سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

در ۴۰ سالگی سوپراستار می شوم


در ۴۰ سالگی سوپراستار می شوم

برخلاف نظر خیلی ها که اوج شکوفایی یک هنرپیشه را در دهه سوم زندگی او می دانند و فکر می کنند, تمام شکوفایی و اوج هنرپیشه و بازیگر در این دهه اتفاق می افتد و نمونه های زیادی هم از این نوع پیشرفت را در سینمای ایران و جهان مثل سینمای آمریکا می بینید من معتقدم, دهه چهارم زندگی یک هنرپیشه اوج شکوفایی و بلوغ هنری فرد است و

● سقف آرزوها

برخلاف نظر خیلی‌ها که اوج شکوفایی یک هنرپیشه را در دهه سوم زندگی او می‌دانند و فکر می‌کنند، تمام شکوفایی و اوج هنرپیشه و بازیگر در این دهه اتفاق می‌افتد و نمونه‌های زیادی هم از این نوع پیشرفت را در سینمای ایران و جهان مثل سینمای آمریکا می‌بینید. من معتقدم، دهه چهارم زندگی یک هنرپیشه اوج شکوفایی و بلوغ هنری فرد است و می‌بینیم که اکثرا هم افرادی که در دهه دوم و سوم زندگی خود مطرح می‌شوند بعد از این دوره دچار حاشیه می‌شوند و در کل کنار می‌روند.

هنرپیشه‌هایی که موفق شده‌اند و باقی مانده‌اند، در دهه چهارم زندگی شان قرار دارند و آن‌هایی که کنار گذاشته شده‌اند در دهه سوم زندگی بودند که به‌دلیل خامی و بی‌تجربگی خاص آن سن، اشتباهاتی انجام داده‌اند یا درگیر مسائل حاشیه‌ای شدند که باعث شده فراموش شوند.

البته این‌ها دلیل بر این نیست که من در این مدت اشتباهاتی انجام نداده باشم ولی در هر صورت خواه اشتباه من بوده یا اتفاقاتی که من سر از آن‌ها در نمی‌آورم، به‌هرحال من الان اینجا هستم.

همیشه از خدا خواسته ام که اول جنبه و ظرفیت را به من بدهد بعد هر اتفاقی که قرار است برای من بیفتد. چون معتقدم، خدا خیلی به من توجه دارد، این را از صمیم قلبم می‌گویم و به همین دلیل امیدوارم باور کنید، خوشبختانه اتفاق بد برای من پیش نیامده و طی این سال‌ها با حرکت آهسته و لاک پشتی به این روند ادامه داده‌ام و رسیده‌ام به این نقطه و معتقدم در این مجموعه نابرده گنج خیلی خوب کار کرده‌ام و مطمئن هستم که قطعا چند سال آینده آن اتفاقی که باید برای من خواهد افتاد و به آنچه دلم می‌خواهد می‌رسم. ممکن است فیلمی یا نقشی برای یک بازیگر در یک مقطع زمانی برای او سکوی پرش باشد. یعنی بازیگر با این کار به درجه‌ای برسد که می‌توان گفت جهش کرده و بالا رفته ولی در دراز مدت می‌بینیم این پرش و بالارفتن نه تنها باعث پیشرفت او نمی‌شود بلکه باعث شده او دچار افت شود.

یعنی این جهش در زمانی رخ داده که فرد از لحاظ روحی، جسمی و روانی آمادگی آن را نداشته است و بعد از این پرش با سر روی زمین آمده است. بودند هنرمند‌هایی که فیلم‌ها و سریال‌های پرمخاطبی بازی کرده‌اند ولی بعد از آن، کاملا محو شده و از بین رفته‌اند.

دوران نوجوانی‌ام را بین چهار راه‌ولیعصر و کالج گذرانده‌ام. در اصل در این محله به دنیا آمده‌ام و دوران کودکی و نوجوانی را در این محله گذراندم. همیشه رفیق باز بوده‌ام از زمانی که یادم می‌آید دنبال دوست بودم، اول با بچه‌های محله و بعد هم که مد شده بود چند نفر گروهی تشکیل می‌دادیم که یک شکل لباس می‌پوشیدند و یک مدل کفش می‌خریدند و من هم مثل همان جوان‌ها بودم.

● وسط دعوا می‌دوم جلوی آینه

در طول دوران بازیگری‌ام نقش‌هایی داشته‌ام که تاثیر خود را گذاشته‌اند و برای خودم خوب بوده و مردم هم آن را دوست داشته‌اند و ارتباط خوبی با آن برقرار کرده‌اند. هنوز هم وقتی در خیابان هستم، افرادی هستند که من را با نقشم در مجموعه «با من بمان» می‌شناسند و هنوز هم هستند کسانی که از من می‌ترسند به‌دلیل بازی کردن آن نقش. این‌ها نشان می‌دهد، من در بازیگری به مرحله خوبی رسیده‌ام و مردم هم آن را قبول کرده‌اند و نمی‌دانم این موقعیت چه تفاوتی با یک سوپراستار دارد؟ من هنوز هم در حال تجربه کردن هستم و هیچ اتفاقی نمی‌تواند آن نقطه جهش و پرش من باشد چون من خودم هنوز آمادگی آن را ندارم. حتی اگر این مجموعه که در حال پخش است پر بیننده‌ترین سریال تاریخ تلویزیون ایران باشد فرقی به حال من نخواهد کرد. من هنوز ری‌اکشن‌ها و بازی‌هایی در سینمای جهان می‌ببینم که از آن‌ها چیز‌های زیادی یاد می‌گیرم، چیزهایی که تا به حال ندیده‌ام و تجربه نکرده‌ام و برای همین هنوز باید بیاموزم. من از آن دست بازیگرانی هستم که از اجتماع و محیط پیرامونم خیلی تاثیر می‌گیرم. یعنی خیلی وقت‌ها در زندگی روزانه‌ام می‌ایستم تا یک محیط یا اتفاق را از نزدیک ببینم و این دیدن را در بازی‌ام به کار می‌گیرم، من بازیگری را در تجربه کردن یک زندگی واقعی می‌بینم، مثلا در زندگی شخصی‌ام در لحظه‌ای که در حال دعوا با یک نفرهستم وسط بحث می‌روم تا خودم را در آینه ببینم تا بفهمم در حالت اوج عصبانیت چهره‌ام چه حالتی دارد تا این حالت را در بازی‌ام به کار گیرم.

● بازیگر ایده‌آل

در بین هنرمندان و بازیگران ایرانی باید بگویم یکی از بهترین نمونه‌ها، آقای عزت‌الله انتظامی هستند. چه افتخاری از این بالاتر که ۸۹ سال داشته باشی و هنوز افتخار سینما باشی؟ از افراد هم نسل خودمان می‌توانم به آقای محمدرضا فروتن اشاره کنم. من ایشان را به‌عنوان یک مدل قبول دارم، البته اگر بخواهیم به‌طور عام صحبت کنیم باید بگویم از هرکدام از جوانانی که در این زمینه هستند، حتی اگر سابقه و تجربه کمی هم داشته باشند‌‌ هرکدام ویژگی‌ها و خصوصیاتی دارند که می‌توانند الگو باشند و به تو چیزی بیاموزند. ولی هستند افرادی که تو آن‌ها را قبول داری و باور داری که می‌توانند روی تو تاثیر‌گذار باشند. برای مثال محمد‌رضا فروتن خیلی خوب شروع کرده و خیلی خوب پیش رفته وهیچ وقت خودش را درگیر مسائل حاشیه‌ای نکرده است و امروز می‌بینیم اسمش در هر فیلمی باشد آن فیلم را بالا می‌برد یعنی مثلا این بازیگر و افرادی مثل او از آن‌هایی نیستند که ازدواج و مهاجرت کنند و بازیگری را فراموش کنند یا مثلا در یک مهمانی باشند و بعد ممنوع‌الکار شوند، این‌ها بازیگرانی هستند که کارشان را رها نکرده و بازیگری را فراموش نمی‌کنند.

● جنبه نداشتم

موقعیتی که اکنون دارم دیگر قابل تغییر نیست. اگر الان در محیطی قرار بگیرم که ۳هزار نفر حضور داشته باشند که من را می‌شناسند با زمانی که هیچ کس من را نمی‌شناسد برای من فرقی نمی‌کند. من خودم را می‌شناسم. جنبه این پرش و جهش را نداشتم ولی امروز این جنبه را پیدا کرده‌ام چون این مسیر را گذرانده‌ام و پله‌پله پیش رفتم. من ۳ سال از کار دور بودم و در این مدت فردی را که کنار من بود، تشویق کردند ولی به من توجهی نکردند ولی اگر امروز من را تشویق کنند ولی کنار دستی من را تشویق نکنند، من باز برای کسی که کنارم ایستاده احترام قائلم چون ۲ روز بعد، نوبت او می‌رسد که او را تشویق کنند.

● بدشانس هستم

شاید در دوره‌ای اعتقاد داشتم که آدم بد شانسی هستم چون اتفاق خوبی که دلت می‌خواهد برایت بیفتد پیش نمی‌آید واین در بعضی از مواقع باعث می‌شود فکر کنی بدشانس هستی، ولی در واقع اگر آن اتفاق برایت پیش می‌آمد، نهایت بد شانسی بوده شاید زمانی من این را گفته باشم که بدشانس هستم ولی مسلما ناشی از بی‌تجربگی و نرسیدن به بلوغ فکری باشد. الان که اینجا هستم به این دانش رسیده‌ام که چه خوب شد آن اتفاق در آن زمان برایم پیش نیامد، چون اعتراف کردم که من بی‌جنبه هستم و حالا احساس می‌کنم چقدر خوش شانس هستم و چقدر خدا من را دوست دارد. شاید بتوانم این طور بگویم که خدا من را نگاه می‌کند واین بالاتر از داشتن شانس است.

● در ۴۰ سالگی سوپراستار می‌شوم

معتقدم دهه اوج من که باعث جهش و پرش من می‌شود، ۳ یا ۴ سال آینده است. در گفت‌وگو‌های ۶ یا ۷ سال قبل هم گفته‌ام نمی‌خواهم در ۳۰ سالگی یک سوپر‌استار باشم. بارها گفته‌ام و این گفته من حتی تیتر گفت‌وگو‌هایم شده که من سوپر‌استار دهه چهارم زندگی‌ام هستم. یعنی تلاش کرده‌ام تا در این سال‌ها تجربه کسب کنم، بیاموزم و بتوانم از این تجربه‌ها استفاده به موقع کنم و در ضمن جنبه وظرفیت این موقعیت را داشته باشم.

● همیشه رئیس بودم

اصلا آدم خاصی نبودم. آدم افسرده یا گوشه‌گیری هم نبودم، اهل خواندن کتاب‌های هنری نبودم و در کل متفاوت نبودم. یادم هست تا زمانی هم علاقه‌مند بودم خلبان شوم و همیشه لباس خلبانی می‌پوشیدم ولی از دوران دبیرستان کم‌کم علائقم تغییر کرد. در آن دوران من بهترین بازیگر تئاتر در دبیرستان‌های منطقه شدم. در سال دوم دبیرستان هم تئاتر ما مقام دوم کشوری را به دست آورد. از همین زمان بود که وارد دنیای بازی و تئاتر شدم. نکته‌ای که باید بگویم این است که همیشه آدم تاثیر‌گذاری بوده‌ام یعنی در هر جمعی که قرار می‌گرفتم دیگران را تحت‌تاثیر قرار می‌دادم و آدم زیر گروه یا زیر شاخه نبودم واگر گروهی داشتیم رئیس گروه من بودم.

نقطه‌ای که دوست دارم به آن برسم این است که مردم من را به‌عنوان یک بازیگر خوب بشناسند و افرادی که من را می‌شناسند به‌دلیل چهره، بازی یا حاشیه‌هایم، من را به یاد نیاورند بلکه یادآوری من به‌دلیل بازی‌های خوبم و ارتباط برقرار کردن با نقش‌هایی باشد که مردم دوستش داشته‌اند

● بازیگر و فروش

در مورد بازیگر‌های موسوم به بازیگر پرفروش، شما در طول این سال‌ها کدام بازیگری را دیده‌اید که فیلم‌هایش همیشه بفروشد‌؟ بعضی از فیلم‌ها را می‌بینید که با وجود ۲۰‌بازیگر مطرح و خوب، باز هم فروش خوبی نداشته است. من معتقدم بازیگر عامل فروش فیلم نیست بلکه آن چیزی که باعث فروش فیلم می‌شود قصه و داستان فیلم است که مخاطب را جذب می‌کند. اگر قصه فیلم خوب باشد، کارگردان و بازیگر و دیگر عوامل به این فروش کمک می‌کنند ولی اگر قصه خوب نباشد بازیگر نمی‌تواند عامل مهمی برای فروش بالای برای فیلم باشد.

● داستان قراردادهایی که در مهمانی بسته می‌شود

همه دائم از من می‌پرسند چرا در سینما نیستی؟ در سال ۱۰ فیلم خوب ساخته می‌شود که آن‌ها هم بازیگران خودشان را دارند. آن‌ها هم از بین بازیگران خوب انتخاب نمی‌شوند از بین دوستان‌شان انتخاب می‌شوند. من می‌توانم ثابت کنم قراردادها در مهمانی‌ها بسته می‌شود حتی قراردادها در دفاتر فیلم‌سازی‌ هم بسته نمی‌شود. سال گذشته ۲ مورد داشتم که دستیار کارگردان ودستیار تهیه‌کننده به آن‌ها گفته بودند که سام درخشانی ایران نیست درحالی‌که من مشغول کار در یک سریال بودم و بعد از چند وقت کارگردان من را دید و گفت تو ایران نبودی؟ من هم گفتم چرا ایران بودم، سر فلان کار بودم. کارگردان گفت به من گفتند اصلا ایران نیستی...

● تلویزیون ما خیلی بهتر از فارسی وان است

اگر همین سریال‌هایی که از شبکه فارسی وان پخش می‌شود را تلویزیون خودمان پخش کند، کسی نگاه نمی‌کند. چون اکنون این موج راه افتاده است. تا حالا برای شما پیش نیامده که بروید مهمانی و چون حال‌تان خوش نیست دائم ایراد بگیرید؟ الان هم همین اتفاق افتاده است یعنی مردم دائم از هم ایراد می‌گیرند.

● وارد مقولات زرد نشویم

واقعیت ماجرا درباره من که همه بچه‌ها هم می‌دانند این است که بچه خیلی دوست دارم. حتی خواب بچه‌ام را می‌بینم. الان ۳، ۴ سال است که آمادگی ازدواج دارم ولی بحث ایده‌آل بودن است دیگر. به هر حال فکر می‌کنم ۳ چیز هست که دست خودت نیست و باید برایت اتفاق بیفتد: زن گرفتن، خانه خریدن و مرگ. خب الان من در مقطعی هستم که آمادگی ازدواج دارم اما بیایید این بحث را همین‌جا جمع کنیم چون حیف است بعد از این مصاحبه خوب وارد مقولاتی شویم که مورد علاقه نشریات زرد است. حیف است که در مجله‌ای مثل زندگی ایده آل به موضوعات مورد توجه نشریات زرد بپردازیم.

خیلی از دوستان ما هستند که علاقه‌مند به بازیگری‌اند و از ما خواسته‌اند تا آن‌ها را برای بازی هم ببریم. ما هم به آن‌ها پیشنهاد می‌کنیم فقط ۲ روز بیایند سر صحنه و فقط بایستند و تماشا کنند. آن وقت است که می‌فهمند کار ما چقدر سخت و طاقت‌فرساست.

