سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

چرا انسان موظف به انجام تكلیف است


چرا انسان موظف به انجام تكلیف است

گاهی گفته می شود كه اگر خداوند مهربان و رحیم است, چرا بر بندگانش تكالیفی را قرار داده است گذشته از مطالبی كه ذكر شد, در رویكرد دیگری, می توان چنین گفت سه تصویر از خداوند در اندیشه های اصیل وجود دارد كه مطابق آن سه نوع, دینداری های عامیانه, عاقلانه و عاشقانه, پدید می آیند

● معنای تكلیف‏

تكلیف، آن است كه كسی را آگاه سازند كه باید كاری انجام دهد یا كاری را ترك كند. تكلیف در اصطلاح فقه، الزام بندگان برای انجام دادن و یا ترك عملی، توسط خداوند است. این بعث و الزام را تكلیف می‏گویند و شخص را مكلَّف و آن‏چه را كه مورد امر و یا نهی قرار گرفته، مكلّف به می‏نامند.

تكالیف الهی، بر پنج نوعند: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه كه آنها را احكام تكلیفیه می‏نامند.۱

● تكلیف‏مداری یا حق‏محوری

چرا به جای تكلیف‏مداری، از حق‏خواهی سخن گفته نمی‏شود و ادیان، حق‏محور تلقی نمی‏شوند و چرا در دین، به جای حق، از تكلیف سخن گفته می‏شود؟ آیا بهتر نیست بگوییم كه تكلیف‏مداری، مناسب انسان‏های قرون گذشته است و نه متناسب با انسان معاصر؟ در پاسخ به این محور از مسئله تكلیف، باید دانست كه حق و تكلیف، از یكدیگر قابل تفكیك نیستند؛ بلكه از مقوله تضایفند؛ یعنی تحقق یكی بدون دیگری، امكان‏پذیر نیست. كسی كه از یك جهت نسبت به دیگران حق دارد، از جهت دیگر، تكلیف و وظیفه دارد. اگر حكومت نسبت به مردم وظایفی دارد، حقوقی نیز بر آنان خواهد داشت و اگر مردم بر حكومت حقوقی دارند، وظایفی نیز نسبت به آن خواهند داشت.

امام علی علیه‏السلام نیز درباره تلازم حق و تكلیف می‏فرماید:

«حق به سود كسی جاری نمی‏شود؛ مگر این‏كه علیه او نیز جاری خواهد شد و علیه كسی جاری نمی‏شود؛ مگر این كه به نفع او او هم جاری خواهد شد و تنها خداوند است كه حق در مورد او یك‏جانبه است؛ یعنی همواره به سود او و در طرف اوست و نه علیه او. با این حال، خداوند نیز از باب تفضل در برابر حق عبادت خود بر بندگان، پاداش مضاعف اعمال نیك آنان را بر خود لازم نموده است»۲ و بعد، حقوق متقابل حكومت و مردم را بیان می‏كند.۳ از این‏رو، نمی‏توان گفت كه حق‏محوری یا تكلیف‏مداری؛ یعنی نمی‏توان تكلیف را مخالف حق و ناسازگار با آن تلقی كرد و خواهان حذف آن بود؛ زیرا همان‏گونه كه گفتیم، حق و تكلیف، متضایف و متلازمند و وجود یكی، مستلزم دیگری است؛ یعنی هر جا حقی باشد. تكلیفی آن‏جا وجود دارد و هر جا تكلیفی باشد، در آن‏جا حقی هم وجود دارد.

● فلسفه تأكید دین بر اصل تكلیف

از مطالعه آیات قرآنی و احادیث اسلامی و كتاب‏هایی كه در زمینه حقوق و اخلاق اسلامی، نگارش یافته است، این حقیقت را می‏توان به روشنی یافت كه در اسلام، بر عنصر مسئولیت و تكلیف، تأكید خاصی شده است و اسلام، پیش از آن كه از حق و طلب افراد بر دیگران سخن بگوید، وظیفه و مسؤلیت آنان را در برابر خدا، خود، جامعه و جهان یادآور می‏شود. اكنون ببینیم كه چرا زبان دین، زبان تكلیف است؟ بدون شك در هدایت‏گری، باید ماهیت انسان و ویژگی‏های او را در نظر داشت و چون خداوند، كاملاً به ابعاد وجودی انسان و نحوه تعامل آنها آگاه است، در برنامه هدایت‏گرایانه خودش، ویژگی‏های آدمی و حقیقت انسان را در نظر داشته است. اكنون باید دید كه چه ویژگی‏ای در انسان موجب گردید تا خداوند، زبان هدایت‏گر دین را زبان تكلیف قرار دهد و بیش از آن‏كه بر حق‏خواهی تأكید كند، به تكالیف و مسئولیت‏ها اهمیت داده است؟ یكی از غرایز نیرومند در وجود انسان، غریزه خودخواهی و نفع‏طلبی است. این غریزه، سبب می‏شود كه انسان پیش از آن كه به حقوق دیگران بیندیشد و خیر و صلاح دیگران را مورد توجه قرار دهد و به مسئولیت خود در مقابل افراد دیگر توجه كند، حقوق خود را مطرح سازد و به دنبال استیفای آن باشد و تا جایی كه ممكن است، از تمكین در برابر حقوق دیگران، امتناع ورزد.۴ بدون شك این تمایل غریزی، یعنی خودخواهی و نفع‏طلبی، اگر تربیت و اصلاح نشود، از موانع بزرگ اجرای حقوق در جوامع بشری است. البته این مطلب، یعنی تأكید دین بر مسئولیت‏پذیری و تكلیف‏پذیری، بدین معنا نیست كه دین الهی برای حق و حقوق آدمیان، اهمیت و ارزشی قائل نیست؛ بلكه تكلیف دیگران به رعایت حقوق انسان‏ها، بیان دیگری از احیای حقوق آدمیان است كه در این شیوه و روش، هم عنصر مسؤلیت داشتن و تكلیف‏پذیری پرورش می‏یابد كه مانع بزرگی برای حس خودخواهی آدمیان است و هم حقوق آدمیان أدا می‏شود و از ضایع شدن آن حقوق، جلوگیری می‏شود. در زمینه اهمیت رعایت حقوق انسان‏ها، می‏توان سخن امام علی علیه‏السلام را ذكر كرد كه می فرماید: «به راستی بدترین مردم نزد خداوند، پیشوای ستم‏گری است كه گمراه است و مایه گمراهی دیگران می‏گردد».۵

نتیجه آن‏كه دین در عین احترام به حقوق آدمیان، به علت وجود غرایز منفعت‏جویانه و خودخواهانه انسان‏ها، از زبان تكلیف، برای هدایت‏گری انسان‏ها استفاده كرده است؛ تا هم آن غرایز كنترل و جهت داده شوند و هم حقوق انسان‏ها رعایت گردد. درباره تناسب تكلیف‏مداری دین با انسان در جهان معاصر، باید گفت كه غرایز منفعت‏جویانه و خودخواهانه، جزء طبیعت آدمیان است و چه بسا امروزه كنترل این غرایز، دشوارتر و ضروری‏تر هم به نظر برسد. از این‏رو، این شیوه دین، یعنی تاكید بر تكلیف‏پذیری و مسئولیت‏پذیری، بهترین شیوه احقاق حقوق است. علاوه بر این، تكلیف، مسئولیت‏پذیری و قانون‏گرایی، نشانه بلوغ شخصیت و رشد عقلانی انسان است. رودلف پان ویتش، یكی از نویسندگان آلمانی، چنین گفته است: «مهم‏ترین حقی كه برای بشر می‏خواهید قائل شوید، تكلیف اوست».۶ از این رو، در فلسفه سیاست و حقوق هم مسئله قانون مداری (یعنی تكلیف‏پذیری)، مورد تأكید و اهتمام قرار گرفته است؛ تا جایی كه گاهی حقوق بشر را به رعایت قوانین عادلانه اجتماعی (یعنی مسئولیت‏پذیری در برابر تكالیف و وظایف)، تفسیر كرده‏اند؛ زیرا قانون، هم حقوق افراد را تعیین می‏كند و هم وظایف و مسئولیت آنان را و تأكید بر قانون مداری، تأكید بر مسئولیت‏پذیری (و تكلیف‏پذیری) است.۷

● جایگاه تكلیف در نگاهی والاتر

گاهی گفته می‏شود كه اگر خداوند مهربان و رحیم است، چرا بر بندگانش تكالیفی را قرار داده است؟ گذشته از مطالبی كه ذكر شد، در رویكرد دیگری، می‏توان چنین گفت: سه تصویر از خداوند در اندیشه‏های اصیل وجود دارد كه مطابق آن سه نوع، دینداری‏های عامیانه، عاقلانه و عاشقانه، پدید می‏آیند.

در تصویر نخست كه مربوط به اذهان ساده و بسیط است، خداوند موجودی قاهر و جبار است كه دستوراتی دارد و در صورت تخلف از دستورات، خشمگین شده، عذاب می‏كند. در تصویر دوم كه مربوط به اذهان فلسفی و كلامی است، رابطه انسان و خدا، رابطه‏ای تكوینی و بر اساس قوانین حاكم بر هستی است و ثواب و عقاب هم امری تكوینی و حقیقی است و تكلیف هم راهنمای خدا نسبت به همین قوانین است. در تصویر سوم، رابطه میان خدا و مخلوق، رابطه عاشق و معشوق است. خدای مهربان، انسان را به سوی خود دعوت می‏كند و این دعوت، سراسر وجود انسان عاشق را شور و نشاط می‏بخشد. تكلیف در این تصویر، دعوت‏نامه معشوق به عاشق است كه او را لایق خطاب یافته و با او به گفت‏وگو نشسته است. بنابراین، نه تنها تكلیف، زحمت نیست، بلكه عین رحمت و شفقت است و عذاب هم در این‏جا، حرمانی است كه بر اثر دوری از معشوق پیدا می‏شود. بنابراین، انجام تكلیف در اولی، از سر ترس و در دومی، از سر سنجش عقلانی و در سومی، از سر شوق است. اولی، تكلیف گریز، دومی، تكلیف‏پذیر و سومی، تكلیف‏طلب است؛ زیرا تكالیف و شریعت را چیزی جز راه‏های وصول به معشوق نمی‏بیند و كتاب آسمانی و دستورات در آن را جز دعوت‏نامه معشوق برای عاشق نمی‏بیند.۸

۱. دایره المعارف تشیع، ذیل واژه تكلیف.

۲. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۲۱۶.

۳. همان، خطبه ۱۳۱.

۴. علی ربانی گلپایگانی، نقد مبانی سكولاریزم، انتشارات مركز مدیریت حوزه علمیه، ص ۱۴۶.

۵. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۱۶۴.

۶. خلیل خلیلیان، نگرشی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، انتشارات برهان.

۷. نقد مبانی سكولاریزم، همان، ص ۱۴۷.

۸. هادی صادقی، درآمدی بر كلام جدید، مؤسسه فرهنگی طه، ص ۱۱۴.