جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

بحران فلسطین, باتلاق افغانستان


بحران فلسطین, باتلاق افغانستان

دولت حاکم در اسرائیل خشن ترین و نژادپرست ترین دولت در تاریخ ۶۱ ساله رژیم صهیونیستی است

دولت حاکم در اسرائیل خشن‌ترین و نژادپرست ترین دولت در تاریخ ۶۱ ساله رژیم صهیونیستی است. در این دولت که به ریاست نتانیاهو از حزب لیکود شکل گرفته، برای نخستین بار گروه‌های تروریستی مذهبی و قومی نقش تأثیرگذار دارند. این احزاب کوچک قومی و مذهبی مانند حزب شاس و حزب روسی تبار اسرائیل بیتنا از فرصت به دست آمده در جهت تحقق اهداف و برنامه های حزبی خود بهره می‌گیرند. ازجمله اهداف آنها اخراج فلسطینیان سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ و یکپارچه و یهودی ساختن هویت سرزمین فلسطین تحت عنوان اسرائیل کشوری یهودی – از بین بردن نمادهای غیریهودی در فلسطین خاصه در بیت‌المقدس، مخالفت با تداوم هویت فلسطین و فلسطینی است.

اما دولت فعلی و این احزاب با جریانی دیگر ازدرون اسرائیل روبه‌رو هستند که روش خشن آنها را برنمی‌تابد. این جریان خواستار حذف رفتارهای خشونت‌آمیز از سوی دولت است.

اینان معتقدند از این طریق نمی‌توان فلسطینیان را از بین برد و بایستی با ترفند‌ها و حیله‌های گوناگون به این هدف مهم دست یافت. این دودستگی سیاسی در رژیم صهیونیستی به امریکا نیز کشیده شده و عملاً ما شاهد دوگونه نگاه در هیأت حاکمه امریکا درباره اسرائیل هستیم و عملاً شاهد تقسیم شدن لابی ایپاک به عنوان مؤثرترین و قدرتمندترین لابی در جامعه امریکا به نمایش درآمده است.

جامعه امریکا یک جامعه مهاجرپذیر است و مهاجرین زیادی از کشورهای مختلف در آن زندگی می‌کنند. این مهاجرین اقلیت‌های مختلفی را در امریکا شکل داده‌اند. معمولاً در جوامعی که دارای اقلیت‌های گوناگون هستند. گروه‌های دارای نفوذ یا لابی‌ها شکل می‌گیرند. از آنجا که امریکا دارای بیشترین تنوع اقلیتی در جهان است، بنابراین دارای متنوع‌ترین لابی‌ها نیز هست. جریان‌های اقلیت از آنجا که نمی‌توانند حکومت را در دست بگیرند می‌کوشند که در حاکمیت نفوذ کرده و در سیاست‌ها و برنامه‌های آنها تأثیر بگذارند. لابی‌ها هم تلاش می‌کنند خواسته‌های اقلیت را به گونه‌ای در جریان حاکمیت و حکومت دنبال کنند.

ایپاک یک لابی یهودی است که طی ۶۰ سال پیوسته کوشیده در میان هیأت حاکمه امریکا اعم از دولت، نمایندگان سنا و نمایندگان کنگره نفوذ کرده و خواسته‌های صهیونیست‌ها را دنبال کند. این لابی طی این مدت توانسته بیش از ۳ هزار نفر را هم از میان هیأت حاکمه امریکا، هم از میان دیگر لابی‌های فعال در صحنه امریکا به خود جذب کند و اکنون به عنوان بزرگترین و مؤثرترین لابی امریکا مطرح است.

دو دستگی سیاسی در اسرائیل به این لابی نیز کشیده شده است و برای نخستین بار در این لابی شکاف ایجاد شده و عملاً به دو دسته طرفدار دولت فعلی و مخالف آن تقسیم شده‌اند. اینگونه نیست که گروه یا دسته جدید که از آن با عنوان «جی استریت» یاد می‌کنند مخالف اسرائیل باشد بلکه آنها معتقدند استمرار حیات اسرائیل در کنار امریکا بودن است، اما دولت فعلی اسرائیل به خواسته های امریکا تن نمی‌دهد و این امر منافع اسرائیل را به خطر می‌اندازد. بنابراین وقتی باراک اوباما می‌گوید: ایجاد دو دولت در واقع برای حفظ اسرائیل و تأمین منافع آن است در واقع خواسته‌های این جریان را دنبال می‌کند و فشار وی به دولت نتانیاهو برای پذیرش تشکیل دو دولت در واقع تحقق اراده این جریان در لابی صهیونیستی در امریکا است.

اکنون بیش از ۱۵۰۰ نفر از لابی ایپاک در «جی استریت» عضویت دارند. این جریان انتظار این مقدار استقبال از جی استریت را نداشت و حداکثر به جذب ۵۰۰نفر در خود می‌اندیشید اما عضویت ۱۵۰۰ نفر در آن ضمن اینکه بعد از سال۱۹۵۰ که ایپاک شکل گرفت، برای نخستین بار در آن انشعاب به وجود آمده است، نشانگر این نکته نیز است که در آینده اسرائیل نمی‌تواند از همه ظرفیت ایپاک استفاده کند و نشان از تضعیف ایپاک است.

اسرائیل هم از خطری که انشعاب و دو دستگی در ایپاک برای آن دارد کاملاً آگاه است و می‌داند که تضعیف ایپاک در واقع تضعیف اسرائیل است، برای همین وقتی سفیر اسرائیل در امریکا به جلسه جی استریت دعوت شد، در آن شرکت نکرد. هر چند این انشعاب به معنی عدم حمایت از اسرائیل در آینده نیست بلکه هر دو جریان حمایت از اسرائیل را ضروری می‌دانند اما می‌تواند به معنی افزایش فشار به آن برای تعدیل رفتار و در چارچوب قرار دادن آن مطابق خواسته امریکا باشد.

به نظر می‌رسد مشکلاتی که امریکا در سطح جهان و خاصه در منطقه خاورمیانه با آن روبه رو است از عوامل مؤثر برای ایجاد شقاق در ایپاک است. امریکا اکنون در صحنه عراق، پاکستان و افغانستان سخت گرفتار شده است. به دلیل لشکرکشی امریکا به منطقه و اشغال عراق و پاکستان نیز حمایت بی حد و حصر امریکا از اسرائیل در عرصه‌های نظامی و دیپلماسی موج نفرت از امریکا روز افزون شده و نشانه‌های شکست امریکا کاملاً آشکار شده است. امریکا با توجه به اینکه عقب‌نشینی از عراق و بویژه افغانستان بدون تعریف در واقع به معنی شکست به تمام معنی است و به زعم استراتژیست‌های امریکایی، امریکا با نیروی نظامی خود با صرف هزینه زیاد تنها در راستای منافع و اهداف جمهوری اسلامی ایران عمل کرد و عملاً دو دشمن خطرناک ایران را حذف کرده و اکنون پس از خروج بدون تعریف (یعنی تعریف ساختارهای دولتی، امنیتی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی همسو با خود) از عراق و افغانستان به دلیل وجود علقه‌های فرهنگی، قومی و دینی عملاً این دو کشور خود را هم‌پیمان ایران تعریف خواهند کرد. بنابراین امریکا چاره‌ای ندارد مگر یکی از

دو راه زیر را دنبال کند:

۱) افزایش نیروهای نظامی تا زمینه‌های شکست را از بین ببرند

با توجه به نوع آرایش نیروها در منطقه و تحولات در عراق و افغانستان به نظر می‌رسد این راه‌حل محکوم به شکست است مگر اینکه زمان بیشتری در اختیار امریکا نهاده تا راه‌حل مناسبی پیدا کند. البته به نظر می‌رسد نه ارتش امریکا، نه جامعه امریکا تحمل هزینه کردن نیروهای انسانی بیشتر و منابع مالی افزون‌تری در این حوزه را داشته باشند بویژه که متحدان امریکا با توجه به اینکه آینده حضور خود را در این دو کشور روشن نمی‌بینند و احساس می‌کنند فرصت‌های زیادی را از دست داده و در آینده نیز فرصت‌های بیشماری را از دست خواهند داد، آرام آرام صحنه را ترک و امریکا چاره‌ای ندارد تا به تنهایی هزینه‌های انسانی و مالی ناشی از اشغال این دو کشور را بپردازد. درخواست فرمانده ارشد نیروهای امریکا در افغانستان برای افزایش نیروی نظامی امریکا در این کشور در واقع با هدف پر کردن خلأهای موجود است. همچنین کمک ۵/۷ میلیارد دلاری امریکا به پاکستان با هدف مشارکت ارتش پاکستان و همراهی آن در این بحران است.

۲) از بین بردن زمینه‌های تنافر

نفرت از امریکا همانگونه که اشاره شد ناشی از عملکرد و رفتار امریکا در منطقه است که یکی اشغال دو کشور مسلمان منطقه و کشتن مردم بی‌دفاع و هتک حرمت به نوامیس و مقدسات آنها توسط نیروهای نظامی امریکا و دولت‌های غربی است و دیگری نیز در پیش گرفتن رفتاری دوگانه درباره فلسطین است. امریکا در کلیه تحولات فلسطین پیوسته از رژیم صهیونیستی حمایت کرده و موجب افزایش خشونت و فشار به جامعه فلسطینی شده است. اگر هم در مواقعی احساس می‌کرد به اسرائیل باید فشاری آورده شود در صورت عدم پذیرش اسرائیل، امریکا دوباره به فلسطینیان فشار وارد می‌کند تا به اسرائیل امتیاز دهند بدین معنی که پیوسته بر سر طرف ضعیف، ضربه وارد می‌کرد.

از آنجا که فلسطین هویت دینی‌اش بیش از هویت قومی یا سیاسی آن است، این رفتار امریکا تقریباً در همه ملل مسلمان تأثیر منفی گذاشته و نفرت از امریکا را موجب شده است. بنابراین با حل بحران فلسطین به عنوان سرچشمه بحران و نفرت از امریکا (مطابق توصیه بیکر ـ هامیلتون) آنها امیدوارند که نفرت از امریکا رنگ باخته و با ایجاد امید در ملل منطقه نسبت به حل بحران با مدیریت امریکا، مردم و دولت‌های منطقه به کمک امریکا برای خروج آبرومندانه از پاکستان، افغانستان و عراق راه تازه‌ای بیابند. بنابراین حل بحران فلسطین قدرت آن را دارد که مشکل امریکا را در این سه کشور حل کند.

تاکنون هر موقع اسرائیل نیاز داشته، امریکا در کنار آن قرار گرفته و به حمایتش پرداخته است. اکنون ارتش امریکا نیاز دارد که اسرائیل در کنار آن باشد تا زمینه‌های نفرت از امریکا از بین برود و ارتش بتواند با هزینه کمتری از باتلاق سختی که در آن فرو رفته خلاصی یابد اما تنها ماندن کاخ سفید در این حوزه نشان‌دهنده عمق فاجعه است. بنابراین بحث پیگیری گفت‌وگوهای سازش اسرائیلی فلسطینی و اکنون عربی در واقع خواسته ارتش امریکا بوده است. اما اسرائیل این نیاز حیاتی ارتش امریکا را مورد توجه قرار نداد و از همراهی با امریکا خودداری کرده و موانع زیادی را سرراه گذاشت، هرچند دولت امریکا پس از ناکامی از پذیراندن توقف شهرک‌سازی و پایان محاصره غزه چونان گذشته به طرف ضعیف فشار وارد کرده که بدون شرط با اسرائیل گفت‌وگو کنند، اما ارتش امریکا به دلیل ضرورتی که احساس می‌کرد پیشتر اعلام کرده بود که در صورت عدم همراهی اسرائیل، ایپاک به دو بخش تقسیم خواهد شد که همین اتفاق هم افتاد. در امریکا نیاز ارتش باید تأمین شود و هیچ جریان و اراده‌ای نمی‌تواند این نیاز را نادیده بگیرد.