● حالا نوبت سینماست

من همیشه پیشنهاد سینمایی داشته‌ام و این نبوده که پیشنهاد نداشته باشم ولی همیشه درگیر کار تلویزیونی بوده‌ام. اما حالا که با شما صحبت می‌کنم، تصمیم گرفته‌ام به واسطه از دست دادن بعضی فرصت‌ها، این زمان را به‌خودم بدهم و منتظر پیشنهاد‌های سینمایی بمانم. چون فکر می‌کنم در زمینه سینما کمی دچار ضعف هستم که می‌خواهم آن را برطرف کنم چون تجربیات تلویزیونی و تئاتری خوبی داشته و خواهم داشت و الان برای کسب تجربه در زمینه سینما تلاش می‌کنم.

اما خود شما یا حتی خوانندگان مجله دوست داشتند من این فیلم‌های آب دوغ خیاری که الان شاهدشان هستیم را بازی کنم یا یک مجموعه تلویزیونی وزین را؟ شما الان وارد سوپرمارکت می‌شوی و با خرید یک پاکت آبمیوه ۲ تا هم فیلم می‌خری و با دیدن ۲۵ دقیقه اول، آن را خاموش می‌کنی.. ۱۰۰نفر به من گفتند که این اتفاق برای شان افتاده. من هم به‌عنوان یک بازیگر چگونه می‌توانم در این فیلم‌ها بازی کنم ؟یعنی به صرف حضور در سینما می‌توانم هر پیشنهادی را قبول کنم؟

● به سینمای آمریکا و سینمای هند فکر نمی‌کنم

خیلی‌ها دوست دارند در سینمای آمریکا یا سینمای هند بازی کنند ولی من هیچ وقت به‌صورت جدی راجع به این موضوع فکر نکرده‌ام. به یکی از مصاحبه‌های بازیگران قدیمی نگاه می‌کردم که به او گفته بودند ما می‌خواستیم مثل شما شویم. طرف گفته بود؛ من می‌خواستم آلن‌دلون شوم که شدم این، وای به حال شما که می‌خواهید مثل من شوید.

● من راهم را درست آمده‌ام

به‌نظر من این سوپر‌استارهایی که به دلیل رنگ چشم یا چهره شان وارد سینما شده‌اند آن‌هایی هستند که تاریخ مصرف دارند. مگر زیبایی چهره تا چه زمانی دوام دارد؟ این گروه به جایی می‌رسند که باید از بازی شان استفاده کنند و این‌جاست که دیگر دوام نمی‌آورند چون آن‌قدر درگیر ظواهر بوده‌اند که اندوخته‌ای ندارند. من از اول کار را به‌صورت آکادمیک و زیرنظر اساتیدی گذرانده‌ام که به ما گفته‌اند؛ صبر را بیاموزیم و صبور باشیم و به ما یاد داده‌اند که چهره‌ات را فراموش کن و آنچه که در درونت است را دور بریز و دنبال چیز‌هایی برو که در درونت وجود ندارد. به واسطه همین آموزه‌هاست که من نخستین کارم خانه پدری است. من در این کار با گریم سنگین و حتی لنز جلوی دوربین رفتم. خانه پدری، پر بیننده‌ترین سریال تلویزیون بود که پخش می‌شد ولی به‌دلیل چهره و گریم کار، کسی من را نمی‌شناخت. از این دردناک‌تر؟

● نقش من و کامبیز جا به جا بود

در مورد سریال«نابرده رنج...» باید به جرات بگویم اگر فیلمنامه به دست ۱۰۰ کارگردان می‌‌افتاد به احتمال ۹۰ درصد نقشی که برای من درنظر گرفته بودند را به کامبیز می‌دادند و نقش کامبیز را می‌دادند به من. و من همین جا ممنون علیرضا بذرافشان هستم که این اطمینان را کرد و این ریسک را انجام داد. او این کلیشه را شکست و نقش لات محل را به من داد و نقش ساده لوح را به کامبیز. همین تفاوت و غیرکلیشه‌ای بودن باعث شد تا بیشتر مشتاق شویم و اینکه ما باهم رفیقیم و تشنه این بودیم که در یک کار شانه به شانه هم باشیم. حتی تلاش کردیم پژمان را هم در این سریال بیاوریم که نشد.

باز نشر اختصاصی: مجله اینترنتی Bartarinha.ir