چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

شیوه روسی مذاکره با آمریکا


شیوه روسی مذاکره با آمریکا

در صحنه بین المللی, روابط بین بازیگران, تاثیرپذیری از بسیاری از عوامل را متجلی می سازد

در صحنه بین‌المللی، روابط بین بازیگران، تاثیرپذیری از بسیاری از عوامل را متجلی می‌سازد. جوهره روابط، با توجه به این واقعیت، پرواضح است که به‌شدت متاثر از اولویت و میزان اهمیت مولفه‌های تاثیرگذار باشد.

در اینجاست که ضرورت وافری برای توجه به شرایط داخلی و بین‌المللی و از سویی دیگر، به درک تصمیم‌گیرندگان از ابعاد متفاوت و متعدد اوضاع و رهیافت‌های انتخاب‌شده به‌وسیله آنان برای شکل‌دادن به کنش‌ها و واکنش‌ها نیاز است. از زمان شکل‌گیری رسمی امپراتوری روسیه در سال ۱۷۲۱ تا زمان سقوط امپراتوری شوروی در سال ۱۹۹۱، سیاست‌ها، خط‌مشی‌ها و رفتارها در سطح نخبگان در کثیری از حیطه‌های داخلی و خارجی بر اساس نگاه از بیرون به داخل بود.

نگاه از «پنجره غرب»در طول سده‌ها، ممیزه و شاخصه تصمیم‌گیری در این سرزمین وسیع، بالاخص در قلمرو سیاست خارجی بوده است. روس‌ها در تعریف خود درخصوص اینکه که هستند و در رابطه با اینکه چه نقشی در صحنه بین‌المللی می‌خواهند بازی کنند و جایگاه آنان چه باید باشد همیشه شاقول را غرب قرار داده‌اند. از پطرکبیر که دوران طلایی امپراتوری‌تزاری را از سال۱۶۸۲با به‌قدرت‌رسیدن خود متجلی ساخت تا گورباچف که دوران افول امپراتوری کمونیستی را رهبری کرد، روس‌ها غالبا «در مقام مقایسه خود با غرب به سیاست‌ها هویت بخشیدند و خط‌مشی‌ها را اعطا کردند.

روس‌ها اعتبار و عظمت امپراتوری انگلستان را، به‌عنوان سمبل قدرت غرب، در چیرگی دریایی آنان یافتند و این بن‌مایه پیگیری استراتژی دسترسی به گلوگاه‌ها و راه‌های آبی شد. میخاییل گورباچف، اقتدار جهانی آمریکا به‌عنوان رهبر جهان غرب را در توان اقتصادی و پویایی سیاسی این کشور یافت و به همین‌رو پروژه‌های آزادسازی اقتصادی و بازکردن فضای سیاسی را در سرلوحه سیاست خود قرار داد. از زمان شکل‌گیری روسیه تاکنون این کشور به‌عنوان یک بازیگر اروپایی همیشه سمبل و نماد جنبه اقتدارگرایانه فرهنگ و تمدن غربی بوده است. این ویژگی آنان را در برابر نیمه دیگر غرب قرار داده و رفتارهای آنان را ماهیت و جهت بخشیده است.

روس‌ها به دلیل حساسیتی که در مقایسه‌کردن مداوم خود با کشورهای مطرح و برتر نیمه دیگر تمدن غرب از خود نشان داده‌اند پرواضح است که کاستی‌ها و کمبودهای فراوان را در حیطه‌های داخلی و بین‌المللی برای خود بیابند. با درنظرگرفتن این واقعیت تاریخی است که روس‌ها چه در دوران تزاری، چه در دوران کمونیستی و چه در دوران پساکمونیستی همیشه خواهان این بوده‌اند که بازیگران مطرح و برتر نظام سرمایه‌داری جهانی (فرانسه و انگلستان در دوران تزاری و آمریکا در دوران کمونیستی و بعد از آن) جایگاه، اعتبار و عملکردهای داخلی و بالاخص بین‌المللی آنها را تصدیق و اذعان کنند. این نیاز به تایید و قبول دیگر قدرت‌های بزرگ آفتی بود که مانع شد تا روس‌ها به الزامات، مولفه‌ها، تعادل نیروها در داخل و ظرفیت‌های بومی توجه لازم را مبذول دارند که اساس و پایه اقتدار جهانی است. برعکس کشورهای غربی، که هموارکردن محیط داخلی یعنی توجه به معادلات درونی، معیارها و خواست‌های گروه مرجع و توسعه متوازن و به‌روز در داخل را سرچشمه جهان‌سالاری می‌یابند، روس‌ها همیشه اولویت را به نگاه از بیرون به درون داده‌اند.

