دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

سیره پیامبر رحمت در مواجهه با حرمت شكنان و مرتدّان


سیره پیامبر رحمت در مواجهه با حرمت شكنان و مرتدّان

با مراجعه به منابع اولیه تاریخ اسلام و از جمله قرآن كریم, معلوم می گردد كه چنین پدیده ای در عصر رسول خدا ص وجود داشت و پیامبر رحمت در مواجهه با آن, شدیداً به مقابله برخاسته و مجازات سختی برای مرتدان و استهزاكنندگان در نظر می گرفتند این شیوه برخورد رسول خدا ص و استثنای حرمت شكنان از قاعده رحمت, برای پیروان آن حضرت قابل توجه است

●پیش درآمد

گفتار و رفتار رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، كه از اوّلی سنّت گفتاری و از دوّمی سنّت كرداری تعبیر می شود، برای همه پیروان آن حضرت حجّت است و بر اساس آموزه قرآنی، آن حضرت اسوه و الگوی مؤمنان معرّفی شده اند. بنابراین، معرفت به این كه آن پیامبر الهی در مواجهه به پدیده های گوناگون در جامعه اسلامی، چه واكنشی نشان می داده، از اهمیت فراوانی برخوردار است و از بایسته های تحقیق و پژوهش به شمار می رود.

هر جامعه ای به خصوص جوامع دینی، دارای ارزش ها و مقدّساتی است كه نزد مردم آن جامعه دارای حرمت است و شكستن قداست این ارزش ها «حرمت شكنی» محسوب می گردد. پدیده هایی مانند «ارتداد» و بازگشت به آیین گذشته، استهزای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دین اسلام و دشنام گویی به رهبری امّت اسلامی و هجو آن وجود همام با سرودن اشعار، از جمله پدیده هایی است كه از آن ها با عنوان «حرمت شكنی» یاد شده است. آنچه در این جستار مورد بررسی قرار می گیرد موضوع یادشده، در عصر نبوی است; هدف پاسخ دادن به پرسمان های ذیل است: آیا در عصر نبوی، حرمت شكنی در شكل ارتداد از دین، استهزا و هجو پیامبر(صلی الله علیه وآله)و دشنام گویی به آن حضرت و تحقیر مسلمانان توسط افرادی صورت گرفته است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، سیره آن حضرت در برخورد با حرمت شكنان چگونه بوده است؟ و این سیره چه توجیه عقلی و منطقی می تواند داشته باشد؟ پیامدهای این حركت حرمت شكنانه در جامعه چیست؟ انگیزه مرتدان و مستهزئان چه بوده است؟

با مراجعه به منابع اولیه تاریخ اسلام و از جمله قرآن كریم، معلوم می گردد كه چنین پدیده ای در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)وجود داشت و پیامبر رحمت در مواجهه با آن، شدیداً به مقابله برخاسته و مجازات سختی برای مرتدان و استهزاكنندگان در نظر می گرفتند. این شیوه برخورد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و استثنای حرمت شكنان از قاعده رحمت، برای پیروان آن حضرت قابل توجه است.

قابل ذكر است كه این بحث از موضوعات تاریخی است كه كاركردهایی سیاسی و اجتماعی برای جوامع اسلامی دارد و از جمله مواردی است كه تاریخ را به حال می آورد.

●درآمد

▪تعریف «ارتداد» و استهزاء

لغت شناسان «ارتداد» را به بازگشت از چیزی به غیر آن و نیز به بازگشت از اسلام به كفر و روی برگرداندن از آن تعریف كرده اند.۱ آیه شریفه «ولا تَرْتَدُّوا علی أَدبارِكُم فَتَنقلبوا خاسرین» (مائده: ۲۱) نیز بر همین معنای یادشده دلالت دارد.

فقیهان نیز در تعریف مرتدّ نوشته اند: «مرتد» كسی است كه پس از اقرار به اسلام، دوباره كافر شود.۲ تصریح به بازگشت از اسلام، ارتداد آشكار و خدشه ناپذیر است; اما فقهای اسلام موارد دیگری را نیز موجب ارتداد دانسته اند; مانند این كه كسی علی رغم مسلمانی و عدم انكار حقّانیت اصل دین اسلام، مقدّسات و ضروریات دین را مورد تمسخر و اهانت قرار دهد و یا رسالت پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله) را تكذیب كند و یا از سر غرضورزی، به اشكال و ایجاد شبهه در حقایق مسلّم دین بپردازد.۳ فقیه گرانقدر مرحوم محمدحسن نجفی در كتاب ارزشمند جواهرالكلام به معنای اخیر تصریح كرده است.۴

«استهزاء» از واژه «هزو» به معنای چیزی را به شوخی و ریشخند و مسخره گرفتن است. این كار در صورتی كه در مورد مقدّسات و ضروریات دین صورت پذیرد و لازمه آن انكار ضروریات باشد، از جمله مواردی است كه منجر به ارتداد از دین خواهد شد و در صورتی كه این كار از كسی در خصوص پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) سر بزند، تحت عنوان «سبّ النبی(صلی الله علیه وآله)» قرار گرفته، جرم محسوب می گردد.

▪حرمت شكنان عصر نبوی

موّرخان مسلمان نام كسانی كه در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از دین اسلام بازگشته، مرتد شدند را ثبت و ضبط نموده اند. برخی از اینان به صراحت، از دین اسلام بازمی گشتند و برخی با استهزای پیامبر(صلی الله علیه وآله)و مسلمانان و سرودن اشعار هجوآمیز، دشمنی خود را با اسلام علنی می كردند. در میان این افراد، كسانی وجود دارند كه سابقه مسلمانی نداشتند و مرتد محسوب نمی شدند، اما جرمشان در هجو و سبّ پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسخره كردن او با سرودن اشعار هجوآمیز ثابت است.

در ذیل، ابتدا به معرفی «حرمت شكنان عصر نبوی» پرداخته و سپس سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برخورد با آنان ذكر شده است:

۱. عبداللّه بن سعد بن ابی سرح: وی از مسلمانان اولیه و از كاتبان وحی بود كه همراه مهاجران مكّه به مدینه هجرت كرد.۵ او در مدینه فریفته شد و با گریختن به مكّه به قریش پناه برد و در تحقیر مسلمانان و پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن كریم تلاش نمود. عبداللّه در مكّه ادعا می كرد كه همانند محمد(صلی الله علیه وآله) قران نازل می كند.۶برخی مفسرّان شأن نزول آیه «وَ من قال ساُنزل مثلَ ما انزلَ اللّه» (انعام: ۹۳) را درباره عبداللّه بن سعد مرتد دانسته اند.۷ هر یك از موّرخان كه نام او را برده اند، به ارتداد نیز تصریح دارند.۸ برخی از تاریخ پژوهان نوشته اند: قراینی در دست است كه نشان می دهد عبداللّه هنگام اقامت در مدینه، همچون جاسوسی دو جانبه به سر می برد.۹ او مرتكب خیانت به مسلمانان شده بود، به طوری كه عمّار یاسر در روز شورا به او گفت: تو چه وقت خیرخواه مسلمانان بوده ای؟۱۰ پیداست كه اگر عبداللّه مرتكب خیانت نشده بود، عمّار یاسر چنین سخنی به او نمی گفت.

ابن ابی سرح وقتی پس از ارتداد، به مكّه گریخت، ادعا می كرد: «من هر طور دلم بخواهد محمد(صلی الله علیه وآله) را به آن سو وا می دارم. او می گوید: بنویس: عزیزٌ حكیمٌ، من می گویم: علیم حكیم و او تصدیق می كند.»۱۱ یادآوری این نكته ضروری است كه این سخنی است كه عبدالله پس از ارتداد و فرار به مكّه، ادعا كرده است، نه این كه واقعاً چنین كاری صورت گرفته و پیامبر(صلی الله علیه وآله) سخن او را تصدیق نموده باشند تا این كه ما در مقام دفاع از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اصل ماجرا را انكار كنیم. این كه برخی تاریخ پژوهان در مقام دفاع از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و ردّ اتّهام عبداللّه در تصدیق سخنانش توسط آن حضرت ـ كه در جای خود ضروری و قابل تحسین است ـ اصل داستان عبداللّه بن سعد را از نظر روایت جعلی و از نظر درایت ناپذیرفتنی و انگیزه جعل را برخی تعصّبات قومی و قبیلگی دانسته اند، به نظر نادرست می آید.۱۲ در هر حال، عبداللّه بن سعد از جمله افرادی است كه پس از ارتداد و بازگشت از دین، به مكه و به سوی مشركان آن دیار گریخت و در تحقیر مسلمانان تلاش نمود.

۲. عبداللّه بن خطل: بنابر نوشته ابن هشام، عبداللّه بن خطل مسلمانی بود كه پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را به عنوان كارگزار زكات (مصدّق) به همراه مردی از انصار اعزام نمود. او همچنین غلام مسلمانی داشت كه در خدمتش بود. در منزلگاهی به غلام دستور داد حیوانی ذبح كند و غذا تهیه نماید و خودش به خواب رفت. وقتی بیدار شد، غلام دستور او را اجرا نكرده بود. او غلام مسلمان را كشت و سپس مرتد گردید. واقدی می گوید: ابن خطل پس از ارتداد به مكّه گریخت و وقتی مكیان پرسیدند چرا به مكّه آمده است گفت: من دینی بهتر از دین شما نیافتم.۱۳

یعقوبی می نویسد: او مرد انصاری را كه همراهش بود، كشت و گفت اطاعت تو و محمد(صلی الله علیه وآله) واجب نیست.۱۴ آلوسی نیز همانند ابن هشام مقتول را غلام عبداللّه معرفی كرده، می نویسد: او پس از كشتن غلامش مرتد گردید.۱۵

بنابراین، این فرد دو جرم مرتكب شد: یكی كشتن مسلمانی و دیگری ارتداد از دین.

۳و۴. فَرْتَنا و قریبه: این دو زن از كنیزان عبداللّه بن خطل بودند كه با آوازخوانی، به هجو پیامبر و سبّ و دشنام آن حضرت می پرداختند.۱۶ مرحوم صاحب جواهر نیز از این دو كنیز، كه با آوازخوانی پیامبر(صلی الله علیه وآله)را هجو می كردند، یاد نموده است.۱۷

۵. مقیس بن حبابه:۱۸ وی مسلمانی بود كه برادرش توسط یكی از انصار به خطا كشته شده بود. او با این كه دیه برادر مقتول خود را دریافت كرد، قاتل را كشت.۱۹مقیس پس از ارتكاب این جنایت، با حالت شرك به سوی قریش بازگشت و مرتد گردید.۲۰

یعقوبی به كشته شدن او در حالت كفر و ارتداد تصریح كرده است.۲۱ بنابراین، مقیس نیز مانند عبدالله بن خطل مرتكب دو جرم شد: قتل نفس و ارتداد از دین.

۶. حویرث بن نقیذ بن وهب: وی از استهزاكنندگان و آزاردهندگان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در مكه بود. او از جمله افرادی است كه هنگام مهاجرت دختران پیامبر(صلی الله علیه وآله)از مكه به مدینه به آنان حمله كرد و به زمینشان انداخت.۲۲ یعقوبی علاوه بر آزار دادن پیامبر(صلی الله علیه وآله) توسط حویرث می نویسد: او به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)سخنان زشت می گفت.۲۳

۷. ساره كنیز عمرو بن هاشم: این زن از آزاردهندگان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و علاوه بر آن، به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دشنام می داد.۲۴ ساره پیش از فتح مكه هم نامه حاطب بن ابی بلتعه را، برای رساندن خبر حركت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سوی قریش می برد كه توسط حضرت علی(علیه السلام) دستگیر شد.۲۵ بنابراین، او هم پیامبر را سبّ می نمود و هم برای دشمنان مسلمانان جاسوسی می كرد.

۸. هند بنت عتبه: این زن همسر ابوسفیان و از دشمنان سرسخت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بود. او در جنگ اُحُد به همراه همسرش شركت كرد و هرگاه به وحشی غلام جبیر بن مطعم، می رسید او را به انتقام جویی تحریك می كرد. او به همراه دیگر زنان قریش، شهدای اسلام را در جنگ احد مثله نمود، به طوری كه از گوش و بینی آنان برای خود خلخال و گردنبند ساخته بود. هم اوست كه كبد حمزه عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به دندان گرفت. بنا بر نوشته مرحوم آیتی، این زن گستاخی و هرزگی را از حدّ گذراند.۲۶

۹. هبّار بن اسود: وی نخستین كسی است كه به زینب، دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، در حال هجرت از مكه به مدینه، حمله نمود و باعث سقط جنین او گردید.۲۷

۱۰. عصماء امّ المنذر بنت مروان: او از زنان تیره بنی خُطمه بود كه در مجالس اوس و خزرج، با سرودن اشعار، مردم را علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)تحریك می كرد. علاوه بر این، او آن حضرت را سبّ می نمود.۲۸

۱۱. كعب بن اشرف: او شاعری یهودی بود كه با شنیدن خبر پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، به مكّه رفت و به قریش تسلیت گفت. وی با سرودن اشعار درباره كشته شدگان بدر، قریش را به انتقام از مسلمانان تحریك می كرد. او پس از بازگشت به مدینه، شروع به سرودن اشعار عشقی و جنسی درباره زنان مسلمان نمود و این كار موجب آزردگی خاطر مسلمانان گردید.۲۹

نویسنده:علی غلامی دهقی

پی نوشت ها

۱ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق مرعشلی، بی جا، دارالكتب العربی، بی تا، ص ۱۹۸

۲ـ جعفربن الحسن الحلّی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، با تعلیقات سید صادق شیرازی، چاپ سوم، قم، استقلال، ۱۴۱۲ ق، ج ۴، ص ۹۶۱

۳ـ محمد ابراهیم جنّاتی، «ارتداد از دیدگاه مذاهب اسلامی»، كیهان اندیشه، ش ۵۴، ۱۳۷۳، ص ۴۴ـ۴۵

۴ـ محمدحسن النجفی، جواهر الكلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق محمود القوچانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعهٔ السابعه، ج ۴۱، ص ۶۰

۵ـ محمدبن سعد، الطبقات الكبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالكتب العلمیهٔ، الطبعهٔ الاولی، ۱۴۱۰ ق، ج ۷، ص ۳۴۴

۶ـ احمد بن ابی یعقوب (المعروف بالیعقوبی)، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، د. ت، ج ۲، ص ۵۹ ـ ۶۰

۷ـ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، تصحیح سیّد طیب جزائری، چاپ سوم، قم، مؤسسه دارالكتاب، ۱۳۶۷، ص ۲۱۰ ـ ۲۱۱

۸ـ عبدالملك بن هشام، السیرهٔ النبویهٔ، تحقیق مصطفی السّقا و غیره، بیروت، دار احیاء التراث، ۱۴۱۳ ق، ج ۴، ص ۵۱ ـ ۵۲ / محمدبن سعد، همان/ یعقوبی، همان / محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوك، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، د. ت، ج ۳، ص ۱۱۹ ـ ۱۲۰ / احمد بن حجر العسقلانی، الاصابهٔ فی تمییز الصّحابه، تحقیق عادل احمد و غیره، بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۴۱۵ ق، ج ۴، ص ۹۴ـ ۹۵

۹ـ سید جعفر شهیدی، «عبداللّه بن سعد بن ابی سرح»، مجله یغما، سال ۲۵، ش ۱۱، ۱۳۵۱ ش، ص ۶۶۶

۱۰ـ محمد بن جریر طبری، همان، ج ۴، ص ۲۳۳

۱۱ـ عزّالدین بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفهٔ الصّحابه، بیروت، دارالفكر، ۱۴۰۹ ق، ج ۳، ص ۱۵۵

۱۲ـ سیدجعفر شهیدی، همان، ص ۶۵۸ـ۶۶۶

۱۳ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۲ / طبری، همان، ج ۳، ص ۵۹ / محمدبن عمر واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۴ ق، ج ۲، ص ۸۵۹ ـ ۸۶۰

۱۴ـ یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۵۹ـ ۶۰

۱۵ـ محمود شكری الالوسی، بلوغ الارب فی معرفهٔ احوال العرب، تصحیح محمد بهجهٔ الاثری، بیروت، دارالكتب العلمیهٔ، ۱۳۱۴ هـ.، ج ۱، ص ۲۳۶

۱ـ محمد بن سعد، همان، ج ۲، ص ۱۰۳ / ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۲ / یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۶۰ / آلوسی، همان

۱۷ـ محمدبن حسن النجفی، همان، ج ۴۱، ص ۴۳۴

۱۸ـ ابن هشام (ج ۴، ص ۴۱۰) «حبابه» نوشته، در حالی كه طبری (ج ۳، ص ۵۹) «صبابه» ثبت كرده است.

۱۹ـ یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۶۰

۲۰ـ ابن هشام، همان / محمدابراهیم آیتی، تاریخ پیامبراسلام، چاپ پنجم، تهران، دانشگاه تهران، ص ۵۶۳

۲۱ـ یعقوبی، همان

۲۲ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۲

۲۳ـ یعقوبی، همان

۲۴ـ ابن هشام، همان / یعقوبی، همان

۲۵ـ محمدابراهیم آیتی، همان، ۵۶۳

۲۶ـ طبری، همان، ج ۲، ص ۵۰۱، ۵۰۲، ۵۱۲ و ۵۲۴ / محمدابراهیم آیتی، همان، ص ۶۵۴

۲۷ـ طبری، ج ۲، ص ۴۷۰ / ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفهٔ الصّحابه، همان، ج ۴، ص ۶۰۸ ـ ۶۰۹

۲۸ـ محمد بن عمر واقدی، ج ۱، ص ۱۷۲، ۱۷۴ / امین الاسلام الطبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۱۷ ق، ج ۱، ص ۱۸۵

۲۹ـ طبری، همان، ج ۲، ص ۴۸۸ ـ ۴۸۹

۳۰ـ عبدالحسین زرین كوب، بامداد اسلام، تهران، امیركبیر، چاپ ششم، ۱۳۶۹، ص ۳۷

۳۱ـ طبری، همان، ج ۳، ص ۱۱۶ / ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۱ ـ ۵۲ / ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۱۰۳ / یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۵۹ ـ ۶۰ / آلوسی، همان، ج ۱،ص ۲۳۶

۳۲ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۱ـ۵۲ / ابن سعد، همان / یعقوبی، همان / امین الاسلام طبرسی، همان، ج ۱، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۴

۳۳ـ ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۱۰۳

۳۴ـ همان، ج ۱، ص ۲۷۵

۳۵ـ مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، چاپ چهاردهم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ص ۲۳۲ ـ ۲۴۲

۳۶ـ محمد بن یعقوب الكلینی، الفروع من الكافی، تصیح و تعلیق علی اكبر غفاری، چاپ دوم، تهران، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۲، ج ۷، ص ۲۶۷ / محمدحسن نجفی، همان، ج ۴۱، ص ۴۳۳ ـ ۴۳۴

۳۷ـ مرتضی مطهری، همان، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۷

۳۸ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۱ ـ ۵۲ / ابن اثیر، همان، ج ۳، ص ۱۵۵ / ابن حجر عسقلانی، همان، ج ۴، ص ۹۴ ـ ۹۵ / واقدی، همان، ج ۲، ص ۸۵۵

۳۹ـ ابن هشام، همان / واقدی، همان، ج ۲، ص ۸۷۵

۴۰ـ یعقوبی، همان، ج ۱، ص ۲۶۷ / واقدی، همان

۴۱ـ امین الاسلام طبرسی، همان، ج ۱، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۴

۴۲ـ ابن هشام، همان، ج ۴، ص ۵۳ / واقدی، همان / ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۱۰۳

۴۳ و۴۴ و۴۵ـ محمدابراهیم آیتی، همان، ص ۵۶۳ ـ ۵۶۴

۴۶ـ واقدی، همان، ج ۱، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۴ / امین الاسلام طبرسی، همان، ج ۱، ص ۱۸۵

۴۷ـ آیتی، همان، ص ۲۹۵

۴۸ـ ابن سعد، همان، ج ۲، ص ۲۰ـ۲۱

۴۹ـ رفیع الدّین اسحاق ب محمد همدانی، سیرت رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)با تصحیح اصغر مهدوی، چاپ دوم، تهران، انتشارات خوارزمی، ج ۲، ص ۶۳۸ ـ ۶۴۲

۵۰ـ ابن هشام، همان، ج ۳، ص ۵۸

۵۱ـ محمد ابن احمدالانصاری القرطبی، الجامع لاحكام القرآن، بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۹ ق، ج ۲، ص ۸۵

۵۲ـ در این باره، ر. ك: بقره: ۱۰۹ـ ۲۱۷ / آل عمران: ۱۰۰ و ۱۴۹ / نساء: ۱۳۷ و ۱۳۸

۵۳ـ انعام: ۱۰۸

۵۴ـ راغب اصفهانی، همان، ص ۵۴۰

۵۵ـ آل عمران: ۸۶ / محمد: ۲۵

۵۶ـ این قسمت از مقاله بی نام «آزادی بیان (ارتداد)»، مجله حوزه، ش ۴۲ ـ سال ۶۹، ص ۴۹ ـ ۶۳ استفاده شده است.

۵۷ـ آل عمران: ۱۴۴

۵۸ـ عبد علی بن جمعهٔ العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، با تصحیح سیّد هاشم رسولی محلّاتی، قم، مطبعهٔ الحكمهٔ، بی تا، ج ۳، ص ۹۰

۵۹ـ نگارنده، واقعه ردّه یا شورش نومسلمانان پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، فصل «مدعیان دروغین پیامبری»، (پایان نامه كارشناسی ارشد، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، بهار ۱۳۷۹

۶۰ـ محمدبن احمد قرطبی، همان

۶۱ـ محمد(صلی الله علیه وآله): ۲۵ـ۲۶

۶۲ـ محمدبن حسن الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، د. ت، ج ۳، ص ۳۲۸

۶۳ـ فضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، ناصرخسرو، بی تا، ج ۵، ص ۷۸ ـ ۷۹

۶۴ـ عبدالحسین زرین كوب، كارنامه اسلام، چاپ چهارم، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۹، ص ۲۴

۶۵ـ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۷ ق، ج ۹، ص ۳۵۳

۶۶ و۶۷ـ سید محمدحسین طباطبایی، همان / ص ۳۴۵

۶۸ـ عطاءاللّه مهاجرانی، نقد توطئه آیات شیطانی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ هفدهم، ۱۳۷۸، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۵

۶۹ـ همان، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۴

منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۵۲


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.