چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
کشف و اجرای شریعت در روابط اجتماعی
بر اساس آموزههای اسلامی، شریعت به لحاظ زمان و مکان ثابت است؛ امّا روابط اجتماعی متعلّق آن پیوسته در حال دگرگونی است. با این وضع، چگونه میتوان مدّعی ثبات شریعت شد؟
در این مقاله، ابتدا دستگاه تشریع درباره نحوه تشریع احکام به گونه قضایای حقیقی بررسی، و بیان شد که شریعت، به حسب عناوین ثابت است و احکام شرعی، روی عناوین جعل میشوند و هر جا و بر هر رابطهای، عنوانی از عناوین شریعت منطبق شود، در پی آن، حکم آن عنوان منطبق خواهد شد؛ بنابراین، تحوّل روابط هیچ منافاتی با ثبات شریعت ندارد. این عناوین، اعمّ از عناوین احکام اوّلی و ثانوی است. با این تحلیل بیان شد که ما احکامی در عرض احکام اوّلیه به نام احکام حکومتی نداریم و ولیّفقیه و حاکم اسلامی هیچگاه در هیچ منطقهای حکم، جعل و تشریع نمیکند؛ بلکه با شناسایی عناوین روابط احکام، حکم آن عنوان که در شریعت مشخّص شده است، منطبق میشود.
در احکام روابط اجتماعی و کلان نیز مسأله به همین نحو است؛ امّا در این گونه احکام، بسیاری مواقع تزاحم بین احکام روابط اجتماعی و کلان از یک طرف، و احکام فردی از طرف دیگر پیش میآید که روش برطرف کردن تزاحم، همان روش فقه سنّتی است. ولیّفقیه و حاکم اسلامی، عناوین روابط اجتماعی و کلان را به وسیله بازوی مشورتی خود، مجمع تشخیص مصلحت، تشخیص داده؛ آن گاه حکم آن عنوان را منطبق میکند.
● مقدّمه
اسلام، واپسین دین الاهی، و پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله پیامبر خاتم است. دین اسلام تا روز قیامت جاویدان و ثابت است؛ در نتیجه، احکامی که پیامبرصلی الله علیه وآله برای عرصههای گوناگون بشری از طرف خداوند متعالی آورده است، ویژگی ثبات وجاودانگی دارد؛ به همین سبب روایت مشهور از معصومعلیه السلام میفرماید:
حلال محمدصلی الله علیه وآله تا روز قیامت حلال، و حرام محمدصلی الله علیه وآله نیز تا روز قیامت حرام است (مجلسی، ۱۳۶۳: ج ۱۱، ص ۵۶)؛
امّا احکام شریعت در قلمرو اجتماعی و عرصه کلان، احکام روابط انسانها با طبیعت و دیگر انسانها است. این روابط بر اثر تحوّل و پیشرفت علوم و فنون، اختراعات و اکتشافات، و روشهای روزآمد، دائم در حال تغییر و تحوّل هستند؛ بنابراین چگونه میتوان ادّعا کرد که اسلام، شریعت جهان شمول برای همه اعصار ارائه داده است؛ در حالیکه هر روز، شاهد تغییرات گسترده در روابط اجتماعی انسانها بر اثر پیشرفت علوم و فنون هستیم؟ آیا شریعت اسلام در پی تغییرات روابط گسترده باید تغییر یابد یا افزون بر ثابت بودن و پذیرش تغییرات گسترده در روابط اجتماعی، توانایی کافی، پویا و درونی را برای هدایت تحوّلات به سمت اهداف شریعت در تمام عرصههای اجتماعی دارد؟ افزون برآن، موضوعات و ماهیت مصادیق عناوین احکام نیز در طول زمان ممکن است تغییر کند و موضوعات جدیدی در عرصه روابط اجتماعی پدید آید؛ از باب مثال، پول یکی از این موضوعات است که هم ماهیت آن و هم انواع به کارگیری آن در طول زمان تغییرات اساسی یافت؛ بنابراین، تغییراتی که منشأ تغییر احکام هستند، از دو ناحیه اتّفاق میافتد: أ. از ناحیه تغییر در روابط و رفتارهای انسانها با هم و منابع؛ ب. از ناحیه تغییر در موضوعات و مصادیقِ عناوینِ احکام شریعت. هر دو جهت در این نوشتار مورد بحث قرار میگیرد.
این پرسش از نظر فقیهان ژرف اندیش پنهان نمانده است. شهید مطهری برای پاسخ به این پرسش «مسأله احکام ثابت و متغیّر» را مطرح ساخته است (مطهری، ۱۳۸۱: ج ۲، ص ۶۵ - ۵۳). شهید سیّد محمّد باقر صدررحمه الله«منطقةالفراغ» را طرّاحی کرده، و امام خمینیرحمه الله نیز با طرح بحث «نقش زمان و مکان در اجتهاد» توجّه بسیاری را به یافتن پاسخ پرسش پیشین جلب کرده است که در ادامه مطرح میشود.
به نظر میرسد شریعت اسلام، ضمن پذیرش تحوّلات جوامع و روابط اجتماعی، توانایی کافی، پویا و درونی را برای هدایت آنها به سمت اهداف عالی اسلام دارد؛ بنابراین، مسأله مهم آن است که در چارچوب کارکردهای فقه اسلام، روش صحیحی اتّخاذ شود تا این توانایی شریعت بروز و ظهور یابد.
الف) تحوّل روابط و شرایط
برای هر انسانی در عرصه روابط اجتماعی به حسب طرفهای رابطه، چهار نوع رابطه را میتوان برشمرد:
۱) رابطهانسان با خداوند متعالی؛
۲) رابطه انسان با خود؛
۳) رابطه انسان با منابع و جهان طبیعت؛
۴) رابطه انسان با دیگر انسانها.
میزان تفاوت هر نظام اجتماعی در مقایسه با نظامهای اجتماعی دیگر، تابع نوع روابط چهارگانه پیشین است. ممکن است یک نظام اجتماعی، هرگونه رابطهای را بین انسان و خداوند در عرصه اجتماع منتفی بداند؛ امّا نظام اجتماعی دیگر در عرصه اجتماع، رابطه مستحکمی را بین انسان و خداوند در بسیاری از زمینهها لازم بشمارد؛ از باب مثال، نظام حقوقی خاصّی ممکن است هر گونه رابطه انسان با دیگر افراد حقیقی و حقوقی به گونه روابط ربوی را غیرمجاز بشمارد؛ امّا در نظام دیگری روابط ربوی در تاروپود همه روابط آن نفوذ کرده باشد؛ بنابراین، با تعیین نوع روابط چهارگانه پیشگفته، نوع خاصّی از نظام حقوقی در روابط مالی سامان مییابد. تعیین انواع این روابط در هر نظامی برپایه اهداف، بینشهای اعتقادی و ارزشهای پذیرفته شده آن است. در هر نظام حقوقی، این روابط باید به گونهای تعیین شوند که بتوانند آن نظام را به طور خاص و کلّ نظام را به طور عام در دستیابی به اهدافش یاری رسانند.
تمام دگرگونیها در حوزه روابط انسانها با هم و انسانها با طبیعت است. انسان نیز موجودی جهتپذیر در روابط خود با دیگر انسانها و طبیعت است.
شریعت اسلام از سویی میکوشد با تربیت انسانها، اراده آنها را در جهت ایجاد رفتارها و روابطی سوق دهد که با اهداف شریعت اسلامی سازگار باشد. از طرف دیگر، با وضع قوانین و احکام فقهی و اجرای آنها، در عدم ایجاد برخی روابط و رفتارهای ناسازگار با اهداف شریعت اسلامی سعی دارد. این امر بدان سبب است که شریعت اسلامی، هم خواستار تکامل و پیشرفت مادّی انسانها و هم خواهان ترقّی و کمال معنوی آنها است؛ امّا در مقام تطبیق و اجرا ممکن است تزاحم رخ دهد. دایره این تزاحم فراتر از احکام فردی است و دامن احکام اجتماعی، اهداف و مبانی را نیز شامل میشود. گاه بین اهداف، تزاحم واقع میشود و امکان دستیابی به دو یا چند هدف به طور همزمان ممکن نیست؛ برای مثال، در حوزه اقتصاد ممکن است هم زمان قادر نباشیم هم به هدف استقلال حقوقی و هم به هدف عدالت اجتماعی دست یابیم. گاه نیز بین اهداف و مبانی، تزاحم ایجاد میشود و بهطور مثال، تحقّق عدالت اجتماعیبه صورت هدف، ایجاب میکند که مالکیت خصوصی به صورت مبنای فقهی، محدود شود. و زمانی هم بین احکام تزاحم پیش میآید. در همه اینها، روش فقهی، تقدیم اهمّ بر مهم است.
درک روشنتر این مطلب به توضیح بیشتری نیاز دارد. این توضیح در دو جهت انجام خواهد گرفت:
الف) روش تشریع احکام مربوط به رفتارهای اجتماعی؛
ب) ملاک تقدّم اهمّ بر مهم در رفتارهای کلان و امور اجتماعی.
به نظر میرسد با بیان این دو مسأله، بحث تحوّل روابط و کارآمدی فقه تا حدّ فراوانی روشن شود.
● روش تشریع احکام و تحوّل روابط
احکام شرع به دو گونه تشریع شدهاند:
الف) به نحو قضایای خارجی؛
ب) به نحو قضایای حقیقی.
قضیّه خارجی، به قضیّهای گفته میشود که حکم آن برای مصادیقی که در زمان صدور حکم در خارج وجود دارد،جعل میشود؛ بهطور مثال، وقتی شخصی میگوید با همه کسانی که در عرصه حقوق اسلامی تحقیق میکنند، ارتباط دارم، مقصود همه حقوقدانانی است که در آن زمان وجود دارند، نه همه حقوقدانانی که در گذشته، حال و آینده واژه حقوقدان مسلمان بر آنان صدق میکند؛ امّا قضیّه حقیقی، قضیهای است که موضوع در آنها عنوانی است که میتواند دارای مصادیق خارجی باشد. این مصادیق اعمّ از مصادیقی است که در زمان صدور قضیّه حقیقی وجود دارند وشامل مصادیقی که در آینده تحقّق مییابند نیز میشود و چه بسا، عنوان در قضیّه حقیقی، هنگام صدور قضیّه، هیچ مصداق خارجی نداشته باشد. در واقع بازگشت قضایای حقیقی به قضایای شرطیه است که اگر مصداق عنوان قضیّه در خارج تحقّق یابد، حکم آن نیز بر مصداق مترتّب میشود.
در شریعت اسلامی احکام شرعی اغلب به نحو قضایای حقیقی تشریع شده است. فرقی نیست که این قضایای حقیقی به صورت اخباری باشد، همانند «احل اللَّه البیع و حرّم الربا (بقره(۲): ۲۷۵)؛ خداوند خرید وفروش را حلال، و ربا را حرام کرد» یا به صورت قضیّه انشایی باشد، مانند «اَوْفُوا بِالْعُقُود (مائده (۵): ۱)؛ به قراردادها وفا کنید»؛ بنابراین، حلّیّت خرید و فروش، حرمت ربا و وفا به قراردادها فقط به مصادیق خرید وفروش، ربا و قراردادهای هنگام صدور این احکام اختصاص ندارد؛ بلکه تمام مصادیق خرید و فروش، ربا وقراردادهایی را که تا روز قیامت در جامعه ایجاد شود، دربر میگیرد؛ البتّه اگر با قواعد و اصول دیگر شریعت اسلامی منافات نداشته باشد. بیان دیگر هر یک از سه قضیّه حقیقی پیشین، بدین صورت است: «اگر در خارج، عنوان بیع(خرید و فروش) مصداق یافت، حلال است. اگر در خارج، عنوان ربا مصداق یافت حرام است، و اگر در خارج، عقدی منعقد شد، وفا به آن، واجب است».
این روش تشریع احکام شریعت باعث میشود که حکم شریعت از جهت دامنه زمانی، هیچگاه به عصر خاصّی اختصاص نیابد و تمام مصادیق مستحدثه را شامل شود. عموماتی که در شریعت اسلامی وجود دارند، به صورتی است که تا روز قیامت هر عنوانی در خارج مصداق یابد، حکم آن را میتوان از آن عمومات کشف و بر آن مصداق منطبق کرد.
با توجّه به روش تشریع احکام شریعت، هر حکمی که در شریعت بیان شده است، ابتدا باید مشخّص شود که به صورت قضیّه خارجی تشریع شده یا به نحو قضیّه حقیقی. اگر به صورت قضیّه حقیقی جعل شده باشد، حکم آن تابع تحقّق مصداق آن است؛ هرگاه آن عنوان، مصداق خارجی پیدا کند، حکم آن عنوان بر آن مصداق، منطبق میشود؛ امّا اگر به صورت قضیّه خارجی جعل شده باشد، حکم آن، به همان مصداق خارجی اختصاص دارد و با از بین رفتن آن مصداق خارجی، آن حکم نیز منتفی میشود. (جهت آشنایی بیشتر با بحث قضایای حقیقی و خارجی رجوع شود: تنقیح الاصول، تقریر بحث آقا ضیاء عراقی، سید محمدرضا طباطبایی، انتشارات حیدریه نجف، ص ۳۲۷؛ دروس فی علم الاصول، سید محمدباقر صدر، ج ۱،دارالکتاب، لبنان، ص ۲۸۶؛ تهذیب الاصول، تقریر بحث امام خمینی، جعفر سبحانی، ج ۱، دارالفکر، ص ۱۱۳؛ اجود التقریرات، آیتاللَّه خویی، مؤسّسه مطبوعاتی دینی، دوم، ج ۱، ص ۳۱۳؛ محاضرات فی اصول الفقه، تقریر بحث آیتاللَّه خویی، محمد اسحاق فیاض، دوم، دار الهادی، ج ۴، ص ۱۴۹؛ الرافد فی علم الاصول، تقریر بحث آیتاللَّه سیستانی، عدنان قطیفی، مکتب آیتاللَّه سیستانی، اوّل، ص ۴۹. شایان توجّه است که امام خمینیرحمه الله بر خلاف مشهور فقیهان در بحث قضیه حقیقی نظر دیگری دارد و شمولیت احکام شریعت را در طول زمان و نسبت به همه مکلّفانی که هنگام خطاب موجود نیستند، به نحو خطابات قانونی حل میکند. علاقهمندان میتوانند به تهذیب الاصول، تقریر بحث امام خمینی، ج ۲، ص ۵۰ - ۴۰ مراجعه کنند.)
احکام الاهی به حسب عناوین، ابدی و تغییرناپذیرند؛ یعنی هرگاه عنوانی بر هر مصداقی تطبیق کرد، حکم آنعنوان نیز بر آن مصداق مترتّب میشود؛ امّا عناوینی که بر افعال و روابط بین انسانها با منابع و نیز روابط بین انسانها منطبق میشود، انواعی است که به حسب نوع عنوان، حکم ویژه آن بر آن افعال و روابط انطباق مییابد. برای روشن شدن این مطلب لازم است توضیحی مختصر در باره عناوین احکام شریعت و نیز ارتباط عناوین با هم ارائه شود.
● عناوین احکام شریعت اسلام
۱) عناوین اوّلی: هر فعل و رابطه بین انسانها، و بین آنها و منابع طبیعی به لحاظ ذات فعل، دارای عنوانی است که در صورت ایجاد آن فعل و رابطه، آن عنوان بر آن رابطه صدق میکند. به چنین عناوینی، عناوین اوّلیه گفته میشود؛ همانند عنوان خوردن، آشامیدن، شستن، قرض، مضاربه، اجاره، و بیع. با تطبیق هر یک از این عناوین بر مصداقخارجی، حکم آن عنوان، بر آن مصداق منطبق میشود که به آن حکم، حکم اوّلیه گفته میشود.
۲) عناوین ثانوی: گاهی با عروض حالاتی بر روابط و افعال، بر آن افعال و روابط، عناوین دیگری منطبق میشود که به آن، عنوان ثانوی میگویند و به دنبال تطبیق آن عنوان، حکم خاص آن نیز بر آن افعال و روابط انطباق مییابد که به آن حکم، حکم ثانوی اطلاق میشود؛ بنابراین، عناوین ثانوی به حالات عارضی و استثنایی افعال و روابط ناظر هستند؛ همانند اضطرار، اکراه، عسر، حرج، و تقیه؛ یعنی اگر بر همان عناوین اوّلیه، افعال و روابط عناوین پیشین منطبق شوند، احکام آن افعال و روابط تغییر میکنند.
آن چه ما بیان کردیم، بر اساس نظر مشهور فقیهان در احکام اوّلیه و ثانویه است (کلانتری، ۱۳۷۸: ص ۴۰- ۳۳)؛ هرچند در تبیین احکام اوّلی و ثانوی، آرای فراوانی بین فقیهان وجود دارد (مشکینی، ۱۳۸۶ ق: ص۱۲۱).
عناوین و احکام ثانوی فراوان است که به ذکر چند نمونه بسنده میشود: خوردن گوشت خوک، آب نجس و اموری از این قبیل که در اوضاع عادی حرام است؛ امّا اگر وضع خاصّی پیش آید و بر این افعال، عنوان حفظ نفس صدق کند، از این باب، مصلحت ملزمه اقوا به حرمت آن پیدا میکند و بدینسبب از باب اضطرار، اکراه و ... واجب میشود؛ بنابراین، عروض حالات اضطرار، اکراه، عسر، حرج، ضرر، تقیه و اموری از این قبیل بر افعال و روابط پیشگفته، وجه تمایز عناوین و احکام ثانویه با عناوین و احکام اوّلیه است.
مطلب مهم آن است که توجّه کنیم این عناوین در بر طرف کردن شبهه ناسازگاری ثبات شریعت و تحوّلات حوادث و جوامع تأثیر فراوانی دارند؛ چرا که منظور از ثبات شریعت، ثبات احکام عناوین است؛ یعنی هرگاه عنوان فعل یا رابطهای بر مصداقی منطبق شد، در پی آن نیز حکم آن عنوان بر آن مصداق منطبق میشود؛ ولی بر اثر تحوّلات حوادث و جوامع ممکن است روابط انسانها با هم و با طبیعت تغییر کند؛ در نتیجه، عناوین آن روابط و افعال ممکن است دگرگون یا عناوین جدیدی بر آن روابط و افعال منطبق شود و به دنبال آن میتوان از منابع استنباط، حکم آن عنوان را استنباط و استخراج کرد. حکم تمام عناوین ثابت است و از منابع استنباط نیز میتوان آنها را استنباط کرد. بحث عناوین اوّلی و ثانوی را با ذکر چند مطلب به پایان میبریم:
۱) با توجّه به مطالب پیشگفته میتوان اظهار داشت که عناوین ثانویه، هنگامی بر مصداقی منطبق میشود که آن مصداق در وضعیت غیر عادی قرار میگیرد؛ به همین سبب، جایگاه عناوین، جایگاه هدایت افعال و روابط انسانها به سمت اهداف شریعت و رفع مشقّتها و حفظ نظام زندگی است؛ بنابراین، شریعت اسلامی از طریق عناوین ثانویه با به رسمیت شناختن تحوّلات عظیم پدیدههای اجتماعی، آنها را به سمت اهداف شریعت اسلامی هدایت میکند.
۲) با عارض شدن عنوان ثانویه فقط حکم عنوان ثانویه بر آن منطبق میشود و به رغم انطباق عنوان اوّلیه بر آن مصداق، حکم آن منتفی است؛ از باب مثال، حکم خوردن مردار، حرمت است؛ امّا با عارض شدن عنوان اضطرار، خوردن مردار حلال میشود؛ هر چند عنوان مردار بر آن مصداق، منطبق شود. این امر بدان جهت است که احکام شریعت اسلامی تابع مصالح و مفاسد است. وقتی عنوان ثانویه بر رفتاری منطبق شود، مصلحت یا مفسده ملزمه عنوان اوّلیه آن، منتفی خواهد شد و آن رفتار فقط بر اساس انطباق عنوان ثانویه، مصلحت یا مفسده مییابد.
۳) مصادیق جدید رابطه انسان با طبیعت یا انسانها با یکدیگر از دو حالت خارج نیست:
الف) مصداق جدید، تحت یکی از عناوین شناخته شده قرار میگیرد؛ همانند مصادیق جدید خرید و فروش در عصرما. خرید و فروشهای تلفنی، با کارتهای اعتباری و اینترنتی و امثال آن که تحت عنوان خرید و فروش مصداق آیه «احلاللَّه البیع» قرار میگیرد، اگر با سایر قواعد پذیرفته شده در فقه منافاتی نداشته باشد، صحیح خواهد بود.
ب) هیچ یک از عناوین شناخته شده بر مصداق جدید منطبق نمیشود. مصداق جدید، عنوان اوّلیه جدید مییابد. در این صورت، با استفاده از منابع میتوان حکم آن را استنباط کرد؛ بهطور مثال، بیمه این گونه است؛ یعنی عقد جدیدی است که عنوان هیچ یک از عقود شناخته شده بر آن منطبق نمیشود؛ امّا میتوان حکم آن را از عموماتی همچون «اَوفوا بالعقود» (مائده (۵): ۱) استنباط کرد.
۴) تا زمانی که عنوان ثانوی بر مصداقی منطبق باشد، حکم خاصّ آن عنوان، بر آن مصداق منطبق میشود و با برطرف شدن اضطرار، عسر و ... عنوان ثانوی نیز از مصداق مورد نظر برداشته، و به دنبال آن، حکم ثانوی نیز منتفی میشود. به اصطلاح «الضرورات تُقَدَّرُ بِقَدَرِها»؛ بنابراین، عناوین ثانویِ رفتارها و روابط، منشأ تغییر احکام هستند و این امر بدان معنا نیست که برخی از احکام الاهی برای همیشه متغیّر باشند و برخی دیگر ثابت؛ بلکه همان احکامی که برای رفتاری ثابت فرض میشود، اگر بر همان رفتار عنوان ثانوی منطبق شود، حکم آن نیز تغییر مییابد. این منطق آیات و روایاتی است که چنین بیانی دارند:
ما جَعَل علیکم فی الدین من حرج (حج (۲۲): ۷۸). خداوند، تنگنایی در دین برای شما قرار نداده است. لَیَس شَیٌء مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ اِلّا وَ قَدْ اَحَلَّهُ لِمَنْ اضطرَّاِلَیْهِ» (حر عاملی، ۱۴۱۳ ق: ج ۵، ص ۴۸۳ و ج ۲۳، ص ۲۲۸). هیچ حرام الاهی نیست، مگر آن که خداوند آن را برای کسی که بدان مضطر شده حلال کرده است.
● آیا احکامی به نام احکام حکومتی داریم؟
در اغلب نوشتههایی که به انواع احکام شریعت پرداختهاند، به سه نوع حکم اشاره کردهاند: احکام اوّلیه، احکام ثانویه و احکام حکومتی. این احکام به لحاظ عناوین است؛ یعنی اگر بر عنوانهای اوّلی، حکمی جاری شد، به آن حکم، حکم اوّلیه گفته میشود. احکام جاری بر عناوین ثانویه را حکم ثانوی و احکام صادره از ناحیه ولیّفقیه را احکام حکومتی میخوانند.
آیا این تقسیم درست است؟ آیا احکامی تحت عنوان احکام حکومتی داریم؟ اگر چنین باشد، آیا احکام حکومتی در عرض احکام اوّلی و ثانوی است یا میتوان آن را در ردیف احکام اوّلی و ثانوی شمرد؟
وقتی دستگاه تشریع شریعت و تطبیق احکام را بررسی میکنیم، به نظر میرسد بتوان به این نتیجه رسید که احکام حکومتی، امری جدا از احکام اوّلیه و ثانویه نیست؛ بلکه تشریع احکامی که به نام احکام حکومتی خوانده میشود، به همان نحو تشریع احکامی است که بر عناوین اوّلیه جاری میشود. پیشتر درباره دستگاه و روش تشریع احکام سخن گفتیم. به نظر میرسد اگر باب تزاحم احکام در رفتارهای اجتماعی و کلان درست تبیین شود، روشن خواهد شد که احکامی به نام احکام حکومتی در عرض احکام اوّلیه و ثانویه نداریم؛ بلکه در مقام امتثال و اجرای احکامِ مربوط بهرفتارهای اجتماعی و کلان اغلب نوعی تزاحم در این احکام یا بین این احکام و احکام فردی پیش میآید و تشخیص مصداق حکم اهمّ و مهمّ و تقدیم حکم اهمّ بر مهمّ امری بسیار دقیق و پیچیده است و چه بسا نیازمند تخصّصهایگوناگون باشد. چون حکومت در همه یا غالب این موارد در تشخیص مصداق اهمّ و تقدیم آن بر مهم جایگاه و شأن ویژهای دارد، به چنین احکامی احکام حکومتی اطلاق میشود؛ (اگر در ادامه مباحث، اصطلاح حکم حکومتی را بهکار میبریم، به جهت آن نیست که در عرض حکم اوّلیه و ثانویه، نوع سومی از حکم داریم؛ بلکه به احکام رابطه حکومت با دیگران اشاره دارد.) بنابراین، لازم است به بحث تزاحم در احکام رفتارهای اجتماعی و کلان بپردازیم.
پیش از پرداختن به بحث تزاحم در احکام روابط اجتماعی، درباره جایگاه حکومت در احکامِ روابط اجتماعی، توضیح مختصری ارائه میشود. در احکامِ روابط اجتماعی و کلان ممکن است بسیاری از فقیهان (غیر از ولیّفقیه وحاکم اسلامی) از همان روش فقهی استفاده، و حکم فقهی این روابط را با رعایت قواعد باب تزاحم کشف کنند. چه بسا در این جا نیز این فقیهان همانند احکام روابط فردی اختلاف نظر بیابند و در باره یک نوع رابطه چه بسا ممکن است فقیهان چند نوع حکم را استنباط کنند و حتّی برخی از احکام مستنبطه با برخی دیگر ناسازگار باشند. اجرای همه احکام بهوسیله مقلّدانشان به یقین مشکلات جدّی در سطح جامعه ایجاد خواهد کرد و حتّی ممکن است جامعه دچار هرج و مرج شود. برای پرهیز از این معضل و مشکل اجتماعی، با توجّه به این که ولیّفقیه، هم آگاهی فقهی لازم را دارا است و هم از اوضاع اجتماعی جامعه اطّلاعات گستردهتری دارد، فقط او حق دارد حکم اهمّ مستنبَط خود را اجرا کند و حتّی مانع از اجرای احکام مستنبَط دیگر فقیهان شود؛ یعنی به ولیّفقیه در موضع ولایت چنین حقّی داده شده است که فقیهان دیگر چنین حقّی را ندارند. (در این جا از ارائه دلیل جهت اثبات چنین حقّی برای ولیّفقیه میپرهیزیم و علاقهمندان را به کتابهای فراوان که در باب ولایت فقیه در اثبات حقوق ولیّفقیه نوشته شده، ارجاع میدهیم.)
با این بیان روشن میشود که ولیّفقیه، حکم جدیدی جعل و تشریع نمیکند؛ بلکه از روش استنباط متعارف درفقه، احکام در باب روابط اجتماعی و کلان را همانند سایر فقیهان کشف، و از حقّ ولایت خود استفاده، و آن را اعمال میکند.
● فرایند تشریع
برای تبیین تزاحم در احکام رفتارها و روابط اجتماعی لازم است ابتدا اشارهای مختصر به فرایند تشریع احکام داشته باشیم. وقتی دستگاه و روش تشریع و تطبیق احکام شریعت الاهی را بررسی کنیم، در مییابیم که در این فرایند، سه مرحله وجود دارد: مرحله نفسالامر، مرحله اثبات و مرحله امتثال احکام شریعت.
● مرحله نفسالامر
در مرحله نفسالامر، تمام احکام واقعی با لحاظ مفاسد و مصالح واقعی بر عناوین مربوطه جعل شدهاند. شارع دراین مرحله، ملاکهای افعال و روابط انسانها را ملاحظه میکند و آنچه را برای سعادت دنیایی و آخرتی انسانها نیاز است، در قالب احکام افعال و روابط انسانها تشریع میکند. در این مرحله احکام، ممکن است یک فعل، هم مصلحت و هم مفسده واقعی داشته باشد و به یقین، مفسده و مصلحت فعل با هم سازگاری ندارد؛ امّا شارع با علم و احاطه وحکمت خود اگر مصلحت را اقوا ببیند، حکم متناسب با آن را جعل میکند؛ چنانکه اگر مفسده را اقوا دید، حکم متناسب با آن را جعل خواهد کرد. در این مرحله، اگر بین ملاکات تزاحمی اتّفاق افتد، شارع، خود ملاک اقوا را تشخیص میدهد و حکم را بر اساس آن جعل میکند و مکلّفان قادر نیستند از مرحله نفسالامر احکام، قبل از وصول احکام الاهی، دانشی را کسب کنند.
● مرحله اثبات
در مرحله اثبات، یعنی مرحله کشف احکام که در مرحله نفسالامر جعل شده، به وسیله ادلّه، ممکن است بین احکام تعارض پیش آید؛ از باب مثال، ممکن است برای یک فعل، دو دلیل وجود داشته باشد که یکی از آن دو دلیل برای آن فعل، وجوب، و دلیل دیگر، حرمت را بیان میکند. در این گونه موارد، ناسازگاری دو دلیل به وسیله قواعد تخصیص، حکومت یا ورود حل میشود؛ وگرنه دو دلیل متعارض خواهند شد و از مرجّحات باب تعارض برای رفع تعارض استفاده میشود. در غیر این صورت، از قواعد باب تعارض استفاده، و حکم مورد تعارض بیان میشود. تعارض دو دلیل در مرحله اثبات، از عدم تشریع دستکم یکی از آن دو حکم در مرحله نفسالامر کاشف است. در این مرحله نیز هیچ گونه تزاحمی بین دو حکمی که ثابت شود از ناحیه شارع جعل شده است، اتّفاق نمیافتد؛ بهطور مثال، بین دو حکم «حفظ جان انسان محترم واجب است، و تصرّف در ملک فردی بدون اذن آن فرد حرام است»، درمرحله نفسالامر و اثبات، هیچ گونه ناسازگاری و تزاحمی اتّفاق نمیافتد؛ چون هر یک از آن دو حکم، به نحو قضیّه حقیقی اعتبار شده است و با فرض وجود مصداق عنوان هر حکمی، آن حکم، واجب یا حرام میشود و در این بیان هیچگونه تنافی و تزاحمی وجود ندارد.
● مرحله امتثال
در این مرحله، ممکن است مکلّفان قادر نباشند هم زمان، هر دو حکم را رعایت کنند. در این هنگام، تکلیف ساقط نمیشود؛ بلکه مکلّفان باید حکمی را که اهمّ است، تشخیص داده، بر حکم مهم ترجیح دهند و به حکم اهمّ عمل کنند؛ از باب نمونه، انسان محترمی دارد غرق میشود و نجات او بر هر مکلّفی واجب است؛ امّا لازمه نجات او تصرّف در ملک فردی است که وی اجازه تصرّف نمیدهد؛ بنابراین، تصرّف در ملک آن فرد حرام است. در این جا، تکلیف به نحو کلّی از مکلّف ساقط نمیشود؛ بلکه قدرت خود را در عمل به یکی از آن دو باید بهکار گیرد و چون نجات جان انسان محترم اهمّ است، به نجات وی اقدام میکند؛ هر چند لازمه چنین اقدامی تصرّف غاصبانه در ملک غیر باشد. تقدیم اهمّ بر مهم به جهت عدم فعلیّت حکمِ مهم در مقایسه با حکمِ اهمّ است. عقل انسان حاکم است که وقتی انسان نمیتواند هر دو تکلیف را هم زمان انجام دهد، هر دو تکلیف فعلیّت نمییابد؛ چون قدرت، شرط فعلیّت تکلیف است؛ امّا چون بر یکی از دو تکلیف قدرت دارد، یکی از آن دو، فعلیّت مییابد و چون یکی در مقایسه با دیگری اهمیّت بیشتری دارد، عقل انسان حکم میکند که مکلّف موظّف است قدرت خود را در انجام تکلیف اهمّ بهکار گیرد؛ در نتیجه، تکلیف اهمّ در حقّ مکلّف فعلیّت مییابد و واجب است آن تکلیف اهمّ را رعایت کند.
گفتار پیشین نشان میدهد که در موارد تزاحم و تقدیم حکم اهمّ بر مهم، عناوین افعال و روابط تغییر نمیکند. عناوین افعال و روابط، همان عناوین پیش از وقوع تزاحم است.
● تزاحم در روابط کلانِ امور اجتماعی
تزاحم همان گونه که در احکام فردی اتّفاق میافتد، ممکن است در احکام اجتماعی، کلان و مربوط به اداره جامعه و حکومت واقع شود. در همه این موارد، قواعد باب تزاحم رعایت میشود و با ملاکهای منطقی و مورد قبول، حکم اهمّ مشخّص شده، و به داوری عقل، حکم اهمّ بر مهم ترجیح داده میشود. با این بیان، ما احکامی تحت عنوان احکام حکومتی در عرض احکام اوّلی و ثانوی نداریم. احکام حکومتی، احکام مربوط به روابط حکومت با مردم وجامعه و حکومتهای دیگر است و بر این روابط، عناوینی مترتّب میشود که با تحقّق هر عنوانی بر رابطهای، حکم آن عنوان نیز برآن رابطه جاری میشود؛ از این جهت، هیچ فرقی بین احکام مربوط به روابط حکومت با مردم، جامعه و دیگر حکومتها و بین احکام مربوط به روابط و رفتارهای فردی نیست.
با بیان پیشین روشن میشود که حکومت اسلامی، هیچ گونه تشریع حکم در عرصه روابط حکومتی ندارد؛ بلکه حاکم اسلامی و تشکیلات حکومتی با توجّه به تواناییهای فقهی و جهات دیگر، عناوین رفتارها و روابط حکومت را تشخیص میدهند و حکم آن عنوان از ادلّه استنباط و استخراج، و بر مصداق آن عنوان تطبیق میشود و اگر تزاحمی بین احکام روابط و رفتارهای حکومتی اتّفاق بیفتد، حاکم اسلامی و تشکیلات حکومت از مسیر درست و منطقی، وملاک مورد قبول، حکم مصداق اهمّ را تشخیص، و بر حکم مصداق مهم ترجیح میدهد.
مطلب دیگر درباره احکام مربوط به روابط حکومت، آن است که این احکام نیز همانند احکام رفتارها و روابط فردی تابع مصالح و مفاسد هستند. اگر رابطهای دارای مصلحت ملزمه باشد، به یقین انجام آن از ناحیه حکومت و مردم واجب میشود، و اگر مفسده ملزمه داشته باشد، انجام آن از ناحیه حکومت و مردم حرام است. همچنین دیگراحکام کراهت، استحباب و مباح نیز مانند احکام فردی، تابع مصالح و مفاسد است. همان گونه که در احکام فردی، فقیه به دنبال مصالح و مفاسد احکام فردی نیست، بلکه در صورت تطبیق عنوانی بر مصداق معلوم، حکم آن عنوان را بر آن مصداق جاری میکند، در احکام حکومتی نیز حاکم اسلامی و تشکیلات حکومتی در پی تشخیص مصالح و مفاسد روابط نیستند؛ بلکه در آنجا نیز به دنبال تشخیص مصداق عنوانی هستند که حکم آن در شریعت مشخّص شده است و با تشخیص مصداق آن عنوان، حکم آن عنوان را بر آن مصداق جاری میکند. در واقع عناوین روابط حکومت، ضوابط مصلحت و مفسده هستند؛ چنانکه در احکام فردی نیز این گونه است. اگر فعلی مصداق نجات انسان محترم باشد، به یقین نجات انسان محترم واجب است و از حکم وجوب آن در شریعت میفهمیم که نجات انسان محترم، مصلحت ملزمه دارد. همچنین اگر رابطه یا رفتار حکومت اسلامی از مصادیق «حفظ پاسداشت اقتدار مسلمانان» باشد، به یقین انجام آن رفتار، هم بر مردم و هم بر حکومت واجب است و از حکم وجوب «حفظ پاسداشت اقتدار مسلمانان» در مییابیم که حفظ پاسداشت اقتدار مسلمانان، مصلحت ملزمه است؛ پس عنوان«حفظ پاسداشت اقتدار مسلمانان» ضابطه و ملاک مصلحت است؛ بنابراین، عناوین احکام، در واقع ضوابط مصلحت و مفسده احکام هستند و با تشخیص عناوین روابط، بالملازمه مصلحت و مفسده آن عنوان را میفهمیم؛ درنتیجه، وظیفه حکومت، تشخیص مصلحت یا مفسده حکم نیست؛ بلکه تشخیص مصادیق عناوینی است که احکام آن عناوین را از شریعت میتوان کشف کرد.
برای آن که برخی ابهامهای بحث روشن شود، بخشهایی از نامه امام خمینیرحمه الله به رهبر معظم انقلاب که در دوران ریاست جمهوری به وی ارسال شد، ذکر و توضیح مختصری ارائه میشود.
● بررسی دیدگاه امام خمینی
حضرت امام در این نامه خطاب به رهبر معظّم انقلاب مینویسد:
از بیانات جنابعالی در نماز جمعه اینطور ظاهر میشود که شما، حکومت را که به معنای ولایت مطلقهای که از جانب خدا به نبیاکرمصلی الله علیه وآله واگذار شده و اهمّ احکام الاهی است و بر جمیع احکام شرعیه الاهی تقدّم دارد، صحیح نمیدانید. ... باید عرض کنم که حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسولاللَّهصلی الله علیه وآله است، یکی از احکام اوّلیه اسلام است، و مقدّم بر تمام احکام فرعیه، حتّی نماز و روزه و حجّ است. حاکم میتواند مسجد یا منزلی را که مسیر خیابان است، خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند، و مسجدی که ضِرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند و میتواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی که چنین است، جلوگیری کند. حکومت میتواند از حج که از فرایض مهمّ الاهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست، موقتاً جلوگیری کند. ... خیابانکشیها که مستلزم تصرّف در منزلی است یا حریم آن است، در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه، و اعزام الزامی به جبههها، وجلوگیری از ورود و خروج ارز، و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا، و منع احتکار در غیر دو - سه مورد، و گمرکات ومالیات، و جلوگیری از گرانفروشی، قیمتگذاری، و جلوگیری از پخش مواد مخدر، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد، و صدها امثال آن که از اختیارات دولت است، بنابر تفسیر شما خارج است، و صدها امثال اینها. ... آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته میشود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الاهیاست. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض میکنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلی است که مزاحمت نمیکنم(امام خمینی، ۱۳۷۸: ج ۲۰، ص ۴۵۱).
در نوشتار امام خمینیرحمه الله دو مطلب اساسی وجود دارد که در بحث ما قابل استفاده است:
۱) حکومت، از احکام اوّلیه اسلام و مقدّم بر تمام احکام فرعیه است؛
۲) حکومت میتواند از هر امری که مخالف مصالح است، جلوگیری کند.
امام خمینیرحمه الله برای تبیین این دو مطلب مثالهای فراوانی میزند. از این نوشتار برمیآید که احکام حکومتی نیز بر اساس مصالح و مفاسد تشریع شدهاند. مؤلّف با تتبّعی که در نوشتار و گفتار امام خمینیرحمه الله کرده، مشاهده نکرده است که فرموده باشد حاکم اسلامی حق دارد بر اساس مصالح و مفاسد تشخیص داده شده، حکمی را تشریع و جعل کند؛ بلکه احکام روابط و رفتارهای حکومت اسلامی با دیگران نیز همانند تشریع احکام روابط فردی
بهنحو قضایای حقیقی و بر اساس مصالح و مفاسد است، و هر گاه عنوان قضیه حقیقی بر روابط و رفتارهای حکومت اسلامی منطبق شد، حکم آن عنوان نیز بر آن مصداق خاصِ رفتار یا روابط جاری میشود؛ امّا این که امام خمینیرحمه الله در این نوشتار آورده که حکومت، از احکام اوّلیه اسلام، و بر تمام احکام فرعیه مقدّم است، بدان سبب است که به طور غالب، بین احکام حکومتی و سایر احکام در مقام اجرا تزاحم پیش میآید و بر اساس قواعد باب تزاحم، حکومت اسلامی، مصداق اهمّ را بر مصداق مهمّ مقدّم میدارد.
مصلحت و مفسده در احکام اجتماعی و ملاک آن امام خمینیرحمه الله در این نوشتار و نیز بارها در موارد دیگر به مصالح اسلام و مسلمانان اشاره میکند و میفرماید:حکومت میتواند از هر چیزی که مخالف مصالح است، جلوگیری و هر چیزی را که به مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، به مردم و جامعه الزام کند.
پرسش اساسی این است که مصلحت یعنی چه وضابطه آن چیست، و چه کسی و با چه روش مشروعی میتواند به مصلحت دست یابد.
پاسخ لازم و کافی به این پرسش، بحث را طولانی میکند؛ امّا در این جا به اختصار اشاره میشود. با توجّه به بحث دستگاه تشریع احکام الاهی که پیشتر گذشت، مصلحت، همانا سعادت دنیایی و آخرتی بندگان خدا است. هرگاه عنوان شرعی بر مصداقی تطبیق کرد، حکم آن مصداق بر اساس موازین شریعت مشخّص میشود و عمل بر اساس حکم الاهی، سعادت دنیایی و آخرتی را برای بندگان خدا در پی دارد؛ بنابراین اگر تشکیلات حکومت، عناوین رفتارهای حکومت را دقیق تشخیص بدهد، در واقع مصلحت یا مفسده آن رفتار و رابطه را تشخیص داده است ومیتواند حکم آن عنوان را بر مصداق خاص منطبق کند. عناوین رفتارها و روابط حکومتی یا رفتارهای عموم جامعه و نیز احکام آنها از آیات، روایات و عقل قابل دستیابی است. این عناوین را در این جا بررسی کرده، آنگاه برخی موارد مثالهای امام خمینیرحمهالله را در باره این عناوین توضیح میدهیم. با تطبیق این عناوین بر مصداقی، تشکیلات حکومت میتواند حکم آن عنوان را منطبق کند.
● عناوین روابط حکومتی
این عناوین از نگاهی کلّی به دو دسته تقسیم میشوند:
۱) برخی عناوینی که به دنبال آن، حکومت حق دارد حکم لزوم آنها را اعلام و اجرا کند، عبارتند از حفظ اقتدار و قوّت حکومت اسلامی و جامعه مسلمانان، پاسداشت سربلندی مسلمانان و جامعه اسلامی، حفظ جان و سلامت مسلمانان و آحاد جامعه، تحقّق عدالت و قسط اجتماعی و اقتصادی، رشد اقتصادی و رفاه عمومی و آحاد جامعه، حفظ استقلال دولت اسلامی و جامعه مسلمانان، حفظ عزّت اسلامی، دفاع از حریم اسلام و مقدّمات دفاع، برائت از کافران و مشرکان، سلامت محیط زیست مسلمانان و جامعه اسلامی، رفع نیازهای عمومی و ضرور آحاد جامعه اسلامی، جلوگیری از فقر گسترده و شکاف عمیق طبقاتی در جامعه اسلامی، جلوگیری از انحصارهای گسترده امکانات اقتصادی و سیاسی و ... .
شایان ذکر است که هر یک از عناوین پیشین ممکن است با برخی دیگر، رابطه عام و خاص مطلق یا منوجه داشته باشد. این امر، خللی در بحث ایجاد نمیکند؛ چون بر شمردن این عناوین بدان جهت صورت گرفت که نشان داده شود حکومت اسلامی برای بیان حکمِ جواز یا لزوم رفتار یا رابطه حکومتی و اجتماعی فقط با تطبیق دستکم یکی ازعناوین پیش گفته و امثال آنها حق دارد چنین اقدامی کند؛ عناوینی که احکام آنها به نحو قضیّه حقیقی در شریعت اسلامی مشخّص میشود.
این امر در خصوص عناوین دسته دوم که به آنها اشاره میشود نیز صدق میکند.
۲) عناوینی که به دنبال آن، حکومت حق دارد، حکم منع آنها را اعلام و اجرا کند، از این قبیل است: ضعف و زبونی جامعه اسلامی و آحاد مسلمانان، حقارت و خوار شدن جامعه اسلامی، تقویت کفر و شرک، قدرت یافتن دشمنان مسلمانان، نیازمندی به کافران، استثمار و زیر سلطه بیگانگان قرار گرفتن، اختلال در نظم عمومی جامعه ونظام اجتماعی، به خطر افتادن حاکمیت و کیان اسلامی، تبلیغ بیدینی و بیبندوباری و تقویت آن، و....
اکنون به بررسی برخی مواردی میپردازیم که امام خمینیرحمه الله آنها را از اختیارات حکومت اسلامی برشمرده است و تطبیق عناوین پیشگفته بر آن موارد:
۱) حاکم میتواند منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند، و پول منزل را به صاحبش رد کند؛ یعنی خراب کردن منزل مسکونی حتّی بدون رضایت صاحب منزل برای حکومت اسلامی جایز است. خراب کردن منزل بدون رضایت صاحب منزل، تصرّف غاصبانه شمرده میشود و حکم آن در شریعت اسلامی حرمت است؛ امّا بر خراب کردن خانه، عنوان حفظ جان و سلامت مسلمانان منطبق میشود و نیز ممکن است منزل در وضعیتی قرار گرفته باشد که تخریب آن، مصداق عنوان سلامت محیط زیست و جامعه اسلامی باشد. در این صورت تخریب منزل لازم و واجب خواهد بود؛ در نتیجه، بین دو حکم منطبق بر یک مصداق «حرمت تصرّف غاصبانه در ملک غیر، و وجوب حفظ جان و سلامت آحاد جامعه اسلامی»، همچنین سلامت محیط زیست و جامعه اسلامی، تزاحم پیش میآید. حفظ جان و سلامت آحاد اسلامی و سلامت محیط زیست و جامعه اسلامی در مقایسه با تصرّف در ملک غیر اهم شمرده میشود؛ در نتیجه به داوری عقل، حکومت، اهمّ را بر مهم مقدّم میدارد. در این مثال، هر دو حکم «حرمت تصرّف در ملک غیر و وجوب سلامت و حفظ جان آحاد جامعه اسلامی و سلامت محیط زیست جامعه اسلامی» ازاحکام اوّلی است و هیچ کدام، از احکام ثانوی شمرده نمیشود تا گفته شود تخریب منزل از باب اضطرار یا عسر وحرج است.
۲) حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند، و مسجدی که ضِرار باشد، در صورتی که رفع، بدون تخریب نشود، خراب کند.
از احکام مسلّم شریعت اسلامی، حرمت تخریب مسجد و خانه خدا است؛ امّا هنگامی که مسجدی محلّ توطئه ونقشه برای نفاق و نابودی مسلمانان شود، تخریب آن، مصداق عناوین حفظ جان مسلمانان، حفظ عزّت اسلامی، دفاع از حریم اسلامی و ... میشود. در این صورت، تخریب واجب، و همانند موارد پیشین تزاحم بین دو حکم وجوب وحرمت پیش میآید که حفظ جان مسلمانان، حفظ عزّت اسلامی، دفاع از کیان اسلامی اهمّ است؛ در نتیجه، حکومت اسلامی اهمّ را بر مهم مقدّم میدارد و باید چنین مسجدی را خراب کند.
۳) حکومت میتواند از حج که از فرایض مهمّ الاهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست،موقتاً جلوگیری کند.
هیچ مذهبی از مذاهب اسلامی در وجوب اعمال حج تردیدی ندارد؛ امّا اگر بر حج رفتن مسلمانان یک کشورعناوین «حقارت و خوار شدن مسلمانان، قدرت یافتن دشمنان مسلمانان، خدشهدار شدن عزّت اسلامی» منطبق شود، و با فرض این که با ادلّه فقهی اثبات شود حکم این عناوین در شریعت اسلامی حرمت است و رفتن به حج نیز مصداق این عناوین شود، حرام خواهد بود. در این صورت، بین وجوب انجام اعمال حج و حرمت رفتن به حج تزاحم پیش میآید. در صورتی که حکم حرمت اقوا و اهمّ باشد، عقل، به تقدیم اهمّ بر مهم حکم میکند و حکومت حق خواهد داشت تا هنگام بر طرف شدن این عناوین، بر رفتن به حج، آن را تعطیل کند و از رفتن مسلمانان به حج مانع شود. در باره سایر مثالهایی که امام خمینیرحمه الله بیان کرد، همین تحلیل جریان دارد. به یقین، از جهت روش عمل، هیچ فرقی بین حکومت جائر و غیر جائر در باب ولایت نیست. هر دو ولایت دارند؛ هر چند ولایت حکومت جائر از نظر اسلام مشروع نیست و در اسلام شرط است که ولیّ، هم باید فقیه به اسلام و هم عادل باشد؛ وگرنه حکمش در باب احکام مربوط به روابط حکومت مشروع نیست.
احمدعلی یوسفی
منابع و مأخذ
۱. تقوی، سید مرتضی: «تحوّل موضوعات در فقه»، فقه اهل بیت، ش ۳، ۱۳۷۴ ش.
۲. حر عاملی، محمد بن الحسن: وسائل الشیعه، بیروت، مؤسسه آل البیت، اوّل، ۱۴۱۳ ق، ج ۳ و ۲۷.
۳. خمینی، روحاللَّه: الرسائل، قم، اسماعیلیان، سوم، ۱۳۶۳ ش.
۴. خمینی، روحاللَّه: صحیفه امام خمینی، قم، مؤسسه نشر آثار امام، اوّل، ۱۳۷۸ ش، ج ۲۰.
۵. صدر، سیّد محمّدباقر: اقتصادنا، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، اوّل، ۱۳۷۵ ش.
۶. کلانتری، علیاکبر: حکم ثانوی در تشریع اسلامی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اوّل، ۱۳۷۸ ش.
۷. کلینی، محمد بن یعقوب: اصول کافی، قم، دارالکتاب، چهارم، ۱۳۶۵ ش، ج ۲.
۸. مجلسی، محمّدباقر: بحارالانوار، قم، دارالکتاب، سوم، ۱۳۶۳ ش، ج ۱۱.
۹. مشکینی، علی: اصطلاحات الاصول، قم، انتشارات حکمت، اوّل، ۱۳۸۶ ش.
۱۰. مطهری، مرتضی: اسلام و نیازهای زمان، قم، انتشارات صدرا، نوزدهم، ۱۳۸۱ ش.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست