یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
گپی با رتبه دوم کنکور
ساده است و صمیمی و به شادابیای که یک جوان ۱۹ ساله باید باشد. رتبه دوم کنکور تجربی را از آن خود کرده و خوشحال است و این خوشحالی را مخفی نمیکند اما میداند که این رتبه زیاد هم در متمایز کردنش با دیگران در آینده سهمی ندارد چون به قول خودش «فردا همه یادشان میرود»...
میگوید سال اول دبیرستان که بوده، فکر میکرده فقط «خودش» است و «خودش» اما سال بعد همهچیز را به خدا واگذار میکند و در سال سوم به این بینش میرسد که دو تفکر باید در کنار هم باشند تا چیزی به بار بنشیند؛ هم تلاش خودش و هم امید به خدا!
میگوید شخصیت مستقلی دارد اما هنوز تاب دوری از خانواده را ندارد؛ میخواهد همین جا بماند، درس بخواند، تخصص بگیرد و مهمتر از همه میخواهد «آدم خوبی» باشد. ساده است و صمیمی و اهل شوخی و خنده و مهمتر از همه به دور از هر غرور کاذبی و شاید همه اینهاست که او را دوستداشتنی و احترامبرانگیزتر از یک رتبه دوم کنکوری صرف میکند. گفتوگوی ما را با او که نامش «علیرضا اورعی» است، بخوانید.
▪ علیرضا اورعی، رتبه دوم کنکور تجربی و... معرفی دیگری که از خودتان میتوانید داشته باشید چیست؟
من متولد سال ۱۳۷۲ هستم، فرزند دوم خانواده. یک خواهر کوچکتر دارم که کلاس چهارم دبستان است و اینکه به مدرسه انرژی اتمی میروم.
▪ میرفتید! چون دیگر مدرسه تمام شد، نه؟
بله (میخندد).
▪ رشته تحصیلیتان هم تجربی بود؟
نه، من ریاضی خواندم اما کنکور تجربی دادم.
▪ چرا رشته تجربی نخواندید؟
چون مدرسه ما رشته ریاضی داشت و مدرسه خوبی هم بود و نمیخواستم مدرسهام را عوض کنم. بعد هم تا سال دوم درسها مشترک بود و رشته تجربی فقط یک زیست داشت که مدرسه برای ما کلاس این درس را هم برگزار میکرد. سال سوم هم که بودیم علاوه بر درسهای رشته ریاضی، باز هندسه و جبر میخواندیم و زیستشناسی.
سلامت: تحصیلات پدر و مادرتان چیست؟
پدرم متخصص قلب و عروق هستند و مادرم دندانپزشک.
▪ اگر از شما بپرسند چه کارهایی کردی که رتبه دوم کنکور شدی، بیشتر از همه چه چیزی به ذهنتان میآید؟ تاثیر چه مواردی را پررنگتر از بقیه میبینید؟
اول از همه اینکه من برنامهریزی خیلی خوبی داشتم که در مدرسه مشاورههای درسی به ما میدادند. به ما میگفتند چطور برای درس خواندن برنامهریزی کنیم، برنامههای امتحانی به ما میدادند؛ اگر سوالی برایمان پیش میآمد، کمکمان میکردند و جوابگو بودند. کتاب معرفی میکردند. اسممان را در امتحانها و کلاسهای مختلف مینوشتند. بعد از مشاور، پدر و مادر و خواهرم بودند که خیلی به من کمک کردند و خیلی اذیت شدند.
سلامت: چه اذیتهایی؟
مثلا مسافرت خیلی کمتر توانستند بروند. خواهرم مدام باید با صدای کم تلویزیون نگاه میکرد و مراقب بودند تا برای درس خواندن آرامش داشته باشم.
▪ کمی از خود کنکور و رتبه دور بشویم و برویم عقبتر، در دوران تحصیلی چطور دانشآموزی بودید؟ خیلی باهوش؟ خیلی درسخوان؟ یا هر دو؟
من سال اول دبیرستان که بودم...
▪ نه، عقبتر؛ بروید به دوران دبستان.
دوران دبستان که همیشه شاگرد اول بودم و بهترین نمرهها را میآوردم. دوران راهنمایی که بودم، اول و دوم راهنمایی رتبه ۱۰ تا ۱۵ کلاس بودم.
اول دبیرستان هم معدلهای من تقریبا ۲۰ بود و دوران دبیرستان ۱۹ به بالا... ۱۹ و ۹۶ و... معدل پیش دانشگاهیام را هم که نمیدانم (میخندد) چون اصلا نرفتم دنبالش ببینم چی شد!
▪ درس خواندن برای شما چه حسی داشت؟ یعنی درس میخواندید چون وظیفه بود و باید میخواندید یا نه، میخواندید چون درسها را دوست داشتید؟
بعضی درسها را مثل زیست دوست داشتم.
▪ دوران ابتدایی چطور؟ آن موقع هم درس خواندن و مدرسه را دوست داشتید؟
بله.
▪ چرا؟ چه چیزی باعث شده بود فضای مدرسه را دوست داشته باشید؟
بیشتر پدر و مادر و مربی مهدکودکم باعث شدند همیشه درس و مدرسه را دوست داشته باشم.
▪ یعنی چه کاری برای تو انجام میدادند؟
درست یادم نمیآید اما یک مربی مهدکودک داشتم که به او زری جون میگفتیم (زهرا قرهخانی). ایشان هنوز هم به خانه ما تلفن میزنند و تولدم را تبریک میگویند. او باعث شد من درس و مدرسه را دوست داشته باشم.
▪ پس درواقع تصویری که مربی مهدکودک برایتان از این فضا ساخت، همیشه با شما ماند و باعث شد مدرسه را دوست داشته باشید؟
بله، هم معلم مهدکودک من و هم معلم اول دبستانم که آقای «افضلی» بودند، واقعا باعث شدند مدرسه را دوست داشته باشم. پدر و مادرم هم که مدام من را تشویق میکردند و پیگیر میشدند تا اول تکلیفهایم را انجام بدهم و بعد بروم سراغ بازی و تلویزیون و...
سلامت: اما خیلی از پدر و مادرهای دیگر هم این کار را میکنند اما بچهها یا گوش نمیدهند یا ناراحت میشوند. چرا برای شما این طور نبود؟
شاید این پدر و مادرها به زور میگویند حتما باید نمره خوب بیاوری یا رتبه ۱ تا ۱۰ وگرنه مایه ننگ مایی و... اما مادر و پدر من اصلا این طوری نمیگفتند.
▪ پس چه جوری میگفتند؟
میگفتند تو درست را بخوان، تلاشت را بکن و هرچی شد، شد چون تو زحمت خودت را کشیدهای.
▪ یعنی اگر نمره خوبی نمیآوردید، چیزی نمیگفتند؟
چرا، میگفتند نمره خوبی نگرفتی اما این را هم میگفتند که اینجا بیدقتی کردی باید دقت کنی و...
▪ تصویری از آینده هم میساختند که مثلا اگر درس نخوانی این طوری میشوی و اگر بخوانی مثل فلانی میشوی؟
نه، هیچوقت!
▪ خودتان چه تصوری داشتید؟ فکر میکردید که اگر درس بخوانید چه اتفاقی میافتد؟
بچه که بودم، دوست داشتم مثل پدرم پزشک شوم.
▪ مادر هم که دندانپزشک بودند.
بله، اما من دوست نداشتم دندانپزشک شوم (میخندد). بعد که دبیرستانی شدم، به چیزهای دیگر هم فکر میکردم و اینکه درسی که میخوانم زندگیام را هم تامین کند و فقط علاقه صرف نباشد و اینکه دنبال یک کاری نروم که بعد از ۱۰ سال بگویم ای کاش دنبال یک کار آزاد میرفتم، کاری باشد که خستهام نکند و زندگیام را بهتر کند.
▪ و فکر کردید و دیدید پزشکی میتواند چنین زندگیای برای شما به وجود بیاورد؟
بله! من الان پزشکی عمومی میخوانم و بعد هم میخواهم تخصص قلب بگیرم.
▪ یعنی رشته پدر و همان چیزی که در رویای کودکیتان بود.
بله دیگر...
▪ فکر میکنید زندگی پزشکها زندگی خوبی باشد با توجه به اینکه در یک خانوادهای بزرگ شدهاید که پدر و مادر هر دو پزشک بودند؟
اتفاقا جالب است که پدر و مادرم اصرار داشتند رشته ریاضی بروم اما من میخواستم در رشته تجربی درس بخوانم و آخر آنها تسلیم شدند و من در رشته تجربی شرکت کردم. پدر و مادرم میگفتند رشته پزشکی طول میکشد، آدم را پیر میکند، خسته میشوی اما من چون علاقه داشتم، رفتم رشته پزشکی! ما زندگی خیلی خوبی داشتیم شاید پدر و مادرم خیلی خسته میشدند اما خستگیشان در زندگی من تاثیری نداشت که بگویم نمیروم در این رشته تحصیل کنم.
▪ یعنی این خستگی و مشغله هیچوقت باعث نشد به شما نرسند یا حتی بعضی وقتها همدیگر را نبینید و...
نه، هیچوقت این اتفاق نیفتاد.
▪ گفتید که برنامهریزی در موفقیت خیلی تاثیر داشت.
بله.
▪ فقط برای درس برنامهریزی داشتید یا کلا برای زندگیتان برنامهریزی میکنید؟
من کلا آدم برنامهریزی هستم و خودم هم به این نتیجه رسیدهام که «باید» برنامه داشته باشم. مثلا قبل از کنکور همیشه یک هفته، دو هفته قبل از هر امتحانی برای خودم برنامه داشتم که در این روزها چه کار باید بکنم و از قبل برنامهام را در ذهن و گاهی روی کاغذ مینوشتم. حتی همین چند روز پیش هم باز در ذهنم داشتم برنامه میریختم که باید صبح بروم کلاس رانندگی و بعد این جوری و ...
▪ یعنی یک جورهایی به داشتن برنامه عادت کردید!
بله... مثلا کارهای قبل از ناهار، کارهای بعد از ناهار، کارهای قبل از شام و کارهای بعد از شام!
▪ چقدر به تغذیهتان دقت میکنید؟
منظورتان پفک و اینهاست؟ (میخندد)
▪ نه، کلا از نظر تغذیهای چه رفتاری دارید؟ برای آن هم برنامهریزی دارید؟
نه خیلی، اما کلا رعایت میکنم که مثلا ساعت ۸ تا ۹ شام بخورم که برنامههایم به هم نریزد. هفتهای یک بار فستفود و هفتهای یک بار هم پفک میخورم.
▪ جز درس خواندن، در این مدت چه کارهای دیگری میکردید؟ یعنی چه سرگرمیهایی داشتید؟
شبی یک فیلم میدیدم.
▪ شبی یک فیلم؟
نه، ببخشید؛ هفتهای یک فیلم آن هم شبهای جمعه!
▪ ورزش هم به طور حرفهای دنبال میکردید؟
به جز زنگ ورزش مدرسه نه! (میخندد)
▪ اهل موسیقی یا خواندن زبانهای دیگر هم هستید؟
دوران دبستان کلاس ارف میرفتم اما با گریه!
▪ چرا؟
چون دوست نداشتم اما مادرم معتقد بود که هر کسی در زندگیاش باید نواختن سازی را بلد باشد اما وقتی به دوران راهنمایی رسیدم و پیانو را شروع کردم، گفتم دیگر نمیتوانم و رهایش کردم.
▪ فکر میکردید این رتبه را در کنکور بیاورید؟
فکر میکردم رتبه زیر ۱۰۰ بیاورم اما اینکه رتبه ۲ بیاورم... خیلی مطمئن نبودم.
▪ اگر به این مدرسه نمیرفتید و این مشاوران را نداشتید (مثل خیلی از بچههای دیگر که حتی کلاس هم نمیروند) فکر میکنید چه رتبهای میآورید؟
زیر ۱۰۰ میشدم!
▪ اصلا هدفتان رتبه آوردن هم بود یا برایتان فقط قبولی با رتبه خوب مهم بود؟
دروغ است اگر بگویم رتبه مهم نبود؛ هم قبولی برایم مهم بود و هم رتبه. چون نتیجه کنکور را یک شکرگزاری میدیدم از امکاناتی که دارم؛ شکرگزاری از این سطح زندگی، از این پدر و مادر و این هوش و استعداد و میدیدم ناشکری است اگر از اینها استفاده نکنم. برای من آوردن یک رتبه خوب مثل یک وظیفه شده بود.
▪ بزرگترین جایزهای که گرفتید چه بود؟
خوشحالی پدر و مادرم.
▪ و بزرگترین آرزویی که رتبه ۲ کنکور سال ۱۳۹۱ برای خودش دارد چیست؟
اینکه آدم خوبی باشم و اگر نفعی به کسی نمیرسانم، ضرر هم نزنم.
سر جلسه امتحان
فندق و شکلات میخوردم!
من نمیتوانستم قبل از شروع امتحانهایی که داشتم، صبحانه بخورم چون استرس نمیگذاشت و با خوردن هر چیزی حالم بد میشد. برای همین با خودم فندق و شکلات سر جلسه امتحان میبردم. به محض شروع امتحان و وقتی حواسم پرت میشد، فندق و شکلات میخوردم.
سیما روشن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست