گرم تا کی بماند این بازار؟

عصر حکومت «عبدالملک بن مروان» بود. او «حجاج بن یوسف ثقفی» را که خونخوارترین و بی‌رحم‌ترین عنصر پلید بود، استاندار عراق (کوفه و بصره) کرد. «حجاج» بیست سال حکومت نمود و تا توانست ظلم …

عصر حکومت «عبدالملک بن مروان» بود. او «حجاج بن یوسف ثقفی» را که خونخوارترین و بی‌رحم‌ترین عنصر پلید بود، استاندار عراق (کوفه و بصره) کرد. «حجاج» بیست سال حکومت نمود و تا توانست ظلم کرد. در این عصر، روزی زاهد فقیری که دعایش به اجابت می‌رسید، وارد بغداد گردید. بغداد در آن عصر، روستایی بیش نبود. «حجاج» او را طلبید و به او گفت: «برای من دعای خیر کن.»

زاهد فقیر گفت: «خدایا، جان حجاج را بگیر.»

حجاج گفت: «تو را به خدا چه دعایی است که برای من نمودی؟»

زاهد فقیر پاسخ داد: «این دعا هم برای تو و و هم برای همه مسلمانان، دعای خیر است.

ای زبردست زیر دست آزار/ گرم تا کی بماند این بازار؟

به چه کار آیدت جهانداری/ مُردنت بِه، که مردم آزاری