سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا

فلسفه در سرزمین برگ سرخ


فلسفه در سرزمین برگ سرخ

شاید مهم ترین دلیل چندگانگی فلسفه در كانادا تاریخ و زبان این كشور باشد عجیب نیست در كشوری كه در آن هم زبان انگلیسی و هم زبان فرانسه رسمی است فلسفه در روش و آموزه ها هم فرانسوی و هم انگلیسی باشد گو اینكه اخیرا فلسفه آمریكایی هم تاثیرات بسزایی در تحقیقات و نوشته های فلسفی دارد

● در آمد

مانند بسیاری از كشورهای امروز دنیا، فلسفه در كانادا را نیز می‌توان چندگانه خواند. با این وجود جریان‌های مسلطی از جهت‌گیری‌های فلسفی، روش‌ها و حوزه‌های تخصصی را می‌توان در این كشور یافت. این تنوع به طور عمده پیامد تاثیر زبان، تاریخ و فرهنگ این كشور است و امروزه، به طور فزاینده‌ای ما شاهد تعامل میان رهیافت‌های گوناگون و سنت‌های مختلف هستیم. این مقاله در نظر دارد وضعیت فلسفه در كانادا را در ارتباط با وضعیت آموزش در دانشگاه‌ها و دانشكده‌ها مورد بررسی قرار دهد.

● زبان و تاریخ

شاید مهم‌ترین دلیل چندگانگی فلسفه در كانادا تاریخ و زبان این كشور باشد. عجیب نیست در كشوری كه در آن هم زبان انگلیسی و هم زبان فرانسه رسمی‌است فلسفه در روش و آموزه‌ها هم فرانسوی و هم انگلیسی باشد. گو اینكه اخیرا فلسفه آمریكایی هم تاثیرات بسزایی در تحقیقات و نوشته‌های فلسفی دارد. بنابراین مباحثات فلسفی در كانادا ویژگی فراملیتی دارد، اما باید به یاد داشت كه در كانادا سنت‌های فكری بومی ‌نیز وجود دارند كه خود منبع مستقل و مهمی‌ در فكر فلسفی هستند. سنت فلسفه فرانسوی در اوایل قرن ۱۷ میلادی همراه استقرار همیشگی مستعمره‌های فرانسوی به كانادا آمد و امروز جمعیت عظیمی‌ از مردم فرانسوی زبان در سراسر این كشور زندگی می‌كنند. اكثریت مردمی‌كه زبان اصلی‌‌شان فرانسوی است بیشتر در مركز و شرق كشور هستند مانند استان‌های كبك و بخش‌هایی از ایالت‌های انتاریو و نیو برونشویك.

در این منطقه به طور ویژه، زبان، فرهنگ، مذهب و نظام آموزشی (مشتمل بر آموزش فلسفه) عمیقا متاثر از سنت‌های فرانسوی است و در طول تاریخ، فلسفه در این بخش كشور علاقه‌مندی‌ها و گرایش‌های فیلسوفان فرانسوی را منعكس می‌سازد. فلسفه مسیحی كاتولیكی(به ویژه تومیسم و فلسفه توماس آكوئیناس)، پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم و در دهه ۱۹۶۰ ماركسیسم؛ پیروزمندانه، در این بخش از كانادا محفلی برای بحث و گفت وگو داشته است. البته سنت فلسفه فرانسوی زبان در كانادا تقلید محض فلسفه فرانسوی اروپایی نبوده است.

از شروع استعمار فرانسه در كانادا، این كشور مكانی برای فیلسوفان رادیكالی (بیشتر دینی) بود كه به این منطقه تبعید می‌شدند. در نتیجه، كانادا اغلب محلی برای تفكر ناب بوده است. بی شك این سنت رادیكال موجب شد فیلسوفان كاتولیك از دهه ۱۹۳۰ به بعد، با میل بیشتری به جریان‌های پدیدارشناسانه و اگزیستانسیالیستی بپردازند. در طول تاریخ این منطقه، مطالعه فلسفه به طور نزدیكی به مطالعات الهیات مسیحی گره خورده است، بیشتر فیلسوفان این منطقه كشیشانی بودند كه در مدارس علوم دینی و دانشگاه‌های مذهبی درس خوانده بودند.

به همراه عرفی شدن نظام آموزشی در دهه ۱۹۶۰، گرایش‌های فلسفی در كانادای فرانسوی زبان گسترده‌تر شد و گرایش گسترده‌ای به شاخه‌های فلسفه قاره‌ای، فلسفه‌های پست مدرن و نظریه انتقادی به وجود آمد. البته تاثیر فزاینده فلسفه انگلیسی زبان نیز قابل ذكر است. در اوایل قرن ۱۶ میلادی، انگلستان نیز مستعمره‌هایی در كانادا تاسیس نمود و بعد از ۱۷۶۳ كنترل كامل منطقه را به دست آورد. شرق، غرب مركزی و بعدها بخش‌هایی از غرب كانادا تحت سلطه مقیمان انگلیسی بود و بعد از آن نیز به وسیله مهاجرانی كه زبان انگلیسی را به عنوان زبان نخست پذیرفته بودند، اشغال شد. نخستین دانشگاه‌ها و دانشكده‌های این منطقه روش نهادهای انگلیسی را برگزیدند و به طور قابل توجهی سنت فلسفه اسكاتلندی اهمیت ویژه‌ای یافت. تا میانه سده بیستم، مكتب واقع‌گرایی اسكاتلندی، تحت تاثیر توماس رید و مكتب ایده‌آلیست ادوارد كایرد(Edward Caird) و تی. اچ. گرین(T.H.Green)، تاثیر قدرتمندی بر آموزش فلسفه در قدیمی‌ترین دانشگاه‌ها در این بخش كانادا داشته‌اند. همچون بیشتر دنیای انگلیسی زبان تا میانه سده بیستم فلسفه تحلیلی آمریكایی انگلیسی تاثیر عمیقی بر دانشگاه‌های انگلیسی زبان گذاشت. فلسفه اروپایی (به ویژه فلسفه آلمانی) نیز در نتیجه گرایش به پدیده شناسی و اندیشه‌های پست مدرن حضور چشمگیری داشت. دیگر مكاتب فلسفی (همچون تومیسم و ایده‌آلیسم) نیز در دانشگاه‌های انگلیسی زبان حضور داشت گرچه تعداد فیلسوفانی كه انتقادی باشند بسیار كم بود.به طور خلاصه، تا میانه سده بیستم، فلسفه در كانادا تحت تاثیر دو سنت اصلی بود: یك (متاثر از زبان فرانسوی) سنت كه متاثر از اندیشه ارسطویی- توماسی بود و سنت انگلیسی زبان اسكاتلندی (پروتستان) با دو شاخص رئالیستی و ایده‌آلیستی. تنوع در دهه‌های بعدی سده بیستم افزایش یافت، یكی به دلیل گسترش سریع دانشگاه‌ها در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ و دیگر به دلیل فرآیندی كه در آن بسیاری از دانشكده‌های فلسفه دانشگاه‌های كانادا به طور فزاینده محققانی را برای هیات علمی‌شان انتخاب كردند كه ریشه‌های فلسفی‌‌شان بیرون از كشور بود. بنابراین روش و سوگیری فلسفی امروز به دلیل زبان، فرهنگ و تداوم تاریخی گوناگون است.

● گوناگونی فرهنگی و فلسفه

فلسفه در كانادا از جنبه‌های دیگر نیز چندگانه است. در طول تاریخ، به ویژه در سده بیستم، كانادا سرزمینی برای مهاجران از سراسر دنیا بوده است. در نتیجه حضور فرهنگ‌ها و سنن متفاوت به طور فزاینده اثر بر موضوعاتی گذاشت كه فیلسوفان كانادایی به آنها می‌پرداختند. از زمانی كه دولت كانادا سیاست رسمی‌چندگانگی فرهنگی را تهیه كرده است گوناگونی فرهنگی گرایش فلسفی ویژه‌ای بوده است. از اوایل قرن بیستم، بسیاری از فیلسوفان كانادا كوشیده اند تا اصول مشتركی كه فرهنگ‌های متفاوت كانادا را به یكدیگر پیوند می‌زند و با هم متحد می‌سازد بیابند، جالب آنكه سنت كاتولیكی توماسی و هم سنت ایده‌آلیستی اسكاتلندی با وجود تاكید بسیار بر تاریخ و اجتماع و باوجود تفاوت‌های مهم با یكدیگر، در خصوصیات مهمی‌با هم شریك هستند.

امروز، اگرچه به مباحث عمومی‌فلسفه همچون معرفت شناسی، متافیزیك، فلسفه علم و شبیه این‌ها پرداخته می‌شود اما گرایش ویژه‌ای به موضوعات كاربردی دیده می‌شود، كه به موضوع فرهنگ و تنوع فرهنگ‌ها می‌پردازد مانند فلسفه دین، اخلاق و فلسفه سیاسی. همچنین مطالعات فلسفی درباره آسیا، آفریقا و فلسفه‌های غیررسمی‌بیشتر در دانشكده‌های مطالعات دینی جایگاه مهمی‌دارد. اگرچه در این میان فیلسوفان نیز گاهی با مطالعات دینی مواجه می‌شوند. همچنین، فلسفه اسلامی، بودا(تبت)، هندو و فلسفه چینی در كانادا در حال گسترش است و به طور فزاینده‌ای این رشته‌ها به سمت دوره‌های آموزشی استاندارد فلسفی حركت می‌كنند. زندگی در كشوری كه خانه فرهنگ‌ها و سنت‌های متعدد است، موجب شده كه اولا انواع پرسش‌های فلسفی ایجاد شود (برای مثال درباره فرهنگ و هویت) و ثانیا پاسخ‌هایی به این گونه مسائل داده شود.

● آموزش همگانی و گسترش دانشگاه‌ها

نقش دانشگاه در كانادا از اواخر دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ گسترش یافت. با گسترش سریع دانشگاه‌های كانادایی نیاز به استخدام شمار عظیمی‌از دانشگاهیان احساس شد. در حوزه انگلیسی زبان، بخش بزرگی از این دانشگاهیان نه تنها از انگلستان بلكه از ایالات متحده می‌آمدند. گفته می‌شود كه ورود شمار زیادی از فیلسوفان از خارج به كانادا در روش فلسفه و هم در موضوعات آن موثر بود. مصادف با همین زمان، فلسفه در جهان انگلیسی زبان به شكل گسترده‌ای تحت تاثیر تفكر تحلیلی آنگلو-آمریكن[انگلیسی آمریكاییAnglo-American] است. بنابراین در اوایل دهه ۱۹۶۰، مساله تاریخ و فرهنگ - حتی مسائل عادی در سیاست و اخلاق - كمتر مورد توجه دانشگاه‌های انگلیسی زبان بود. با این وصف، با افزایش شمار فلاسفه در كشور، عمق و سطح گرایش‌های فلسفی مشخصا گسترش یافت. در استان كبك، مهاجرت محققان به كانادا بیشتر از فرانسه و بلژیك بود، گرچه این مساله مربوط به پیش از ۱۹۶۰ بود اما در مقایسه با تجربه دانشگاه‌های انگلیسی زبان محدود بود. از دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ اندیشه‌های كسانی چون‌هانری برگسون، موریس بلوندل، گابریل مارسل، ژاك ماریتن و امانوئل مونیر نقش مهمی‌در تفكر فلسفی در دانشگاه‌های فرانسوی زبان بازی می‌كرد.

در میانه دهه ۱۹۶۰ با آغاز سكولاریزاسیون جامعه كبك، جنبش دانشجویی در اروپا(به همراه مهاجرت‌های بعدی برخی از روشنفكران فرانسوی به كانادا) و گسترش نهادهای آموزشی منجر به تغییرهایی شد و موجب تاكید بیشتر دانشگاه‌های فرانسوی زبان بر مسائل خاصی شد. آشكارا گرایش به پدیده شناسی و اگزیستانسیالیسم، و سپس فلسفه ماركسیسم در این زمان گسترش یافت.

امروز فلسفه در كانادا نه تنها در موضوعاتی چون زبان، روش و سنت‌های فلسفی بلكه حتی در مطالعات تخصصی نیز گوناگونی و تنوع به نمایش می‌گذارد. منصفانه است اگر بگوییم تقریبا همه رشته‌ها و شاخه‌های فلسفی توسط تعدادی از فیلسوفان در كانادا مطالعه می‌شوند. با این وجود، می‌توان به آسانی حوزه‌های مهم پژوهش و گرایش‌های مسلط را تشخیص داد. در تورنتو، مونترال و اوتاوا به طور خاص فلسفه سده‌های میانه مطالعه می‌شود. فلسفه كلاسیك و یونان نیز همین طور توسط محققانی چون آ. هیلاری آرمسترانگ، یان لافرانس، جورج لروكس و جان-مارك ناربون در سطح بین‌المللی انجام می‌شود.

فلسفه مدرن نیز همچنان مورد علاقه برخی از فیلسوفان برجسته كاناداست. در ۵۰ سال گذشته مطالعات مهمی‌بر روی جان لاك، دیویدهیوم، لایب نیتز، كانت، پراگماتیسم، فلسفه سیاسی متاخر و ایده‌آلیسم انگلیسی انجام شده است. همچنین كارهای مهمی‌در تاریخ فلسفه تحلیلی انجام شده و دانشگاه مك مستر محلی برای اسناد و مدارك برتراند راسل می‌باشد كه شامل كتابخانه شخصی راسل به همراه مراسلات و دست‌نوشته‌ها و نامه‌های اوست. فلسفه سیاسی همواره جایگاه مهمی‌در تحقیقات دانشگاهی كانادایی داشته است.

