دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

نژادپرستی کهنه, پارادوکس دنیای مدرن


نژادپرستی کهنه, پارادوکس دنیای مدرن

گاه در طول تاریخ همین نژادپرستی بهانه ای برای تحقیر یک گروه و توجیه هژمونی گروهی دیگر به کار رفته است

نژادپرستی مدعی برتری یک گروه نژادی خاص بر گروهی دیگر است. گروه نژادپرست، رفتارها، فیزیک اندام و راه و روش زندگی اش را برتر از گروه های دیگر می داند. راسیست ها یا نژادپرست ها بر این باورند که از لحاظ هوش نیز بر دیگران برتری دارند و صلا حیت بیشتری برای دستیابی به مناصب سیاسی و اجتماعی در آنها وجود دارد و سایر گروه ها باید مطیع و تحت نظارت آنها باشند. آنها معتقدند بین هوش و نژاد هم رابطه مستقیم وجود دارد. یعنی هر چقدر نژاد فردی اصیل تر باشد هوش او هم بالا تر است و هر چقدر نژاد شخصی پست تر باشد هوش او نیز پایین تر است. به اصطلا ح نژادپرست کسی است که احساس می کند تمدن و فرهنگ والا ی او ریشه در مسائل زیست شناختی دارد.

گاه در طول تاریخ همین نژادپرستی بهانه ای برای تحقیر یک گروه و توجیه هژمونی گروهی دیگر به کار رفته است. به طور مثال مبارزات طولا نی و دامنه دار سیاهان آفریقا در برابر سفیدپوستان اروپایی ریشه در این تفکرات نژادپرستانه داشت. تا آنجا که سفیدپوستان اروپایی با ادعای ارتقای رفاه جامعه سیاهان و تزریق تمدن، فرهنگ و تکنولوژی، دست به استعمار ملت های فقیر سیاهپوست زدند و منابع عظیم این کشورهای آفریقایی را به یغما بردند.

البته نباید تصور شود نژادپرستی تنها بر ملل فقیر و توسعه نیافته ستم کرد; بلکه این نژادپرستی چون تیغی دودم بر فرهنگ خود استعمارگر نیز ضربه زد. زیرا استعمارگران بر این باور بودند که فرهنگشان بالا تر از مستعمره نشینان است و این تصور کم کم این توهم را در آنها به وجود آورد که آنها از نژادی برتر آفریده شده اند و سپس این تفکرات نژادپرستانه بزرگ و بزرگ تر شد.

سردمداران استعمار برای توجیه غارت ملت های آفریقایی به همین تفکرات نژادپرستانه متوسل شدند. آنها مدعی بودند از نژاد برترند و بهتر از همه فکر و عمل می کنند اما آثار بزرگ علمی، ادبی و هنری سیاهپوستان، خود دلیلی برای رد تفکرات راسیستی بود. آنها سیاهان را وحشی می دانستند. اما تاریخ خوب به خاطر دارد که اولین بار سفیدپوستان اروپائی کلمه «سیاهان وحشی» را برای تحقق منافعشان اختراع کردند و هرگز تا آن زمان چنین واژه ای در دنیا مطرح نبود.

نیروهای استعمارگر با تمام وجود تلا ش می کردند فرهنگ های بومی کشورهای مستعمره را تحدید کنند. زیرا از روند طبیعی حرکت این فرهنگ های بومی وحشت داشتند و از آن می ترسیدند که سخاوت استعمار زیر سوال برود. به عبارت دیگر سیاهپوستان آفریقایی نیز آداب، رسوم، فرهنگ و سنت های خاص خود را داشتند و نمی توان گفت فرهنگ اروپایی ارجح برفرهنگ آفریقایی بود. حتی فرهنگ بومی سیاهپوستان این پتانسیل راداشت که رفاه و امنیت را برایشان به ارمغان آورد. ولی استعمارگران غربی به جای کمک به آزادسازی این پتانسیل نهفته دست به تخریب آن زدند و فرهنگ اروپایی را آلترناتیوی برای فرهنگ آفریقایی معرفی کردند. اما هر آنچه گفتیم تنها یک مثال از نژادپرستی کهنه در قرون گذشته بود و می خواستیم نشان دهیم تا چه حد نژادپرستی و استعمار به همدیگر نزدیک هستند و شرح و تفسیر هر کدام از آنها بدون در نظر گرفتن دیگری خطای محض است.

نژادپرستی یا راسیسم با مقوله های فرهنگی نیز ارتباط تنگاتنگی دارد. طبق باور راسیست ها در میان انسان ها افرادی هستند که فاقد هرگونه فرهنگی می باشند. به اعتقاد آنها برخی فرهنگ ها هم بالاتر از فرهنگی دیگر است. اما این ایدئولوژی راسیستی مشکل زیر بنایی بزرگی دارد و آن مشکل این است که تعریف فرهنگ از دیدگاه نژادپرست ها همان اعمالی است که خودشان آن را برتر و موجه می شناسند. در صورتی که فرهنگ عبارت است از رفتارهایی که انسان از خانواده و جامعه می آموزد و نژادپرستی هم جدای از این قضیه نیست. یعنی می توان گفت از این منظر دو نوع فرهنگ بیشتر قابل تعریف نیست، فرهنگ توام با نژادپرستی و فرهنگ عاری از تفکرات راسیستی.

جالب اینجاست که اگر تفکرات نژادپرستانه فرهنگ ها را دسته بندی می کرد، استعمار به عنوان یکی از نتایج تفکرات راسیستی، بلایی دیگر بر سر فرهنگ کشورهای مستعمره می آورد. نیروی استعمار گر، فرهنگ کشور مستعمره را نابود نمی کند; بلکه آن را به حالت احتضار در می آورد. یعنی این فرهنگ را آن قدر در سکوت و انزوا قرار می دهد که مستعمره نشین از وضعیت موجود ناامید شده و رفته رفته فرهنگ های گذشته اش را رها می کند. فرهنگی که تا دیروز برای آیندگان قابل استفاده بود، با شانتاژ های استعمارگران، امروز غیرمستعمل می گردد و فردا توسط خود بومی نشین برای همیشه خاک می شود. به عبارتی نژادپرستی و استعمار هر دو با فرهنگ بومی مشکل دارند و هر کدام با شیوه خاص خود، تیشه بر ریشه این فرهنگ می زنند.

حال ببینیم خانواده و در سطحی بالاتر جامعه چه نقشی در تولید، تکثیر و پرورش تفکرات نژادگرایانه ایفا می کند. به طور قطع از یک کودک انتظار می رود اعمال نژادگرایانه از او سر نزند. ولی جای تردید نیست که فضای خانوادگی کودک و نحوه آموزش و پرورش او نقش مهمی در تولید و گسترش افکار نژادپرستانه دارد. به طور مثال اگر یک پسربچه اروپایی مقیم آفریقا را والدینش همواره از آمدن سیاهپوست ها بترسانند، بسیار طبیعی است که در سن بلوغ از سیاهپوست برای خود یک دشمن ساختگی بسازد. زیرا در کودکی همواره سیاهپوستان را به نام «لولو» شناخته است. به عبارتی گفت وگوهای نژادپرستانه ای که در خانواده صورت می گیرد، همچنین تحقیر و توهین گروهی خاص توسط والدین و استهزای مهاجران مقیم هر کشور، خود به خود احساسات نژادپرستانه را در باور کودک خلق می کند و او نیز همین تفکرات را به فرزند آینده اش منتقل می سازد و اگر در این زمینه فرهنگ سازی نشود این سیکل معیوب کماکان ادامه پیدا می کند.

نژادپرستی نیز مثل هر بیماری دیگری شدت و ضعف دارد و به چند دسته تقسیم می شود.

اولین و وحشتناک ترین نوع نژادپرستی به گونه ای است که گروه نژادپرست گروه دیگری را به اتهام پست بودن نژادش به قتل می رساند. نمونه های تاریخی فراوانی در این زمینه وجود دارد.

شدت این کشتارها، گاه به حدی می رسد که یک گروه نژادپرست گروهی اقلیت را به جرم فیزیک متفاوت صورت و اندامش یک جا به کشتارگاه می فرستد. البته امروزه این نوع نژادپرستی رو به افول گذاشته است. اما هنوز هم گاهی از قتل های نژاد پرستانه در گوشه و کنار جهان خبرهایی به گوش می رسد.

نوع دیگر نژادپرستی بیرون کردن ساکنان یک سرزمین و تبعید آنها به منطقه ای دیگر است. این نوع نژادپرستی به شدت نوع اول نیست اما اثرات زیانباری از خود بر جای می گذارد. گروه مهاجم با ادعای برتری نژادی، سرزمین بومیان را غصب کرده و آنها را از آن جا بیرون می راند.

این نوع نژادپرستی نیز امروزه در جهان کمرنگ تر شده است. اما آثار آن هنوز هم در برخی از کشورهای جهان مشاهده می شود.

نوع سوم نژادپرستی کمی ضعیف تر از انواع قبلی است. در این نوع نژادپرستی، گروه های راسیستی گروه های اقلیت را از حضور در جمع خودشان منع می کنند، با آنها حرف نمی زنند، اقلیت ها را مسخره می کنند و خلا صه شرایطی را به وجود می آورند که گروه اقلیت مدام زجر بکشد و در نهایت با اراده خود آن منطقه را ترک کند.

این نوع نژاد پرستی متداول ترین اعمال راسیستی در جهان است. به گونه ای که می توان آن را در هر شهر و دیاری پیدا کرد.

در قرن حاضر نژادپرستی سعی می کند از علم پزشکی برای اثبات برتری پوشالی‌اش کمک بگیرد. به طور مثال برخی از نژاد پرستان با مطالعه بر روی جمجمه سر، رنگ مو، چشم، ارتباط آنها با هوش و مسائلی از این دست تلا ش می کنند بگویند فیزیک اندام هر فردی باهوش و آینده او در ارتباط است.

البته این تلا ش ها تاکنون نتیجه نداده و به احتمال زیاد نتیجه هم نخواهد داد. تاکنون هیچ مدرک علمی دال بر ارتباط هوش افراد و سیمای ظاهری آنها وجود ندارد و همه این تلا ش ها تنها توجیهی است برای گسترش نفوذ و برتری گروه های نژاد پرست.

اما در هر حال نژاد پرستی به هر گونه و در هر کشوری که وجود داشته باشد جز فلج کردن بخشی از توانایی های افراد مستعد، ترویج بدبینی و نفرت، جنگ های هولناک و شیوع بی اعتمادی و سو»ظن، تخم دیگری در آن سرزمین نکاشته است. در جهانی که امروز گسترش روابط انسانی و کسب منافع با یکدیگر رابطه مستقیم دارد و اروپایی چشم آبی نیازمند محصولا ت چینی چشم بادامی و هر دوی آنها نیز به نفت رنگین پوستان محتاجند، دیگر تفکرات نژادپرستانه جز سدی برای تعامل، گفت وگو و بهره گیری انسان ها از تجارب مادی و معنوی یکدیگر کاربرد دیگری نخواهد داشت.

نویسنده : احمد صادقی تبار

منابع: در روزنامه موجود است.