در چارچوب این حس نیاز به تایید و تصدیق غرب و نادیده‌انگاشتن معادلات پویای داخلی در استحکام‌بخشیدن به قدرت چانه‌زنی بیرونی، رهبران کشوری که در پایان قرن نوزدهم از نظر تعداد جمعیت بعد از چین و امپراتوری انگلستان جایگاه سوم را داشت و از نظر وسعت تنها امپراتوری‌های انگلستان و مغول را بالا‌تر از خود دیده بود پا به کنفرانس‌های بین‌المللی می‌گذاشتند. با وجود اینکه به‌دنبال پایان جنگ جهانی دوم، شوروی از حضور همه‌جانبه در شرق اروپا برخوردار بود و کشورهای منطقه همراه شوروی پیمان ورشو را در برابر ناتو مطرح کرده بودند و کمترین چالش تهاجمی نظامی از سوی غرب اقتدار کمونیسم در نیمه دیگر اروپا را تهدید می‌کرد، حزب کمونیسم شوروی به رهبری لئونید برژنف خواهان تایید رسمی غرب به رهبری آمریکا از معادلات حاکم در گستره اروپا بود. کنفرانس هلسینکی از۱۹۷۲با حضور تمامی کشورهای اروپایی به‌استثنای آلبانی و آندورا و به‌همراهی آمریکا و کانادا، به دلیل وسعت زیاد و عمق فراوان خودکم‌بینی روس‌ها، وقوف غرب به این نکته و بهره‌برداری آنان از این ضعف برای فراهم‌کردن شرایط اضمحلال اقتدار جهانی کمونیسم و شوروی فرصت پاگرفتن را یافت. در سال۱۹۷۵توافقنامه هلسینکی با حضور مسوولان ۳۵ کشور مذاکره‌کننده از جمله جرالد فورد، رهبر آمریکا به امضا رسید. این توافقنامه ۱۰ماده‌ای نیاز روس‌ها یعنی تصدیق غرب از وضع موجود در اروپا را تامین کرد. اما درعین حال دانه‌های سقوط امپراتوری اروپامحور شوروی را نیز در زمین کاشت.

۹ اصل از اصول ۱۰گانه توافقنامه، مرتبط به احترام به مرزها و حقوق بین‌الملل بود که عملا به معنای مشروعیت‌بخشی غرب به وضع موجود در شرق اروپا قلمداد شد و دیگر اصل از اصول توافقنامه و درواقع اصلی که پذیرش آن به‌وسیله روس‌ها پایه‌های سقوط نهایی آنان را فراهم کرد در رابطه با«احترام برای حقوق بشروآزادی‌های بنیادی» بود. هیچ‌گاه نباید وارد مذاکره با غرب به رهبری آمریکا شد اگر هدف کسب و به‌دست‌آوردن تایید و تصدیق آنان درخصوص دستاوردها و جایگاه است. کشورها از هویت، منافع و ارزش‌های خاصی برخوردار هستند.

آنچه به این ویژگی‌ها اعتبار و کارآمدی اعطا می‌کند همانا میزان رسوخ و گستردگی داخلی آنان است. میزان رسوخ و گستردگی داخلی است که باید معیار اعتباربخشی از سوی رهبران کشورها در رابطه با عملکرد، خط‌مشی‌ها و در شکل وسیع آن استراتژی کلان در سطوح بین‌المللی قرار گیرد. غرب در رابطه با مقبولیت داخلی تصمیمات رهبران و نخبگان در کشورهای غیرغربی است که جهت‌گیری‌های خود را تنظیم می‌کند.

اگر رهبران غربی در کشورهای طرف گفت‌وگو شاهد اقتدارملی مبتنی بر رضایت فراگیر از سیاست‌ها و عملکردهای ساختار قدرت سیاسی باشند، به جهت قدرت بالای چانه‌زنی برخاسته از آن، چاره‌ای جز این نخواهند داشت که حقوق مسلم و منافع آن کشورها را در رفتارهای خود ملحوظ کنند. میز مذاکره با غرب همیشه باید صحنه‌ای برای تحمیل ارزش‌ها، هویت و منافع از طریق بده‌بستان (برابری بازیگران) و به‌عبارت دیگر درک متقابل باشد نه اینکه برهوتی برای به‌دست‌آوردن تصدیق و تایید غربی‌ها و دوستان همتراز آنان (تحقیر بازیگر) جلوه‌کند.

حسین دهشیار

استاد دانشگاه علامه‌طباطبایی