جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

غوغای فوتبال, غربت فلسفه


غوغای فوتبال, غربت فلسفه

فوتبال و فلسفه در نگاه اول چنین به نظر می رسد که این دو حوزه که اولی بیشتر با پای انسان و حرکات بدن او و دومی بیشتر با سر انسان و ذهن او سر و کار دارد, با هم هیچ نسبتی ندارند و کارکردشان کاملاً متفاوت است

فوتبال و فلسفه؟! در نگاه اول چنین به‌نظر می‌رسد که این دو حوزه‌ که اولی بیشتر با پای انسان و حرکات بدن او و دومی بیشتر با سر انسان و ذهن او سر و کار دارد، با هم هیچ نسبتی ندارند و کارکردشان کاملاً متفاوت‌ است.

بازی فوتبال پدیده‌ای است عینی و ملموس که اغلب در پایان دو هاف‌تایم برنده و بازنده آن معلوم است؛ در حالی که فلسفه‌ورزی ورزشی است ذهنی و انتزاعی که نه تنها برنده و بازنده‌ای ندارد، بلکه گاه نیمه‌ی اول آن با نیمه‌ی دومش هیچ رابطه‌ای ندارد. با این همه، اغلب فیلسوفان، برعکس رنه دکارت، بر این باورند که نسبت و ارتباطی میان ذهن و بدن انسان وجود دارد.

● قدمت فوتبال و خاستگاه فلسفه

قدمت فوتبال، به‌روایتی، به‌بیش از دوهزار سال پیش از میلاد مسیح می‌رسد. به‌ظاهر چینی‌ها مبتکر نوع بدوی این بازی بوده‌اند که در دوران سلسله سووآ در میان توده‌ مردم رواج بسیار داشت. در حالی که آغازگاه پیدایش فلسفه چندان روشن نیست و قدمت آن - حداقل عمر فلسفه کلاسیک - به‌هر حال بیش از دو هزار و پانصد سال نیست. قدر مسلم در اوایل قرون وسطی در انگلستان و بعدها در قرن ۱۸ میلادی در فلورانس ایتالیا نوعی بازی با توپ پا گرفت که کمابیش با آنچه امروز "فوتبال" نامیده می‌شود شباهت داشته است. در حالی که می‌دانیم نخستین فیلسوف یونانی، تالس بود که حدوداً در سال ۶۴۰ پیش از میلاد مسیح در شهر میلتوس در آسیای صغیر به‌دنیا آمد و کوشش‌های فلسفی او بیشتر در توصیف طبیعت بود.

تاریخچه‌ی تحول فوتبال و تکامل فلسفه نیز متفاوت است. در طول چند قرن متوالی در فوتبال تحول چندانی صورت نگرفت و گسترش و گیرایی آن از اواسط قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. نخستین بازی بین‌المللی نیز در سال ۱۸۷۲ میلادی میان تیم‌های اسکاتلند و انگلیس برگزار شد که حتی مسابقه‌ای بود بدون داور و با قواعدی که بیشتر به‌جنگ تن‌به‌تن شبیه بود تا ورزشی قانونمند. از این‌رو بی‌دلیل نبود که جورج اورول در ۱۹۴۸ نوشت: "فوتبال جنگ است بدون تیراندازی. ورزشِ جدی با بازی منصفانه سر و کار ندارد. فوتبال با نفرت، حسادت، خودنمایی و بی‌توجهی به همه قواعد و مقررات پیوند خورده است".

فلسفه برعکس، از همان سده‌های نخست پیدایش در یونان باستان، و بعدها در روم، دوران شکوفایی‌اش آغاز شد. فلسفه توانست توجه جوانان را به‌خود جلب کند و نه تنها کوشید تا اصول و قواعدی به‌منظور همزیستی مسالمت‌آمیز انسانها پدید آورد، بلکه منادی دمکراسی و برابری قانونی نیز بود.

● غوغای فوتبال، غربت فلسفه

در این میان اما، جذابیت فلسفه به‌گرد پای فوتبال هم نمی‌رسد. فوتبال دیگر فقط ورزشی نیست که در محدوده‌ی ورزشگاه‌ها و به‌منظور سرگرمی و تفنن برگزار شود، بلکه امروز سخن از "صنعت فوتبال" در میان است. "صنعت فوتبال" در نیم قرن گذشته به‌تدریج فربه شده و قدرت یافته است صدها هزار شغل در سرتاسر جهان ایجاد کند و گردش سالانه پول ناشی از بازی‌های باشگاهی و جابجایی بازیکنان و تبلیغات تجاری و جز اینها، سالانه به میلیارها دلار می‌رسد. محبوبیت بازیگران فوتبال هم، گرچه گاه گذرا و موقتی است، ولی فراگیر است و به‌هیچ وجه قابل مقایسه با شهرت اندک چند فیلسوف سرشناس، آنهم در میان خواص، نیست.

در واقع محبوبیت و جذابیتی که امروز فوتبال و فوتبالیست‌ها در میان عامه مردم، به‌خصوص جوانان دارند، در دوران طلایی فلسفه در آتن، به‌فلسفه و فیلسوفان تعلق داشت. جوانان مشتاق آگاهی از چرایی‌های این جهانی و آن جهانی، در میدان‌های شهر گرد سقراط حلقه می‌زند و با پرسش‌های خود پیرامون جهان و آفرینش و انسان، زمینه‌ی جدل‌های فلسفی و مناظره در میهمانی‌ها را فراهم می‌آورند. سرانجام نیز همین گردهم‌آیی ها در میادین شهر بود که سبب شد به‌سقراط تهمت زدند. ملتوس فیلسوف و دوستانش، آنیتوس سیاستمدار و لیكوس ناقد، که ایده‌های سقراط را مخالف دمکراسی آتنی و چیزهایی ذهنی و نه عملی می‌دانستند، اعلام کردند که از او به‌دادگاه شکایت خواهند کرد. زیرا سقراط با آموزش‌های خطرناکش جوانان و از آنجمله، كریتیاس و آلكیبیدیاس را منحرف و از راه به‌در کرده است. از پایان تراژیک این ماجرا که نوشیدن جام شوکران و مرگ سقراط را در پی‌داشت، همگان کمابیش آگاهند.

● کسادی بازار فلسفه

امروز اما کافی است در روزهایی که غوغای مسابقات جام جهانی فوتبال در جریان است، به‌صفحات اندیشه و فرهنگ و هنر روزنامه‌ها و به‌سایت‌های اینترنتی و دیگر رسانه‌ها نیم‌نگاهی بیندازیم تا به‌ابعاد ‌کسادی و رکود بازار بی‌مشتری فلسفه پی‌بریم. اهل اندیشه و اصحاب فرهنگ دیرزمانی است که میدان را خالی کرده و حوزه عمومی را به‌فوتبال باخته‌اند. شگفت آنکه امروز دیگر حتی فیلسوفان نیز به‌آنچه خود کارکرد و وظیفه فلسفه می‌دانستند باور ندارند. ریچار رورتی، فیلسوف عمل‌گرای آمریکایی، معتقد است: "دمکراسی برای بقای خود به‌فلسفه نیاز ندارد". پاول فایرآبند، فیلسوف اتریشی و یکی از شاگردان و منشی کارل پوپر نیز به‌نکوهش فلسفه و سرزنش فیلسوفان می‌پردازد و معتقد است که "فلسفه معجونی جادویی است که چند عنصر کُشنده در خود نهان دارد. فلسفه میل به‌شعر و انعطاف‌پذیری عقل سلیم انسانی را به‌نابودی می‌کشاند و به‌جای آن هنجارها و اصطلاحات انتزاعی می‌نشاند؛ خلأیی که فیلسوفان نام "واقعیت" بر آن نهاده‌اند".

شاید غربت فلسفه زمانی آغاز شد که سنتِ دیرپای و گاه پُرتنش و کششی که خواهان وحدت آموزه‌های فلسفی و زندگی انسان بود، از میان ما رخت بربست. از آن پس نه حوزه‌ی عمومی، که دانشگاه‌ها و مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی صحنه‌ی جدل و جدال‌های فلسفی گشت. اکنون چنین می‌نماید که فلسفه سرانجام گوشه‌ی عزلت گزیده است و مخاطبان و موافقان خود را نیز در میان آن دسته از خبرگان فرهنگی می‌یابد که تنها خود از کار و پژوهش‌های خویش دلخوش و خشنوداند؛ بی‌آنکه نیاز به‌داد و ستدِ تجربی و فکری و مراوده با افکار عمومی را احساس کنند.

● فوتبال و فیلسوفان

تأمل و اندیشه درباره ذات تربیت بدنی و کارکرد آن بر اخلاق و آموزش و پرورش، از زمان افلاطون تاکنون جزیی از گستره‌ی بیکران فلسفه‌ورزی بوده است. در قرن نوزده میلادی، فیلسوفانی چون لودویگ فویرباخ، آرتور شوپنهاور و فریدریش نیچه، بدن و هنر تسلط بر اندام را به‌مثابه‌ی نقطه عزیمت اصلی رهیافت به‌وجود انسانی می‌دانستند.

در دوران معاصر هم اندیشمندان و فیلسوفانی که در آشکار و نهان به‌تماشای بازی‌های فوتبال می‌نشینند و از آن طرفداری می‌کنند، کم نیستند. "والتر ینز"، استاد فلسفه و فن بیان دانشگاه توبینگن آلمان یکی از طرفداران پر و پا قرص فوتبال است. او که خود در دوران جوانی دروازه‌بان یکی از باشگاه‌های سرخ‌پوش فوتبال آلمان بود، می‌گوید: "فوتبال ورزشی قدرت‌نما و قدرت‌باور است که اقتدار آن اما هر لحظه می‌تواند به‌زیر سئوال کشیده شود. مهار داوطلبانه و خویشتنداری بازیگران از سویی و قرار نداشتن زیر فشار روحی و اجبار بیرونی، شرایط اولیه یک بازی جالب و جذاب است. من در مرزهای ورزش و هنر، رؤیا و واقعیت، خاصه در دوران سخت و روزهای دشوار زندگی، از سرخ‌پوشان باشگاهم بسیار آموختم و همواره مدیون آنانم". این سخن ژان پل سارتر، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی ‌هم شنیدنی است که در پاسخ به‌این پرسش که فوتبال چیست، گفته است: "فوتبال، بازی ساده‌ای است که البته با حضور تیم حریف همه چیز پیچیده‌ و دشوار می‌شود".

اصولاً در زمانی که فوتبال، و به‌طور کلی ورزش، در شمار برجسته‌ترین حوزه‌‌های حیات اقتصادی و زندگی اجتماعی و فرهنگی عصر حاضر قرار گرفته است، فلسفه و فیلسوفان مگر می‌توانند از پرداختن به‌این پدیده خودداری کنند؟ شاید موضع فوتبال در قبال جهان، بدیلی باشد برای نگرش فلسفی به‌جهان. فلسفه در حیرت است که جهان چه‌سان به‌هستی رسیده است. فوتبال اما، شادمان از آن که جهان هست. بازی فوتبال یعنی لذت بردن از چیزهایی که همه معطوف به‌چیزی‌اند که در کانون توجه همگانی قرار دارد: غلطیدن توپ به‌درون دروازه.

● فوتبال، آیین جدید؟

تعصب و تعبد هواداران فوتبال نسبت به‌باشگاه‌ها و تیم‌های ملی فوتبال کشورهایشان و شیفتگی آنان به‌بازیکنان اسطوره‌ای، از ظهور آیین‌ها، مراسم، مناسک و سروده‌های خاص خود خبر می‌هد. از این‌رو شگفت نیست وقتی می‌شنویم که فوتبال نه تنها کیش و آیین که "مهمترین مذهب آمریکای لاتین شده است". این گفته سخن "ملوین خیمنس"، پدر روحانی شهر سن‌خوزه، پایتخت کاستاریکا و رهبر کلیسای پروتستان این کشور است. این روحانی مسیحی در این ایام می‌کوشد تا با استفاده از جذابیت بازی‌های جهانی فوتبال و به‌بهانه حضور تیم ملی فوتبال کاستاریکا در جام جهانی ۲۰۰۶ با کمک یونیسف، صندوق کودکان سازمان ملل متحد و "فیفا"، فدراسیون جهانی فوتبال، کارزار تبلیغاتی گسترده‌ای در مخالفت با به‌کار گماشتن کودکان در سرزمین‌های گوناگون و به‌ویژه در کشورهای فقیر آمریکای لاتین براه اندازد. در این دوره از بازی‌های جام جهانی فوتبال، یونیسف و فیفا با شعار "متحد برای كودكان، متحد برای صلح" به‌میان دوستداران فوتبال آمده‌اند.

● تب فمینیستی فوتبال

فقه هم که به‌گونه‌ای با فلسفه‌ی حقوق نسبت دارد، در این میان با فوتبال نیز سر و کار پیدا کرده‌ است. اعتراض و فتاوی چند تن از فقهای شیعی مسلمان به‌حکم رئیس جمهوری اسلامی ایران مبنی بر آزادی حضور زنان در ورزشگاه‌های و تماشای مسابقات بین‌المللی فوتبال، تازه‌تر از آنست که نیازی به‌یادآوری داشته باشد. این رویداد جنجال‌برانگیز که در پی تب فمینیستی فوتبال در ایران بوجود آمد، یکی از جدید‌ترین مواردی است که نشان می‌دهد، فوتبال همه مرزهای را درنوردیده و تمام ابعاد زندگی اجتماعی و فرهنگی ما را دربرگرفته و ناگزیر، کس را گریزی از آن نیست.

در این میان هنر هفتم نیز از تبعات تب فمینیستی فوتبال در ایران در امان نمانده و با تهیه فیلم سینمایی هنوز اکران نشده‌ی "افساید" به‌این ماجرا واکنش نشان داده است. پیشتر نیز فیلم سینمایی "معجزه برن" به‌حضور تیم فوتبال آلمان در مسابقات جام جهانی سال ۱۹۵۴ در سوییس و پیروزی معجزه‌آسای تیم آلمان بعد از جنگ جهانی دوم پرداخته بود؛ همچنان که جان هیوستن، فیم‌ساز شهیر آمریکایی هم فیلمی به‌نام "فرار به‌سوی پیروزی" ساخت که بازیگرانی چون پله، اردیلس و بابی مور در کنار هنرپیشگانی چون مایکل کین و سیلوستر استالونه به‌ایفای نقش پرداختند. فوتبال همچنین دستمایه‌ای برای تحقیقات مورخان و تحلیل‌های مفسران سیاسی بوده است.

● پرسش‌های بی‌پاسخ

اما هنوز پرسش‌هایی بی‌پاسخ پیش روی ما قرار دارند: فوتبال آیا همان نبرد مدرن گلادیاتورهای عصر ماست؟ شور و هیجان تماشاچیان و از خودبی‌خود شدن و تنش‌های طرفداران "از جان گذشته فوتبال" در برخی از کشورهای فقیر، یادآور سال‌های پایانی و سقوط امپراتوری روم است که توده‌ها را با "نان و نبرد گلادیاتورها" سرگرم و بی‌خطر نگه می‌داشتند. آیا امروز در "ورزش توده‌وار" فوتبال خطری برای دولتها نهفته یا خود حایل و مانع بروز خطر است؟ کشش و جذبه فوتبال و تحریکات عصبی آن از کجا ناشی می‌شود؟ فوتبال آیا وسیله‌ای مناسب برای درمان ناهنجاری‌های روانی انسان تک‌ساحتی قرن ماست؟

در هر حال، فیلسوفان و جامعه‌شناسانان و روانکاوان برای پاسخگویی ناگزیرند که خود را به‌طور جدی با پدیده‌ی فوتبال مشغول دارند. آنان باید از برج عاج تحقیقات دانشگاهی خود به‌زیر آیند و به‌منظور پژوهش‌های میدانی، به‌ورزشگاه‌ها و میادین فوتبال روند. با این همه، این پرسش مطرح می‌شود که آیا اصولاً می‌توان با ابزاری چون فلسفه و دانش جامعه‌شناسی یا روان‌شناسی، پدیده فوتبال را ‌تجزیه و تحلیل کرد؟ این پرسش و دیگر پرسش‌های مطروحه، حداقل در هیجان‌ها و تنش‌های ناشی از بازی‌های جام جهانی فوتبال، خریدار چندانی ندارد. ناگزیر باید به‌انتظار رسیدن روزهایی آرام نشست. تا آن زمان، ما هم همرنگ با جماعت فریاد می‌زنیم: گُگُگُگُگُل!

مولف : خسرو ناقد

مرجع: naghed.net