جان واتسون و جورج گرانت از چهره‌های شناخته شده در این زمینه در كانادا می‌باشند. دیگر چهره با اهمیت در فلسفه سیاسی كانادا آلن بلوم بود، بلوم مربی بسیاری از دانشجویان فلسفه و علوم سیاسی بود. فلسفه سیاسی معاصر بیشتر در دانشگاه‌های مونترال، تورنتو و دانشگاه كوئین(در كینگ استون). چهره‌هایی چون دیوید گاتیر، جان ناروسون، دیوید برایبروك، چارلز تیلور،جیمز تولی و ویل كیملیكا برای علاقه مندان به نوشته‌هایی كه شامل مباحث فلسفه سیاسی معاصر به ویژه پرسش‌های زاده چندگانگی فرهنگی است، شناخته شده اند.در كبك، پژوهش و آموزش در فلسفه سیاسی اغلب به طور شدید بر پرسش‌هایی درباره ناسیونالیسم و شهروندی متمركز شده است و بسیاری از محققان در دانشگاه مونترال و دانشگاه كبك روی موضوع‌های این دو حوزه كار می‌كنند.

حوزه مهم دیگر تحقیق فلسفه دین است. در حوزه انگلیسی زبان متاثر از سنت آنگلو-آمریكن و در بخش فرانسه زبان- بیشتر در كبك، می‌توان تاثیر قدرتمند هگل بر پرسش‌های دینی را احساس كرد. فیلسوفانی كه از سنت كالوینیستی ودیگر جنبه‌های فلسفه قاره‌ای همچون پدیده شناسی و تفكر پست مدرن بودند نیز به طور مشابه مطالعات مهمی‌در فلسفه دین انجام دادند. فیلسوفان كاتولیك كانادایی و كشیشان یسوعی(ژزوئیت)، نیز تاثیر بسزایی بر فلسفه دین و به خصوص، معرفت شناسی دین داشتند.

گرایش به فلسفه دین تا امروز در كانادا ادامه دارد اگرچه به قدرت سابق پیگیری نمی‌شود.در اخلاق، بدون شك دو رهیافت مسلط در كانادا عبارتند از : فایده باوری و نظریه قرارداد اجتماعی، با وجود اینكه برخی محققان از اخلاق فمینیستی یا اخلاقی كه متوجه یك سویه مشخص است سخن می‌گویند، بیشتر فیلسوفان از نظریه‌های تكامل باور یا شخص باور در اخلاق دفاع می‌كنند. در حالی كه كارهای مهمی‌در اخلاق نظری در دانشگاه‌های بزرگ كانادا انجام می‌گیرد، اخلاق كاربردی- مخصوصا اخلاق پزشكی و همچنین اخلاق تجاری، اخلاق زیست محیطی و اخلاق مربوط به حقوق بشر- نیزجایگاه مهمی‌در فلسفه كانادای معاصر دارد.

در سال‌های اخیر گرایش به فلسفه فمینیستی افزایش یافته است. گرایش‌ها در رویكردهای فمینیستی به فلسفه آشكار است، به ویژه در فلسفه سیاسی، اخلاق پزشكی، فلسفه دین و همچنین درتاریخ فلسفه،معرفت شناسی، زیبایی شناسی، فلسفه ادبیات و متافیزیك. نشریه«آتلانتیس: مجله مطالعات زنان» به خوبی نشانگر این تلاش‌هاست. در دانشگاه‌های فرانسوی زبان، گرایشی قوی به فلسفه علم وجود دارد. دو دانشگاه مونترال و UQAM برنامه‌های تحقیقی قدرتمندی در این حوزه‌ها دارند و كارهای مهمی‌در دیگر دانشگاه‌های فرانسوی زبان همچون دانشگاه شربوك انجام گرفته است.

پیشرفت‌های مهمی ‌در زمینه مطالعات منطقی به وسیله محققانی از تورنتو، كالگاری و مونترال (شامل مك گیل) صورت گرفته است. در بخش فرانسوی زبان كانادا، در دانشگاه مونترال، یان گاتیر و فرانسیس لیپاگ پیشرو در بحث از منطق هستند. گرایش پابرجایی در فلسفه علوم اجتماعی در دانشگاه‌های یورك، تورنتو، بریتیش كلمبیا و در دانشگاه كانادا دیده می‌شود. تحقیق‌های مهمی‌در حوزه فلسفه تاریخ در هر دو دانشگاه‌های انگلیسی- فرانسوی زبان انجام شده است. چهره‌هایی همچون ویلیام درای، لیونل رابینوف، روبرتو میگوئلز و ماریس لاگوكس ازدانشگاه مونترال در این حوزه‌ها نوشته اند. درگستره زیبایی شناسی و فلسفه هنر در دانشگاه‌های UBC، تورنتو و مك گیل محلی برای محققان می‌باشد. تحقیق جدی، در بخش مطالعات مذهبی در دانشگاه مك مستر، دانشگاه مك گیل، دانشگاه UQAM و دانشگاه تورنتو در آسیا به ویژه در زمینه مطالعات مذهبی ادامه دارد.

منبع: بولتن بهار ۲۰۰۶ فدراسیون بین‌المللی فلسفه در فرانسه

ْ پروفسور ویلیام سوئیت