چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
ارتباط بین سعادت و تزکیه نفس
● مقدمه
«ونفس وما سویها فالهمها فجورها وتقویها قدافلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (شمس:۷ - ۱۰)
از آیات استفاده میشود که فلاح انسان در گرو تزکیه نفس است و «فلاح» همان سعادت و کمال نفس انسانی است; از این نظر که موجب رستگاری و رها شدن انسان از گرفتاریهاست. از آن نظر که موجب دستیابی به خواستههاست «فوز» و از نظر اینکه مطلوب ذاتی است «سعادت» نامیده میشود.
ارتباط بین اعمال نیک و سعادت نفس
تا آنجا که از آیات و روایات به دست میآید، رابطه بین تزکیه و فلاح یا بین ارزشهای اخلاقی، سعادت حقیقی و کمال نهایی انسان تنها یک رابطه قراردادی محض نیست، بلکه خدای متعال روابط علی و معلولی را به طور تکوینی، جعل کرده و این امر غیراز قرارداد اعتباری محض است. خداوند معلولها را به دنبال علتبه وجود میآورد و علتها وسایطی برای تحقق آنها هستند. این رابطه را خود او ایجاد کرده است. ولی معنای این سخن وجود سنخیتبین علت و معلول و بین وسیله و ذیالوسیله است، نه اینکه صرف قرارداد بدون ارتباط واقعی باشد.
آنچه مسلم است و ما از کتاب و سنتبه دست میآوریم این است که چنین رابطهای وجود دارد; مثلا، کارهای خداپسندانه یا به اصطلاح، ارزشهای اخلاقی در بینش اسلامی، موجب سعادت و کمال انسان میشود. اما تحلیل و تبیین این رابطه مسالهای دیگر است.
ما حقیقت این رابطه را به درستی نمیتوانیم درک کنیم; زیرا روابط خاص بین اشیا را از طریق تجربه به دست میآوریم; مثلا، اگر بخواهیم بدانیم که علت فلان چیز چیستیا بین چه چیزهایی رابطه علی و معلولی وجود دارد باید آنهارا تجربه کنیم. به طور ذهنی، پیش از تجربه، نمیتوان روابط علی و معلولی بین پدیدهها را به دست آورد، مگر در چارچوبهای کلی; مثلا، در این حد که علت موجده باید کاملتر از معلول باشد. عقل ممکن است این اندازه بفهمد; اما اینکه چه علتی موجب پیدایش چه معلول خاصی میشود برای فهم آن، به تجربه نیاز است. و چون ما از عالم آخرت تجربهای نداریم، حتی تجربه آگاهانهای نسبتبه امور معنوی و روحانی خودمان هم نداریم - و تجربه باید آگاهانه باشد - نمیتوان این موضوع را درک کرد که عملی که انجام میدهیم، حتی در این دنیا، چه تاثیری بر روح ما دارد. این تاثیر بواقع، وجود دارد و کسانی که چشم بصیرت داشته باشند رابطه بین عملی را که انجام میدهند و تاثیری را که بر روحشان میگذارد، میبینند; اگر کار خوبی کرده باشند نورانیتی در دلشان ایجاد میشود و در روحشان، صفایی به وجود میآورد، ولی امثال ما، که از چنین نورانیتی محروم هستیم، این آثار را مشاهده نمیکنیم. به این دلیل است که گفته میشود ما تجربه آگاهانهای از تاثیر افعال در روحیات خود نداریم و این موجب شرمندگی انسان است که از دل و باطن خود خبری نداشته باشد. ولی واقعیت این است که اعمالی که ما انجام میدهیم با سایر چیزها ارتباط دارد. در این زمینه، شواهد فراوانی وجود دارد، چه از حضرات معصومین علیهمالسلام و چه از تربیتشدگان مکتب آنان. آنها گاهی فقط با توجه به ظاهر کسی، آثار اعمال او را در وجودش مییافتند و از سعادت یا شقاوت روحی او آگاه میگشتند; یعنی میفهمیدند که او کار خوبی انجام داده یا مرتکب خطا و لغزش شده است.
اگر ما نمیتوانیم اینگونه مسائل را تجربه کنیم نباید آنها را انکار نماییم. اینها واقعیتهایی است که شواهد نقلی و تعبدی فراوانی بر آنها وجود دارد و تجربههایی که از اولیای خدا در این زمینهها به ما رسیده شاهد خوبی بر این مدعاست. بنابراین، چون ما این رابطه را نمیتوانیم به درستی کشف کنیم به عالم آخرت راه پیدا نکردهایم که ببینیم در آنجا چه میگذرد و باطن خود را هم نشناختهایم تا ببینیم که اعمال ما چه تاثیری در باطن ما میگذارد. لذا، چون ما نمیتوانیم این رابطه را آنگونه که هستبیاییم باید آن را تعبدا بپذیریم. این راه برای همه مؤمنان باز است که آنچه را خدا، پیامبر او و ائمهعلیهمالسلام فرمودهاند، بپذیرند.
از آیات و روایات و بیانات اهلبیتعلیهمالسلام و شاگردان واقعی آنها، به خوبی استفاده میشود که بین کارهای نیک و بین کمالات نفس و سعادت اخروی رابطهای حقیقی وجود دارد. اگر بخواهیم از این نیز جلوتر برویم راه مسدود نیست و شاید این کار مطلوب هم باشد که انسان تفکر کند واز راه تعقل، تا آنجا که ممکن است، حقایق را درک نماید. بر اساس همین غریزه خدادادی است که انسانها دوست دارند تا آنجا که ممکن است عقل خود را به کار گیرند و تا جایی که عقلشان یاری میکند حقایق را بفهمند. این کار مطلوبی است، به شرط آنکه آدمی مرز خود را بشناسد و بلندپروازی نکند.
● سعادت و کمال و ارتباط آنها با یکدیگر
بین سعادت و کمال اتحاد مصداقی وجود دارد; گاهی میگوییم: تزکیه، موجب کمال نفس میگردد و گاهی نیز میگوییم: تزکیه، موجب سعادت نفس میشود. بین سعادت و کمال چه رابطهای وجود دارد؟ این دو گرچه دو مفهوماند، اما با یکدیگر متلازمند. محور سعادت لذت است، لکن لذتی بیشتر و پایدارتر از دیگر لذتها. کسی را سعادتمند میگوییم که از زندگی خویش لذت بیشتری ببرد و این لذتش پایدار باشد. بنابر این، به کسانی که در آخرت اهل نعمت و رحمت الهی هستند، با اختلاف مراتبی که دارند، چون لذتشان بیشتر و پایدارتر است «سعید» میگویند.
سعادت واقعی در آخرت تحقق پیدا میکند; «فمنهم شقی وسعید; فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق... واما الذین سعدوا ففیالجنة.» (هود: ۱۰۵ - ۱۰۸) تزکیه ملازم با سعادت و سعادت نیز ملازم با خلود در بهشت است. آیات خاصی نیز در مورد برخی از مراتب تزکیه وارد شده است; مثلا، خداوند دربارهسحرخیزی در قرآن میفرماید: «فلاتعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین» (سجده:۱۷) یا در باره مؤمنانی که در بهشتاند، میفرماید: «وفیها ما تشتهیه الانفس وتلذ الاعین.» (زخرف: ۷۱) همانگونه که پیداست، لفظ «لذت» در متن آیه اخیر نیز آمده است.
از نظر قرآن، جای شبههای نیست که کسانی که اهل تزکیه باشند به اینگونه لذتها خواهند رسید. اما آیا منطقا و عقلا بین این دو، رابطهای وجود دارد؟ یعنی آیا کسی که کاملتر باشد ضرورتا باید سعادت و لذت بیشتری داشته باشد؟ یا ممکن است کسی به کمال والایی دست پیدا کند ولی هیچگاه به لذتی نرسد؟ آیا چنین چیزی ممکن استیا نه؟ میتوان گفت که اصولا لذت وقتی حاصل میشود که انسان به چیزی که ملایم با آن قوه خاصش میباشد، نایل گردد.
به عنوان مثال، انسان با قوه لامسه خویش، از لمسکردن شیء نرمی که از نظر گرما و سرما نیز، با حرارت بدنش سازگاری داشته باشد، لذت میبرد. اما اگر سردتر یا گرمتر از آن باشد با آن ملایمت ندارد و از آن احساس لذت نمیکند. در مورد سایر قوانین نیز چنین است. ما از هر آنچه که به گونهای با نفسمان ملایمت دارد، لذت میبریم و هر آنچه که لذتی برای ما ایجاد نکند ملایمتی بانفسمان ندارد. پس حقیقت لذت، ادراک ملایم است. ادراک نیز، هم به معنای «نایل شدن به چیزی» و هم به معنای «درک کردن و آگاه شدن از چیزی» است. به تعبیر ساده، میتوان گفت: لذت، حالتی نفسانی و روانی است که در هنگام نایل شدن و وصول انسان به چیزی که مطلوب اوست، برایش حاصل میشود.
بنابراین، هر یک از اعضای ما لذتش با دیگری متفاوت است و لذت هر یک از قوا غیر از دیگری است. عقل و سایر قوای باطن انسان نیز لذتی خاص خود دارند. اگر به درک حقایقی که مطابق با واقع است نایل شویم این موضوع موجب لذت عقلانی ما میشود. گاهی، برخی آنچنان از درک حقایق لذت میبرند که همه لذتهای دیگر را فراموش میکنند. در باره زندگی بسیاری از دانشمندان، نقل شده است که آنها همه لذتهای زندگی خود را فدای لذتهای عقلانی خود کرده بودند. لذتی که آنان از کشف حقایق میبردند بیش از لذات دیگر بود. از اینرو، بی خوابی، گرسنگی و سایر مشکلات را به راحتی تحمل میکردند.
این مطلب نیاز به تفصیل دارد; اما اجمالا، وقتی حیثیت وجود را از حیثیت کمال تفکیک کنیم هر موجودی کاملتر شدن وجود برایش ملایمترین چیزهاست. این مطلب با قدری تامل روشن میشود.
هر موجود ذیحیاتی را در نظر بگیرید اولا، تا آنجا که توان دارد تلاش میکند که حیات خود را حفظ کند. اگر هر یک از حیوانات، حتی حشرات، را ملاحظه کنید وقتی آسیبی به آنها وارد شود ساعتها برای زنده ماندن فعالیت میکنند تا جسم نیمهجان خود را حفظ نمایند. مثلا حیوانی که در دامی گرفتار میشود تا وقتی امیدی برای زنده ماندن دارد از تلاش برای رهایی دستبرنمیدارد. این شاهدی استبر این مطلب که هر موجود زندهای حیات خود را بیش از همه چیز دوست دارد.
در مورد انسان نیز چنین است; ما بسیاری از چیزها را دوست داریم ولی این چیزها وقتی برای ما مطلوب است که خود ما باشیم که از آنها لذت ببریم. اگر خودمان نباشیم چه لذتی ازآنها برای ما حاصل میشود؟ بنابراین، حیات، سلامتی و تکامل وجود از هر چیزی مطلوبتر است. لذا، میبینیم که اگر به کسی توهین کنند، که مثلا، «فهم نداری» یا«شعور نداری» یا مانند آن، گاهی چنان دچار ناراحتی میشود که ممکن استبرای مقابله با این حرف، جنگ به پا کند و خونها بریزد. این به دلیل آن است که انسان کمال خود را دوست دارد. بنابر این، اگر در مقام اثبات،کسیبهاو بگویدکه «کمال نداری» ناراحت میشود. حتی اگر به جاهلی بگویند که «علم نداری» ناراحت میشود، با اینکه خودش هم میداند که جاهل است; ولی از اینکه نقص او ظهور پیدا کند رنج میبرد; زیرا فطرتا نقص برای انسان نامطلوب است و از آن تنفر دارد.
از اینرو، آنچه که به انسان مربوط میشود جهات عدمیاش برای او مذموم و منفور و جهات وجودیاش برای او مطلوب است. بنابراین، انسان از علم، جمال، سلامتی و مانند آن لذت میبرد و از جهل، زشتی، مرض و نظیر آن گریزان است. اما اینکه ما با وجود آنکه سالم هستیم، چرا از سلامتی خود احساس لذت نمیکنیم به دلیل آن است که بدان توجه نداریم; وقتی مریض شویم قدر لذت از دست رفته خود را میفهمیم; چون فقدان آن را احساس میکنیم. لذا، وقتی انسان به کمال وجودی خود توجه میکند به گونهای احساس لذت میکند که چنین لذتیاز هیچ چیز دیگری به او دست نمیدهد. اینگونه لذتها اصیلاند; اما چیزهای دیگر، با واسطه برای انسان ایجاد لذت میکنند; مانند عشقهای مجازی. در آنجا، آنچه را انسان دوست دارد لذت او از معشوقش میباشد تا بااو انس بگیرد و با او سخن بگوید. بنابراین، برای نیل به این مقصود، حاضر به فداکاری هم میشود تا جایی که ممکن است در این راه، جان خود را هم از دستبدهد.
پس انسان یا هر موجود ذیحیات دیگری اول، حیاتش را دوست دارد سپس کمالات خود را، چه کمالات ظاهری باشد و چه کمالات باطنی. هر قدر هم انسان کمالش بیشتر باشد خود رابیشتر دوست دارد. لذا، آنان که در عنفوان جوانی و طراوت هستند نگاه کردن در آینه را بسیار دوست دارند. همه اینها در اصطلاح فلسفی، به کمال وجود بازگشت دارد. ازاینرو، میگوییم وقتی کمال برای انسان حاصل شود بالاترین لذتها را به دست آورده است.
● سعادت چیست؟
سعادت همان لذت است، اما قویتر و پایدارتر. اگر انسان کمالی پیدا کند از آن لذت میبرد. چنانچه این کمال ثابت و قوی باشد لذتش بیشتر خواهد بود. خداوند در توصیف حال مردمان، آن هنگام که به جهان آخرت وارد میشوند، میفرماید: «اسمع بهم وابصر یوم یاتوننا»; (مریم: ۳۸) آنان وقتی بر ما وارد میشوند چقدر شنوا و بینا هستند! به عبارت دیگر، با آوردن «اسمع» و «ابصر» میخواهد بگوید که وقتی از این عالم میروند سراپا ادراک میشوند، تمام وجودشان چشم و گوش میشود و غفلت درآنجا معنایی نخواهد داشت. بنابراین، در چنان عالمی، اگر انسان به مرحله توجه دایمی رسیده باشد بالاترین لذتها را از نعمتهای اخروی خواهد برد.
● تزکیه چیست؟
«تزکیه» به عنوان یک فعل متعدی - نه مصدر فعل مجهول که حاصل فعل باشد - شناخته میشود. مصدر فعل متعدی به دو شکل به کار برده میشود: یکی مصدر فعل معلوم و دیگری مصدر فعل مجهول. لذا، تزکیه را گاهی به معنای «تزکیه کردن» و گاهی به معنای «تزکیه شدن» به کار میبریم. طبق معنای دوم، حالت طهارت و رشد و کمالی که برای انسان حاصل میشود همان تزکیه است. اما طبق معنای اول، به عملی که انسان انجام میدهد تا آن حالتبرایش پدید آید تزکیه گفته میشود.
«تزکیه» در زبان فارسی، معادل دقیقی ندارد; اما میتوان گفت «حذف زواید و چیزهای مضر و پدید آمدن رشد و فزونی در چیزی» تزکیه است. «زکات» نیز به همین معناست. نتیجه تزکیه - به معنای فعل متعدی - کمال است; مانند درختی که اگر زواید آن را حذف کنیم رشد میکند و به کمال میرسد.
بنابر این، با زبان فلسفی، میتوان گفت که تزکیه یعنی کامل کردن نفس و حذف نواقص و زواید که نتیجه آن حصول کمال برای نفس است. با این بیان، میتوان نتیجه تزکیه را حصول کمال برای نفس دانست. حصول کمال نیز مستلزم حصول لذت میباشد. با توجه به اینکه کمالات کسب شده پس از مرگ هم باقی میماند و در عالم آخرت، شناختیقینی و توجه به آنها حاصل است موجب لذت دایمی خواهد بود.
البته کمال نیز مراتبی دارد; پایینترین مرتبه آن ورود به بهشت و سکونت در نازلترین درجات آن است. مراتب اعلای آن را عقل ما نمیتواند تصور کند; آنجا مراتبی است که مخصوص رسول اکرم و ائمه علیهمالسلام است. شیعیانی که به طور کامل، از آنها پیروی کرده باشند نیز با آنان خواهند بود، همانگونه که در روایات نیز، بعضا آمده است که مثلا، اگر کسی فلان کار را انجام دهد در بهشتبا ما همنشین خواهد بود. لازم به ذکر است که «با آنها بودن» به معنای مساوات در درجات و مقام آنان نیست، بلکه مانند آن است که میهمان و میزبان، هر دو بر سر یک سفره مینشینند; اما یکی میهمان است و دیگری میزبان; میزبان هر چه دارد از آن خودش میباشد، در حالی که میهمان هر چه دارد ملک دیگری است. آن مقام اصالتا برای رسول اکرم و خاندان معصومشعلیهمالسلام میباشد. دیگران اگر به درستی از آنها پیروی کرده باشند به آنها ملحق میشوند، آن هم به قدر مراتب خود. همه در یک درجه نخواهند بود. به هر حال، مراتب متعددی بین این دو مرحله وجود دارد. بین این دو مرتبه، به قدری فاصله زیاد است که برای ما قابل تصور نیست.
امیرالمؤمنین، علیعلیهالسلام، با آنهمه عبادتی که انجام میداد; روزها در راه اعتلای اسلام شمشیر میزد، شبانگاه به فقرا و مستمندان رسیدگی میکرد و نیمههای شب تا به صبح با خدا راز و نیاز مینمود، او که در وصف مجاهدتهایش در جنگ خندق، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «لضربة علی خیر من عبادة الثقلین»، (۱) پس از شصتسال عبادتی این چنین، به درگاه خدا زار مینالد که «آه، آه، من قلة الزاد وبعد السفر و وحشة الطریق.» (۲) او کسی است که میداند مراتب کمال انسانی تا کجا ادامه دارد و انسان تا کجا میتواند سیر کند. ائمهعلیهمالسلام نقطه اوج کمال انسانی و بالاترین درجات قرب به خدا را میدیدند و بدان چشم دوخته بودند. ازاینرو، با تمام عبادتهایی که داشتند، از کمی زاد و توشه خود و دوری راه شکایت میکردند.
هدف نهایی این نیست که از جهنم نجات پیدا کنیم; باید همتمان بیش از این باشد. با وجود این، اگر همین حاجتی که از او میخواهیم، که ما را از عذات دوزخ برهاند، اگر فقط همین یک دعایمان مستجاب شود از همه چیز برایمان بیشتر ارزش دارد، همانگونه که در مناجاتها و دعاهای ائمه،علیهمالسلام بر این نکته بسیار تاکید شده است.
۱- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۳۹، ص ۱، روایت ۱
۲- همان، ج ۴۱، ص ۱۲۱، روایت ۲۸، باب۱۰۷
استاد مصباح یزدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست