرد : کشیده شدن من به جهنم Drag me to hell ، روح سوار Ghost rider ، کنستانتین Constantine .

به عنوان مثال در فیلم کنستانتین که در آن ، شیطان که با لفظ لوسیفر خطاب می شود ، در آخر فیلم می آید و همه چیز را مرتب می کند !

باید دانست که اینچنین منجی معرفی شده در فیلم های پسر جهنمی ، یعنی منجی با قدرت های شیطانی و فوق انسانی و تخریب های غیر قابل اجتناب به نوعی نمایی از حکومت آمریکا است که ادعای منجیگری را دارد ، و تمامی حملات خود را به سراسر دنیا به جهت برقراری صلح می داند ، در صورتی که مردم جهان این حرکت آمریکا را نابودگری می دانند و این مسئله در پرخاش های مردم نسبت به اقدامات مفید (!) پسر جهنمی دیده می شود . ما می توانیم همانند این مسئله را در فیلم هنکاک هم ببنیم ؛ هنکاک در مسیر یاری رساندن به مردم آسیب هایی را هم به شهر می زند که موجب خشم مردم می شود !

و نکته جالب دیگر این است که ، پسر جهنمی بر خلاف هشدار هایی که رئیس سازمان می دهد ، در میان مردم حاضر می شود و با آنها عکس میگیرد ، و به نوعی قانون شکنی می کند .

ما در مبحث منجی شناسیِ منجیانی که غرب ارائه داده، شاهد این هستیم که اکثر منجیانی که غرب در قالب فیلم و کتاب به جهان عرضه کرده قانون شکن بوده اند !!

زورو : برای برپایی عدالت قانون شکنی می کند !

مرد عنکبوتی : او به عقیده پلیس قانون شکن است و اگر چه پلیس می خواهد او را دستگیر کند ، ولی اجازه می دهد که به مردم کمک کند !

هنکاک : او هم ناجی است ، ولی در راه کمک به مردم ، خسارات زیادی به وجود می آورد !

هری پاتر : او در مدرسه هاگوارتز مرتبا قانون شکنی می کند ، ولی در آخر اوست که نجات دهند همه است و چشم امید همه به اوست !

مجازاتگر : فردی که قصد نابودی جنایتکاران را دارد ، و در این راه قانونشکنی های زیادی می کند .

سریال ۲۴ : نقش اصلی این سریال یعنی جک باور ، برای انجام وظیفه اش و خدمت به جامعه و کشورش ، قانون شکنی های زیادی می کند !

سریال فرار از زندان : نقش اصلی این سریال یعنی مایکل ، برای نجات برادرش از حکم نا عادلانه اعدام ، مجبور به قانون شکنی می شود !

این مسئله ، یعنی قانون شکنی منجی را می توان به دو صورت مورد بررسی قرار داد :

اول اینکه این حرکت به نوعی تسهیل کننده اقدامات و رفتار های آمریکا می باشد که به بهانه صلح و برقراری عدالت و آنچه که جامعه مدنی می گوید ، مجبور است لشکر کشی کند و در این مسیر کشتار و ویرانی غیر قابل اجتناب است . به تصویر کشیدن منجی قانون شکن ، تاثیر عمیقی بر ذهن مخاطب دارد .

از سوی دیگر ، امثال این فیلم ها و سریال ها به نوعی افراد را تشویق به قانون گریزی و خود محوری در اجرای قانون می کند .

▪ سخن آخر

مجموعه فیلم های پسر جهنمی ، با دارا بودن داستانی جالب در رابطه با تعامل موجوداتی بیگانه با انسان ها و همچنین ساخت صحنه های گاها پر تحرک و دیدنی و بکارگیری دیالوگ ها و رفتار های کمیک و طنز ، جز آثار پر مخاطب شده است . اما همانطور که در این مقاله بیان کردم ، محتوای درونی این دو فیلم آنچنان در ذهن مخاطب نقش می بندد که مخاطب را به سوی هدف خود هم سو می کند .

باید دانست که سینما و بعد از آن تلویزیون در همان آغاز پیدایش ، به جهت سرگرمی مردم محصولاتی تهیه می کردند ، ولی بعد از مدت کوتاهی از پیدایش این ابزار سحر آمیز ( تصویر ) توجه صاحبان زر و زور و تزویر به این رسانه جدید جلب شد ، و از آن پس بود که تا زمان حال اکثریت غالب فیلم های ساخت غرب دارای محتوایی فراتر از ظاهر آثار بود .

ما هم بهتر است به جای تماشای صرف این فیلم ها ، با دقت و موشکافی بیشتری آنها را تماشا کنیم ، تا از آنچه که در این آثار می گذر مطلع شویم .

بار دیگر دو فیلم پسر جهنمی را ببینید ... !

سید علیرضا واعظ موسوی

کارشناس جنگ نرم