دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
مجله ویستا

هنر و حقیقت


هنر و حقیقت

از مراتب و ساحات ظهور حقیقت در عرفان نظری تعبیر به «عالم» شده است عرفا معمولاً عوالم وجود را به سه عالم ملك و ملكوت و جبروت تقسیم كرده اند

هــر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال

با كه گویم كه در این پرده چه‌ها می‌بینم

حافظ

در كتب حكمت اسلامی از كلمه‌ی «حقیقت» معانی چندی مراد شده است. از آن میان، یكی حقیقت به معنای «تجلی و ظهور» است كه در عین حال با «خفا و مستوری» همراه است (بدین معنا در عرفان نظری و حكمت اشراق بیشتر توجه شده است). دیگر، حقیقت به معنای «وجود» است كه در فلسفه و كلام بیشتر بدان پرداخته‌اند. ما در این نوشته بیشتر به معنای اول توجه داریم، یعنی بیشتر حیثیت ظهور و تجلی را لحاظ می‌كنیم. این معنای حقیقت با هنر مناسبت دارد، بدین‌معنا كه هنر هم از مواردی است كه در آن حقیقت تحقق پیدا می‌كند. به بیان دیگر، آثار هنری نیز از جمله مواردی است كه در آن این ظهور و تجلی دست می‌دهد. به همین جهت بحث درباره‌ی هنر به بحث درباره‌ی «حقیقت» راجع می‌شود.

از مراتب و ساحات ظهور حقیقت در عرفان نظری تعبیر به «عالم» شده است. عرفا معمولاً عوالم وجود را به سه عالم ملك و ملكوت و جبروت تقسیم كرده‌اند. این ترتیب در لسان شاه نعمت‌الله ولی به صورت عالم معانی، عالم ارواح، عالم مثال مطلق، و عالم شهادت مطلقه آمده است:

سرّ سفر تجلی وجودی از غیب هویت الهیه طلب كمال جلا و استجلاست، و اول منازل عالم معانی است و منزل ثانی عالم ارواح، و اشباح، و منزل رابع عالم شهادت مطلقه، و ظهور عوالم به ترتیب منازل اربعهٔ مذكوره بود.(۲)

شیخ شهاب‌الدین سهروردی، صاحب «حكمهٔ‌الاشراق» نیز با اصطلاحاتی مناسب با حكمت اشراقی خود، این عوالم را به عالم انوار قاهره، عالم انوار مدبره، عالم برزخ،‌و صور معلقه تقسیم كرده است.

هر یك از این عوالم با مرتبه‌ای از مراتب دل و جان آدمی متناظر است و عرفا بیشتر وجهه‌ی توجه و همت خویش را مصروف بیان این مراتب داشته‌اند. و از این مراتب به اعتبارات مختلف تعابیر مختلف كرده‌اند؛ از آن جمله است مراتب باطن، مراتب جان، مراتب قلب، مراتب روح،‌مراتب نفس و غیره.

این عوالم در عرفان اسلامی، بسته به مرتبه‌ی جان سالك و احوال و مقامات او، مشهود به «مشاهده‌»ی معنوی و روحانی می‌افتد و در شعر عرفانی – كه اصل و اساس همه‌ی هنرهای دینی است- و نیز در دیگر هنرهای دینی ظهور و بروز پیدا می‌كند.

مطلب بسیار اساسی این است كه ظهور حقیقت در شعر شاعران و آثار هنرمندان با پایمردی خیال و صور خیالی صورت می‌گیرد. همین امر وجه تفكیك هنر – و به خصوص شعر- از دیگر انحای تحقق حقیقت است. بدین بیان كه مثلاً در تفكر حكمی نیز حقیقت تحقق می‌یابد، یعنی ظهور و تجلی دست می‌دهد، اما مبتنی بر خیال و صور خیالی نیست. بدین‌ترتیب، باز نمودن نسبت بین «حقیقت» و هنر مستدعی طرح و تفصیل خیال و صور خیالی و چگونگی نسبت آنها با هنر و هنرمند است.

«خیال» در لغت به معنای عكس و شبح است؛ همچنین به معنای صورتی است كه در خواب دیده می‌شود و یا از دور نمودار می‌گردد و نیز عكسی كه در چشم، آیینه یا شیشه می‌افتد. به همین جهت، معانی پندار، وهم و گمان را نیز از آن استفاده كرده‌اند.(۳)

در نظر فلاسفه‌ی اسلامی، قوه‌ی خیال از قوای باطنی نفس حیوانی است، بدین‌ بیان كه در نظر آنها نفس انسانی دارای قوای نباتی و حیوانی و انسانی است. آنها قوای مدركه‌ی نفس حیوانی را به قوای ظاهری و قوای باطنی تقسیم می‌كنند. قوای ظاهری آن عبارتنداز: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و بساوایی. قوای باطنی نیز عبارتنداز: حس مشترك، خیال، وهم، حافظه و متصرفه. در نظر فلاسفه، علاوه بر امور جزئی و محسوس كه به حواس ظاهری ادراك می‌شوند، و نیز علاوه بر امور كلی و معقول كه به عقل ادراك می‌شوند،‌امور جزئی دیگری نیز وجود دارد كه نه حواس ظاهری آنها را درك می‌كند و نه عقل كه مدرك كلیات است و لذا باید بگوییم كه این امور توسط حواس باطنی ادراك می‌شوند:

این قوای باطنی (حواس باطنی)، یا مدركه‌اند و یا متصرفه. از این قوا آن كه مدركه است، یا مدرك صور محسوسات است كه در واقع قوه‌ای است كه در آن صور حواس خمسه جمع می‌شود و موسوم به حس مشترك است و یا مدرك معانی جزئیه‌ای است كه محسوس نبوده،‌اما قائم به محسوساتند، مثلاً (قوه‌ای كه توسط آن) حكم می‌كنیم كه این شخص دوست است و آن دیگری دشمن است. این قوه را وهم نامیده‌اند. هر یك از این دو قوه (حس مشترك و وهم) خزانه‌ای دارند. خزانه‌ی حس مشترك خیال است و خزانه‌ی وهم حافظه است. تا اینجا مجموعا چهار قوه را برشمردیم. اما قوه‌ی متصرفه قوه‌ای است كه در این صور و معانی جزئیه، زمانی با تركیب (آنها) و زمانی با تحلیل (آنها) تصرف می‌كند و قوه‌ی مفكّره نیز نامیده شده است. حواس خمسه‌ی باطنه اینها بود.(۴)

نفس انسانی نیز در نظر فلاسفه‌ی اسلامی دارای دو قوه است: نظری و عملی.

قوه‌ی نظری نفس انسانی قوه‌ای است كه به اعتبار آن جوهر نفس برای قبول صور كلیه‌ی مجرّده مستعد می‌شود. اما قوه‌ی عملی نفس انسانی قوه‌ای است كه به اعتبار آن، جوهر نفس برای تدبیر بدن و اصلاح امور آن استعداد می‌یابد.(۵)

بنابراین، اگر كلیه‌ی قوای مدركه‌ی نفس انسانی را لحاظ كنیم، انحای ادراك آدمی عبارت است از: ادراك حسی، خیالی، ادراك وهمی و ادراك عقلی. در ادراك حسی، مدرك امور جزئی محسوس را در صورت حضور آنها ادراك می‌كند و در ادراك خیالی، مدرك امور جزئی محسوس را در صورت غیبت آنها ادراك می‌كند. ادراك وهمی، ادراك معانی جزئی غیرمحسوس است و در ادراك عقلی، مدرك معانی و مفاهیم كلی و مجرد را ادراك می‌كند.

حال كه تا حدودی قوه‌ی خیال را در نفس انسانی روشن ساختیم، می‌گوییم كه اگر این قوه صورت محسوسات را از حسّ مشترك اخذ كند و یا به تعبیر دیگر، اگر نقش صور محسوس كه در حس مشترك جمع آورده است در آینه‌ی قوه‌ی خیال بیفتد، در این صورت قوه‌ی خیال را «خیال راجعه به محسوس» می‌نامیم. بدین‌ترتیب، عقل معانی كلی را با قطع نظر از عوارض و اوصاف جسمانی از قوه‌ی خیال اخذ می‌كند. به بیان دیگر، كار عقل این است كه عوارض و اوصاف جسمانی آنچه را كه خیال از حس مشترك گرفته كنار گذاشته و معنی معقول آن را دریابد. (البته باید توجه داشت كه این معنا بیشتر مناسب با شأن انتزاع(۶) عقل است). بنابراین می‌توانیم بگوییم كه اساس و مبنای فعل قوه‌ی نظری نفس انسانی (قوه‌ی عاقله)، همانا «خیال راجعه به محسوس» است. به عبارت دیگر، قوه‌ی خیال عقل را به خدمت خود درآورده است. و باز به عبارتی دیگر، عقل خود نفس شده است و چون این نفس در مآل راجع به محسوس و امور دانی (دنیا) است، به آن قلب منكوس و مختوم نیز اطلاق شده است. در این صورت، نفس از مبادی عالیه‌ی خود انصراف جسته، متوجه دنیا و شواغل و شوائب‌ دانی شده و گویی باژگونه (منكوس) گشته و آن را مهر و موم (مختوم) كرده‌اند. چنین نفسی، از آن جهت كه از مبادی عالیه كه خیر محض و كمال مطلق است انصراف جسته، فقط می‌تواند متوجه به دنیا و محب دنیا و امور فانی و دائر آن باشد . چنین نفسی را «اماره به سوء و مطیع شیطان» نامیده‌اند.

اما اگر قوه‌ی خیال، به جای آنكه منتقش به نقوش صور محسوس جمع آمده در حسّ مشترك شود، نقوشی را از صور حقایق عالم منال (عالم خیال منفصل) یا از حقایق عوالم روحانی و معنوی بگیرد، آن را «خیال راجعه به مبادی عالیه‌ی نوریه» می‌نامیم. و از این تعبیر، به آنچه كه سهروردی در باب انوار قاهره و مدبره و نورالانوار گفته است به هیچ‌وجه نظر و توجهی نداریم، بلكه مقصود از مبادی عالیه، مراتب جان آدمی است كه می‌توان توسعاً آن را «قلب» نامید. بدین‌ترتیب، خیال راجعه به مبادی عالیه همانا «خیال ناظر به قلب» خواهد بود. در این صورت، نفس را مطمئنه و راجع به رب گویند و مرتبه‌ی نفس مرتبه‌ای از مراتب نورانیت است كه مسبوق به انشراح صدر و تزكیه است. بنابراین، همین كه قوه‌ی خیال از رجوع به محسوسات و توجه به شواغل دنیوی روی برتافت، متوجه مبادی عالیه‌ی نوریه خواهد شد. اما این مبادی عالیه‌ی نوریه چیست و چگونه قوه‌ی خیال به آن روی خواهد آورد؟‌

این مبادی عالیه مراتب جان آدمی است كه در لسان عرفا بنا بر وجوه و اعتبارات مختلف، با اقوال متفاوت بیان شده است. البته این اقوال متفاوت همه راجع به یك حقیقت است و اختلاف ظاهری، در واقع به جهت مراتب و مقامات مختلفی است كه هر یك از آنها در سلوك الی‌الله پیموده‌اند و مصداق عبارتنا شتی و حسنك واحد(۷) است. این مراتب در حدیثی قدسی به صورت قلب، فؤاد، سرّ، خفی و اخفی آمده است كه می‌توان همه‌ی آنها را توسعاً «قلب» نامید كه در مقابل «قالب» است.

بدین‌ترتیب، قلب:

… سرای حق است كه با شاهد خویش نرد تحقیق به مهرهٔ تجرید برد، محلّ وحی است، خانهٔ علم است،‌خزینهٔ‌ حق است، بیت سرور است، كنج حزن است، گنج حسن است، طور موسی است، محل تجلی است، ضیاء ربانی است، بستان جاودانی است. تخمش ایمان است،‌اشجارش معرفت است، ثمارش محبت است. قفس حكمت است، داروی مرغ معرفت است.(۸)

نویسنده: محمد رضا ریخته ‏گران

منبع: هنر، زیبایی، تفكر تاملی در مبانی نظری هنر

پاورقی‌ها :

۱- فصلنامه‌ی هنر، ۱۸،‌ زمستان ۱۳۶۸ و بهار ۱۳۶۹، عنوان این مقاله «حقیقت و نسبت آن با هنر» بوده است.

۲- شاه نعمت‌الله ولی، رساله‌ها، به كوشش جواد نوربخش، خانقاه نعمت‌اللهی، تهران، بهمن ۱۳۵۶،‌ ج۳، ص۱۱۰.

۳- نگ. ك. به: محمدعلی بن علی‌التهانوی، كشّاف اصطلاحات الفنون،‌كلكته،‌۱۸۶۲ م، افست تهران.

۴- امام فخرالدین محمدبن عمرالرازی، النفس و الروح و شرح قواهما، تحقیق محمد صغیر حسن‌المعصومی، تهران، ۱۳۶۴، ص۷۷.

۵- النفس و الروح و شرح قواهما، ص۷۷.

۶- abstraction

۷- قاضی سید نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، اسلامیه، تهران، ۱۳۵۴،ج۲، ص ۴۲.

۸- روزبهان بقلی شیرازی، رسالهٔ‌القدس، به سعی جواد نوربخش، خانقاه نعمت‌اللهی،‌تهران، ۱۳۵۲،‌ص۶۸.

۹- مثنوی گلشن‌راز شبستری

۱۰- سعدی

۱۱- aisthetos

۱۲- poetics

۱۳- sentimentalism

۱۴- nous

۱۵- سید جعفر سجادی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص۳۳۷.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.