یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

شعر و شیدایی


شعر و شیدایی

«پیش آی, زانو بزن, تو ایمان خواهی آورد» اینها کلماتی هستند که پاسکال در گوش یاری گرفتار شک و تردید زمزمه می کند مقصود پاسکال البته آن است که یار را از هر شک و تردید رهایی بخشد و او را بی واسطه وارد عمل کند عمل کردن به نظر پاسکال هیچ نیست جز گرفتار شدن به آن

«پیش آی، زانو بزن، تو ایمان خواهی آورد». اینها کلماتی هستند که پاسکال در گوش یاری گرفتار شک و تردید زمزمه می‌کند. مقصود پاسکال البته آن است که یار را از هر شک و تردید رهایی بخشد و او را بی‌واسطه وارد عمل کند. عمل کردن به نظر پاسکال هیچ نیست جز گرفتار شدن به آن. ژولیا کریستوا به تأسی از پاسکال همین نظر را دارد. کریستوا می‌گوید: «عشق همان اقدام به عشق است و دست زدن به آن، هیچ ارتباط پیش‌بینی - الگوی از پیش موجود با شرایط خاصی نیست – که معیاری به وجود آورد.»

در شرایطی که هرچه هست آگاهی پیش‌بینی یا الگوی از پیش موجود است و هیچ چیز دیگری نیست که سیکل تکرار و کسالت تحمل‌ناپذیر انباشت آگاهی و تحلیل را درهم بشکند. در شاعر شیدایی زندگی تنها در «عمل کردن» است که معنا می‌یابد و جز آن یعنی بیرون از عمل کردن زندگی دیگر شایسته زندگی کردن نیست. در این صورت اقدام کردن به جاذبه‌ای زیباشناختی بدل می‌شود که شاعر شیدایی در رویای تحقق آن شعری شیدایی و بی‌واسطه می‌سراید. در اینجا آنقدر شعر به واقعیت نزدیک می‌شود که تطابق شعر و زندگی صورت می‌پذیرد و دیگر برای شاعر شیفته شعر «شعری که زندگی است می‌شود.» *

شعری که بی‌واسطه زندگی می‌شود، شعری است که در واقعیت حل می‌شود و آن را زیبایی‌شناسی می‌کند. در این شرایط شعر کمی عریان می‌شود و بعد متعالی آن به بیانی مستقیم‌تر و آشکارتر محدود می‌شود. در این شعر دیگر مدلول‌ها فرصت تاویل شعری پیدا نمی‌کنند و معنا دگرگون نمی‌شود.**

«و هر انسان

برای هر انسان

برادری است

روزی که دیگر درهای خانه را نمی‌بندند

قفل

افسانه‌ای است...»۱

در اینجا بیان شاعر مستقیم است و شعرفرصتی برای آشنایی‌زدایی نمی‌یابد زیرا معنای شعر عریان است یا به عبارت دیگر از پیش لو رفته است و آشکارا از فرمالیسم شعر برای شعر دور شده است. شاعر این موضوع را البته انکار نمی‌کند. او شیدایی‌تر از آن است که انسان و روابط انسانی را آنگونه که خود می‌خواهد انتزاعی تصور نکند.

مفهوم انسان در شعر شاعر جایگاهی ویژه دارد. منظور توجه به توانایی گسترده‌ و قدرت بیکرانی است که در آدمی وجود دارد. به نظر شاعر انسان حتی آن هنگام که شکست می‌خورد و حتی تحقیر می‌شود باز در او نیرویی متعالی و شکل‌دهنده وجود دارد که در خود توان بازسازی دوباره را دارد. بنابراین با این نگاه دیگر این شعر نیست که متعالی است بلکه این انسان است که متعالی می‌شود.

«بر شانه من کبوتری است که از دهان تو آب می‌خورد

که با من از روشنی سخن می‌گوید

راز انسان که رب‌النوع همه خداهاست»‌۲

هنگامی که از نظر شاعر انسان متعالی می‌‌شود که «انسان غایت باشد.» مراد از «غایت بودن انسان»‌نه به مفهوم کانتی آن بلکه دقیقا به مفهوم نیچه‌ای آن است به این معنا که آنچه در انسان بارز می‌شود و همه چیز را پوشش می‌دهد دیگر همانا خواست یا اراده‌اش است. به بیانی ساده‌تر مقصود آن است که اگر آدمی همه چیز است بنابراین جایی برای تنهایی‌اش وجود ندارد و بیرون از او دنیایی نیست که او را به وحشت بیندازد. انسانی چنین خودشیفته دیگر نمی‌تواند وجود چیزها و دیگر انسان‌ها را دریابد. وجود او، اکنون دیگر در هیئت یک قهرمان توانایی آن را پیدا می‌کند که فقدان همه ضرورت‌ها و علت‌ها را توجیه و حتی جبران کند و شور رمانتیکش آن‌قدر الو بگیرد که انتزاعی بودن تصوراتش را کاملا پوشش دهد.***

به‌این‌سان شعر شیدایی همه این تنش‌ها را به نفع آدمی حل می‌کند تا او بتواند زندگی را در غنای بی‌حدش تجربه کند. تنها در این صورت است که آدمی قهرمان اصلی شعر شیدایی می‌شود. شعر شیدایی تماما نه در وصف آدم‌های معمولی بلکه قهرمانانی است که با عمل بی‌واسطه و خودانگیخته خود تنها درصدد آن هستند که زندگی را تا حد نهایی‌اش تجربه کنند. تنها در این صورت انسان منتزع یا همان انسانیت مطلق موردنظر شاعر در شعر شیدایی‌اش پدید می‌آید و شاعر در وصف حتی هر تپش از زندگی‌اش شعر بسراید.

«انسان هر قطره

که از آن هر قطره، هر تپش

که از آن تپش، هر زندگی

یک انسانیت مطلق است»۳‌

اما به‌راستی آیا ممکن است که بتوان زندگی را در «همه چیز یا هیچ چیز»**** یا در همان حد نهایی‌اش تجربه کرد؟ آیا این تجربه از حد نهایی باعث آن نمی‌شود که انسان خود را در همان از جهان بیرونی کاملا جدا سازد؟

نادر شهریوری (صدقی)

پی‌نوشت:

(۱)و (۲)هوای تازه از احمد شاملو

(۳) قطعنامه از احمد شاملو

*«شعری که زندگی است می‌شود»‌عنوان شعری در هوای تازه ‌است.

**نقطه مقابل این شعر، شعری است که با زدودن همه ارزش‌های غیرزیبایی‌شناختی آن را صرفا به فرمالیسمی سترون تبدیل می‌کند.

***تفاوتی میان قهرمان مورد نظر شاملو و قهرمان نیچه‌ای وجود دارد. قهرمان نیچه همواره تنهاست و میل به پراکندگی دارد اما قهرمان شاملو در هیئت منجی میل به همبستگی دارد.

****«همه‌چیز و هیچ‌چیز» عنوان نیچه‌ای است که بعضی قهرمانان شعرهای شاملو نیز خود را در موقعیت همه‌چیز یا هیچ‌چیز قرار می‌دهند. به عبارت دیگر گاه آنان یا تمام خوشبختی (حدنهایی تجربه) را طلب می‌کنند یا آنکه چیزی طلب نمی‌کنند.