پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

بحثی درباب اسلام، دین و سیاست


بحثی درباب اسلام، دین و سیاست

درباره رابطه دین و سیاست، بحث ها و نظرات مختلفی وجود دارد؛ این بحث ها در طیفی از جدایی کامل دین و سیاست گرفته تا یکی شدن و عین هم بودن این دو تداوم دارد. در وهله اول باید گفت که بحث …

درباره رابطه دین و سیاست، بحث ها و نظرات مختلفی وجود دارد؛ این بحث ها در طیفی از جدایی کامل دین و سیاست گرفته تا یکی شدن و عین هم بودن این دو تداوم دارد. در وهله اول باید گفت که بحث جدایی دین و سیاست در واقع مسئله ای است مربوط به دین مسیح و با این که پیشینه این بحث را به سنت آگوستین قدیس و نظریه دو شهر زمینی و آسمانی وی مربوط می دانند ولی در اصل به دوران رنسانس و نوزایی و سپس روشنگری و به بیان دیگر به دوران مدرنیته اروپایی باز می گردد.

یکی از مهم ترین عوامل تاکید شماری از اندیشمندان غربی بر جدایی کلیسا و حکومت، همانا سوء رفتار اهالی کلیسا و عملکرد نادرست آنان در قبال قدرتی بود که از جایگاه خود دریافت می کردند. علت دیگر را باید در ماهیت آموزه های کلیسا پی جویی کرد؛ آموزه هایی که کلیسا به عنوان دین مسیح ارائه می داد در واقع آموزه هایی تحریف شده و به دور از روح واقعی دین مسیح بود و از این رو دوری گزیدن اصحاب دانش از این آموزه ها و تلاش برای طرد آنان از محیط اجتماعی چندان هم تعجب آور به نظر نمی رسد.

در هر حال این پدیده یعنی جدایی دین از سیاست، در دوران استعمارگری غربیان به عنوان میراثی شوم به سرزمین های دیگر رسید و عده ای از متفکرین شرقی تحت تاثیر آموزه های غربی، تصور نمودند که بایستی همین راه را درباره مکتب های دینی خود نیز پیگیری نمایند. در ممالک اسلامی نیز این ایده ها رسوخ یافت و در حالی که روح و ماهیت و جوهر دین اسلام (که از تحریفات تاریخی در امان مانده است) بطور کلی با مسیحیت تحریف یافته، تفاوت های بارزی دارد؛ ولی این خط سیر در اندیشه شماری از متفکرین مسلمان نیز اشاعه یافت.

در واقع باید اعتراف کرد که جوهر اصیل دین اسلام، به خودی خود حاوی بن مایه های تحول و تکامل اجتمتاعی است و ازاین رو در صورتی که وارد عرصه اجتماعی شود (همانطور که در عمل نیز اثبات شده) جامعه را به سوی تحول و تکامل پیش می برد و نیروی محرک بسیاری از جنبش ها و جریانات اجتماعی تحول خواه می گردد؛ همین مسئله فی المثل در ایران معاصر به خوبی قابل مشاهده است؛ و نهضت های ضد استعماری همچون قیام تنباکو، نهضت ضد استبدادی مشروطه ، قیام های استقلال طلبانه میرزا کوچک خان، خیابانی، نهضت ملی شدن صنعت نفت و بالاتر از همه این ها انقلاب اسلامی ایران، به خوبی موید این ادعاست و توان ایجادتحول و بسیج مردم توسط آیین اسلام را نشان می دهد.

از سوی دیگر ماهیت آموزه ها و مقررات اسلامی به گونه ای است که بدون ساز وکار حکومتی و نظام اداری، اجرایی و و قضایی، عمده مقررات اسلامی معطل مانده و قابلیت اجرایی پیدا نمی کنند؛ و در اصل اگر بخواهیم این آموزه ها را بدون وجود دستگاه حکومتی در نظر بگیریم، حتی ماهیت و تصور این رشته از قواعد و احکام، قابل تصور نیز نخواهد بود؛ چرا که ماهیت این احکام به گونه ای است که به خودی خود، وجود دستگاه و ساز وکار حکومتی و

نظام مند را ایجاب کرده و در طول زمان حتی اگر به حال خود وانهاده شود، این نهادهای قضایی و اجرایی را ایجاد نیز خواهد کرد.از این رو باید اذعان داشت که سخن گفتن از پدیده جدایی دین و سیاست درباره آیین مبین اسلام، به خودی خود حاکی از ناآگاهی از روح و جوهره اصیل این دین است، و به بیان دیگر، شناخت روح حاکم بر این دین و آموزه های آن، بدون در نظر گرفتن وجود یک نظام منسجم و جامع قضایی، تقنینی و اداری اجرایی، ناقص خواهد بود و فهم کامل این آموزه ها تصور وجود یک سازمان حکومتی کامل را ایجاب می نماید.از این رو همانطور که بسیاری از متفکرین و فعالان سیاسی اسلامی بیان می دارند دین اسلام و سیاست ملک و حکومت از یکدیگر جدایی ناپذیرند و سیاست ورزی نیز یکی از اجزای این دین جامع و کامل محسوب می شود و از این رهگذر، سیاست را می توان و باید یکی از آموزه های اصیل و لاینفک دین مبین اسلام قلمداد نمود.

آیدین تبریزی