چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

زبان آگاهی پیامبر ص و امامان ع


زبان آگاهی پیامبر ص و امامان ع

«نبطیان یا انباط», دسته ای از اقوام سامی و شعبه ای از اعراب اسماعیلی بودند پایتخت آنها به زبان یونانی «پترا» در شانزده فرسنگی شمال خلیج عَقَبِه بود و اسم اصلی آن «سلع» وادی موسای فعلی از سه قرن پیش از میلاد پایتخت نَبَطیها بود, و در سال ۱۰۵ میلادی به دست رومیها افتاد و سلطنت آنها منقرض گردید

● سخن به زبان نَبَطی وسُریانی

«نبطیان یا انباط»، دسته ای از اقوام سامی و شعبه ای از اعراب اسماعیلی بودند. پایتخت آنها به زبان یونانی «پترا» در شانزده فرسنگی شمال خلیج عَقَبِه بود و اسم اصلی آن «سلع» [وادی موسای فعلی] از سه قرن پیش از میلاد پایتخت نَبَطیها بود، و در سال ۱۰۵ میلادی به دست رومیها افتاد و سلطنت آنها منقرض گردید. قدیمیترین خط نَبَطی كه به دست آمده در شبه جزیره سینا (جنوب شرقی فلسطین) مربوط به سده اول میلادی است.

خط نَبَطی دارای بیست و دو حرف و به حساب جمل بوده است؛ یعنی ردیف آن همان «ابجد»، «هَوَّز»، حُطّی»، «كَلِمَنْ»، سَعْفَضْ»، «قَرشت» بوده است، اعراب، شش حرف به نام روادق بر آخر این حروف اضافه كردند كه «ثَخِذْ» و «ضَظِغْ» باشد.۱

«تیادورس در تفسیری كه از سِفْر اول تورات كرده است گوید: خداوند تبارك و تعالی به زبان نبطی كه فصیحترین زبان سُریانی است با آدم سخن گفت و مردم بابل نیز به همان زبان سخن می گفتند. هنگامی كه خداوند زبانها را به هم درآمیخت و مردم به هرگوشه و كناری پراكنده شدند، زبان اهل بابل به حال خود باقی ماند. ولی آن زبان نَبَطی كه روستاییان با آن سخن گویند سریانی شكسته ای است كه استقامت لفظ ندارد.»۲

یك: انّ امیرالمؤمنین(ع) حین اتی اهل النهر وان نزل «قطُفتا»فاجتمع الیه أهل «بادُرویا» فشكُوا إلیه ثقل خراجهم وكلّموه بالنبطیهٔ وانّ لهم جیراناً اوسع أرضاً واقلّ خراجاً فاجابهم بالنبطیّهٔ «رعرورضامن عودیا» قال: فمعناه ربّ رجر صغیر خیر من رجز كبیر؛۳

امیرالمؤمنین(ع) هنگامی در دیدار با اهل نهروان، در محلّ «قطفتا» رحل افكندند. مردم «بادرویا» پیرامون آن حضرت گرد آمدند و از سنگینی مالیاتشان گلایه كردند و با زبان نبطی با آن حضرت سخن گفتند و عرضه داشتند كه: همسایگانی داریم با زمین های بیشتر و مالیات كمتر. آن حضرت به زبان نبطی در پاسخ گفتند: «رعرورضامن عودیا».

این جمله، به دوگونه زیر، تفسیر شده است:

ـ ربّ دُخن صغیر خیر مِن دُخنٍ كبیر.۴

ـ ربّ رجز صغیر خیر مِنْ رَجز كبیر.

▪ توضیح

«قَطُفْتا» محلّه بزرگی در قسمت غربی بغداد است كه میان آن و دجله كمتر از یك میل فاصله است. «بادوریا» نیز سرزمینی در ناحیه غربی بغداد است.

علاّمه مجلسی درباره اعراب و معنای واژه رَجز احتمالات سه گانه ای را مطرح كرده است۵:

ـ «رَجَزْ» كه نوع معروفی از شعر است و حضرت آن را به عنوان مثل به كار برده اند؛

ـ «رُجُز» با دو ضمّه به معنای زمین بی گیاه؛

ـ «رجز» به شیوه مَثَل و به معنای گوسفند چاق.

دو: انّ علیاً(ع) أتی الحسن البصری یتوضأ فی ساقیهٍٔ فقال: أسبغ طهورك یا «لفتی» قال: لقد قتلت بالأمس رجالاً كانوا یسبغون الوضوء قال: وانّك لحزیه علیهم؟ قال: نعم. قال: فاطال اللّه حزنك. قال ایّوب السجستانی: فما رأینا الحسن قطّ إلاّ حزیناً كأنّه یرجع عن دفن حمیم أو «خَرْبَنْدَجٍ» ضلّ حماره. فقلت له فی ذلك. فقال: عمه فی دعوهٔ الرّجل الصالح.

و«لفتی» بالنبطیّهٔ شیطان وكانت امّه سمّته بذلك ودعته فی صغره فلم یعرف ذلك احه حتّی دعاه به علی(ع)؛۶

علی(ع) با حسن بصری برخورد كردند. وی از نهر كوچكی وضو می گرفت. حضرت فرمودند: ای «لفتی» شاداب و سرشار وضو بگیر، حسن بصری گفت: تو دیروز، مردانی را كشتی كه شاداب وضو می گرفتند.

حضرت، فرمودند: آیا تو بر آنان اندوهناكی؟، حسن بصری گفت: آری.

حضرت فرمودند: خداوند، اندوهت را دوام بخشد!

ایوب سجستانی گفت: من هیچ گاه حسن بصری را ندیدم مگر این كه اندوهناك بود، به گونه ای كه گویا از به خاك سپاری عزیز دلبندی برگشته است یا «خربندجی» است كه الاغش گم شده است.

با او درباره اندوهش سخن گفتم: گفت: این نتیجه نفرین آن مرد نیكوكار است.

«لفتی» به زبان نبطی، شیطان است. مادر حسن بصری این نام را بر او نهاده بود و در خردسالی، او را با این نام صدا می زد و كسی آن را نمی دانست تا این كه علی(ع) او را به این نام خواندند.

خربندج معرّب «خربنده» است و خربنده كسی را گویند كه الاغ به كرایه می دهد.

سه: عن عمّار السّاباطی قال: قال لی ابوعبدالله(ع): یا عمّار، «ابو مسلم فطلله وكسا و كسیحه بساطوراً» قال: فقلت له: مارایت نبطیاً افصح منك بالنبطیّهٔ. فقال: یا عمّار وبكلّ لسان؛۷

عمّار ساباطی گفت: امام صادق(ع) به من فرمودند: «ابو مسلم فطلله وكسا و كسیحه بساطور» [این سخنان حضرت، به زبان نبطی است].

عمّار ساباطی گفت: امام صادق(ع) به من فرمودند: «ابومسلم فطلله وكسا و كسیحه بساطورا» [این سخنان حضرت، به زبان نبطی است].

عمّار گفت: به آن حضرت گفتم: من هیچ نبطی را ندیدم كه به زبان نبطی فصیحتر از شما سخن بگوید؛

حضرت فرمود: ای عمّار! بلكه در همه زبانها.

چهار: عن ابی بصیر، قال: حدثنی رجه من اهل جسر بابل قال: كان فی القریهٔ رجه یؤذینی ویقول: یا رافضی! ویشتمنی وكان یلقّب بقرد القریهٔ. قال: فحججت سنهًٔ من ذلك الیوم فدخلت علی ابی عبداللّه(ع) فقال ابتدءاً: «قوفه ما نامت» قلت: جعلت فداك متی؟ قال: فی السّاعهٔ، فكتبت الیوم والسّاعهٔ فلمّا قدمت الكوفهٔ تلقّانی أخی فسألته عمّن بقی وعمّن مات فقال لی: «قوفه مانامت» وهی بالنبطیّهٔ: قرد القریهٔ مات. فقلت له: متی؟ فقال لی: یوم كذا وكذا فی الوقت الّذی أخبرنی به ابوعبداللّه؛۸

ابوبصیر گفت: مردی از اهل جسر بابل برایم نقل كرد: در روستا [ی ما] مردی بود كه مرا می آزرد و می فت: ای رافضی! و فحشم می داد. او بوزینه دهكده لقب یافته بود. من سالی حج گزاردم و به محضر امام صادق(ع) رسیدم، آن حضرت در آغاز فرمود: «قوفه مانامت» (این جمله به زبان نبطی و به معنای «بوزینه مرد» است) گفتم: جانم به فدایت باد! كی مرد؟

حضرت فرمود: هم اكنون.

من روز و ساعت را نوشتم. وقتی به كوفه آمدم به برادرم برخوردم از او پرسیدم: چه كسی مرده و چه كسی مانده است؟

گفت: «قوفه مانامت»؛

از او پرسیدم چه وقت؟

گفت: فلان روز و فلان ساعت. و آن زمان، مطابق زمانی بود كه امام صادق(ع) به من خبر داده بودند.

پنج: إنّ عبد الحمید الجرجانی قال: أتانی غلاه ببیض الأجمهٔ فرأیته مختلفاً فقلت الغلام: ما هذا البیض؟ قال: هذا بیض «دیوك الماء»، فأبیت أن آكل منه شیئاً وقلت: حتی أسال أبا عبداللّه(ع) فدخلت المدینهٔ فاتیته فسألته عن مسائلی ونسیت تلك المسألهٔ فلمّا ارتحلنا ذكرت المسألهٔ ورأس القِطار بیدی، فرمیت إلی بعض أصحاب ومضیت إلی أبی عبداللّه(ع) فوجدت عنده خلقاً كثیراً فدخلت فقمت تجاه وجهه فرفع رأسه إلیّ وقال: یا عبد الحمید «لنا تأتی دیوك هبر» فقلتُ: أعطیتنی الذی ارید، فانصرفت ولحقت بأصحابی.۹

عبدالحمید جرجانی گفت: غلامی برای من تخمهای «أجمه» آورد. من آنها را گوناگون دیدم، از او پرسیدم: اینها تخم چیست؟ گفت: تخمهای «دیوك الماء» است. نخواستم از آنها بخورم گفتم: [نمی خورم] تا آن كه از امام صادق(ع) بپرسم. سرانجام داخل مدینه شدم، به محضر امام صادق(ع) رسیدم، مسأله هایی را كه داشتم پرسیدم، لیكن آن مسأله را فراموش كردم. وقتی كه خواستیم [از مدینه] كوچ كنیم به یاد مسأله افتادم. با این كه افسار شتران، در دستم بود، آن را به برخی از همراهانم سپردم و به سوی امام صادق(ع) رفتم. جمعیت انبوهی را در حضور آن حضرت یافتم. وارد خانه شدم و رو به روی آن حضرت، ایستادم. آن حضرت، سربرافراشت و فرمود: ای عبدالحمید «لناتاتی دیوك هبر» [برخی از واژه ها غیر عربی است].

گفتم: آنچه را می خواستم، عطا فرمودی. آنگاه بازگشتم و به همراهانم پیوستم.

▪ ضیح

أجمه می تواند یكی از این سه معنا را داشته باشد:

ـ نیزار، بیشه؛

ـ محلّه ای در بغداد؛

ـ سرزمینی در بابل.

شش: عن رجل من أهل «دُوین» كنت أردت أن أساله عن بیض «دُیوك الماء» فقال(ع) نیابت یعن «البیض» و«عانامینا» یعنی «دیوك الماء» «لاتاحل» یعنی «لاتأكل».۱۰

مردی از اهالی «دُوین» [گفت:] می خواستم از امام صادق(ع) درباره «دیوك الماء» بپرسم. حضرت فرمود: «نیابت وعانا مینا لاتاحل» [این جمله به زبان همان مرد است]. «نیابت» یعنی «بیض»، «وعانامینا»، یعنی «دیوك الماء» و«لاتحل» یعنی نخور، [پس معنای جمله چنین است: تخمهای «دیوك الماء» را نخور].

به نظر می رسد مراد از «دیوك الماء» مرغهای آبزی ویژه ای است كه خصوصیات مرغهای حلال گوشت را ندارد. «دیوك» جمع «دیك» است و هم به معنی خروسها و هم به معنی مرغها به كار رفته است. «دُوین» نیز شهری در «ارمینیه» از مناطق آسیای میانه است.

هفت: عن ابی عبداللّه(ع) قال: إنّ نوحاً(ع) لما ادخل السّفینهٔ من كلّ زوجین اثنین جاء إلی الحِمار فابی ان یدخل فاخذ جریدهًٔ من نخلٍ فضربه ضربهًٔ واحدهًٔ وقال له: «عبسا شاطانا» ای ادخل یا شیطان؛۱۱

امام صادق(ع) فرمودند: نوح(ع) هنگامی از هر جفت حیوانات دوتا را به كشتی برد به سوی الاغ آمد، الاغ تسلیم نشد. حضرت نوح، شاخه ای از نخل برگرفت و یك ضربت به آن زد و گفت: «عبسا شاطانا»؛ یعنی ای شیطان، داخل شو.

جمله «عبساشاطانا» به زبان سریانی است.۱۲

هشت: ثمّ أخرج من قبائه كتاباً قدفعه إلی امیرالمؤمنین(ع) ففضَّه ونظر فیه وبكی، فقال له الیهودیّ: مایبكیك یا ابن ابی طالب؟ إنّما نظرت فی هذا الكتاب وهو كتاه سریانیّ وانت رجه عربیّ فهل تدری ما هو؟ فقال له امیرالمؤمنین(ع): نَعَم هذا اسمی مثبت، فقال له الیهودیّ: فأرنی اسمك فی هذا الكتاب وأخبرنی ما اسمك بالسّریانیّهٔ؟ قال: فأراه أمیرالمؤمنین(ع) اسمه فی الصحیفهٔ وقال: إسمی الیا، فقال الیهودیّ: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وأشهد أنّ محمّداً رسول اللّه واشهد انّك وصیّ محمّد وأشهد أنّك أولی الناس بالنّاس بعد محمّد(ص) وبایعوا أمیرالمؤمنین و…؛۱۳

سپس نوشته ای از قبایش درآورد و به امیرالمؤمنین(ع) داد. حضرت، نوشته را گشود و در آن نظر افكند و گریست.

یهودی گفت: چه چیز شما را به گریه آورده است؟ شما به این نوشته كه به زبان سریانی است، نگاه كردید درحالی كه شما عربید. آیا می دانید آن چیست؟

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: آری. این نام من است كه نگاشته شده.

یهودی گفت: نامت را به من نشان بده و بگو اسمت به سُریانی چیست؟

حضرت، نامشان را در آن نوشته به او نشان دادند و فرمودند: نام من [به زبان سُریانی]« إلیا» است.

آنگاه یهودی گفت: اشهد ان لا اله الاّ اللّه واشهد انّ محمّداً رسول اللّه واشهد انّك وصیّ محمّد واشهد انّك اولی الناس بالناس بعد محمّد(ص) ، و گروهی كه با او بودند با امیرالمؤمنین(ع) بیعت كردند….

گفتار امام صادق(ع) به زبان نَبَطی فراوان است. در دو روایت، سخن گفتن امام صادق(ع) با «یونس بن ظبیان» به زبان نَبطی، حكایت شده است.۱۴ در روایت دیگری سخن گفتن آن حضرت با یكی از كوفه نشینان به زبان نبطی ضبط شده است.۱۵

یكی از جلوه های زیبای زبان آگاهی امامان(ع) تبیین اصالت واژه ها و شناسایی واژه های بیگانه است. مثلاً برخی از واژه های نبطی را در قرآن كریم یا در فرهنگ عرب مشخص كرده اند. در تفسیر آیه وكلاّ تبّرنا تتبیراً۱۶ آمده است: «هی بالنبطیّهٔ»۱۷ یعنی این، به زبان نبطی است.

همچنین در تفسیر آیه فلا تعضلوهنّ…۱۸ این روایت نقل شده است:

ثمّ قال: كما یقولون بالنبطیّهٔ اذا طرح علیها الثوب «عضلها» فلا تستطیع أن تزوج غیره وكان هذا فی الجاهلیهٔ؛۱۹

… سپس فرمود: وقتی جامه بر سر زن افكنده می شود به زبان نبطی می گویند: «عضَلَها» در نتیجه آن زن نمی تواند با دیگری ازدواج كند و این رسم جاهلیت بوده است.

. تمدّن هخامنشی، علی سامی، ص۱۱۱

. الفهرست، ابن ندیم، ص۱۹

. بصائر الدّرجات، ص۳۵۵، بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲۸۹، ج۴۰، ص۱۷۱، ح۵۴ وج۴۷ و ص۸۳

. «دخن»، نوعی از غله است.

. بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۹۰

. همان، ج۴۱، ص۳۰۲، ح۳۳ و ج۴۲ ، ص۴۳، ح۵ و ج۴۲، ص۱۴۳

۷ . بصائر الدّرجات، ص۳۵۳؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۹۱، ح۴، ج۴۷، ص۸۰

. همان، ص۳۵۴

. الخرائج والجرائح، ج۲، ص۶۳۰، ح۳۰؛ بحارالأنوار، ج۴۷، ص۱۰۵

۰ . بحارالانوار، ج۴۷، ص۸۱

۱ . بصائر الدّرجات، ص۳۵۵. گفتنی است كه قسمتی از آغاز روایت را حذف كرده ام.

۲ . براساس روایات، زبان حضرت نوح، سُریانی بوده است. نگاه كنید به: بحارالانوار، ج۱۱، ص۵۷

۳ . بحارالانوار، ج۳۸، ص۶۲، ج۴۰، ص۲۸۹

۴ . در یك روایت، متن سخن نبطی آن حضرت، این چنین است: «كیف مالح دیر بیرماكی مالح»: بصائرالدرجات، ص۳۵۶؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۸۴، ح۷۶

۵ . بصائر الدرجات، ص۳۶۰

۶ . فرقان، آیه ۳۹

۷ . در برخی روایات، «بالقبطیهٔ» آمده است. نگاه كنید به: بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۶

۸ . نساء، آیه ۱۹

۹ . بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۳۷۳، ح۱۱

۰ . همان، ج۵۰، ص۱۳۶

۱ . همان، ج۵۲، ص۲۹

۲ . همان، ج۴۹، ص۷۸

۳ . برهان قاطع، تصحیح: دكتر معین، ج۲، ص۱۱۷۲، حاشیه ۹

۴ . غیاث اللغات، ص۲۴۲

۵ . لغت نامه دهخدا، ج۸، ص۱۱۳۹۶

۶ . بحارالانوار، ج۴۹، ص۵۰؛ مدینهٔ المعاجز، ص۵۱۱

۷ . همان، ج۴۸، ص۶۹.

۸ . الموسوعهٔ العربیهٔ المیسرهٔ، ص۱۸۵۰

۹ . فی بعض الأخبار «فحلق رأسه زطّیّهًٔ» قیل: هو مثل الصّلیب كأنّه فعل الزُّط وهم جنس من السّودان والهنود (نهایه ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۲).

«الزُّطّ»: جیل أسود من السّند إلیهم تنسب الثباب الزّطیّهٔ وقیل: الزّطّ إعراب جت بالهندیهٔ، وهم جیل من اهل الهند (لسان العرب، ج۷، ص۳۰۸).

۰ . فروع الكافی، ج۷، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۳۰۱ و ج۲۵ ، ص۲۸۷ و ۲۸۸. در بعضی از نسخ به جای عبارت «طمّ رؤوسها» تعبیر «خمّر رؤوسها» ضبط شده است.

۱ . بحارالانوار، ج۳، ص۱۴۶، ح۱

۲ . همان، ج۱، ۹۱، ص۲۸

۳ . نك: فرهنگ معین.

۴: بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۲۲، باب۴۰، ح۲۰. البتّه این قسمتی از روایت است.

۵ . بصائر الدّرجات، ص۳۵۴

۶ . لغتنامه دهخدا. استاد قرشی نگاشته است: «روم، امپراطوری بزرگی بود كه به متصرفات وسیعی در آسیا و اروپا و افریقا حكومت داشت و ایتالیا نیز قسمتی از آن محسوب می شد.» (نگاه كنید به: قاموس قرآن، ج۳، ص۱۴۹. در قرآن كریم آمده است: الم، غُلِبَتِ الرُّوم؛ سوره روم، آیه ۱ و ۲).

۷ . بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۷۱. فقال علیّ(ع): «قالون» أی اصبت بالرّومیّهٔ.

۸ . همان، ج۴۰، ص۱۷۱

۹ . همان، ج۴۹، ص۸۰

۰ . همان، ج۴۹، ص۷۸

۱ . همان، ج۵۱، ص۶

۲ . همان، ص۴۵، ص۱۷۷

۳ . همان، ج۴۶، ص۷۲

۴ . همان، ج۴۶، ص۷۰ و در پاورقی همین صفحه آمده است: الرطانهٔ: التكلم بالأعجمیّهٔ.

۵ . همان، ج۲۶، ص۱۹۲ و ج۴۹، ص۸۶. فیضرب علیّ ای یشتد وجعه علیّ.

۶ . همان، ج۴۹، ص۷۸

۷ . حضرت علاّمه مجلسی آورده است كه: حضرت امام صادق(ع) در پاسخ یك سؤال پزشكی از اصطلاحات رومی بهره گرفتند. (بحارالانوار، ج۵۹، ص۱۴۱).

۸ . بحارالانوار، ج۴۸، ص۷۰، باب۴، ح۹۳ و ج۴۸، ص۱۰۰، ح۳، ج۲۶، ص۱۹۰

۹ . همان، ج۳۵، ص۷۸

۰ . بهجهٔ الآمال، ج۲، ص۴۲۴

۱ . الخرائج والجرائح، ج۲، ص۷۵۹، ح۷۷؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۱۱۹

۲ . بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۲۴، باب ۳، ح۱

۳ . «صقلاب» ناحیتی است مشرق وی بلغار اندرونی است و بعضی از روس و جنوب وی بعضی از دریای كرز است و بعضی از روم و مغرب وی و شمال وی همه بیابانهای ویرانی شمال است؛ (حدود العالم، ص۱۰۷).

۴ . «این نام به مجموعه اقوامی كه در اروپا از سرحدهای «ونسی» تا «اورال» و بخش بزرگی از آسیای مركزی و جنوبی پخش شده اند، اطلاق می شود. از نظر نژاد، قوم اسلاو، هندو اروپایی است.»؛ (برهان قاطع، تصحیح: آقای دكتر معین، حاشیه۴، ص۱۱۴۷).

۵ . برای تحقیق بیشتر نگاه كنید به: غیاث اللغات، ص۴۷۴؛ قاموس المحیط، چاپ سنگی، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۸۷

واژه «سَقْلَبْ»، «صَقْلَب»، «سَقْلاب» و «صقلاب»، «سَقْلابی»، «صقلابی»، «سقالبه»، و «صقالبه» همه در فارسی غالباً با سین به كار رفته است و در عربی غالباً با صاد.

وگـر پــارسـی بـاشـدش زاد و بــوم - به صنعاش مفرست و سقلاب و روم

سعدی

رخ اوچون رخ آن زاهد محرابی - بر رخش بر اثـر سبلـت سقلابی

منوچهری

در آن تافتن دیده بی خواب كـرد - گـذر بــر بیـابـان سقـلاب كـرد

نظامی

۶ . بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۹۱. این روایت، بدین شكل نیز نقل شده است: ما زال یكلّمنی بالسقلابیه كأنّه واحه منّا فظننت أنّه إنّما دار بینهم» نگاه كنید به: بصائر الدّرجات، ص۳۵۳؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۳۰

۷ . بحارالانوار، ج۴۸، ص۵۶

۸ . قبلاً در قسمت زبان فارسی گفتیم كه حضرت رضا(ع) با غلامان خویش به زبان صقلابی و فارسی سخن می گفتند. بنگرید به: بحارالانوار، ج۴۹، ص۸۸


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.