چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شمسالدین محمد «خواجهحافظ شیرازی»، ملقب به لسانالغیب و ترجمان الاسرار، عارف، شاعر و غزلسرای بزرگ و بلند آوازه ایران، در سده هشتم هجری متولد شده است. از تاریخ تولد مدت عمر و احوال حیات حافظ، آگاهی ما بسیار اندک است در غالب ماخذ نام پدرش را «بهاءالدین» نوشتهاند. تذکرهنویسان نوشتهاند که نیاکان او از کوهپایه اصفهان بودهاند و نیای او در روزگار حکومت «اتابکان سلغری» از آن جا به شیراز آمده و در همان شهر ساکن شدهاند و نیز چنین نوشتهاند که پدرش«بهاءالدین محمد» بازرگانی میکرد و مادرش از اهالی کازرون بوده و خانه ایشان در دروازه کازرون بود.
ولادت حافظ در اول قرنهای هشتم هجری و حدود سال ۷۲۷ در شیراز اتفاق افتاد. پس از مرگ «بهاءالدین» پسران او پراکنده شدند، ولی «شمسالدین محمد» که خردسال بود، با مادر در شیراز ماند و روزگار آن دو به تهیدستی میگذشت، بههمین سبب حافظ همین که به مرحلهای از رشد رسید، در نانوایی محله به نانوایی مشغول شد، تا آن که عشق به تحصیل کمالات او را به مکتبخانه کشانید و به تفضیلی که در«تذکره میخانه» آمده است، وی چندگاهی ایام را بین کسب معاش و آموختن سواد میگذرانید. پس از آن شیوه زندگی حافظ دگرگون شد و او درجرگه طالبان علم درآمد و مجالس درس عالمان و ادیبان زمان را در شیراز درک کرد و به تتبع و تفحص در کتابهای مهم دینی و ادبی پرداخت و «محمد گلندام» معاصر و جامع دیوانش او را چندین بار در مجلس درس«قوامالدین ابوالبقا»، «عبداللهبن محمدبن حسن اصفهانیشیرازی»(م ۷۷۲ هجری) مشهور به «ابنالنفعیه نجم»، عالم و فقیه بزرگ عهد خود، دیده و غزلهای او را در همان محفل علم واجب شنیده است. چنانکه از سخن «محمد گلندام» برمیآید، «حافظ» در دو رشته از دانشهای زمان خود یعنی علوم شرعی و علوم ادبی کار میکرد و چون استاد او«قوامالدین»، خود عالم به قرات سبع بود، طبعا حافظ نیز در خدمت او بهحفظ قرآن با توجه به قرائتهای چهارده گانه ممارست میکرد واتخاذ تخلص حافظ نیز از همین اشتغال نشات کرده است.
روزگار جوانی حافظ مصادف بود با امارت«جلالالدین شاه شیخ ابوالاسحاق اینجو»(۷۷۴ تا ۷۵۴ ه ـ ق) در فارس. این پادشاه که ممدوح حافظ شد، پادشاهی هنرپرور، با ذوق و عشرت دوست بود، در سال ۷۴۴ ه - ق بر فارس مستولی شد و خطبه و سکه به نام خود کرد. اما «امیر مبارزالدین مظفر» که مردی متعصب و بیرحم بود، با او رقابت داشت. قساوت او تا به این حد بود که توسط دو فرزند خود یعنی«شاه شجاع» و برادرش «محمود مظفری» به وضع دردناکی کور شد (سال ۷۵۴ ه- ق). پس از منازعات بسیار شیراز را گرفت و ۴ سال بعد اصفهان را نیز از دست او خارج ساخت و او را اسیر کرده و به شیراز آورد. در آن جا او را به دست یکی از دشمنان قدیمیخود که خون پدر را نیز میخواست، همراه با پسر یازده سالهاش به قتل رسانید. به هر حال حافظ از عهد او، رجال عصر او و خوشیهای روزگار پادشاهی او، با شوق و علاقه بسیار در غزلهایش یاد کرده است.
دوره دوم زندگانی حافظ، مصادف با روزگار حکومت «امیرمبارزالدین محمد مظفر» بوده که دوران تشویش خیال این شاعر بزرگ و شاعران بزرگ و دانشمندان دیگر بوده است، زیرا به تعبیر خواجه از شمشیر او خون میچکید و او که خود را «خسرو غازی» پادشاه غازی مینامید به قول «محمود کتبی»، مورخ معروف«آل مظفر» هفتصد- هشتصد نفر را به دست خویش گردن زده بود و در سختگیری و تعصب آیتی بود و بدیهی است که چنین شخصی خوش آیند خاطر شاعری بلندنظر و آسانگیر و رند و دشمن ریا و سالوس نمیافتاد. اما پسران او شاه «شجاع» و شاه «منصور»، مورد توجه و ممدوح حافظ بودهاند، نیز سلاطین دیگر «آل مظفر» چون شاه «یحیی»، شاه «محمود» و «زینالعابدین» و همچنین «سلطان اویس» و «سلطان احمد ایلکانی» که در تبریز و بغداد حکومت داشتهاند، همه در اشعار او یاد شده و شاعر روی هم رفته آنها را ستوده است. اواخر عمر حافظ مصادف با استیلای «امیر تیمور گورکانی» بر فارس بوده است و اگر ملاقات و دیداری، او با حافظ داشته، اواخر عمر شاعر بوده است.
گویند، چون «امیر تیمور» فارس را تسخیر کرد و شاه منصور را کشت، خواجه حافظ شیرازی را طلب کرد، چون حاضر شد، «تیمور» آثار فقر را در چهره او نمایان دید. گفت: ای حافظ! من به ضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب کردم تا سمرقند و بخارا را آباد کنم و تو آن را به یک خال هندو میبخشی. میگویی:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ گفت: از آن بخشندگیهاست که بدین روز افتادهایم!
گذشته از مباحث مربوط به توحید و خداشناسی و بیان وحدت هستی و علاوه بر اصل رندی و خوش باشی، مسالهای که ذهن حافظ را به خود مشغول داشته، بیزاری از ریا و سالوس است که به تجهیز، خرمن دل و دین ریاکاران و مردمان را سوخته و خواهد ساخت. حافظ با آن که با صوفیه به ویژه آن گروه که پشمینه پوشی را دکان زراندوزی و صید قلوب ساده عوام ساختهاند، نظر خوشی ندارد، در برخی موارد کلام او یادآور مطالب و مقاصد صوفیه است و معلوم میگردد که با اصل عرفان و تصوف نزاعی ندارد و خود او نیز سالک آن راه است. نزاع او با کسانی است که این اندیشه عالی و مذهب والا را دکان ساختهاند و خرید و فروش میکنند. او چندین قصیده عالی و چند منظومه کوتاه محکم و تعدادی قطعات و رباعیات نیز سروده است. اما شهرتش بیشتر در غزلسرایی است و معمولا غزلیات او را کمال این نوع سخن و از هرحیث اوج غزل فارسی میشمارند و به ویژه استادی او در سرودن غزلهای عارفانه به پایهای رسیده که تاکنون کسی به مقام او نرسیده است. در سراسر دیوان حافظ غزلهای عرفانی بسیاری میتوان یافت که حتی برخی از غزلها که ظاهرا غزل عاشقانه است، میتوان تعزلی عارفانه شمرد.
غزل حافظ، هم دارای سطوح عاشقانه چون غزل سعدی است، هم دارای سطوح عارفانه چون غزل عطار و مولانا و عراقی و هم از سوی دیگر وظیفه اصلی قصیده را که مدح است بر دوش دارد. از این رو شعر حافظ نماینده هر سه جریان عمده شعری قبل از اوست و قهرمان شعر او، هم معبود و هم معشوق و هم ممدوح است. شعر حافظ در محور عمودی، بیشتر دنیوی و عاشقانه یا مدحی است و مضامین مختلف از جمله عرفان در محورهای لفظی است و کسانی که شعر او را عرفانی میدانند به محور افقی توجه دارند، یعنی ابیات او را مستقل میپندارند. در این که بین ابیات حافظ ارتباط هنری ظریفی است هیچ شک نیست.
اما باید توجه داشت که ارتباط طولی با وحدت موضوع فرق میکند و ارتباط ابیات او با هم گاهی از طریق تداعی واژهها و معناها است. آن چه شعر او را از شعر شاعران گروه تلفیق جدا میکند، علاوه بر لطف خدادادی سخن این است که حافظ، شاعری سیاسی و مبارز هم هست و با زبان ایهام و طنز به مسائل حاد اجتماعی دوره خود پرداخته است و با نوع شاهان متظاهر و زاهدان ریایی و صوفیان دروغین به مبارزهای جانانه مشغول بوده و از این رو شعر او پراز اشارههای تاریخی به اوضاع و احوال عصر اوست که بسیاری از آنها برما مجهول است. از سوی دیگر او در به کارگیری زبان ادبی یعنی استفاده کامل از بدیع و بیان و ایجاد روابط متعدد موسیقایی و معنایی بین کلمات گوی سبقت را از همگان ربوده است. در بدیع لفظی بیشتر به انواع جناس و سجع و در بدیع معنوی به انواع ایهام از قبیل ایهام تناسب، ایهام تضاد، ایهام ترجمه و تبادر و ایهام جناس و استخدام توجه دارد و در بیان عمده توجه او به استعاره تثنیه و سمبل است و از طرف دیگر شعر او از تلمیح به نکات و آموزههای عرفانی و قرآنی خالی نیست. ایهام در حافظ غوغایی است و بسامد آن از همه صنایع بیشتر است به نحوی که برخی آن را مختصه اصلی سبک حافظ شمردهاند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست