یکشنبه, ۲۰ خرداد, ۱۴۰۳ / 9 June, 2024
مجله ویستا

اگر عینک آوینی مال من بود


اگر عینک آوینی مال من بود

اگر چه تقویم پر است از روزهایی که غافلیم از غفلت خویش و شبهایی که خسته‌ایم از نهایی خود، اما گاه به روزهایی می‌رسیم که گذشتن از آنها شاید ساده باشد ولی گذشتن از کسانی که این روزها …

اگر چه تقویم پر است از روزهایی که غافلیم از غفلت خویش و شبهایی که خسته‌ایم از نهایی خود، اما گاه به روزهایی می‌رسیم که گذشتن از آنها شاید ساده باشد ولی گذشتن از کسانی که این روزها با نام آنها یکی شده است دیگر ساده نیست و گذشتن از روز شهادت شهید سیدمرتضی آوینی شاید ساده باشد به سادگی گرامیداشتی با تعارفات مرسوم و وظایف مکتوب و تملقات معمول اما گذشتن از حقیقت آوینی کاری ساده نیست.

همان آوینی‌ای که چون زنجیر جاذبه خاک را از پای اراده‌اش گشود، هجرت کرد از خود و بستگی‌هایش تا از زمان و مکان فراتر رود و خود را به قافله ۶۱ هجری رساند و در رکاب امام عشق به شهادت رسد. و از این پس اوست که بر باد می‌وزد، اوست که بر زمان می‌گذرد و اوست که مکان را شرف حضور می‌بخشد. و بیچاره ما که زمان ما را بلعیده و با خود می‌برد و عادات، بندهایی هستند که ما را زمین گیر کرده‌اند.

اما هنوز اگر گوشی باشد که صدای هاتف را بشنود و چشمی باشد که نور قبسی را ببیند، می‌توان نور حقیقت که در آیینه وجود او تجلی پیدا کرده است را دید که آیینه اهل تجلیست و آیینه ضمیر او آن چنان صیقلی بود که قافله،قافله نور معرفت را به سوی حقیقت راهبر می‌نمود.

نوشتن درباره سید مرتضی سخت است زیرا اگر بخواهیم به حفظ سخن اکتفا کنیم در حفظ معنی به خطا رفته‌ایم و اگر بخواهیم بازگو کننده معنی باشیم باید آن طور جهان را ببینیم که او دید، آن طور زندگی را ببینیم که او دید، آن طور مرگ را ببینیم که او دید و در کل آن طور حقیقت را ببینیم که او دید. پس من که نمیتوانم ببینم فقط آرزو می کنم ای کاش عینکی را که آوینی با آن حبل الله را می دید مال من بود.

اگر عینک آوینی مال من بود، هر چیز را که حدیث نفس بود در گونی می‌انداختم و آتش می‌زدم.

اگر عینک آوینی مال من بود، دهانه آتشفشان را جایی برای بنا کردن خانه‌ام می‌دیدم.

اگر عینک آوینی مال من بود، دیگر قالب هنر را نمی‌نگریستم که به دنبال جوهر هنر بودم.

اگر عینک آوینی مال من بود، حقیقت فتح را آنگونه که روایت کرد می‌دیدم.

اگر عینک آوینی مال من بود، خمینی را میراث‌دار همه صاحبان عهد در شب یلدای تاریخ می‌دیدم.

اگر عینک آوینی مال من بود، غایت خلقت جهان را پرورش انسانهایی می‌دیدم که در برابر شداید بر هر چه ترس و شک و تردید و تعلق است غلبه می‌کنند و حسینی می‌شوند.

اگر عینک آوینی مال من بود، حقیقت را در سادگی می‌دیدم و نه در پیچیدگی.

اگر عینک آوینی مال من بود، وقوع انقلاب را از جمله نشانه‌های قطعی افول تمدن غرب و ظهور دولت پایدار حق می‌دیدم.

اگر عینک آوینی مال من بود، می‌دیدم آنهایی را که از مرگ می‌ترسند، از کربلا می‌رانند.

اگر عینک آوینی مال من بود،...

و اگر عینک آوینی مال من بود، می دیدم رازی را در عالم که جز به بهای خون فاش نمی‌شود.

در آخر از زبان خودش با او حرف می‌زنم:

"ای شهید، ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود نشسته‌ای، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش".