جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

ضرورت معاد


ضرورت معاد

در این جهان, انسانها در انتخاب و انجام كارهای خوب و بد, آزادند از یك سو, كسانی یافت می شوند كه تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می كنند; و از سوی دیگر, تبهكارانی دیده می شوند كه برای رسیدن به هوسهای شیطانی خودشان, بدترین ستمها و زشتترین گناهان را مرتكب می گردند

مساله معاد از دو راه قابل اثبات است:

الف) نخست از راه عقلی مانند برهان حكمت و عدالت دوم راه نقلی مانند آیات در مورد معاد اینك هر دو راه را بررسی می كنیم: دلایل عقلی معاد .

۱) برهان حكمت

براساس اینكه خداوند حكیم است آفرینش الهی بیهوده و بی هدف نیست بلكه محبت به خیر و كمال كه عین ذات الهی است بالاصاله به خود ذات و بالتبع به آثار آن كه دارای مراتبی از خیر و كمال هستند تعلق گرفته, و از این رو, جهان را به گونه ای آفریده است كه بیشترین خیر و كمال ممكن, بر آن مترتب شود و بدین ترتیب صفت حكمت اقتضا ـ می كند كه خداوند مخلوقات را به غایت و كمال لایق به خودشان برساند ولی از آنجا كه جهان مادیت, دار تزاحمات است و خیرات و كمالات موجودات مادی با یكدیگر تعارض پیدا می كند مقتضای تدبیر حكیمانه الهی این است كه به صورتی آنها را تنظیم كند كه مجموعاً خیرات و كمالات بیشتری بر آنها مترتب شود, و به دیگر سخن: جهان, دارای نظام احسن باشد.

با توجه به این كه انسان, دارای روح قابل بقا است و می تواند واجد كمالات ابدی و جاودانی گرددد آن هم كمالاتی كه از نظر مرتبه و ارزش وجودی, قابل مقایسه با كمالات مادی نیست; اگر حیات او منحصر به همین حیات دنیوی محدود باشد با حكمت الهی, سازگار نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به اینكه حیات دنیوی, توام با رنجها و سختیها و ناگواریهای فراوان است .

راستی, اگر زندگی انسان جز این نمی بود كه پیوسته زحمت بكشد و با مشكلات طبیعی و اجتماعی, دست و پنجه نرم كند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذارند و آنگاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی كه بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا كند و مجدداً ((روز از نو و روزی از نو)).

بدیهی است نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان, جز پوچ گرایی نخواهد بود.

از سوی دیگر, یكی از غرایز اصیل انسان, حب به بقا و جاودانگی است كه دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است و حكم نیروی محرك فزاینده ای را دارد كه او را بسوی ابدیت, سوق می دهد و همواره برشتاب حركتش می افزاید. اكنون اگر فرض شود كه سرنوشت چنین متحركی جز این نیست كه در اوج شتاب حركت, به صخره ای برخورد كند و متلاشی شود آیا ایجاد آن نیروی فراینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟! پس وجود چنین میل فطری, هنگامی با حكمت الهی سازگار است كه زندگی دیگری جز این زندگی محكوم به فنا و مرگ, در انتظار او باشد.

حاصل آنكه: با ضمیمه كردن این دو مقدمه ـ یعنی حكمت الهی, و امكان زندگی ابدی برای انسان ـ به این نتیجه می رسیم كه می باید زندگی دیگری برای انسان, و رای این زندگی محدود دنیوی, وجود داشته باشد تا مخالف حكمت الهی نباشد.

و می توان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد و به ضمیمه حكمت الهی, آن را برهان دیگری به حساب آورد.

ضمناً روشن شد كه زندگی ابدی انسان باید دارای نظام دیگری باشد كه مانند زندگی دنیا مستلزم رنجهای مضاعف نباشد. و گرنه, ادامه همین زندگی دنیوی حتی اگر تا ابدهم ممكن می بود با حكمت الهی, سازگار نمی بود.

۲) برهان عدالت

در این جهان, انسانها در انتخاب و انجام كارهای خوب و بد, آزادند: از یك سو, كسانی یافت می شوند كه تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او می كنند; و از سوی دیگر, تبهكارانی دیده می شوند كه برای رسیدن به هوسهای شیطانی خودشان, بدترین ستمها و زشتترین گناهان را مرتكب می گردند. و اساساً هدف از آفرینش انسان در این جهان و مجهز ساختن او به گرایشهای متضاد و به نیروی اراده و انتخاب, و به انواع شناختهای عقلی و نقلی, و فراهم كردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قراردادن وی بر سر دوراهیهای حق و باطل و خیر و شر این است كه در معرض آزمایشهای بی شمار, واقع شود و مسیر تكامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و كیفر آنها برسد. و در حقیقت, سراسر زندگی دنیا برای انسان, آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است و حتی در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تكلیف و انجام وظیفه نیست .

اما می بینیم كه در این جهان, نیكوكاران و تبهكاران, به پاداش و كیفری كه درخور اعمالشان باشد نمی رسند و چه بسا تبهكارانی كه از نعمتهای بیشتری برخوردار بوده و هستند. و اساساً زندگی دنیا ظرفیت پاداش و كیفر بسیاری از كارها را ندارد مثلاً كسی كه هزاران شخص بی گناه را به قتل رسانیده است نمی توان او را جز یك بار, قصاص كرد و قطعاً سایر جنایاتش بی كیفر می ماند در صورتی كه مقتضای عدل الهی این است كه هر كس كوچكترین كار خوب یا بدی انجام دهد به نتیجه آن برسد.

پس هم چنان كه این جهان, سرای آزمایش و تكلیف است باید جهان دیگری باشد كه سرای پاداش و كیفر و ظهور نتایج اعمال باشد و هر فردی به آنچه شایسته آن است نایل گردد تا عدالت الهی, تحقق عینی یابد!

ضمناً از همین بیان, روشن می شود كه جهان آخرت, جای انتخاب راه و انجام تكالیف نیست .

ب) دوم: معاد درقرآن

آیات قرآن كریم, پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منكرین آن را می توان به پنج دسته, تقسیم كرد:

۱) آیاتی كه بر این نكته, تاكید می كند كه برهانی بر نفی معاد, وجود ندارد. این آیات, به منزله خلع سلاح منكرین است .

۲) آیاتی كه به پدیده های مشابه معاد, اشاره می كند تا جلوی استبعاد را بگیرد.

۳) آیاتی كه شیهات منكرین معاد را رد, امكان وقوع آنرا تثبیت می كند.

۴) آیاتی كه معاد را به عنوان یك وعده حتمی و تخلف ناپذیر الهی, معرفی می كند و در واقع, وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق, اثبات می نماید.

۵) آیاتی كه اشاره به برهان عقلی بر ضرورت معاد دارد.

در حقیقت, سه دسته اول, ناظر بر امكان معاد; و دو دسته اخیر, ناظر به وقوع و ضرورت آن است .

● انكار معاد, بی دلیل است

یكی از شیوه های احتجاج قرآن با صاحبان عقاید باطل این است كه از آنان, مطالبه دلیل می كند تا روشن شود كه عقاید ایشان پایه عقلی و منطقی ندارد, چنان كه در چندین آیه, آمده است:

قل هاتوا برهانكم... ۱.

بگو (ای پیامبر) دلیلتان را بیاورید.

و در موارد مشابهی با این لحن می فرماید كه صاحبان این عقاید نادرست, ((علم)) و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند بلكه به ((ظن)) و گمان بی دلیل و مخالف با واقع, بسنده كرده اند.۲

و در مورد منكرین معاد هم می فرماید:

و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلكنا الا الدهر و ما لهم بذلك من علم ان هم الا یظنون.۳

و (كافران) گفتند: جز این زندگی دنیا حیاتی نیست كه می میریم و زندگی می كنیم و جز روزگار, چیزی ما را نابود نمی كند (در صورتی كه) به این مطلب, علمی ندارند و تنها گمانی می برند.

هم چنین در آیات دیگری بر این نكته, تاكید شده كه انكار معاد, تنها گمان بی دلیل و نادرستی است ۴. البته ممكن است گمانهای بی دلیل در صورتی كه موافق هوای نفس باشد مورد قبول هوی پرستان, واقع شود ۵ و در اثر رفتارهای متناسب با آنها و ارتكاب گناهان تدریجاً به صورت اعتقاد جزمی, جلوه كند۶ و حتی شخص بر چنین اعتقادی پافشاری نماید.۷

قرآن كریم, سخنان منكرین معاد رانقل كرده است كه غالباً چیزی بیش از استبعاد نیست و احیاناً اشاره به شبهات ضعیفی دارد كه منشا استبعاد و شك در امكان معاد شده است ۸. از این رو, از یك سو, پدیده های مشابه معاد را یادآور می شود تا رفع استبعاد گردد۹, و از سوی دیگر به پاسخ شبهات, اشاره می كند تا هیچ گونه شبهه ای باقی نماند و امكان وقوعی معاد, كاملاً تثبیت شود. ولی به این مقدار, اكتفا نمی كند و علاوه بر حتمی بودن این وعده الهی و اتمام حجت بر مردم به وسیله وحی, به برهان عقلی بر ضرورت معاد نیز اشاره می كند .

● پدیده های مشابه معاد

الف) رویش گیاه:

زنده شدن انسان پس از مرگ, از آن جهت كه حیات مسبوق به موت است شبیه روییدن گیاه در زمین, بعد از خشكی و مردگی آنست. از این رو, تامل در این پدیده كه همواره در جلو چشم همهانسانها رخ می دهد كافی است كه به امكان حیات خودشان بعد از مرگ, پی ببرند. و در واقع, آنچه موجب ساده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت كردن مردم به دیدن آن است و گرنه از جهت پیدایش حیات جدید, فرقی با زنده شدن انسان, بعد از مرگ ندارد.

قرآن كریم برای دریدن این پرده عادت, مكرراً توجه مردم را به این پدیده جلب, و رستاخیز انسانها را به آن, تشبیه می كند۱۰ و از جمله می فرماید:

فانظر الی آثار رحمهٔ الله كیف یحیی الارض بعد موتها ان ذلك لمحیی الموتی و هو علی كل شی قدیر ۱۱.

پس به آثار رحمت الهی بنگر كه چگونه زمین را بعد از مرگش زنده می كند. تحقیقاً (همان زنده كننده زمین) زنده كننده مردگان (هم) هست و او بر هر چیزی تواناست.

ب) خواب اصحاب كهف:

قرآن كریم بعد از ذكر داستان شگفت انگیز اصحاب كهف كه حاوی نكته های آموزنده فراوانی است می فرماید:

و كذلك اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعد الله حق و ان الساعهٔ آتیه لا ریب فیها... ۱۲.

بدین سان مردم را برایشان (اصحاب كهف) آگاه ساختیم تا بدانند كه وعده خدا راست است و قیامت خواهد آمد و جای شكی در آن نیست .

بی شك, اطلاع از چنین حادثه عجیبی كه عده ای در طول چند قرن (سیصد سال شمسی = سیصد و نه سال قمری) خواب باشند و سپس بیدار شوند تاثیر خاصی در توجه انسان به امكان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زیرا هر چند هر خواب رفتنی شبیه مردن است (النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنی شبیه زنده شدن پس از مرگ; لیكن در خوابهای عادی, اعمال زیستی (بیولوژیك) بدن, بطور طبیعی ادامه می یابد و بازگشت روح, تعجبی را بر نمی انگیزد اما بدنی كه سیصد سال از مواد غذائی, استفاده نكند می بایست طبق نظام جاری در طبیعت, بمیرد و فاسد شود و آمادگی خود را برای بازگشت روح, از دست بدهد. پس چنین حادثه خارق العاده ای می تواند توجه انسان را به ماورای این نظام عادی, جلب كند و بفهمد كه بازگشت روح به بدن, همیشه در گروی فراهم بودن اسباب و شرایط عادی و طبیعی نیست. پس حیات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگی در این عالم باشد, امتناعی نخواهد داشت و طبق وعده الهی, تحقق خواهد یافت.

ج) زنده شدن حیوانات:

قرآن كریم هم چنین به زنده شدن غیر عادی چند حیوان اشاره می كند كه از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم (ع) ۱۳ و زنده شدن مركب سواری یكی از پیامبران است كه به داستان آن, اشاره خواهد شد. و هنگامی كه زنده شدن حیوانی ممكن باشد زنده شدن انسان هم ناممكن نخواهد بود.

د) زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان:

از همه مهمتر, زنده شدن بعضی از انسانها در همین جهان است كه قرآن كریم, چند نمونه از آنها را یادآور می شود. از جمله, داستان یكی از انبیای بنی اسرائیل است كه در سفری عبورش به مردمی افتاد كه هلاك و متلاشی شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور كرد كه چگونه این مردم, دوباره زنده خواهند شد! خدای متعال جان او را گرفت و بعد از یك صد سال دوباره زنده اش ساخت و به وی فرمود: چه مدت در این مكان, توقف كرده ای؟ او كه گویا از خوابی برخاسته است گفت: یك روز یا بخشی از روز! خطاب شد: بلكه تو یك صد سال در اینجا مانده ای! پس بنگر كه از یك سوی, آب و نانت سالم مانده, و از سوی دیگر, مركب سواریت متلاشی شده است! اكنون بنگر كه ما چگونه استخوانهای این حیوان را بر روی هم سوار می كنیم و دوباره گوشت بر آنها می پوشانیم و آنرا زنده می سازیم .۱۴

مورد دیگر, داستان گروهی از بنی اسرائیل است كه به حضرت موسی (ع) گفتند: ما تا خدا را آشكار نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خدای متعال آنان را با صاعقه ای هلاك كرد و سپس به درخواست حضرت موسی (ع) دوباره آنها را زنده ساخت .۱۵

و نیز زنده شدن یكی از بنی اسرائیل ـ كه در زمان حضرت موسی (ع) به قتل رسیده بود ـ به وسیله زدن پاره ای از پیكر یك گاو ذبح شده به او كه داستان آن در سوره بقره, ذكر شده و سوره مزبور به همین مناسبت نامگذاری گردیده, و ذر ذیل آن آمده است:

ذلك یحیی الله الموتی و یریكم آیاته لعلكم تعقلون .۱۶

بدین سان خدا مردگان را زنده می كند و نشانه هایش را به شما می نمایاند باشد كه با خرد دریابید.

هم چنین زنده شدن بعضی از مردگان به اعجاز حضرت عیسی ۱۷(ع) را می توان نشانه ای بر امكان معاد, قلمداد كرد.

(محمد تقی, مصباح یزدی, آموزش عقاید, ج ۳, صص ۶۳ ـ ۳۷)

۱ـ بقره ۱۱۱/, انبیا ۲۴/, نمل ۶۴/.

۲ـ موئمنون ۱۱۷/, نسا ۱۵۷, انعام ۱۰۰/, ۱۱۹, ۱۴۸, كهف ۵/, حج ۳/, ۸, ۷۱, عنكبوت ۸/, روم ۲۹/, لقمان ۲۰/, غافر ۴۲/, زخرف ۲۰/, نجم ۲۸/.

۳ـ جاثیه ۲۴/.

۴ـ قصص ۳۹/, كهف ۳۶/, ص ۲۷/, جاثیه ۳۲/, انشقاق ۱۴/.

۵ـ القیامه ۵/.

۶ـ روم ۱۰/, مطففین ۱۰/ـ۱۴.

۷ـ نحل ۳۸/.

۸ـ هود ۷/, اسرا ۵۱/, صافات ۱۶/, ۵۳, دخان ۳۴/ـ۳۶, احقاف ۱۸/, ق ۳/, واقعه ۴۷/ـ۴۸, مطففین ۱۲/ـ۱۳, نازعات ۱۰/ـ۱۱.

۹ـ اموری كه مثل یكدیگرند در همان جهت مماثلت, حكم واحدی خواهند داشت ; خواه حكم به امكان باشد و خواه حكم به عدم امكان ((حكم الامثال فی ما یجوز و مالا یجوز واحد)).

۱۰ـ اعراف ۵۷/, حج ۵/ـ۶, روم ۱۹/, فاطر ۹/, فصلت ۱۹/, زخرف ۱۱/, ق ۱۱/.

۱۱ـ روم ۵۰/.

۱۲ـ كهف ۲۱/.

۱۳ـ بقره ۲۶۰/.

۱۴ـ بقره ۲۵۹/.

۱۵ـ بقره ۵۵/,۵۶.

۱۶ـ بقره ۶۷/ـ۷۳.

۱۷ـ آل عمران ۴۹/, مائده ۱۱۰/.

۱۸ـ سجده ۱۰/ـ۱۱.

۱۹ـ احقاف ۳۳/, و نیز رجوع كنید به: یس ۸۱/, اسرا ۹۹/, الصافات ۱۱/, النازعات ۲۷/.

۲۰ـ اسرا ۵۱/, و نیز رجوع كنید به: عنكبوت ۱۹/ـ۲۰, ق ۱۵/, واقعه ۶۲/, یس ۸۰/, حج ۵/, القیام ۴۰/, الطارق ۸/.

۲۱ـ روم ۲۷/.

۲۲ـ طه ۵۱/ـ۵۲, و نیز رجوع كنید به: سوره ق ۲/ـ۴.

۲۳ـ یس ۷۹/.

۲۴ـ غافر ۵۹/, و نیز رجوع كنید به: آل عمران ۹/, ۲۵, نسا ۸۷/, انعام ۱۲/, كهف ۲۱/, حج ۷/, شوری ۷/, جاثیه ۲۶/ و ۳۲.

۲۵ـ نحل ۳۸/, و نیز رجوع كنید به: آل عمران ۹/, ۱۹۱, نسا ۱۲۲, یونس ۴/, ۵۵, كهف ۲۱/, انبیا ۱۰۳/, فرقان ۱۶/, لقمان ۹/, ۳۳, فاطر ۵/, زمر ۲۰/, نجم ۴۷/, جاثیه ۳۲/, احقاف ۱۷/.

۲۶ـ تغابن ۷/, و نیز رجوع كنید به: یونس ۵۳/, سبا ۳/.

۲۷ـ غافر ۱۵/, و نیز رجوع كنید به: انعام ۱۳۰/,۱۵۴, رعد ۲/, شوری ۷/, زخرف ۶۱/, زمر ۷۱/.

۲۸ـ فرقان ۱۱/, و نیز رجوع كنید به: اسرا ۱۰/, سبا ۸/, موئمنون ۷۴/.

۲۹ـ موئمنون ۱۱۵/.

۳۰ـ آل عمران ۱۹/.

۳۱ـ ص ۲۸/, غافر ۵۸/, قلم ۳۵/, یونس ۴/.

۳۲ـ جاثیه ۲۱/ـ۲۲.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.